اسفار کاتبان از ابوتراب خسروی، به اعتبار حضور صداهای چندگانة شخصیت ها با هم و در هم، متنی چندصدایی تلقی می شود. چندصدایی اصطلاحی است که باختین برای اشاره به رمان های داستایفسکی از آن استفاده کرد، که، در آن ها، شخصیت ها به گونه ای به مکالمه با هم می پردازند. در رمان های پیشامدرن، راوی گویندة مسلط در کل متن بود که اجازة هیچ گونه ابراز عقیده ای را به شخصیت ها نمی داد. در دورة مدرن، این تسلط کامل راوی از بین می رود و برابری قدرت شخصیت ها و راوی را در بیان عقایدشان شاهدیم.
حال در دورة پسامدرن، این برابری به استقلال کامل شخصیت ها در متن بدل می شود و شخصیت ها حتی گاه از راوی/ نویسندة رمان نافرمانی می کنند. به این ترتیب، متن شاهد حضور آواهای متعدد می شود و، از طریق چندصدایی، سرشت متکثرگونة فضای پسامدرنیستی را می نمایاند. حال سؤال این است که چندصدایی چگونه در متن تجسم یا، به عبارتی، متنیت می یابد. بر این اساس، در این مقاله، تأکید روی بازتاب ذهنیت شخصیت ها در زبان آن ها ست. بنابراین، با بررسی ترکیب و رقابت انواع متفاوت شخصیت ها و نیز حضور دیگر شخصیت ها در ذهن یک شخصیت، چگونگی شکل گیری کانونی سازی درونه گیری شده و تأثیر آن در ایجاد چندصدایی متن نشان داده خواهد شد. با توجه به متن های نمونه ای که در بخش تحلیل داده ها آورده شده، ما نه تغییر مدام زاویة دید بلکه حضور کانونی سازهای چندگانه را شاهدیم که کانونی شونده های دیگر را در خود جمع می کند. این کانونی شونده ها گاهی افراد دیگری اند و گاهی خودِ دیگرِ کانونی ساز. بنابراین، هنگام بازگویی مطالب از زبان کانونی سازِ چندگانه، ضمیر های اول شخص و سوم شخص را می بینیم که از جانب خودِ کانونی ساز برای اشاره به خود به کار می رود: خودِ عینی و خودِ ذهنی اش، یعنی ضمیر های «من» و «او». بدین ترتیب، صداهای متفاوت تأثیر زبانی خود را در متن تجسم می بخشند و متن، به واسطة چند شخصیتیِ حاصل از این خودهای متفاوت، چندصدایی بودن خود را متجلی می سازد.