چکیده

دکتر سیدجواد میری، جامعه‌شناس و استاد پژوهشگاه علوم انسانی در طول دوران تحصیل خود در مغرب‌زمین پیرامون آرا و اندیشه‌های امام موسی‌صدر تحقیقات گسترده‌ای انجام داده است. بهانه این گفتگو انتشار اثری از ایشان به نام «نگاهی به آرای فلسفی‌ امام صدر» است.

متن

چگونه با امام موسی صدر آشنا شدید؟
اولین بار که با نام امام موسی صدر آشنا شدم، فکر می‌کنم سال 1999 بود. چند سالی بود که در بریستول دنبال منابعی در مورد افکار متفکرین شیعه می‌گشتم. در آنجا با کتابی روبرو شدم که ایشان را با عنوان سید عجمی معرفی کرده بود. کتاب برای اولین بار با ایشان آشنا شدم. بعدها آرام آرام این آشنایی بیشتر شد. در سال 2005 که در چین بودم، دسترسی زیادی به مطالب و منابع نداشتم و فقط از طریق اینترنت بود که با ایشان آشنایی بیشتری پیدا کردم.
آقای دکتر از نزدیکان شما شنیده‌ام که دیدن روِیاهایی باعث علاقه شما به امام صدر شده است. ممکن است آنها را برای ما هم تعریف کنید؟
شما پرسیدید که چطور آشنا شدید، اما من نمی‌خواستم توضیح بیشتری بدهم. حقیقت این است که یک وقت شما کسی را می‌بینید یا درباره‌اش چیزی می‌شنوید و بعد درباره او تحقیق می‌کنید. اما گاهی حقیقت موضوع را درون خود حس و با تمام وجود او را درک می‌کنید. می‌شود گفت ارتباط من با امام موسی صدر به این ترتیب بود. این طور نبود که مقاله‌ای بخوانم و تصمیم بگیرم درباره امام موسی صدر تحقیق کنم.
سال پیش که من در سیبری بودم. خواب دیدم که ایشان در جایی سخنرانی می‌کند و جمعیت زیادی نشسته‌اند و به او گوش می‌دهند. من هم نشسته بودم و به ایشان نگاه می‌کردم. امام موسی صدر گفتند: «انسان در زندگی به جایی می‌رسد که به حقانیت راه خود پی می‌برد.» من به کسی که کنار من نشسته بود، گفتم سخن ایشان منزل هشتم از منازل سلوک است. حالا اینکه منزل هشتم از منازل سلوک چیست، بحث دیگری است.
این روِیا بعد از آشنایی شما با ایشان بود؟
من سال قبل از این ماجرا یعنی سال 2006 به تهران آمده بودم. پدرم کتابی با عنوان ادیان در خدمت انسان به من هدیه کرد. من در راه که بودم حدود یک فصل از این کتاب را خواندم. بعد خسته شدم و کتاب را کنار گذاشتم.این کتاب را با خود به روسیه بردم، ولی علاقه‌ای به خواندن آن نداشتم و آن را نخواندم؛ تا اینکه یک شب ایشان را با سیدی که شبیه پسرعمویش بود، در خواب دیدم. آن دو به من گفتند ما بالاخره آزاد شدیم و حالا تو ما را به جای امن‌تری ببر. من به گمان خودم ایشان را به جای امن‌تری بردم. امام گفتند: فلانی، این کتاب ادیان در خدمت انسان را بخوان و به آن توجه کن. خلاصه اینکه نتیجه خواندن و تأمل در آن کتاب ، تألیف کتاب"Reflection on philosophy of Imam Mousa Sadr " شد. اگر شما منابع این کتاب را نگاه کنید، می‌فهمید که من کتاب یا مقاله زیادی از ایشان نداشتم. اینترنتی که در آنجا داشتم،
من وقتی آثار ایشان را می‌خواندم، منظورم همان مقالات مختلف در کتاب ادیان در خدمت انسان است، احساس می‌کردم که امام موسی صدر آدمی است که به مسائل زیباشناختی خیلی توجه می‌کند. من از گفته‌های آقای سید صادق طباطبائی هم فهمیدم ایشان خیلی آدم خوش‌لباس و خوش‌مشربی بوده است. کسی بودند که موسیقی را می‌شناختند. در عکس‌های ایشان گشتم و عکس خوبی در اینترنت از ایشان ندیدم تا اینکه این عکس را که روی کتابم است، پیدا کردم. به نظرم جذاب آمد و از نظر زیبا شناختی تا حدی به نظرم مناسب آمد. ناشری که می‌خواست این کتاب را چاپ کند، از من پرسید برای پس‌زمینه از چه تصویری استفاده کنیم؟ گفتم: چیزی که نشان از وسعت و گستره اندیشه ایشان داشته باشد. آنها هم جفا نکردند و اقیانوسی گذاشتند که عمق و گستردگی و وسعت را نشان می‌داد.
