مقالات
حوزه های تخصصی:
زمین باستان شناسی ابزاری توانمند در بازشناسی تعامل چشم انداز طبیعی و فرهنگی یک منطقه است. مهم ترین پرسش در این پژوهش، چگونگی تعامل زیستگاه های دشت شوشان و نظام آبی آن در دوره پیش از شهرنشینی بزرگ مقیاس منطقه است. در این مقاله، خلاصه ای از یک بررسی زمین باستان شناختی اخیر ارائه شده که فرضیه رایج تأثیر فرهنگی میان رودان (بین النهرین) بر شوشان در تغییر الگوی زیستگاهی در هزاره های پنجم تا دوم پیش ازمیلاد، را به چالش می کشد. این بررسی در دو سطح خُرد و کلان، با کمک صدها رخنمود و پنجاه و یک مغزه، نهشته گذاری جریان های آبی کهن منطقه را بازشناسی کرده و با شواهد باستان شناختی از 10 زیستگاه در شوشان بزرگ تکمیل کرده است. این نمونه های رسوب در آزمایشگاه تجزیه و تحلیل شده و برخی نیز به روش تابش گرمایی تاریخ گذاری شده اند. درنهایت، برهمکنش (تعامل) تغییر مکانی الگوی زیستگاهی و جریان های آبی با کمک نرم افزار GIS تحلیل فضایی شده است. نتیجه این تحلیل دست کم سه نکته را تأیید می کند: نخست، حرکت باختری جریان های آبی شوشان هم زمان با دوره روستانشینی پسین؛ دوم، همسویی بی واسطه این تغییر نظام آبی و تغییر مکانی الگوی زیستگاهی در سطح خُرد و کلان؛ سوم، تفاوت چشمگیر چشم انداز طبیعی شوشان و میان رودان در این دوره. بدین ترتیب، تأثیر بی واسطه چشم انداز طبیعی در تغییر الگوی زیستگاهی شوشان و نیز واکنش فرهنگی به این تغییرات به شکل سازگاری با چشم انداز از دیدگاه کنام سازی و درهم تنیدگی بحث می شود. در پایان بر اهمیت روزافزون بررسی های هدفمند زمین باستان شناختی به ویژه در ایران تأکید شده است. نتیجه پژوهش پیشِ رو این گمان را تقویت کرده که نظام آبی این منطقه درطول این دوره بر اثر یک عامل بیرونی از تعادل خارج شده و ارتباط جریان های آبی کهن با یکدیگر در این منطقه را برای مدتی مختل کرده است.
استقرارهای دوره لپویی در محدوده تخت جمشید: محوطه جَلیان (گَلیان)
حوزه های تخصصی:
حوضه رودخانه کُر در مرکز استان فارس، یکی از کانون های شکل گیری و رشد استقرارهای پیش ازتاریخ بوده است. در حاشیه جنوب شرقی این حوضه، دشت تخت جمشید قرار دارد که مکانی راهبردی در زمینه تبادلات فرهنگی-اقتصادی جوامع پیش ازتاریخی محسوب می شده و تداوم آن در دوران تاریخی به پیدایش شهرهای بزرگی مانند پارسه و استخر منجر می شود. یکی از محوطه های معروف پیش از تاریخ این محدوده، تل باکون است که مربوط به هزاره پنجم پیش ازمیلاد می شود و پس از آن با تغییر در سنت ساخت سفال از نخودی منقوش باکون به قرمز-نارنجی لپویی، محوطه های دیگری در این محدوده، مانند استقرارهای مجموعه جَلیان پدیدار می شوند. تصاویر هوایی قدیمی و گمانه زنی های اخیر در برخی از این محوطه ها نشان می دهند که این محدوده در اوایل هزاره چهارم پیش ازمیلاد مسکونی بوده است؛ چنان که با کاوش و گمانه زنی در محوطه جَلیان 1، شواهدی از سفال، معماری، تدفین و یافته هایی دیگر مانند ابزارسنگی از دوره لپویی به دست آمده است. در این کاوش که در سال 1398 ه .