پیش انگاشت ازجمله مباحث زبان شناختی است که تفسیر یک متن مورد توجه قرار می گیرد. پیش انگاشت ها در حکم پنداشت ها و گمان هایی در خصوص دانش زبانی و جهان بینی نویسنده هستند که آنها را با خوانندگان احتمالی اش به اشتراک می گذارد تا اهداف ارتباطی او به خوبی شکل گیرد. ارتباط ما با متونی که در گذشته تولید شده اند، براساس بازسازی موقعیت های تاریخی و اندیشگانی روزگار تولید متن است. مبحث سماع نیز که از موضوعات پرمناقشه در تاریخ تصوف به شمار می آید، در معرض ارزیابی های متعدد و گاه ضدونقیض است و از این رو، درک پیام گویندگان و استنباط معنی ضمنی حاصل از آن منوط به درک پیش انگاشت های گزاره های آنها خواهد بود.هدف ما در این مقاله این است که با استفاده از روش زبان شناختی معنی شناختی مفهوم سماع را در آثار سلمی و غزّالی مقایسه کنیم و کارکرد پیش انگاشت را برای درک کامل تر و دقیق تر سیر تحول تاریخی این پدیدار عرفانی نشان دهیم. نتایج حاصل از این پژوهش به اجمال چنین است که پیش انگاشت دو دورة تکوین و اثبات را در مسیر شکل گیری و تحول عرفان و تصوف ترسیم می کند. بر این اساس، سلمی با توجه به دیدگاه های پدیدارشناختی و کل نگرانة خود به دورة نخست و احمد غزّالی با توجه به زبان و تفکر استعاری و نگرش پدیداری روان شناختی خود به دورة دوم تعلق دارد.