مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
زند
حوزه های تخصصی:
با توجه به نقش و اهمیت ایلات و عشایر در تحولات تاریخی ایران در سده های گذشته، این مقاله به بررسی تاریخ تحولات منطقه گهکیلویه در دوره های حکومت سلسله های افشار و زند می پردازد. در این نوشته حوادث و برخوردهای میان ایلات این منطقه با یکدیگر، برخوردهای میان دولت های مرکزی و ایلات کهگیلویه و نقش این ایلات در برخی از نبردهای خارجی مورد بررسی قرار گرفته است.
بررسی دو ساخت نحوی در زند اوستا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله دو نمونه از ساخت های نحوی زند اوستا بررسی شده است. نخست ساخت نحوی ایکه صفت مفعولی آینده مختوم به -iia- از اوستا به آن ترجمه شده و ظاهراً در آثار فارسی میانه زردشتی باقی نمانده و دربردارنده همان مفهوم صفت مفعولی آینده در اوستا است؛ سپس ساخت نحوی ای بررسی می گردد که افعال ساخته شده بر ماده تشدیدی بدان ترجمه می شوند و به آثار فارسی میانه زردشتی راه یافته است. مفهوم این ساخت نحوی مطابق با مفهوم مفعول مطلق تأکیدی در زبان عربی است.
گزارش دینکرد از دعای ینگهه هاتام*
حوزه های تخصصی:
نیایش «ینگهه هاتام» (yeŋ́hē hātąm) یکی از دعاهای مقدس زردشتی است. این دعا به زبان اوستایی جدید است که به گونه گاهانی درآمده و به احتمال بسیار از بند بیست و دوم یسن گاهانی 51 مشتق شده است ولی فهم آن، به مراتب، از الگوی گاهانیِ آن، ساده تر است. ینگهه هاتام، که در اوستای کنونی بند پانزدهم از یسن بیست و هفتم است، در پایان یسن هایی که در آن ها نام بسیاری از ایزدان برشمرده شده است و نیز پس از سرودن یشت هایی که ستایش ایزدان ِخاص است زمزمه می شود و مراد از آن، ستایش همه ایزدانی است که به آفرینش مینوی تعلق دارند و نیایش آنان بر بهدینان واجب است. سومین فرگرد بغ نسک از کتاب نهم دینکرد در تفسیر این نماز دینی است که در این گفتار متن آن بر اساس دستنویس های J5 و D10، متن پهلوی ویراسته مدن (Madan) و سنجانا (Sanjana) و نسخه درسدن (Dresden)، تصحیح، آوانویسی و به فارسی ترجمه شده است.
آداب چیدن مو و ناخن بنا بر فرگرد هفدهم وندیداد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پیروان دین زرتشت از گذشته های دور در تفسیر و ترجمة متون دینی همّت گماشته اند. بخش هایی از این تلاش که امروزه در دسترس است، ترجمه و تفسیری به زبان پهلوی از اوستاست که زند نامیده می شود. متن زند گرچه تقریباً ترجمة واژه به واژه از اوستا ارائه می دهد، ولی گاه برداشت شخصی و تفسیرموبدان را نیز نشان می دهد. آنچه به عنوان تفسیر برآن افزوده شده، خالی از ابهام نیست وگاه حتّی فهم آن ناممکن می شود. از آنجا که وندیداد دربرگیرندة مطالبی دربارة اعمال دینی و شرایع زرتشتی است، برای موبدان زندنویس آشناتر از بخش های دیگر اوستا بوده است؛ از این رو زند وندیداد را می توان کامل تر و دقیق تر از زند سایر بخش های اوستا دانست. متن زند فرگرد هفدهم وندیداد که دربارة آداب چیدن مو و ناخن است و حاوی مطالب فقهی بسیاری است، به نسبت زند قسمت های دیگر اوستا، ترجمه بهتری از اوستا به دست می دهد. در این فرگرد، دستور داده می شود که مو و ناخن چیده شده از مردان اهلو، آب، آتش و