اگر بر مبنای این فرض که فروع یک نظریه باید با اصل آن سازگار باشند به سراغ نسبت میان معرفت شناسی عام و معرفت شناسی دینی پلانتینگا برویم، درمی یابیم بسیاری از دعاوی مناقشه برانگیز پلانتینگا در قلمروی معرفت شناسی دینی (که به نظریه ی پایه بودن باور به خدا مشهور است) با معرفت شناسی عام او که در قالب نظریه ی تضمین یا ضمانت تبلور یافته است، ناسازگاری هایی دارد؛ به نحوی که به دشواری می توان پذیرفت دعاوی یادشده بتواند از نظریه ی تضمین یا ضمانت به دست آید. اهم موارد دلالت کننده بر ناسازگاری که در این مقاله بررسی شده اند، عبارت اند از: الف) نظریه ی معرفت شناسی عام پلانتینگا مدعی است با کارکرد صحیح قوای معرفتی می توان به باورهای به احتمال بسیار صادق دست یافت، ولی محصول کارکرد صحیح حس خداشناسی را باورهای یقینی و پایه می داند؛ ب) در معرفت شناسی عام، از ضمانت داشتن باور، صادق بودن آن را نتیجه می گیرد، ولی به زعم او، در باورهای دینی، صدق باور، ضمانت آن را به بار می آورد؛ ج) براساس نظریه ی کارکرد صحیح، اگر قوه ای فعلیت نیابد، کارکرد صحیح خود را از دست می دهد و به باور صادق مؤدی نخواهد بود، ولی در کارکرد حس خداشناسی احتمال دارد قوه ی فعلیت نیافته، کارکرد صحیح و طبیعی داشته باشد و به باور صادق مؤدی شود؛ د) ساختار تجربه ی دینی، از تجارب عام متفاوت است؛ ه) عنصر وضعیت مناسب در باورهای عام نقش بسزایی ندارد، ولی در باورهای دینی موجب تولید باور خطاناپذیر می شود.