دو تمدن ایران و هند، سابقه ای دیرپا در تاریخ آسیا دارند. بررسی تطبیقی ریگ ودا و اوستا به وضوح این معنا را نشان می دهد. باورها، آیین ها، اساطیر مشترک و نیز تجلی آنها در هنر و معماریِ ایرانِ پیش از اسلام، خاستگاه مشترک دو تمدن را، به ویژه با توجه به پیشینه مشترک آریایی بودن دو قو،م اثبات می کند.
حضور اسلام در ایران، دامنه گسترش این دین را تا مرزهای هند وسعت بخشید و هندوان از این طریق با اسلام آشنا شدند. خارج از حضور سیاسی و بعضاً، نظامی مسلمانان که در سال 1193 میلادی به فتح دهلی توسط قطب الدین ایبک انجامید، تبادل فرهنگی میان دو تمدن ایرانی ـ اسلامی با تمدن هندی بسیار وسیع و گسترده بوده است. در این میان رویکردهای عرفانی و صوفیانه، به ویژه پس از حضور خواجه معین الدین و میرسیدعلی همدانی، شاگرد علاالدوله سمنانی، یکی از مهم ترین حلقه های اتصال این دو تمدن بوده آن چنان که داراشکوه متأثر از همین ارتباطِ بسیار عمیق، اوپانیشادها را «کتاب مکنون» خواند و تأویل آن را تأویل قرآن شمرد.
این مقاله از نسبت های وسیع فکری میان دو تمدن بزرگ آسیایی، یعنی تمدن اسلامی و هندی، صرفاً به مقوله وحدت وجود خواهد پرداخت؛ امری که تجلی گسترده آن در مواردی سبب گردید فِرَق عرفانی و حکمای مسلمان هندی از گرایش به وحدت وجود اجتناب کنند تا مرز آیینی و اعتقادی خود با هندوئیزمِ مبتنی بر اوپانیشادها (به ویژه، مکتب فلسفی ودانتا) را روشن و مشخص سازند. مبنای مقاله تبیین وجوه مشترکی در اسلام و هندوئیزم است که مسالمت و تفاهم وسیع این دو آیین در هند را رقم زد و حتی به ظهور مشاربی چون «دین الهی» توسط اکبر (963-1014 ق / 1556-1605 م)، سومین پادشاه گورکانی، انجامید، و نیز تأکید بر این معنا که تلاش در جهت ایجاد اختلاف میان هندو و مسلمان به عنوان بخش اعظم هویت آسیایی کاملاً سیاسی، و به ویژه انگلیسی، بوده است.