برسم دور برده شود و دفن گردد. در هنگام انجام اعمال آیینی، چیدن و دفن کردن مو و ناخن، آنها را به مرغ اشوزوشته پیشکش می کنند که هم چون جادوی سفید عمل کرده و آدمیان را از عواقب جادوی سیاه دیوان مازنی درامان نگاه دارد و دیوان مازنی نتوانند از اجزای جداشده از بدن شخص علیه خودش استفاده نمایند و در نهایت شخص از گزند جادو و جادوگر در امان خواهد ماند. موبدان در تفسیر این فرگرد، از خواندن دعاهایی چون ا شم وهو و اهونور، حتّی سروش باژ هنگام دفن مو و ناخن سخن گفته اند، که می توان این دعاها را وردهای جادوی سفید نامید
بررسی روابط خاندان سلطنتی زند و خوانین بیرانوند در لرستان از جنگ سیلاخور تا سرکوب محمدخان زند
حوزه های تخصصی:
بعد از فرار کریم خان زند از مقابل لشکر آزادخان افغان، خانواده وی نیز فراری و به میان ایل بیرانوند در دشت سیلاخور در لرستان پناهنده شده و کریم خان نیز به دنبال آن ها راهی این منطقه شد. سرداران آزادخان افغان به دنبال کریم خان تا سیلاخور آمده بودند. کریم خان دست یاری به سوی عشایر آن سامان، که از نظر نژادی و قومی با وی قرابت داشتند، دراز کرد. لشکر افغان با کریم خان و حامیانش در سال 1131. ش در سیلاخور به هم آویختند. کریم خان و متحدان او شکست خورده و متواری شدند. آنچه در این میان مهم است؛ پناهندگی خانواده کریم خان به یک خانواده سرشناس از ایل بیرانوند در سیلاخور است است. بنابر روایات شفاهی و گفته نسابان محلی لرستان؛ این خانواده که به آوارگان زند پناه داد خانواده شمس الدین بود که بعد از تثبیت سلطنت، کریم خان به عنوان انعام دختر یا به روایتی خواهرش را به دوست احمد، پسر شمس الدین داد. با این وصلت بود که پسری به نام میرزا احمد متولد شد و بعد از آن اعقاب او همواره ادعای نسبی به زندها را داشته و با این عنوان از سرکردگان ایل بیرانوند بودند.
بررسی نقش و جایگاه ایل لشنی در تحولات ایالت فارس از اواخر صفویه تا پایان قاجاریه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
لشنی، به عنوان یکی از ایلات کوچک فارس، دوران پرفراز و نشیبی را طی نموده است. از این ایل اولین بار در منابع اواخر دوره صفویه نام برده شده که در مبارزه علیه افغان ها شرکت نمودند. با قدرت گیری کریم خان زند و حضور وی در فارس، لشنی ها با وی متحد و جزئی از ایل زند شدند. در اوایل دوره قاجار بخشی از لشنی ها به دیگر مناطق تبعید و اکثر ایشان در قشقایی پناهنده شدند. در سال 1291ق، پس از جدایی از قشقایی ها، این ایل که به عنوان تیول به خاندان حکمت واگذار شده بود، در حوادث فارس علی الخصوص مبارزه علیه پلیس جنوب نقش پررنگی ایفا کرد. این سؤال مطرح شده است که این ایل در ولایت فارس از اواخر دوره صفویه تا پایان حکومت قاجار چه نقش و جایگاهی داشته است؟ در پاسخ این فرضیه آمده که لشنی ها ایل کوچکی بودند که سال ها پیش از شکل گیری حکومت زند در فارس ساکن بودند و در فراز و نشیب تاریخی، هرگاه با افراد، حکومت ها و قبایل قدرتمند پیوند و ارتباط می یافتند در تحوّلات و حوادث فارس تأثیرگذار بودند. این پژوهش سعی بر آن دارد تا به روش تحلیلی و توصیفی و براساس منابع مکتوب و میدانی نقش و جایگاه لشنی ها در فارس را از اواخر صفویه تا پایان قاجار بررسی کند.
