این نوشته پس از ارائه تفاوت های موجود در آراء این دو نواندیش دینی تاثیرگذار در ایران که از جمله در روش شناسی آن دو دیده میشود، وجود تناقض مهمی را که در اندیشه این هر دو مشترک است به بحث میگذارد. در واقع هم شریعتی و هم سروش از سویی بینش اسلامی را بینشی پویا و قابل تفسیر و تأویل توسط جوامع و افراد مختلف به شمار میآورند و از این رو نه تفسیری را رسمی میدانند و نه برای مفسران رسمی امتیاز و جایگاه خاصی قائلند، و از سوی دیگر شریعتی- به طورغیرمستقیم- و سروش مستقیماً آن را عنصر ثابت و تعیین کننده ای در فرهنگ مردم میداند، وجود این تناقض باعث میشود که هردو علیرغم داشتن دیدگاهی آزادمنشانه در حوزه دین، نتوانند در حوزه سیاست به تبیین دیدگاهی دموکراتیک بپردازند.