استاد محمدرضا حکیمی را باید یکی از ارکان مکتب تفکیک در دوران معاصر به شمار آورد؛ شخصیتی که این مکتب را با آثار جذاب و خواندنی خویش بیش از همه و همیشه بر سر زبان ها انداخت و برایش اعتبار و آبرویی درخور کسب کرد. طرح دیدگاه «عقل خودبنیاد دینی» از سوی تفکیکیان و از جمله استاد حکیمی، تلاشی برای خالص فهمی گزاره های دینی و پیراستن آن از شوائب اندیشه های التقاطی و وارداتی است. در این دیدگاه، ابتدا عقل در تقسیمی کلی به دو قسم پیشادینی و پسادینی تقسیم می شود و سپس با استناد به اینکه عقل پسادینی یا همان عقل خودبنیاد دینی به دلیل اتصال به کانون لایزال وحی الهی از تمامی انحای احتیاج مبراست، بر استقلال و خودبسندگی این عقل از دیگر حوزه های معرفتی تأکید می شود. در پژوهش پیش رو با تمرکز بر آثار استاد حکیمی و با روش توصیفی و تحلیلی به نقد و ارزیابی این دیدگاه پرداختیم. نتیجه آن شد که اعتبار این دیدگاه به دلیل ضعف ها و کاستی های درخور توجهش از کفایت لازم برخوردار نیست؛ ضعف هایی نظیر ابهام در ماهیت و عناصر هویت ساز عقل خودبنیاد دینی و تعارضات موجود میان تبیین استاد حکیمی و مبانی مکتب تفکیک که نمی توان به سادگی از آنها عبور کرد.