نقد و بررسی زردشت و گاهان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال نوزدهم بهمن ۱۳۹۸ شماره ۱ (پیاپی ۷۵)
317-332
زردشت و گاهان عنوان کتابی است که به قلم مهشید میرفخرایی در شرح و گزارش متن اوستایی و زندِ دو سرود از هفده سرود گاهانی (یسن های 27 و 28 از سپندمینوگاه) تألیف شده و انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به سال 1396 آن را چاپ و منتشر کرده است. این اثر مشتمل بر یک مقدمه و سه فصل است. در مقدمه کتاب کلیاتی درباره اوستای قدیم و ساختار شعری گاهان آمده است. در فصل اول متن اوستایی و در فصل دوم زند این دو سرود به فارسی ترجمه و ازنظر محتوایی و دستوری بررسی شده اند. فصل سوم متضمن واژه نامه متن اوستایی است که در آن لغت های اوستایی با ذکر معنا و مشخصات دستوری فهرست شده اند. مقاله حاضر به بررسی انتقادی این اثر پرداخته و مطالب آن هم سان با بخش های چهارگانه کتاب در چهار بخش فراهم آمده است. این بخش ها با عنوان هایی مطابق با عناوین اصلی فصل های کتاب موردبحث نام گذاری شده اند.
نهاد قدرت و زیبایی شناسی پوشاک زنان ایران در دوره های صفویه، افشار و زند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پوشاک زنان ایرانی، نمودی از فرهنگ ایران است که متناسب با تغییرات گفتمانی در میدان قدرت حکومت های مختلف، تطور یافته است. از دوره های مهم تاریخی برای مطالعه در چگونگی تاثیر نهاد قدرت بر پوشاک زنان، دوره صفویه با تغییر مذهب و تثبیت تشیع، و در پی آن دوره های افشاریه و زندیه است. این مقاله با روش تحلیل گفتمان به این سوال پاسخ می دهد که زیبایی شناسی پوشاک زنان ایرانی، چگونه از نهاد قدرت تاثیر پذیرفته است؟ نتایج نشان داد که میزان پوشش زنان در اجتماع، به شدت تحت تاثیر رویکرد دینی سیاسی بوده اما نهاد قدرت در زیبایی شناسی ساختار پوشاک، تاثیر قابل اعتنایی نداشته است. از سوی دیگر، تقیدات مذهبی گفتمان حاکم، سیاست هایی را برای تمایزبخشی روا می داشته که به تغییراتی در نوع و حدود پوشش زنان اقلیت های دینی منجر گردید. نهاد قدرت همچنین در اثر تعاملات تجاری- فرهنگی خارجی با ممالک اروپایی نیز تاثیرات مهمی بر زیبایی شناسی پوشاک زنان باقی گذاشت.
درباره دو ترکیب اوستایی aǝm.mǝrǝṇcō و upā.θβaiieiti در ویشتاسپ یشت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان پژوهی سال چهاردهم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴۳
145 - 154
حوزه های تخصصی:
متنِ اوستاییِ ویشتاسپ یشت، بخشی از اوستای متأخر و مشتمل بر هشت فرگرد و شصت و پنج بند است. از این متن برگردان پهلوی، زند، هم در دست است. در این یشت، زردشت با خطاب «ای پسر» چکیده هایی از اصول دین را به همان شیوه ای که اهوره مزدا در فرگرد نوزدهم وندیداد برای زردشت بیان می کند، به ویشتاسپ می آموزد. ویشتاسپ یشت، احتمالاً، متعلق به نسک دوم از بیست ویک نسک اوستای ساسانی به نام «ویشتاسپ ساست» بوده است. متن اوستایی متأخر و پر از ابهام است. حالت های صرفی واژه ها، اغلب نادرست و گاه از میان رفته است. بخش هایی از متن وام گرفته از قسمت های دیگر اوستا به ویژه وندیداد است. در این پژوهش، دو ترکیب اوستایی aǝm.mǝrǝṇcō و upā.θβaiieiti از این یشت تجزیه و تحلیل می شوند و خوانش و معانی تازه ای برای آن ها پیشنهاد می شود.