کتاب دیگر شما در باره دیدگاه‌های امام موسی صدر و یاسپرس (فیلسوف آلمانی) در مورد حضرت محمدص است. اگر لطف کنید در مورد دین کتاب و انگیزه نگارش آن هم توضیحاتی بدهید ممنون می‌شویم.
اگر اشتباه نکنم حدود دو سال یا دو سال و نیم پیش بود که مسأله کاریکاتورها و توهین به پیامبر پیش آمد. همیشه برای من این سؤال مطرح بود که چرا این‌ طور می‌شود. عده‌ای هم واکنش نشان می‌دهند و می‌گویند باید این کار را نکنیم و آن کار را بکنیم. مثلاً برلوسکنی درباره تمدن اسلامی حرفهایی زده بود و عده‌ای هم در دنیای اسلام و یا مسلمانان اروپا و آمریکا موضع‌گیری کرده بودند که ما باید اعتراض کنیم.
یاسپرس کتابی به نام شخصیت‌های پارادیکماتیک نوشته بود و در آن از سقراط و کنفسیوس و عیسی مسیح و بودا صحبت کرده بود. گفته بود این اشخاص کسانی هستند که تمدن‌ساز و پارادیکماتیک هستند. در این کتاب اشاره کوتاهی به حضرت محمدص کرده و گفته، درست است که حضرت محمدص از نظر تاریخی مهم است، ولی این انسان عمق کافی و بینش کافی نداشته که بشود به او تمدن‌ساز گفت. من قبلاً هم در مورد یاسپرس کار کرده بودم. او سوای این حرفی که در مورد پیغمبر زده است، آدمی است که دوست دارد دیالوگ انجام دهد و با تمدن‌ها و افکار دیگر ارتباط داشته باشد. او از دنیای کنفسیوس و اندیشمندان صحبت می‌کند؛ اما همین آدم وقتی به اسلام و به حوزه تمدنی مسلمانها می‌رسد، لنگ می‌زند. یاسپرس برای تعریف خود از انسان تمدن‌ساز شاخصه‌هایی معرفی کرده است. یکی از معیارها این است که انسان پارادکماتیک، انسانی است که در زمان خود وضعیت موجود را عوض می‌کند. بدین معنا که اگر بقیه بخواهند بگویند کار خوب چیست، می‌گویند ببیند فلانی چه کارکرده است. شاخصه دیگر این است که این آدم‌ها فقط اهل منطق نیستند، مثلاً مثل ارسطو نیستند که فقط توجه انسانها را به جنبه منطقی قضایا جلب کنند؛ بلکه آدم‌هایی هستند که با وجود انسان‌ها تماس حاصل می‌کنند وکل بود و نبود آدمیان را نشانه می‌روند که نتیجه‌اش بیداری خواهد بود.
