پژوهش حاضر به مطالعة نقش گفتمان های فلسفی در فرآیند رو به رشد مطالعات ترجمه از منظر تاریخی می پردازد. بدین منظور، این پژوهش به دنبال کشف و توصیف نقش گفتمان های فلسفی در مطالعات ترجمه بوده تا در مورد تأثیر عمدة فلسفه بر ترجمه و نظریه های ترجمه کنکاش کند و معلوم نماید تا چه حد بازبینی و تجدید نظر در گفتمان های فلسفی به روند رو به رشد مطالعات ترجمه مساعدت می نماید. هدف عمده آن است که با توجه به ماهیت مطالعات ترجمه به عنوان رشته ای گیرنده از گفتمان های فلسفی و بسیاری از رشته های حد واسط، به فرضیه سازی دربارة این رشته و ارائة چارچوبی جامع و دربرگیرنده پرداخته شود. با در نظر گرفتن شواهد مربوط، یافته های پژوهش پیش رو نشان داد که سیر مرجعیت و اقتدار از سوی فلسفه به مطالعات ترجمه و نه بالعکس می باشد. علاوه بر آن، گفتمان های فلسفی حداقل از سه طریق به مطالعات ترجمه مرتبط می شوند: فیلسوفان رشته های مختلف از ترجمه به عنوان مطالعه موردی یا استعاره ای برای شرح مسائل مربوط به برنامه های کلی تر استفاده کرده اند؛ نظریه پردازان و عملگرایان ترجمه همواره به گفتمان های فلسفی به عنوان حامی و پشتیبان نظریات خود نگاه کرده اند؛ نیز آنکه، فیلسوفان، دانشمندان و مترجمان دربارة ترجمة گفتمان های فلسفی به ارائة تفسیر و اظهار نظر پرداخته اند. همین طور، یافته ها حاکی از آن است که گفتمان های فلسفی، با توجه به دسترسی چندین گزینه در رابطه با آن ها و تدوین کلمات مناسب با کلمات جایگزین، تمایل شدیدی به بازنگری و تجدید نظر دارند. در این میان، انطباق و طرح کلمات به عنوان یکی از وظایف مطالعات ترجمه مستلزم بررسی آن است که چه نوع گفتمان های فلسفی از دست رفته اند که خود باعث می شود مترجمان به طور مداوم سعی در کاهش پیچیدگی متن داشته باشند. از سوی دیگر، در صورت وجود گزینه های متعدد و نبود نظریه ای مشخص در رابطه با چگونگی کاهش پیچیدگی متن، زمینه ای برای طرح و بررسی بحث های مرتبط با گفتمان های فلسفی به وجود می آید که این امر را می توان در ارائة نظریه ها و روش های مربوط بیشتر مشاهده کرد.