این مقاله یکی از چالش های مهم حوزه تربیت اخلاقی، یعنی شکاف میان نظر و عمل در تربیت اخلاقی را بررسی می کند. پرسش اصلی آن است که چرا فرد گاه با وجود دانستن قواعد اخلاقی، در عمل از آنها پیروی نمی کند؟ روش پژوهش، تحلیلی−استنتاجی است؛ بدین سان که در مقام تبیین نظریه اعتباریات علامه طباطبایی از روش تحلیلی و در مقام نتیجه گیری و کشف دلالت های تربیتی این نظریه در تربیت اخلاقی، از روش استنتاجی استفاده شده است. نتایج نشان می دهد که نظریه اعتباریات علامه، راه حلی متفاوت پیش روی مسئله دیرینه رابطه نظر و عمل در اخلاق و تربیت اخلاقی است. این تفاوت اساسی را می توان در تفکیک میان حسن فی نفسه و حسن اعتباری و در اثبات تقدم اعتبار وجوب بر اعتبار حسن مشاهده کرد. چنان که در این دیدگاه، دوگانگی میان نظر و عمل در تربیت اخلاقی وجود ندارد؛ زیرا امیال و عواطف انسان، نقش خود را در کنار شناخت های حقیقی، در ایجاد شناخت های اعتباری ایفا می کند و سرانجام این شناخت های اعتباری هستند که به عنوان علت تامه تحریک اراده، عمل اخلاقی را شکل می دهند. این نظریه در بعد تربیتی نیز تصور متفاوتی از فرایند تربیت پدید می آورد که براساس آن، به جای تمرکز بر تقویت اراده، باید در کنار ارائه و تبیین شناخت های حقیقی، زمینه محیطی و روانی لازم را نیز برای ایجاد ادراک های اعتباری، متناسب با آنچه که به عنوان حسن حقیقی شناخته شده اند، فراهم آورد.