درباره فهم زبانی و ویژگی های آن دو نظریه غالب وجود دارد: دیدگاه معرفتی و دیدگاه ادراکی. دیدگاه معرفتی معتقد است مراد از فهمیدن یک اظهار، شناخت معنای آن اظهار است. اما دیدگاه ادراکی فهمیدن یک قطعه از زبان را از جنس ادراک حسی و شبیه دیدن یک شیء می داند. در این مقاله نشان خواهیم داد فهم زبان نوعی شناخت نیست. برای مثال فهمیدن یک قطعه از زبان برخلاف شناخت می تواند با بخت یا شانس همراه باشد. همچنین نشان خواهیم داد که شباهت هایی که میان فهمیدن یک عبارت زبانی و دیدن یک شی وجود دارد، به نفع دیدگاه ادراکی است و با اهمیت تر از آن است که در این نزاع نادیده گرفته شود. مثلا فهمیدن مانند دیدن، حالت غیر ارادی و خودکار است. همچنین به لحاظ پدیداری، ما یک عبارات زبانی را به صورت محتوادار و تفسیر شده می فهمیم، همانگونه که اشیاء را به صورت محتوادار می بینیم. یک مزیت رویکرد شناختی توانایی تبیین نقش شناختی و استنتاجی دانش زبانی و دانش عمومی ما از جهان در فهم الان مان از یک عبارت زبانی است. در انتهای مقاله نشان خواهیم داد که دانش زبانی ما می تواند نقشی روانشناختی و نه شناختی در فهم زبانی ما داشته باشد و همچنین استدلال خواهیم کرد که دانش عمومی ما از جهان، می تواند بخشی از استعداد فهمی ما در فهم یک عبارت زبانی باشد و در نتیجه نیازی به فرآیندهای شناختی و استنتاجی برای رسیدن به فهم زبان نیست.