مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
دیباچه
حوزه های تخصصی:
تاریخنگارى دیباچه وقایعنامههاى عصر صفوى و سنتهاى حاکم بر آن، موضوعى است که شعله کوئین در این پژوهش به آن پرداخته است. این پژوهش دو هدف اصلى را مد نظردارد: نخست، ایجاد تغییر در نوع نگاه پژوهشگران به دیباچه از منبعى براى دستیابى به اطلاعات تذکرهنویسى و نمونههایى از سبک نگارش، به منبعى براى دستیابى به دادههاى تاریخنگارى و دوم، اثبات وجه تاریخنگارى دیباچهها. دکتر کوئین براى دستیابى به این دو هدف به بررسى دیباچه روضة الصفا و تاریخ حبیب السیرـ به عنوان دیباچههاى الگوـ خلاصة التواریخ، فتوحات همایون، نقاوة الآثار فى ذکر الأخیار، تاریخ عالم آراى عباسى و روضة الصفویه مىپردازد و عناصر سنتى تاریخنگارى موجود در دیباچه این وقایع نامهها را برجسته مىنماید.
دموکراسی ادبی: مفهوم مرکزی دیباچه «یکی بود یکی نبود» جمالزاده (با نقدی بر تاریخنگاری ادبیات داستانی ایران)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مجموعه داستان کوتاه «یکی بود یکی نبود» نوشته محمد علی جمالزاده را سرآغاز داستان کوتاه مدرن فارسی دانسته اند. گذشته از داستان ها و طرح های این مجموعه که از نخستین کوشش ها در عرصه داستان کوتاه نویسی فارسی به حساب می آید، «دیباچه» این کتاب در مطالعات ادبی فارسی و در نظریه انتقادی، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. جمالزاده، به عنوان پدر داستان کوتاه فارسی، در این دیباچه به دنبال نوعی قانونگذاری ادبی بوده و کوشیده است با نگاهی تطبیقی و آینده نگر مهم ترین مسائل ادبی عصر خود را به بحث بگذارد. یکی از مفاهیم مرکزی مطرح شده در این دیباچه، مفهوم بنیادی «دموکراسی ادبی» است. با بررسی ریزمفهوم ها و استعاره های مطرح شده در این دیباچه، می توان این مفهوم مرکزی را تحلیل و صورت بندی و مولفه های پشتیبان و برسازنده آن را بررسی کرد و نشان داد تا چه اندازه طرح این مفهوم مرکزی برای بررسی تاریخنگاری ادبیات معاصر فارسی ضرور است.
دفاعیه ای از نقاشی: تحلیل دیباچه قطب الدین محمد بر مرقع شاه تهماسب با رویکرد جامعه شناسی تاریخی تحلیلی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگره تابستان ۱۳۹۷ شماره ۴۶
5 - 15
حوزه های تخصصی:
تاکنون به جنبه های ادبی و اطلاعات تاریخی که دیباچه های مرقعات در خوددارند توجه فراوانی شده، لیکن زمینه های جامعه شناختی آن ها و توجه به ارجاعات متن به بیرون وبستر تاریخی که در آن قرارگرفته اند همچنان مغفول مانده است. دیباچه قطب الدین محمد بر مرقع شاه تهماسب در سال 964ق از معدود دیباچه هایی است که در این برهه زمانی علاوه بر خوشنویسی به مسئله نقاشی و نقاشان می پردازد. این پژوهش به دنبال این مسئله است که علل برآمدن دیباچه قطب الدین محمد در خصوص نقاشی در قرن دهم کدامند؟ برای پاسخ، از جامعه شناسی تاریخی تحلیلی که بیشتر به دنبال «چرا»یی امور و پاسخ های مبتنی بر روابط علّی معتبر است، بهره گرفته شد. یافته های پژوهش نشان می دهد که دیباچه به عنوان دفاعیه ای از نقاشی و نقاشان ظهور یافته و زنجیره های علّی متنوعی متشکل از فضای سیاسی مذهبی آن دوره تاریخی، سنت نوشتاری و پیش زمینه فکری، تحصیلاتی و شغلی مؤلف منجر به تألیف دیباچه گردیده است.