من فکر کردم آیا واقعاً پیغمبر چنین شاخصه‌هایی را نداشت؟ پیغمبر در زمان خود اسوه است، حتی در زمانهای بعد از خود نیز چنین بوده است. پس چرا آقای یاسپرس در مورد رسول خدا چنین برخوردی داشته است؟ این سؤال در ذهن من بود تا اینکه مقاله‌ای در کتاب ادیان در خدمت انسان خواندم که امام موسی صدر درباره حضرت محمد مطالبی نوشته است. عنوان مقاله «محمد؛ پیامبر بت شکن است.» درست است که مقاله خیلی جزئی و آکادمیک است، ولی صحبت‌هایی در مورد پیغمبر دارد که بر اساس آنها پیغمبر می‌تواند اسوه و ساختارشکن باشد.
من فکر کردم که ما چرا یقه برلوسکنی و سیاست‌مدارها را بگیریم. سیاست‌مدارها معمولاً روی منابع فکری خوابیده‌اند. این منابع فکری است که به آنان جهت‌گیری سیاسی می‌دهد. این فضای فرهنگی را اول متفکرین ایجاد می‌کنند و بعد سیاستمدارها وارد آن می‌شوند. خیلی‌ها می‌گویند حوزه سیاست بر حوزه فرهنگ تأثیر می‌گذارد، ولی باید گفت که تأثیر یک طرفه نیست. یاسپرس با همه افکار بلندی که دارد وقتی به حضرت محمد می‌رسد، این گونه برخورد مشکل داری می‌کند، اما برخورد امام موسی صدر با حضرت محمد حال و هوای دیگری دارد.
درباره ویژگی‌های نگاه امام موسی صدر، توضیح بیشتری بدهید؟
ما می‌توانیم دو روش به کار ببریم: یکی اینکه بگوییم امام موسی صدر آدم مسلمانی است که در یک کشور مسلمان به دنیا آمده و متعصب بوده است، در مقابل یاسپرس متفکری آزاد‌اندیش است. اما نگاه دیگری هم وجود دارد و آن این است که امام موسی صدر به عنوان مسلمانی که در کشور اسلامی است، به محمد نگاه نکرده است، بلکه به عنوان اندیشمند به یک الگو نگاه کرده است و الگویی را ترسیم کرده که نه فقط برای مسلمانها بلکه برای جهان و انسانیت است. یکی از شاخصه‌های تفکر امام موسی صدر این است که حوزه تفکرش فقط محدود به اسلام و حتی به ایران نبوده است، بلکه دارای تفکری جهان‌اندیش است.
امام موسی صدر زمانی که مرحله اول تحصیلاتش را انجام داد، به نجف رفت. در آن زمان خیلی‌ها می‌گفتند که او مجتهد است؛ یعنی شخصیت حوزوی ایشان کاملاً قوام یافته بود. از سوی دیگر ایشان تحصیلات دانشگاهی هم دارند. مقالات اقتصادی ایشان در سال 1338 انتشار یافته بود. اما با این همه مجموعه فعالیت‌ها و اقدامات ایشان در لبنان که نزدیک به 18 سال طول کشید، باعث شد ایشان بیشتر به عنوان یک سیاستمدار شناخته شود تا اندیشمند. نگاه شما در کتابتان با امام موسی صدر به عنوان اندیشمند بوده است. می‌خواستیم بدانیم که شما در مورد بعد علمی و شخصیت فکری ایشان چه نظری دارید؟
در کتاب اول،Reflections on philosophy of Imam Mousa Sadr ، گفته بودم که مردم بیشتر ایشان را به عنوان سیاستمدار می‌شناسند، ولی نظر بهتر این است که بگوییم ایشان حتی سیاستش هم ریشه در اندیشه‌اش دارد؛ یعنی اگر در تقابل با افکار سیاستمداران مختلف، مثل جمال عبدالناصر، حافظ اسد و حتی با سیاستمداران فرانسوی و سیاستمدارانی که در آن زمان در ایران بودند، مقایسه کنیم، فقط زیرکی ایشان مطرح نبوده. بله، ایشان انسان زیرکی بوده، ولی همه اینها ریشه در اندیشه ایشان دارد. ایشان چنان می‌اندیشیدند که استاد مطهری درباره‌شان می‌گوید: ایشان 50 سال از اندیشه دنیای معاصر خود جلوتر بود. این یک واقعیت مغفول است که نیاز به واکاوی و پژوهش آکادمیک دارد.
