۲.
در دو صفحه پیشرو، به نقد تفصیلی و تحلیلی کتاب «ایران، بر آمدن رضاخان، بر افتادن قاجار و نقش انگلیسیها» میپردازیم و سپس ضمن معرفی کتاب تاریخ بیست ساله ایران، فهرستی از کتابهای مربوط به موضوع این شماره را تقدیم علاقهمندان میکنیم.
۳.
چالش مستمر علما با رضاخان که در برهههایی چون غائله جمهوریخواهی، تا مرز یک «جنگ سرنوشت» پیش رفت قلب دیکتاتور نو ظهور را از کینه نسبت به آن جماعت (و کلا اسلام و دینداران) پرساخته بود و لذا به میزانی که پایههای قدرت دیکتاتور در کشور محکمتر میشد، عرصه بر «تکاپو»، بلکه «تنفس» روحانیت دشوارتر میگردید. در قم، رضاخان در پاییز 1306 تجمع باشکوهی را که از علمای بلاد به رهبری حاج آقا نورالله تشکیل شده بود با مسموم ساختن رهبر قیام، از هم فرو پاشاند.
۴.
کودتای انگلیسی «رضاخان سیدضیاء» (یا بهتر بگوییم: آیرونساید نورمن) در اسفند 1299 شمسی در تاریخ معاصر ایران نامی به غایت آشنا (و منفور) است.
۵.
در بر آمدن [یا به تعبیر صحیحتر: برآوردن] رضاخان بر سریر سلطنت، قطعا دولت انگلستان نقش مهم و اساسی را برعهده داشت و میخواست با روی کارآوردن یک نظامی وابسته به خود، شکستهای پیشیناش را جبران نماید. با قدرت یافتن رضاخان مداخله انگلیس در شئون ایران نیز افزایش یافت و بتدریج رو به گستاخی و جسارت نهاد.
۷.
سیدمحمدرضا میرزاده عشقی فرزند حاج سیدابوالقاسم کردستانی در 1273 شمسی در همدان به دنیا آمد. سالهای کودکی را در مکتبخانه گذراند و از 7 سالگی در مدارس الفت و آلیانس به تحصیل فرانسه و فارسی اشتغال داشت و پیش از آن که گواهینامه دریافت کند به تجارتخانه یک فرانسوی مراجعه و به شغل مترجمی پرداخت و در اندک مدتی به این زبان تسلط یافت.
۸.
در کوران مبارزات ملت ایران در واپسین سالهای قرن 13 و نخستین سالهای قرن 14 که استعمار، به اساس استقلال ایران چشم طمع دوخته بود، کسان بسیاری بودند که در برابر این زیادهخواهی، مردانه ایستادند و حتی بر سر مبارزه با بیگانگان، نرد جان نیز باختند.
۹.
حسین مکی در زندگی پرفراز و نشیب خود، ابتدا وارد عرصه سیاست شد و در نهضت ملیشدن نفت، نقش دوگانهای را بازی کرد ولی چون در آن میدان، توفیق چندانی نداشت، به دنیای تاریخنگاری وارد شد و انصافا در این عرصه خوش درخشید. به دلیل احاطه وی بر تاریخ قاجار و پهلوی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، مصاحبه مبسوطی را در زمان حیات، با او انجام داده، که بخشی از آن، به تناسب موضوع تقدیم میشود.
۱۰.
در بحبوحه مشروطه، پس از فتح تهران، مجریان حکم اعدام، عمامه از سر شیخ فضلالله نوری برداشتند تا طنابدار را به گردن او بیندازند؛ در این حال آن شیخ روشنبین که آینده را در خشتخام همچون آینه میدید، رو به جماعت حاضر در میدان توپخانه کرد و در یک پیشبینی شگفت، گفت: امروز این عمامه را از سر من برداشتند، فردا هم از سر شما بر خواهند داشت.