فرایند هویت یابی دو قوم خلج و زند(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های انسان شناسی ایران دوره ۱۳ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲۵
123 - 143
حوزه های تخصصی:
هدف:در این پژوهش تلاش می شود تا هویت یابی دو قوم خلج و زند در روستای ونارچ واقع در شهرستان کهک، مورد بررسی قرار بگیرد. قوم زند و قوم خلج با وجود اینکه در حدود یک قرن است در یک روستا، با همدیگر همزیستی دارند، کمترین تعامل فرهنگی را با یکدیگر داشته اند. هدف این مقاله مطالعه چگونگی فرایند هویت یابی دو قوم خلج و زند است، دو قومی که همزیستی در مکانِ یکسان، سبب نزدیک شدن آن دو به هم نشده است، بلکه مرز جغرافیایی و مرز فرهنگی نیز میان آنان ایجاد شده است.روش شناسی-برای حصول نتایج، علاوه بر مطالعات نظری و پیشینه ی پژوهشی، از روش کیفی، حضور طولانی مدت در میدان ، تکنیک های مصاحبه و مشاهده استفاده شده است. تعداد 30 مصاحبه با قوم خلج و قوم زند در سنین و نسل های مختلف انجام شده است. از طریق تحلیل مصاحبه ها داده ها جمع آوری و طبقه بندی شدند.یافته ها- با توجه به یافته های تحقیق مشخص شد که هر دو قوم استراتژی های خاصی برای تحکیم و ثبات هویت قومی خویش دارند لذا در این نوشتار با توجه به نظریات بریکول که مبتنی است بر فرایند هویت یابی و بارث که مرزبندی گروه های قومی را مطرح کرده است، به شناسایی عناصر هویتی قوم زند و خلج پرداخته شده است. نتایج این تحقیق بیانگر این امر است که قوم زند به لحاظ خدمات رفاهی، آموزشی و روابط فرهنگی وامدار قوم خلج هستند و از آنجا که قوم زند ساکنین ابتدایی و اولیه ی این روستا نبودند، در حاشیه و قوم خلج در مرکزیت قرار دارد. لذا قوم زند برای استمرار هویت خود وارد استراتژی "خودرابطه ای" شده است؛ و از طریق حفظ زبان قومی و تعلیم آن به نسل های جدید، ازدواج درون گروهی و تشدید روابط فامیلی، فرزندآوری و افزایش جمعیت، اتحاد و همبستگی در هر شرایطی، هویت قومی خویش را حفظ و تقویت می کند. استراتژی افزایش جمعیت که به آن اشاره شد، قوم زند را از اقلیت خارج می کند بر قدرت آنان می افزاید؛ بنابراین خیلی بر آن تأکید دارند و اما در مقابل، قوم خلج به تعلق مکانی روستا تمرکز دارند و تلاش می کنند تا حس تعلق مکانی و هویت مکانی برای قوم زند ایجاد نشود و همیشه در حاشیه باقی بمانند. برای آنان بسیار مهم است تا به خود و دیگران اثبات کنند که تمامیت روستا متعلق به قوم خلج است. در واقع می توان بیان کرد که از آنجایی که حضور قوم زند هنوز از جانب قوم خلج پذیرفته شده نیست، نمی توانند ادعایی در خصوص مالکیت زمین روستا داشته باشند. عدم هویت مکان برای قوم زند در شغل آنان نیز تأثیر گذاشته است و تمرکز بر دامداری دارند و زمین کشاورزی در اختیار ندارند. اما قوم خلج برای پایبندی بیشتر به مالکیت روستا، تمرکز بر کشاورزی دارند و با اتصال به خاک روستا، هویت مکانی خویش را تقویت می کنند