ولی چرا ایشان فقط به عنوان یک سیاستمدار یک روحانی و عالم که به لبنان رفته و در آنجا فعالیت‌هایی سیاسی داشته شناخته شده است؟
من اصلاً فکر می‌کنم این مسئله بیشتر بر دوش ماست؛ یعنی ما دانشگاهی‌ها هستیم که باید شخصیت علمی امام موسی صدر را به جامعه و خصوصاً جامعه دانشگاهی چه در ایران و چه در جهان معرفی کنیم. ایشان کارهایی را انجام داده و علاوه بر این افکاری را هم ارائه داده است. چرا این افکار در مجامع دانشگاهی و آکادمیک نیامده است؟ این مسئله فقط در مورد امام موسی صدر نیست. من فکر می‌کنم در مورد افرادی مثل آیت الله بهشتی، آیت الله مطهری و حتی دکتر شریعتی و مرحوم علامه جعفری و خود امام و بسیاری از اندیشمندانی که در حوزه تفکر اسلام بوده‌اند، (و من آنها را جزیی از مکتب اصالت فطرت می‌دانم) اتفاق افتاده است. اینان مشتاقان و پیروانی داشتند و دارند که این شخصیت‌ها را دوست داشتند و از سوی دیگر دشمنان کمر بسته‌ای هم داشتند و دارند. به همین علت همیشه در بین جاذبه و دافعه مانده‌اند و هیچ وقت به عنوان اندیشمندانی که دارای مکتب و منظومه فکری هستند، شناخته نشده‌اند.
به طور طبیعی این مسئولیت بر دوش کسی است که با تحقیق آشنا باشد. یک محقق باید از افکار زمان امام موسی صدر مطلع باشد. در آن زمان تعدادی از مکاتب بوده است که با تفکر جهانشمول دینی در حال رقابت بوده‌اند، از جمله در آن زمان مارکسیسم، امپریالیسم و لیبرالیسم در عرصه حضور داشته است. آیا امام موسی صدر با این افکار مختلف درگیری فکری داشتند؟ این کارهای تطبیقی باید در جای آکادمیک صورت بگیرد و درباره آنها تحقیق شود.
متأسفانه مسئله دیگر این است که این کتاب‌ها و گفته‌ها فقط به زبان فارسی و عربی وجود دارد؛ اما آرای ایشان به زبانهای دیگر مانند انگلیسی و فرانسه و آلمانی و روسی و سوئدی و نروژی و دانمارکی، تا آنجا که من می‌دانم، چیزی وجود ندارد تا نشان دهد که ایشان اندیشمند و دارای یک مکتب فکری است. اولین کار این است که بدانیم ایشان چگونه فکر می‌کرده و صاحب چه اندیشه‌ای است و بعد این اندیشه را با افکار معاصرینش چه در داخل جهان اسلام و چه در خارج از جهان اسلام، مقایسه کنیم.
چرا خود امام موسی صدر افکار خود را به صورت محققانه و آکادمیک بیان نکرد؟
اتفاقاً من در این کتاب به این مسئله اشاره کرده‌ام. گفتم متأسفانه حضور ایشان همزمان با حمله اسرائیل به سرزمین‌های اسلامی بود و ایشان این فرصت و مجال را پیدا نکرد که در آکادمی بنشینند و نظریه‌پردازی کنند؛ یعنی نه وقتش را داشتند و نه اوضاع سیاسی و نظامی مناسب بود.
یکی از ویژگی‌های نواندیش‌ها و مصلحین ابداعاتی است که دارند و بعضی از این ابداعات، خصوصاً اگر توسط روشنفکران دینی باشد، احیای مفاهیم دینی است. شما که با اندیشه امام موسی صدر آشنا هستید، لطفاً از نوآوری‌ها یا احیاگری‌های امام موسی صدر برای ما بگویید.