ش.، صورت گرفت، بقایای لایه های استقراری دوره لپویی در عمق نیم تا 5/2 متری محوطه شناسایی شد. علاوه بر این پدیدار هایی مانند دیوار خشتی قطور به عرض بیش از یک متر که تاکنون مشابه آن یافت نشده بود و نیز تدفین جنینی به دست آمده که اطلاعات بیشتری از دوره لپویی را ارائه می دهند؛ همچنین با بررسی و مقایسه سفال های این محوطه در دو گروه ظریف و معمولی لپویی، فهم دقیق تری از فرآیند تولید سفال و گاه نگاری نسبی محوطه های هزاره چهارم پیش ازمیلاد، حوضه رودخانه کُر و سرزمین های همجوار به دست آمده است. نتایج حاصل از کاوش محوطه جلیان و شناسایی دو محوطه دیگر نشان می دهد که در تحلیل الگوهای استقراری پیشین باید بازنگری های اساسی صورت پذیرد. بسیاری از استقرارهای دوره لپویی مانند مجموعه جلیان (محوطه های 1، 2 و 3) در زیر انباشت های طبیعی دشت مدفون و ناپدید شده اند که با این وصف، آمار محوطه ها و درنتیجه تفسیرهای منسوب به آن، مانند تغییر در شیوه زندگی به کوچ نشینی در این دوره را به چالش می کشد.
تحلیل الگوهای استقراری عصر مس وسنگ در دشت سیلاخور با استفاده از تحلیل های SIG
حوزه های تخصصی:
عصر مس وسنگ ازجمله ادوار دارای اهمیت پیش ازتاریخ ایران است. تحولات این دوره در زاگرس مرکزی در ادامه دوره نوسنگی ظهور نموده است. از مناطق مهم زاگرس مرکزی که دارای استقرارگاه های زیادی در رابطه با عصر مس وسنگ بوده، دشت سیلاخور در شمال لرستان است. با وجود غنای فرهنگی دشت سیلاخور در عصر مس وسنگ، تاکنون مطالعه هدفمندی به منظور روشن نمودن وضعیت مس وسنگ این ناحیه صورت نگرفته است. در این راستا، به منظور روشن شدن الگوهای استقراری عصر مس وسنگ دشت سیلاخور، این مطالعه که چکیده ای از بررسی های باستان شناسی احمد پرویز و مطالعات هدفمند نگارندگان است، ارائه می گردد. نگارندگان در این پژوهش سعی در یافتن پاسخ پرسش های ذیل داشته اند: الگوهای استقراری دشت سیلاخور در عصر مس وسنگ به چه صورت بوده است؟ تغییرات الگوهای استقراری در ادوار قدیم، میانی و جدید عصر مس وسنگ دشت سیلاخور را چگونه می توان تحلیل نمود؟ به نظر می رسد چند عامل منابع آبی، ارتفاع از سطح دشت سیلاخور و راه های ایلات در شکل گیری استقرارگاه های این ناحیه در عصر مس وسنگ مؤثر بوده اند. بررسی ها و مطالعات انجام شده در این دشت تاکنون 80 محوطه باستانی را در رابطه با عصر مس وسنگ نشان داده است. برخی از این محوطه ها دارای هر سه دوره قدیم، میانی و جدید عصر مس وسنگ هستند. اطلاعات مکانی گردآوری شده در این پژوهش، از روش مطالعات علم GIS و با اجرا شدن در نرم افزار ArcGIS 10.3 مورد مطالعه قرار گرفته اند. مبنای این مطالعات، فاصله هر محوطه استقراری با نزدیک ترین رودخانه و سطح ارتفاع آن نسبت به دشت سیلاخور است. این نقشه ها در هر سه دوره قدیم، میانی و جدید عصر مس وسنگ دشت سیلاخور اجرا شده اند.