بررسی ساختار و محتوای آستانه سرایی در منظومه های فارسی تا قرن ششم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مرسوم است شاعر قبل از شروع متن اصلی منظومه ، بخش هایی را به عنوان آستانه منظومه می آورد که حکم دروازه ورود به متن اصلی دارد. این سنت قدمتی دیرین دارد و در کهن ترین آثار ایرانی همچون اوستا و کتیبه های هخامنشی و منظومه های پهلوی دیده می شود و در منظومه های دری نیز استمرار یافته است. این تحقیق با روش توصیفی تحلیلی و با بررسی 19 منظومه فارسی تا قرن ششم، در پی آن است که نشان دهد مقدمه ها از نظر محتوا و ساختار شامل چه مواردی است؟ آیا می توان سیر و تطوری برای آن در نظر گرفت؟ مقدمه های منظومه های مورد بررسی در سه دسته دارای مقدمه های عمومی(یازده مورد)، تخصصی(پنج مورد) و بدون مقدمه(سه مورد) جای می گیرد. در مقدمه هایی اختصاصی، شاعر به اقتضای موضوع اثر، آستانه ای متناسب با آن برای ورود به متن اصلی سامان می دهد. مقدمه های عمومی که از رایج ترین مقدمه هاست، شامل مباحثی چون تحمیدیه، نعت رسول(ص) و صحابه، معراج نامه، آفرینش، بخش آزاد وصفی، مدح ممدوح، سبب تالیف کتاب(اشاره به پیشینه و نقد آنها، دشواری کار، دلیل سرایش) و بستر نهایی است. فردوسی را می توان پیشرو مقدمه سرایی عمومی دانست و بعد از وی مقدمه به مرور تحولاتی همچون بسط اجزای مقدمه، افزودن مقدمه منثور یا بخش های دیگری همچون معراج نامه را داشته است.
نصیحت نامه ی امیرخسرو دهلوی در دیباچه ی مثنوی دِوَل رانی و خضرخان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ ادبیات بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۸۴
79-108
حوزه های تخصصی:
مثنوی دِوَل رانی و خضرخان شرح عشق خضرخان خلجی به دیولدی یا دول رانی است که امیرخسرو دهلوی (651 تا 725 ه. ق.) آن را در سال 715 هجری قمری سروده است. امیرخسرو در بخشی از دیباچه ی این مثنوی، اندرزنامه یی خطاب به سلطانِ مقتدر عصر، علاءالدین محمد خلجی، سروده که ویژگی مهم آن، صراحت لهجه و بی پروایی شاعر در نصیحت گویی سلطان است. هدف مقاله ی حاضر نیز این بوده که با معرفی این اندرزنامه و بررسی چگونگی طرح مباحث گوناگونِ آمرانه و ناهیانه ی آن، دلایل صراحت لهجه ی شاعر در وعظ سلطان را واکاوی کند. بدین منظور، پس از آنکه با بهره گیری از کتب تاریخ هند به معرفی و شناسایی شخصیت مقتدر و سخت دل سلطان علاءالدین محمد خلجی پرداخته شده است، با بررسی متن نصیحت نامه و همچنین ویژگی های شخصیتی شاعر که در منابع گوناگون آمده، این نتیجه حاصل شده که می توان دلایل حق گویی صریح و بی باکانه ی امیرخسرو در این اندرزنامه ی گاه عتاب آمیز را در بهره مندی وی از زهد و عرفان، نزدیکی اش به حضرت نظام الدین اولیا (عارف بزرگ آن عهد)، برخورداری او از جایگاهی والا در دربار سلطان علاءالدین و نیز تأثیرپذیری اش از مواعظ سنایی جست وجو کرد.
مطالعه تطبیقی دیباچه دوست محمد گواشانی هروی و دیباچه قطب الدین محمد قصه خوان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات تطبیقی هنر سال هفتم بهار و تابستان ۱۳۹۶ شماره ۱۳
۱۶۴-۱۴۹
حوزه های تخصصی:
از منابع مکتوب تاریخ هنر در ایران می توان از دو دیباچه نام برد که در فاصله یک دهه در عصر صفوی به رشته تحریر درآمده اند. یکی دیباچه دوست محمد گواشانی بر مرقع بهرام میرزا (952 ه. ق.) و دیگری دیباچه قطب الدین محمد قصه خوان بر مرقع شاه طهماسب (964 ه. ق.) است. نویسندگان بسیاری در عصر صفوی از مطالب این دو دیباچه به صورت مستقیم و غیرمستقیم در نگارش کتب مرتبط با خوشنویسی و نقاشی بهره مند شده اند. کویین، نویسنده کتاب تاریخ نویسی در روزگار شاه عباس، معتقد است مورخان عصر صفوی اصول نگارشی خاصی را در دیباچه نویسی رعایت می کردند. ازجمله ذکر منابع، مدح حامی کتاب و ذکر انگیزه ها و دلایل نگارش اثر و... . این نوشتار به روش توصیفی- تحلیلی بر پایه مطالعات کتابخانه ای باهدف معرفی دو دیباچه ارزشمند از منابع مکتوب هنر ایران، در پی پاسخ گویی به این پرسش است که قصه خوان در نگارش دیباچه مرقع شاه طهماسب تا چه میزان از متن دیباچه دوست محمد تأثیر پذیرفته است و در این راستا سعی دارد تفاوت ها و اشتراکات ساختاری و محتوایی هر دو متن را با ادعای کویین مبتنی بر پیروی مورخان دوره صفوی از الگویی خاص شناسایی کند. تفاوت در شیوه نگارش و عدم اشتراک دیدگاه نویسنده ها در بیان تاریخی از نقاط افتراق این دو متن هستند. دوست محمد، داستان خط و نقاشی را در سیر تاریخی آن بیان کند و قصه خوان در پی خلق یک متن ادبی با محتوای تاریخ هنر است. قطب الدین و دوست محمد از اصولی که کویین از آن ها نام می برد، پیروی می کند؛ البته دیباچه دوست محمد فاقد بعضی از معیارهاست. ازآن جا که مطالب هر یک از دیباچه ها مکمل دیگری است، مقایسه تطبیقی دو متن به رفع ابهاماتی در زمینه تاریخ هنر ایران کمک می کند.
