۱.
در این نوشته دیدگاه ساموئل هانتینگون که در مقاله «رودررویی تمدن ها» مورد بحث قرار گرفته است ارزیابی شده و هم از جنبه تاریخی و هم از جنبه منطقی مورد نقد قرار میگیرد. نویسنده نشان میدهد که اولاً و برخلاف نظر هانتینگون، کمترین جبری در نوع رابطه کشور ها یا مناطقی که از فرهنگ های مختلف برخوردارند وجود ندارد و ثانیاً در تعیین نوع رابطه که گاه خصمانه بوده و در اغلب اوقات صلح آمیز همان حد که کشورهای قوی تصمیم گیرنده بوده و هستند، به همان میزان نیز کشورهای ضعیف مؤثر بوده و میتوانند باشند . نویسنده یکی از علل عمده بروز خشونت را فقدان شناخت متقابل میداند.
۲.
این نوشته پس از ارائه تفاوت های موجود در آراء این دو نواندیش دینی تاثیرگذار در ایران که از جمله در روش شناسی آن دو دیده میشود، وجود تناقض مهمی را که در اندیشه این هر دو مشترک است به بحث میگذارد. در واقع هم شریعتی و هم سروش از سویی بینش اسلامی را بینشی پویا و قابل تفسیر و تأویل توسط جوامع و افراد مختلف به شمار میآورند و از این رو نه تفسیری را رسمی میدانند و نه برای مفسران رسمی امتیاز و جایگاه خاصی قائلند، و از سوی دیگر شریعتی- به طورغیرمستقیم- و سروش مستقیماً آن را عنصر ثابت و تعیین کننده ای در فرهنگ مردم میداند، وجود این تناقض باعث میشود که هردو علیرغم داشتن دیدگاهی آزادمنشانه در حوزه دین، نتوانند در حوزه سیاست به تبیین دیدگاهی دموکراتیک بپردازند.
۳.
نویسنده در این مقاله مفهوم تمدن را در مقاله ساموئل هانتینگتون که با عنوان «رویارویی تمدن ها» منتشر شده است را به پرسش میکشد. به نظر شایگان برای آنکه بتوان از رویارویی صحبت کرد باید وجوه مستقلی را برای تمدن هایی که به باور هانتینگتون در مقابل هم قرار خواهند گرفت قائل بود، حال آنکه یک چنین استقلال هویتی از تمدن غرب را نمیتوان در جایی سراغ گرفت. سایر تمدن ها امروز در جهان و دقیقاً برای هماهنگ ساختن خود با تمدن غرب چندان تغییر یافته اند که دیگر نمیتوان از مستقل بودن آن ها از یکدیگر صحبت کرد . علاوه بر این شایگان براین نظراست که خود فرهنگ غرب نیز، آن موجودیت یکپارچه ای که به عنوان مثال در قرن 18و 19 میلادی دارا بود، نیست و دچار چندگانگی شده است و به این اعتبار علت و علل رویاروییها و تلاش احتمالی برای جلوگیری از آن را باید در زمینه های دیگری جستجو کرد.
۴.
نویسنده بر این مسئله تاکید دارد که فقر پدیده ای نیست که بتوان آن را از بستر اجتماعی و فرهنگیای که در آن به سر میبرد مجزا کرد و به این علت نمیتوان در مورد آن با زبان یکسانی صحبت کرد که هم اکنون در اکثر نوشته هایی که با این معضل دست و پنجه نرم میکنند به چشم میخورد. فقر در هر جامعه ای معنای خاص خویش را دارد و فقرزدایی نیز درفرهنگ ها و جوامع مختلف راه و روش خاص خود را می طلبد. برای آنکه ریشهکنی فقر سنتی به پدید آمدن فقر مدرن نینجامد، باید ابتدا به زبان مناسب، یعنی زبانی که توانایی توصیف آنچه در هر جامعه ای فقر به شمار میرود دسترسی یافت.