مطالعه پتروگرافی سفال های عصرمفرغ قدیم (کورا-ارس) و مفرغ میانی تپه کلار کلاردشت
حوزه های تخصصی:
در آغاز هزاره سوم پیش ازمیلاد، شواهدی از گسترش فرهنگی جدید در ایران پدیدار گشت که ریشه آن به منطقه قفقاز بازمی گردد. رایج ترین نام این فرهنگ «کورا-ارس» است که اشاره به منطقه اولیه شکل گیری این فرهنگ دارد. شواهد این فرهنگ از شمال فلات ایران و سواحل جنوبی دریای مازندران تا سواحل شرقی دریای مدیترانه ثبت و گزارش شده اند. برخی برای توجیه این شواهد همگون به تبیین عللی همچون تجارت و تقلید آثار متوسل شده اند. کلاردشت یکی از شرقی ترین مناطق حوزه گسترش این فرهنگ است که شواهد آن از تپه کلار و در یک کاوش باستان شناسی به دست آمد. نمونه های سفالی به دست آمده از تپه کلار که در دورترین نقطه از مبدأ این فرهنگ قرار دارد، فرصتی برای پاسخ به برخی پرسش ها را فراهم کرد. پرسش های این پژوهش عبارتنداز: 1- باتوجه به کانی های موجود در سفال های فرهنگ کورا-ارس و مفرغ میانی، چه میزان شباهت یا تفاوت بین آن ها وجود دارد؟ 2- براساس مطالعه پتروگرافی نمونه سفال های تپه کلار می توان کدام یک از نظرات پیرامون نحوه گسترش فرهنگ کورا-ارس را برای ظهور این فرهنگ در تپه کلار منطقی تر دانست؟ در این پژوهش 15 نمونه قطعه سفال از داده های کاوش انتخاب شد؛ 10 نمونه متعلق به فرهنگ کورا-ارس (مفرغ قدیم) و 5 نمونه از مفرغ میانی. نتایج پتروگرافی و داده های نقشه زمین شناسی منطقه نشان می دهند که سفال های کورا-ارس (مفرغ قدیم) و سفال های مفرغ میانی با ساختار منطقه البرز مرکزی همخوانی دارد، و وجود کانی کمیاب نفلین (Na,K) AlSiO4 (کانی تحت اشباع از سیلیس) و هم چنین دانه های یاقوت در بافت برخی سفال ها و ساختار زمین شناسی منطقه موجب تقویت این عقیده شد که سفال های کورا-ارس و مفرغ میانی تپه کلار، تولید محلی و منطقه ای هستند (وارداتی از قفقاز یا نواحی دوردست نیست)؛ اگرچه در کیفیت سفال به لحاظ بافت سفال تفاوت وجود دارد. نتایج این پژوهش ثابت کرد که سفال های کورا-ارس به علل دیگری به غیر از تجارت به محوطه کلار وارد شده اند.
شواهد عصرمفرغ جدید (1450-1250پ.م.) حوضه زاب براساس کاوش های باستان شناسی تپه آخوران
حوزه های تخصصی:
یکی از مناطق مهم جنوب دریاچه ارومیه، حوضه رودخانه زاب است که با توجه به آبگیری سدهای سردشت و کانی سیب کاوش های باستان شناسی در آن انجام گرفت. این منطقه به دلیل همجواری با مناطق قفقاز جنوبی و شرق آناتولی از اهمیت بسیاری درخصوص تعاملات فرهنگی برخوردار است. تپه آخوران یکی از محوطه های عصرمفرغ جدید در حوضه رودخانه زاب است که علاوه بر اهداف نجات بخشی با هدف بررسی نوع استقرار، کاوش باستان شناسی در آن صورت گرفت. عصر مفرغ را سرآغاز تحولات عمده اجتماعی در اوایل هزاره سوم پیش ازمیلاد، می دانند. در توالی باستان شناختی حسنلو به دلیل نقاط ضعفی که در مسائل روش شناختی و نظری وجود داشت، در سال های اخیر بازنگری های کلی صورت گرفت و تقسیم بندی جدیدی توسط «دانتی» ارائه گردید که در گاه نگاری جدید، حسنلوی V که پیش تر آن را با عنوان «عصرآهن I» می شناختیم، اما اکنون از آن به عنوان «عصرمفرغ جدید» یاد می شود. از ویژگی های عصرمفرغ جدید، گوناگونی فرهنگی و نَه همگونی فرهنگی در منطقه شمال غرب است. این مقاله تلاش دارد تا با مطالعه مواد فرهنگی متعلق به سنت فرهنگی مفرغ جدید در تپه آخوران به این پرسش پاسخ دهد که چگونه ارتباطات و مناسبات فرهنگی بین این نقطه با دیگر مناطق حضور فرهنگ مفرغ جدید برقرار بوده است؟ همچنین گاه نگاری آخوران به چه ترتیب بوده است؟ نتایج کاوش های باستان شناسی منجر به شناسایی اردوگاهی از عصرمفرغ جدید گردید. همچنین مطالعه مواد فرهنگی آخوران نشانگر حضور سنت سفالین مفرغ جدید است. مطالعات و گاه نگاری نسبی سفال ها نشان داد که بیشترین تعاملات و تأثیرات فرهنگی با مناطق حسنلو و خارج از مرزهای ایران با مناطق آناتولی و کردستان عراق بوده است. پژوهش حاضر برمبنای کاوش های باستان شناسی و سپس مطالعات کتابخانه ای صورت گرفته است و با رویکرد توصیفی-تحلیلی تلاش دارد به معرفی سفال های نویافته عصرمفرغ جدید (حسنلوی V: 1450-1250 پ.م.) بپردازد.
شواهدی از بازی شمارشی در گورستان عصرآهن 2 و 3 قره تپه سگزآباد
حوزه های تخصصی:
در روند پروژه تعیین عرصه و حریم قره تپه سگزآباد و تپه قبرستان در تیرماه 1395 ه .ش.، شواهدی از یک گورستان در شرق قره تپه و جنوب غرب تپه قبرستان متعلق به عصرآهن 2 و 3 آشکار شد و در کاوش های 1397 و 1398 ه .ش.، در کارگاه 13 و 12 قره تپه سگزآباد، یافته های ارزشمندی به دست آمد. از جمله این یافته ها، دو شئ لوح مانند هستند؛ یکی از این دو شئ از جنس سنگ و با شکل چهارگوش و به رنگ خاکستری روشن با درازا و پهنایِ 18×5/12 و ضخامت 8/2 سانتی متر با سوراخ هایِ کورِ دایره ای است، این سوراخ ها در 4 ردیف عمودی و 9 ردیف افقی به عمق 4/1 سانتی متر بر یک رویِ شئ ایجاد شده اند. شئ مذکور از گور شماره 8 کارگاه 13 یافت شد. نمونه دیگر، بخشی شکسته از یک شئ گِلی چهارگوش به رنگ خاکستری روشن با ابعادِ 5.1×5.86×2.81 سانتی متر با 6 سوراخِ کور دایره ای به عمق 2.2 سانتی متر است که از کارگاه 12 به دست آمد. با توجه به این موضوع دو پرسش اصلی مدنظر این پژوهش عبارتنداز: نمونه های پیشین ازلحاظ ریخت شناسی که مشابه یافته های قره تپه سگزآباد هستند، چه کاربری یا کاربری هایی داشته اند؟ دو شئ یافت شده در قره تپه سگزآباد دارای چه نوع کاربری بوده اند؟ دو شئ موردنظر قابل مقایسه با نمونه های به دست آمده از تپه کول تاریکه، هفتوان تپه، همچنین نمونه های به دست آمده از جیران تپه ازبکی و گورستان سیلک در هزاره اول پیش ازمیلاد، هستند. در این نوشتار به بررسی این اشیاء ازلحاظ ریخت ظاهری و مقایسه آن با دیگر یافته های مشابه پرداخته شده و احتمال می رود یافته های مذکور براساس نمونه های دیگر و همچنین نمونه هایی از دوره های قدیمی تر، نوعی لوح برای بازی شمارشی باشند، نَه لوح شمارشی صرف؛ در این راستا ابتدا با جای گذاری یافته ها در بافت باستان شناختی و مقایسه تطبیقی با محوطه های هم دوره و سپس سنجش نتایج با نمونه های متقدم از این یافته ها در محوطه های دیگر، به صورت مقدماتی پیشنهادِ کاربری بازی شمارشی یا تخته بازی برای اشیاء مذکور ارائه شده است.