دیباچه مرقع شاه محمد مذهب(مقاله علمی وزارت علوم)
این مقاله با بررسی چند مرقع مهم اواخر سده دهم دیباچه نویسی آنها، تاریخنامه های هنر مرقع سازی را مورد مطالعه قرار می دهد. یکی از این دیباچه ها، دیباچه مرقع کتابخانه سپهسالار، شاه محمد مذهب است که متنی مشابه آن در چند مرقع دیگر وجود دارد. این مقاله می کوشد تا ریشه های تاریخی نگارش این متن را نشان دهد. بررسی تحولات مقدمه نویسی مرقعات با تکیه بر مقدمه مرقع شاه محمد مذهب که نسخه ای دیگر از مقدمه میر محمد باقر پسر میر علی هروی است و نیز استفاده از اسناد دیگر این فرضیه را مطرح می کند که تکرار دیباچه ها به اعتبار خط خوش و یا نثر متناسب و یا انتساب به یک هنرمند بزرگ در مرقعات دیگر بوده و باعث شده است نسخه های اساس آنها به علت اوراق شدن اغلب این مرقعات و یا دیباچه ها و نیز نگارش دیباچه های جدید و مشابه شناخته نشوند.
پژوهشی در مبادی بلاغی و دستوری تحمیدیه نویسی با تکیه بر دیباچه های آثار نثر فنّی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های دستوری و بلاغی سال ۱۲ بهار و تابستان ۱۴۰۱شماره ۲۱
145 - 173
حوزه های تخصصی:
شاعران و نویسندگان ادب پارسی از دیرباز، طلیعه آثار منظوم و منثور خود را به نام و یاد خداوند آراسته اند. این سنّت که در اساس، ریشه در عواطف دینی و خداشناسانه مولّفان دارد، گویی با محدودیّت هایی نیز مواجه بوده است. یکی از این محدودیّت ها، رعایت اسلوب آغاز کلام است که از عهود پیشین همواره با ستایش خداوند همراه بوده و دیباچه نویسان طی سالیان بسیار بر نهج پیشینیان خود قدم برداشته اند. اما محدودیّت اصلی، در ویژگی های منحصر به فرد موضوع اصلی کلام، یعنی ذات الهی نهفته است. در توصیف خداوند بسیار می توان گفت اما هر ابزاری را برای این توصیف نمی توان به کار بست. تحمیدیه نویسی، محتوایی فراخ اما امکان گزینش ها و چینش های زبانی محدودی دارد. این مقاله تلاش خواهد کرد تا ضمن اشاره ای مختصر به مبانی اعتقادی حمد الهی، برخی از شاخصه های زبانی تحمیدیه نویسی را معرفی کند. با این هدف، تحمیدیه هشت اثر از آثار دوران موسوم به نثر فنّی، در دو سطح بلاغی و دستور زبانی مورد بررسی قرار گرفته، مشترکات میان متون، ضمن تحلیل و ریشه یابی، به عنوان نتایج تحقیق ارائه خواهد گردید. بر اساس نتایج به دست آمده، زبان تحمیدیه ها کیفیّتی متصلّب دارد که به هر عنصر بلاغی، امکان نقش آفرینی نمی دهد و عناصر بلاغی مُجاز همچون: سجع، جناس، موازنه و تقابل نیز استعداد کافی برای شکستن سختی این زبان ندارند. همین خصیصه مستحکم، در جایگزینی دستوری واژه ها نیز قابل مشاهده است؛ چنانکه گویی در تحمیدیه های منثور، ساختمان جملات ثابت است و نویسندگان تنها واژه های متغیّری را در جایگاه های از پیش تعیین شده، می نشانند.
