بررسی ها نشان می دهد که میان بنیادهای فلسفی شعر سپهری و مباحث پدیدارشناسی مطابقت ها و هم سانی هایی وجود دارد. لُبّ سخن سپهری هم صدا با پدیدارشناسان آن است که آدمی باید خود مستقیماً از طبیعت شناختی ناب پیدا کند نه از راه علم و کتاب. ما در این مقاله که به روش توصیفی و تحلیل محتوا انجام گرفته است، تنها به واکاوی جنبه های پدیدارشناختی در خلق نوعی تصویر نوآورانه در شعر سپهری توجه کرده ایم. گمان ما آن است که در بررسی برخی تصاویر و شگردهای بدیعیِ سپهری، صرفاً تحلیل های ادبی کارساز و راه گشا نیست و باید از حوزه هایی دیگر مانند فلسفه در راستای تبیینِ چند و چون بعضی از شگرد های ادبی یاری گرفت. تصویرهایی مانند «گنجشکِ محض»، «آفتاب صریح»، «پیشانیِ مطلق»، «نقطه محض» و «اتفاق سفید» در شعر سپهری هم سو با اصول پدیدارشناسی آفریده شده است. هوسرل در پدیدارشناسی بابی با عنوان «اپوخه» گشوده است. «اپوخه» مرحله ای از شناخت است که در آن منِ ناب یا منِ متفکر و نظاره گر همه قضاوت ها درباره و جود و یا هستی جهان خارج را به حالت تعلیق درمی آورد. سپهری وقتی می گوید: «گنجشکِ محض می خواند.»، فقط نمی خواهد با برجسته سازی زبان، تصویری آشنایی زدایانه و نو بیافریند بلکه با تکیه بر تأملات فلسفی خود می خواهد تا به مفهومی نزدیک به «اپوخه» اشاره کند.