شناسایی ترکیبات لعاب های به کار رفته در آجرهای لعاب دار تخت جمشید با تأکید بر لعاب سبز و زرد
حوزه های تخصصی:
لعاب ماده جدیدی نیست و سال هاست که بشر با آن آشناست. لعاب ها طیف گسترده ای از ترکیبات آلی و معدنی را دربر می گیرند. این پژوهش درخصوص شناسایی لعاب آجرهای لعاب دار هخامنشی در تخت جمشید است که تاکنون برروی این آجرها مطالعاتی در زمینه معرفی انجام پذیرفته، اما مطالعات فنی جامعی درمورد شناسایی ترکیبات لعاب های آن ها صورت نگرفته است. لعاب های مورد استفاده در آجرهای سفالی تخت جمشید به رنگ های سفید، سبز کم رنگ، سبز پر رنگ، قهوه ای تیره، خاکستری و زرد حنایی رنگ آمیزی شده اند، که در این پژوهش لعاب های سبز کم رنگ و سبز پر رنگ و زرد حنایی سربی مورد بررسی قرار گرفته اند. این پژوهش که از نوع تجربی-آزمایشگاهی با استناد به مدارک معتبر علمی است، با هدف شناخت عناصر تشکیل دهنده لعاب ها در آجرهای لعاب دار هخامنشی در تخت جمشید انجام پذیرفته و پرسش اصلی این است که عمده ترین عوامل رنگ کننده در لعاب های سبز کم رنگ و سبز پر رنگ و زرد حنایی در این آجرسفال ها چیست؟ در این راستا با استفاده از روش های XRD, SEM, DTA و TGA و آنالیز شیمیایی تر بدنه و لعاب ها شناسایی شد که بدنه این نوع آجرها یک بدنه سیلیسی و به صورت بسیار متخلخل است. با توجه به آزمایشات صورت گرفته، نتایج به دست آمده در این پژوهش نشان می دهند که در ترکیب تمامی لعاب ها آهن و منیزیم وجود دارد که احتمالاً در ترکیب اصلی (لعاب پایه) غیر از اثرات رنگی به صورت ناخالصی وجود داشته اند.
اهمیت کل گرایی و مهندسی تحلیلی در اصلاح بازخوانی محوطه ها و آثار تاریخی با توجه به عدم تطابق خوانش های انجام شده با مبانی علمی مهندسی (محوطه های پاسارگاد، طاق بستان و بیستون)
حوزه های تخصصی:
سرزمین ایران با توجه به زمین شناسی، توپوگرافی و اقلیم خشن و ناپایدار است. بنابراین بناهای تاریخی مستقر بر آن، همیشه در حال بارگذاری و ناپایداری شرایط هستند و لذا نیاز به نگهداری مستمر به صورت علمی و تجربی دارند. پیش از مرمت و نگهداری، مستندسازی یا خوانش آثار تاریخی مهم ترین بخش مطالعه آثار باستانی است که از این طریق می توان به داده ها و اطلاعات کامل درمورد این آثار دست یافت. با استفاده از داده های جمع آوری شده به دانش نهفته در مهندسی این بناها می توان پی برد. عدم شناخت صحیح آثار و عدم توجه کافی به جزئیات و قوانین نهفته در آثار تاریخی، موجب تجزیه و تحلیل ناصحیح و درنتیجه خوانش اشتباه اثر می شود که منجر به گمراهی در راهبردهای مواجه با حفظ اثر و درنتیجه آسیب دیدگی میراث فرهنگی و تاریخی می شود. این مقاله سعی دارد سه خوانش ناصحیح از سه اثر تاریخی معروف را مورد تحلیل و بررسی قرار دهد. روش تجزیه و تحلیل در این مقاله بهره برداری از مهندسی تحلیلی و بررسی جزء به جزء پارامترهای اثر و نحوه ارتباط با آن هاست که نشان می دهد یک سامانه چگونه ایجاد شده و چه طور کار می کرده است. از این رهگذر، نتیجه گیری می شود که خوانش غلط از یک مجموعه تاریخی موجب درک ناصحیح از کارکرد آن اثر شده و می تواند موجب خطا در برخورد و حفظ اثر شود. آثار مورد بررسی قرار گرفته عبارتنداز: محوطه پاسارگاد، مجموعه تاق بستان و مجموعه بیستون. هریک از این سه محوطه تاریخی عناصری را در خود دارند که تاکنون معماران و باستان شناسان موضوعیت و کاربری آن ها را به طور کامل تعریف نکرده اند؛ لذا در این مقاله با استناد به تحلیل های سازه ای و روابط عِلّی و معلولی اثبات شده که خوانش برخی از این دانشمندان اشتباه بوده و تلاش شده زاویه دید و مسیر جدیدی برای کاوش و شناخت این آثار گشوده شود.
