تا پیش از دوران مدرن، همه فلاسفه بزرگ مرد بوده اند و نشانی از زنان مگر در گفتارهای زن ستیزانه فلاسفه نبوده است. در دوره معاصر با ورود نقادانه زنان به قلمروهای گوناگون معرفت، فلسفه و تاریخ فلسفه هم بررسی و بازاندیشی شد. زنان فیلسوف برای اثبات نادرستی ادعاهای زن ستیزانه فلاسفه دست به نگارش تاریخ های فلسفه زنان زدند و در آن ها به اندیشه ها و آرای زنان فیلسوفی اشاره کردند که تاریخ فلسفه آنان را نادیده گرفته بود. همچنین با به چالش کشیدن دوانگاری های مبنایی فلسفه غربی تلاش کردند نظریه هایی جایگزین ارائه کنند. بنابراین، همزمان با رواج مطالعات نظری درباره تاریخ فلسفه در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن جدید، راهبردهای جدیدی برای مطالعه تاریخ فلسفه غرب به کار بستند. مقاله حاضر این راهبردها را در سه گروه بررسی کرده است. اول فیلسوفانی مانند لوید و لودوف که بابررسی استعاره ها و تصویرپردازی های فلاسفه تاریخ و مفاهیم فلسفه را ارزیابی کرده اند. دوم فیلسوفانی مانند ایریگاری، بوردو و کافمن که به مطالعه ساختارزدایانه و روانکاوانه تاریخ فلسفه پرداخته اند و سوم فیلسوفانی مانند نوسبام و بایر که از تاریخ فلسفه چونان منبعی برای دغدغه های زنانه نگر خود استفاده کرده اند. در نهایت به مطالعات تاریخی زنان و تاریخِ زنان در ایران، کارهای انجام شده و امکان های پیش رو اشاره کرده ایم.