جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران یکی از رویدادهای تاریخی مهم حیات سیاسی است که طی آن ایرانیان به صحنه سیاست آمدند تا نه تنها ریشه استعمار خارجی را برای همیشه بسوزند بلکه راه را برای عمران و آبادی کشور هموار نمایند. متاسفانه این آرزو به نتیجه موثر خود نرسید. تاکنون نویسندگان فراوانی از زوایای مختلف علل و عوامل شکست را بررسی کرده اند. در این نوشته تلاش شده است زاویه ای جدید در کنار نگاه های گذشته بر بنیاد تحلیل گفتمان گشوده شود. منطق اصلی این بحث عبارت است از این مهم که چگونه «استیفای حقوق ملت ایران» در سال های جنبش نفت، مفهومی برابر با «ملی کردن» یافت. با عنایت به متن تاریخی سال های ملی شدن صنعت نفت، تحلیل گفتمان کمک می کند تا فهمی واقع بینانه از عملکرد منطقِ ملیون ایرانی در برابر منطق انتقال گرانه دشمنان آنها داشت. علل و عوامل بنیادین مطرح شده در این نوشتار نشان می دهد که ملیون ایرانی راهبردهای عمیق و قابل پیش بینی در قبال ایالات متحده و به ویژه انگلستان نداشتند. با بر ملاشدن این ضعف ها و علل و عوامل بنیادین، ملیون فاقد ابتکار عمل های واقع بینانه بودند، ابتکار عمل های واقع بینانه ای که می توانست ابهام گفتمانی را وارد دوره ای جدید نماید. دوره جدید می توانست به گونه ای مطرح شود که بنیاد جنبش ملی شدن صنعت نفت به قوت خود باقی بماند و دشمنان ایران را دچار انفعال گرداند. این مهم انجام نشد و اندک اندک شکست گریبان جنبش ملی را گرفت.