نگرش صائب تبریزی به شخصیتی معروف نظیر خضر ـ علیه السلام ـ دوگانه است. صائب در برخورد با داستان خضر(ع) و در ساختن تلمیح، گاه موافق سنت ادبی عمل می کند و گاه به خلاف عرف و عادت شاعران گذشته، با خضر(ع) و عناصر داستانی او مخالف خوانی می کند. اگر شاعرانی چون خاقانی، سعدی و حافظ با انتقادی ملیح به ماجرای خضر ـ علیه السلام ـ نگریسته اند، صائب در وسعت بخشیدن به این نگرش، تلاشی جدّی کرده است. او گاه با شماتت خطاب به خضر(ع)، خود را بی نیاز از عمر جاودان و آب حیات، صاحبِ ویژگی هایی می داند که حتی خضر به آنها دست نیافته است. بدیهی است که صائب برای اثبات نظریات و افکار خویش و نیز برای ترجیح روش سلوک خود حاضر است از خضر(ع) سبق ببرد و او را با وجود همة اعتباری که در عالم ادب و عرفان دارد، بیرون از دایرة علایق و پسندهای خود بپندارد، این نحوة نگرش، نوعی هنجارشکنی و گریز از سنت ادبی به شمار می رود.
در این مقاله، موضوعاتی دسته بندی شده که در آنها صائب تبریزی نگرش انتقادآمیز خود را متوجه ماجرای حضرت خضر(ع) کرده است.