پژوهشی در معماری شمال کشور از دیدگاه باستان شناختی و نقش آن در توسعه پایدار (مطالعه موردی، منطقه باستانی کجور)
حوزه های تخصصی:
وجود برخی نقاط در شمال ایران با آب وهوای متفاوت ویژگی های خاصی را پدید آورده است و از آنجاکه اقلیم در روند شکل گیری فرهنگ و معماری هر منطقه تأثیر مستقیمی دارد، آب وهوای سرد و کوهستانی در منطقه کجور نیز سبب شکل گیری معماری متفاوت با سایر نقاط شمال کشور شده است که بیشتر برگرفته از فرهنگ های باستانی این ناحیه است. در این میان معماری و توسعه پایدار، بر پایه طبیعت گرایی، مخاطب محوری، عملکردگرایی مبتنی بر طراحی بیرونی با تلفیقی از خاطرات، نیازها و زیبایی شناسی مشترک میان باستان شناسی و معماری، فضای بیرونی را طراحی و هدایت می کند. کجور بین دو دره هراز و چالوس، در غرب استان مازندران واقع شده که وسیع ترین محوطه ها و آثار شناسایی شده متعلق به دوران اسلامی را در منطقه داراست. این آثار به دو گروه تپه ها، و محوطه ها و بناهای آرامگاهی تقسیم می گردد. در بررسی باستان شناختی آثار دشت میان کوهی کجور، انبوهی از آثار شامل: محوطه، گورستان، معماری سنگ چین، آسیاب سنگی شناسایی گردید که نشان از تأثیرگذاری آن بر فرهنگ و معماری کنونی دارد. براساس داده های سفالی، طیف زمانی محوطه های شناسایی شده از دوره پیش ازتاریخ (مس وسنگ میانی و جدید، مفرغ قدیم، آهن)، تا دوران اسلامی (قاجار) را شامل می شود که بیشترین تعداد استقرارگاه ها مربوط به دوره تاریخی اشکانی است.پرسش های پژوهش عبارتنداز: 1- تا چه اندازه پیشینه باستانی منطقه کجور در شکل گیری و توسعه معماری بومی و پایدار منطقه نقش داشته است؟ 2- احیای معماری بومی مناطق البرز مرکزی به خصوص منطقه کجور چه نقشی در حفظ و نگه داری میراث فرهنگی این مناطق دارد؟ با توجه به حجم انبوه مکان ها، محوطه ها و آثار فرهنگی ادوار مختلف در این منطقه می توان گفت شرایط مساعدی جهت استقرار جوامع انسانی بر این منطقه حکم فرما بوده است. این پژوهش برمبنای توصیف وقایع و پدیده ها، گروه بندی وقایع و پدیده ها، و آشکارسازی روابط همیشگی میان پدیده ها (قوانین علمی) و تدوین نظریه هایی که علل وقایع و پدیده ها را تبیین می کند، به نگارش درآمده است. مقاله حاضر تلاش دارد تا ضمن تحلیل نتایج حاصل از این تحقیقات و بررسی تحولات این دوران، به نقش این محوطه ها در توسعه پایدار منطقه بپردازد. نتایج به دست آمده از این پژوهش به روشن شدن اصول پایدار نهفته در معماری مازندران منجر خواهد شد.