یکی از موارد، مفهوم دین و دیندار بودن است. امام موسی صدر، در جایی از کتاب ادیان در خدمت انسان است می‌گوید وضعیت ما طوری شده که دیندارها به گوشه‌ای خزیده‌اند و دینداری به صورتی در آمده که به انسان حیات نمی دهد؛ در حالی که در قرآن آمده که سخنان پیامبر، شما را زنده و احیا می‌کند. حالا این احیا کردن معنای متعددی دارد؛ در حوزه اقتصاد، در حوزه سیاست، در حوزه تمدن، در حوزه فرهنگ، در حوزه اندیشه، و به طور کلی در تمامی حوزه‌هایی که جامعه و امت اسلامی را شکل می‌دهد. چهل یا پنجاه سال پیش، امام موسی صدر مشاهده می‌کند که وضعیت مسلمانان و جهان اسلام از نظر دینداری مناسب نیست. دینداری فقط نماز خواندن نیست، حتی نمازی را که به پا می‌دارید، باید با زکات باشد و زکات هم فقط یک مسأله فردی نیست، مسأله جمعی است. من فکر می‌کنم یکی از زیباترین چیزهایی که خود امام موسی صدر آن را احیا می‌کند، مسأله دین و مفهوم دین و چگونه دیندار بودن است. شما نمی‌توانید بگوئید خداوندی که ما به آن ایمان داریم، عزیز است و عزت دارد، اما مسلمین در فلاکت زندگی کنند و همه به آنان مسلط باشند؛ یعنی اقتصاد آنان وابسته باشد، سیاستشان یک سیاست شکسته و در هم باشد، فرهنگ آنان یک فرهنگ منحط و جاهلی باشد و یا فرهنگ وارداتی باشد که نمی‌تواند در این عرصه تولیدی داشته باشد. ما باید با فرهنگ‌های دیگر معامله و داد و ستد داشته باشیم. ما می‌گوییم اسلام پیشرفته‌ترین مکتب دینی است؛ و لی در عمل کجا هستیم؟ تولید نداریم و مواد خام ما را می‌برند؛ نه فقط ایران، در کل جهان اسلام مواد خام را می‌برند. یک زمان اسرائیلی‌ها می‌بردند، یک زمان آمریکایی‌ها ، و یک زمان فرانسوی‌ها در الجزایر و تونس و حالا هم چینی‌ها و هندی‌ها. فرقی نمی‌کند. من فکر می‌کنم این مسأله بر گستره مسأله دیندار بودن تکیه دارد. دیندار بودن فقط مسجد و محراب نیست و باید مفهوم گسترده‌تری داشته باشد.
اما این اندازه برای اینکه بگوییم امام صدر این مفهوم را احیا کرد و یا حتی تعریف نوینی از آن ارائه داد کافی نیست.
ببینید، چیزی که من توضیح دادم جنبه عملی و یا اثر آن نگاه تئوریک امام موسی صدر است. اگر بخواهم معنای جدید امام صدر از دین‌ورزی را متذکر شوم شما را به میثاق امل ارجاع می‌دهم. امام صدر در آنجا می‌گوید «ایمان به انسان و خدمت به او» بعد زمینی ایمان به خداست. این تعریف از ایمان قبلاً دیده نشده. در واقع «انسان» برای امام صدر بسیار مهم است. اصولاً نگاه امام موسی صدر به انسان و توجه او به کرامت انسانی در دین‌ورزی او کاملاً مشهود است. او به انسان بدون توجه به دین و آیین و مذهب او نگاه می‌کند. ثمره این نگاه آن چیزی است که در پاسخ قبلی گفتم؛ یعنی چنین کسی دیگر نمی‌تواند رنج انسان‌ها را ببیند و در نتیجه مجبور است وارد اجتماع شود. مجبور است با دشمن‌نژاد پرست بستیزد چرا که نژادپرستی ناقض اصول اولیه انسانی است.
