در اکثر مقاطع دوران حکومت پهلوی دوم، نظام سیاسی به منظومه ای بدل گشته بود که شاه در مرکزیت آن، تأثیرگذارترین عامل تولید و توزیع قدرت بود. وزیر دربار در چارچوب وظایف قانونی و گاه فراقانونی، با فراهم ساختن زمینه ی ارتباط و تعامل شاه با سایر کارگزاران سیاسی ، یکی از اصلی ترین اهرم های شاه در ایجاد و حفظ نظام مزبور بود. نقش و کارکرد اصلی وزارت دربار، در قالب کنش های وی در ایجاد ارتباط میان کارگزاران سیاسی جلوه گر بود. در این ارتباطات، وزارت دربار با مرتبط ساختن شاه با سایر رئوسِ هندسه ی سیاسی نظام، نقش قابل توجهی در شکل گیری ارتباط میان بازیگران سیاسی ایفا می نمود. به دلیل همین تماس های مستمر و ارتباطات ریشه دار میان شاه و وزیر دربار، پدیده ی جابجایی پیاپی میان متصدیانِ مناصب نخست وزیری و وزارت دربار پدید می آید. از همین روی، این نوشتار مخاطب را در درک و کسب شناختی عمیق ترِ از نظام پهلوی دوم و نظام های مشابه یاری می نماید، اهمیت و لزوم پژوهش مزبور را منعکس می سازد. بررسی منطق حاکم بر روابط وزیر دربار ، شاه و سایر کارگزاران سیاسی ضمن کمک به درکِ جایگاه بی بدیل و کار ویژه ها ی خاص وزارت دربار، کارکرد و کنش ها ی متقابل اجزای سیاسی جامعه ی پهلوی را پدیدار می سازد. بررسی تحولات عرصه ی قدرت وزرای دربار، به آشنایی با منطق توزیع و تولید قدرت و اقتدار در رژیم های مشابه منجر می شود. این پژوهش با روش توصیفی_تحلیلی، اسنادی و با محوریت استفاده از منابع کتابخانه ای در پی تحلیل ماهیت و نقش سیاسی وزارت دربار می باشد.