مطالعه روان شناسانه غزل های مولانا نشان می دهد که بیشتر غزل هایی که حاصل شور و جذبه و هیجان عاطفی است، حاوی نوعی خودشناسی و درک و بیان درست و عمیق از خودآگاه و ناخودآگاه شخصی و جمعی مولاناست. تجربه دیدار با فرامن که مولوی بنا بر عقاید عرفانی خود، او را با جبرییل، حق، انسان کامل و معشوق یکی می گیرد، در وجود شمس تبریز ظهور می یابد و شمس، یار غارِ مولانا در دیوان کبیر است که تجسمی از ضمیر ناخودآگاه و فرامن شخصی وی است. روش مطالعه در مقاله حاضر نقد روان شناختی است. نگارنده می کوشد تا با طرح مساله «فرامن (Superego) «که یکی از کهن الگوهای روان شناسی یونگ است، به بررسی یکی از کهن الگوهای گسترده در دیوان بپردازد. در این مسیر رمز «غار» در ادب فارسی و فرهنگ جهانی نیز بررسی شده است.