آیا به مفهوم دیگری نیز می‌توانید اشاره کنید که امام موسی صدر به نوعی آن را احیا کرده باشد؟
می‌توانم به مفهوم عبادت هم اشاره کنم. نگاه امام صدر به عبادت و معنای او از عبودیت بسیار جالب است. برای تشریح مطلب می‌توان به مقاله «عبادت و عبودیت» در کتاب ادیان در خدمت انسان مراجعه کرد. در آنجا امام صدر با ریشه‌یابی لغت عبودیت و عبادت حتی در زبان‌های انگلیسی و فرانسوی توضیح می‌دهد که عبودیت اصلاً به معنای «بندگی» نیست، بلکه عین، آزادگی است. به هر حال شاید با کمی جستجو و تأمل بتوان موارد دیگری هم بر شمرد.
چیزی که شما فرمودید کاملاً در زندگی امام موسی صدر دیده می‌شود. او کسی نبود که در خانه بنشیند و از این مفاهیم صحبت کند. خودش آستین‌ها را بالا می‌زند و مثلاً به کلیسا می‌رود، پیش اهل سنت می‌رود، به شیخ حسن خالد نامه می‌نویسد، به روستایی می‌رود و دعوای مسیحیان را فیصله می‌دهد. این فعالیت‌ها شخصیت ایشان را برای همه مجسم می‌کند.امام موسی صدر در سخنرانی‌ای در مورد امام علی‌ع عبارت‌های درس‌آموزی دارد. می‌گوید ما چطور می‌توانیم پیروان حضرت علی باشیم اما در پلیدی زندگی کنیم؟ چطور می‌توانیم پیروان حضرت علی باشیم، اما عقب‌مانده باشیم؟ اگر کسی بخواهد حضرت علی را بشناسد به ما نگاه می‌کند...
بله، این واقعیتی است. در کتابم به عنوان خاتمه در پیامی به جوان مسلمان گفته‌ام که ما می‌توانیم بگوییم یاسپرس خطا کرده است و نسبت به اسلام و مسلمین پیغمبر دچار اشتباه شده است؛ اما اگر عمیق‌تر نگاه کنیم، می‌بینیم. این مسأله تقصیر ماست. ما چه قدر توانسته‌ایم پیامبر را از لحاظ فکری و فرهنگی معرفی کنیم؟ چه قدر توانسته‌ایم افکار اسلامی دینی را انتشار دهیم؟ آن هم در چهل یا پنجاه سال پیش که یاسپرس این کتاب را نوشته است؟ شاید وضع تا اندازه‌ای فرق کرده باشد؛ اما وقتی نگاه می‌کنیم در آن زمان نیمی از جهان اسلام زیر سیطره انگلیس و فرانسه و روسیه و چین بوده است.
خوب این چه تمدنی است و ما چه انتظاری باید داشته باشیم؟ وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم جرم ما مسلمانان فقط متوجه ما نیست، حتی دیگران را هم به خطا می‌اندازد. ما اصرار داریم که مسلمانیم. وقتی دیگران به ما نگاه می‌کنند، می‌بینند سیاستمان درست نیست، بیشتر کشورهای اسلامی مستبد هستند، چیزی که در کشورهای اروپائی و آمریکایی مهم است، مسئله سیاست و حقوق شهروندی است و ما در این اولین پله مردود هستیم. من فکر می‌کنم مسأله‌ای که امام موسی صدر به آن توجه می‌کند، سیره شخصی خودشان است. ممکن است ما حرف‌های خوبی بزنیم اما در عمل و در عالم خارج عکس گفته‌هایمان عمل می‌کنیم. اما به راستی که امام صدر در حرف و عمل دوگانه نبود.
سؤالی که در مورد شخصیت‌های مختلف مطرح می‌شود، این است که آن آدم سنتی یا نوگراست. به لحاظ تئوریک کسانی هستند که آنان را روشنفکر دینی می‌خوانیم. صرف نظر از اینکه این ترکیب پارادوکس دارد یا ندارد، به نظر شما امام موسی صدر، نوگراست و یا سنتی؟
من فکر می‌کنم این جفاست که بگوییم ایشان نوگراست و یا سنتی. من فکر می‌کنم ایشان شخصیتی است که پارامترهای زمان و مکان را در نظر دارد. این مسئله به همان مسأله اجتهاد اشاره دارد. با این نگاه به سنت نظر دارد و یا حتی با این دید سنت را احیا می‌کند و به آن زندگی می‌بخشد.
