یکی از مباحث برجسته ی الهیاتی پرداختن به صفت ازلیت خداوند است. درباره ی مبحث ازلیت دو دیدگاه وجود دارد: فرازمانی و زمانمندی. غالب فیلسوفان قرون وسطی و نیز فلاسفه ی جهان اسلام درباره ی ازلیت خداوند دیدگاه فرازمانی داشتند که براساس آن، خداوند موجودی غیر زمانمند فرض می شود که برای او درنظرگرفتن آغاز و انجام زمانی بی معناست. در دیدگاه زمانمندی که توسط برخی از فیلسوفان دین معاصر مطرح شده است، ازلیت خداوند رنگ وبویی زمانی می یابد و به این معناست که خدا در همه ی زمان ها بوده، هست و خواهد بود. این مقاله می کوشد با واکاوی آثار کیث وارد که در زمره ی فیلسوفان متأله معاصر قرار دارد، استدلال های او را در مقام توجیه زمانمندی خدا تحلیل نماید و بدین وسیله، تقریری روشن از دیدگاه او درخصوص ارتباط خدا با موجودات زمانمند ارائه کند. همچنین می کوشد با عرضه ی دیدگاه کیث وارد به نظام فلسفی ملاصدرا، به ارزیابی آرای وی بپردازد و درنهایت نشان دهد که براساس شیوه ی خاص حکمت صدرایی، چگونه می توان ضمن حفظ دیدگاه فرازمانی درباب ازلیت خداوند، تفسیر معقولی از ارتباط خدا با موجودات مادی ارائه داد.