مطالعه ای در سیر تحوّل ساختار دیباچه های مرقّع عصر صفوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نگره بهار ۱۴۰۲ شماره ۶۵
19 - 35
حوزه های تخصصی:
هم زمان با ظهور مرقّع به عنوان شکل جدیدی از کتاب آرایی، ایده افزودن دیباچه به ابتدای آن با تأسی از آثار ادبی و تاریخی نیز شکل گرفت. به مرور زمان و تحت تأثیر عوامل متعدّد، ساختار دیباچه ها به تدریج پیچیده تر گردید و مؤلفه های ساختاری جدیدی به آن ها افزوده شد. هدف پژوهش حاضر تعیین سیر تطوّر مؤلّفه های ساختاری دیباچه های مرقّع عصر صفوی است. در حقیقت مسأله اصلی پژوهش حاضر این است که به مرور زمان، ساختار دیباچه های مرقّع دوره صفوی چه تغییری کرده و ماهیّت و میزان این تغییرات چگونه است؟ برای پاسخ به سوال اصلی و رسیدن به هدف پژوهش، از روش توصیفی-تحلیلی، استفاده و برای تبیین هرچه بهتر، از تطبیق و تحلیل محتوا نیز بهره گرفته شد. شیوه گردآوری مطالب به صورت کتابخانه ای است. نحوه تبیین به این صورت است که ابتدا برای بررسی تأثیر و تأثّرات احتمالی، ساختار کلّی دیباچه های ادبی و تاریخی و دیباچه های مرقّع تیموری مورد بررسی قرار گرفت. در ادامه با بررسی محتوای دیباچه های صفوی، مؤلفه های ساختاری آن ها استخراج و با هم تطبیق داده شد. سپس از طریق تحلیل محتوای کمّی، نرخ تغییرات ساختارهای اصلی دیباچه ها (تحمیدیه، استدلال، تاریخ و توصیف) در طول زمان مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان می دهد که مؤلّفان دیباچه های مرقّع در دوره صفوی، طرحی نو درانداختند و دو مؤلفه ساختاری - تاریخ هنر و توصیف مرقّع - برای ارتباط هرچه بیشتر دیباچه با مرقّع افزودند. در حقیقت تاریخ تغییرات ساختاری دیباچه های مرقّع صفوی را باید تاریخ حل مسأله ارتباط دیباچه و مرقّع و برقراری تعادل میان دو مؤلفه تاریخ هنر و توصیف مرقّع دانست. در نهایت، تلفیق و تعادل این دو مؤلفه در دیباچه مرتضی قلی شاملو به نتیجه رسید، دیباچه ای که این مسأله را نه از طریق برابری این دو مؤلفه، بلکه با استفاده از صنایع ادبی و زبانی حل کرد. روند شخصی سازی مرقّع ها نیز بر کم رنگ شدن برخی مؤلفه ها مثل ضرورت پرداختن به فلسفه وجودی هنر و مشروعیت بخشی به آن و اهمیت برخی دیگر مانند توصیف مرقّع، بی تأثیر نبوده است.
بازتاب مفاهیم کلامی در دیباچه مثنوی های امیرخسرو دهلوی (با تمرکز بر منظومه های هشت بهشت، شیرین و خسرو و مجنون و لیلی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بیان مسئله: دیباچه منظومه های غنایی همواره جایگاهی برای بیان اعتقادات و دیدگاه های شاعران است که پیش از ورود به داستان با طرح برخی مسائل کلامی، در تبیین اندیشه های خویش می کوشند. امیرخسرو دهلوی نیز به همین روش در منظومه های خود به پرورش مفاهیم کلامی می پردازد. روش: در این مقاله برجستگی مفاهیم کلامی در دیباچه مثنوی های امیرخسرو دهلوی با تمرکز بر مثنوی های «هشت بهشت»، «شیرین و خسرو» و «مجنون و لیلی» بررسی می شود. یافته ها و نتایج: پس از بررسی دیباچه ها ازنظر برجستگی مفاهیم کلامی، نتیجه به دست آمده این است که امیرخسرو دهلوی در بیشتر ابیاتی که متضمّن مفاهیم کلامی است، به آیاتی از قرآن کریم و یا احادیثی از ائمه معصوم چه به صورت مستقیم و چه به روش غیرمستقیم و ضمنی استناد کرده و از این راه به دنبال رسیدن به دو هدف بوده است؛ نخست آنکه به برجسته سازی مفاهیم کلامی با استناد به آیات و روایات بپردازد تا عقایدش را با این شیوه برای مخاطبانش باورپذیر کند و ازسوی دیگر، درپی ادای احترام به قرآن کریم و احادیث ائمه معصوم بوده است. از میان سه منظومه بررسی شده، مفاهیم کلامی در دیباچه منظومه «هشت بهشت» بیش از دو منظومه دیگر است و شاعر در دیباچه این منظومه به بحث درباره مفاهیم متنوّع و متعدّدی از علم کلام پرداخته است.