چگونه این کار را می‌کند؟
به سنت نگاه می‌کند و از درون سنت مفاهیمی بیرون می‌کشد که در زندگی امروز قابل ارائه باشد و مسائل امروز مسلمانان را با آن مفاهیم حل می‌کند. این طور نیست که بگوییم ایشان فقط سنت‌گرا است و به مسائل جدید توجه ندارد و یا نوگراست و به مفاهیم سنت توجه ندارد. این بحث مدرنیسم و سنت‌گرایی بحثی است که در جوامع آکادمیک امروز خیلی مطرح است. به طور مثال از سنت گرایان می‌توانیم از شوان یا همان شیخ عیسی و یا مارتین لینگز که معروف به شیخ ابوبکرسراج‌الدین است و یا تیتوس بوخارت که معروف به شیخ ابراهیم است و یا حتی سید حسین نصر نام ببریم. اگر بگوییم اینها سنت‌گرا هستند باید اذعان کنیم که امام موسی صدر از نظر متافیزیکی مانند این نحله فکر می‌کند و یا از نظر بحث‌های شناخت، شاید امام موسی صدر به این حکمت تعلق داشته باشد، ولی شاخصه‌ای که اینها دارند این است که اصلاً به مسائل سیاسی توجهی نمی‌کنند. اگر کتاب‌های این افراد را ببینید، مشاهده می‌کنید که امام موسی صدر درست به عکس اینها عمل کرده است. دقیقاً در وسط جامعه، نه فقط در وسط جامعه، درست در متن حوادث و طوفان‌هاست؛ ولی شما اگر زندگی شیخ عیسی و یا دیگران را نگاه کنید، این مسئله را نمی‌بینید. می‌خواهم بگویم اصلاً ایشان این مرزها را شکسته است چون اگر سنت، سنت و سیره پیغمبر باشد، باید درست در متن جامعه باشی و در محراب هم باشی و در شب باید زار بزنی و در روز وسط کارزار باشی. از نظر آکادمیک برای خیلی‌ها مهم است که درباره‌شان بگوییم نوگرا هستند؛ ولی من فکر می‌کنم که ایشان سنتی‌ای هستند که دقیقاً در متن جامعه مدرن کار می‌کنند.
در پایان اگر نکته‌ای مانده است، لطفاً بفرمایید؟
چیزی که من در کارهای امام موسی صدر دیده‌ام، نظم و تشکیلات و کار گروهی است. چرا ایشان جنبش امل را تأسیس کرد؟ ایشان می‌توانست قائم به فرد باشد، اما کاری که ایشان در لبنان انجام داد این بود که نشان داد تشکیلات نباید قائم به فرد شود. اگر قائم به فرد بود با ربودن و اسارت یا شهادت امام موسی صدر همه چیز از بین می‌رفت و لبنان به حالت قبل باز می‌گشت، ولی ایشان مسائل را طوری ترتیب داد که قائم به فرد نباشد؛ یعنی اگر امام موسی صدر رفت، کس دیگری بتواند کار را ادامه بدهد. ممکن است که نتوانند به قدرت خود امام صدر این کار را بکنند، اما تشکیلات را حفظ خواهند کرد.
ما باید با نظم و برنامه ریزی، اول اندیشه امام موسی صدر را در ایران مطرح کنیم، هم در مجامع آکادمیک و هم در اذهان مردم. باید نشان دهیم که امام موسی صدر فقط یک روحانی نبود، امام موسی صدر یک اندیشمندی بود که دارای شاخصه‌های فکری خاص خود بود. باید در جهان اسلام با متفکرین شیعه و سنی و افراد مختلف در ارتباط و در تعامل باشیم. خود همین تعامل باعث می‌شود که این مسأله مطرح و سرانجام باعث تغییرات بنیادین در جوامع بشود.
    
پنجشنبه 26 شهریور 1388        

 

تبلیغات