بررسی و مطالعه سفال های دوران اسلامی دشت قروه - استان کردستان
حوزه های تخصصی:
شهرستان قروه در جنوب شرقی استان کردستان واقع شده است و از مناطق مرتفع زاگرس محسوب می شود. این دشت از دوران تاریخی و اسلامی شرایط زیست محیطی بهتری پیدا می کند و همین امر موجب توجه گروه های انسانی به آن بوده است. پژوهش های باستان شناسی در این دشت به نسبت سایر مناطق همجوار به ویژه باستان شناسی دوران اسلامی بسیار اندک صورت پذیرفته است. در سال 1397 ه .ش.، دشت و شهرستان قروه مورد بررسی و شناسایی باستان شناسی قرار گرفت که نتایج این پژوهش بخشی از یافته های آن است. یافته های مورد بحث، شامل مجموعه سفالینه های دوران اسلامی می شود که مهم ترین هدف این پژوهش تلقی می گردد. معرفی و طبقه بندی این یافته ها و ارائه تصویری از وضعیت سفالگری و گونه های رایج سفال دوران اسلامی در این منطقه، ساختار کلی این پژوهش را شکل می دهد. پژوهش صورت گرفته حاکی از شباهت و تطابق یافته های این دشت با مناطق همجوار به ویژه همدان است که از نظر چشم انداز محیطی و بستر فرهنگی، شرایط تقریباً یکسانی دارند. پرسش هایی که برای این پژوهش مطرح است شامل این موارد می شوند: 1. چه گونه هایی از سفال دوران اسلامی در دشت قروه قابل شناسایی است؟ 2. یافته های سفالی مورد مطالعه در کدام بازه زمانی تاریخ گذاری می شوند؟ 3. یافته های سفالی دشت قروه با یافته های منطقه ای و فرامنطقه ای چه وجه تشابه ای و تفاوتی دارد؟ نتایج این بررسی نشان می دهد که 12 گونه سفالی در مجموعه های سطحی دشت قروه قابل شناسایی است و می توان آن ها را از قرون اولیه اسلامی تا عصر حاضر تاریخ گذاری کرد. سفال های مورد مطالعه از نظر شیوه ساخت و نقوش با مناطق همجوار بسیار به هم نزدیک اند و حتی می توان گفت که کاملاً شبیه هم هستند، اما در مقایسه با نمونه های فرامنطقه ای هرچند از نظر شیوه ساخت مشابه هستند، ولی از نظر طرح های تزئینی تفاوت های کاملاً روشنی دارند.
قلات موت آباد پیرانشهر: گاه نگاری، سازمان فضایی، فرم و عملکرد با اتکاء به مطالعات باستان شناسانه
حوزه های تخصصی:
محوطه تاریخی قلات موت آباد در منطقه پیرانشهر به لحاظ مستندات متعدد تاریخی و فرهنگی ازقبیل: آثار سفالی، بقایای معماری، آجری و به خصوص از جهت نقشه معماری بسیار حائز اهمیت است. وجود نقشه موسوم به «ستاره ای» در طراحی حصار بیرونی محوطه، بیانگر اهمیت و نقش محوری این محوطه در دشت پیرانشهر است. این محوطه در جوار یکی از شعب رودخانه زاب کوچک قرار گرفته است که در اثر گذر زمان، استفاده از آن به عنوان پایگاه نظامی در دوره معاصر و حفاران قاچاق به تدریج تخریب شده است و هم اکنون شواهد آوار معماری در سطح محوطه قابل مشاهده است. نمونه هایی از طراحی نقشه ستاره ای شکل در نقاط مختلف ایران و هم چنین قلعه های اروپایی قابل مشاهده، و از این حیث با نقشه قلات موت آباد قابل مقایسه است. مسأله اصلی این نوشتار، بررسی این محوطه با تکیه بر مدارک و شواهد موجود است تا ضمن دستیابی به یک تاریخ گذاری نسبی محوطه، اهمیت ساختارهای نظامی در دشت پیرانشهر را مورد مطالعه قرار گیرد؛ بنابراین پرسش هایی مطرح است: 1- بنای قلات موت آباد متعلق به چه دوره زمانی، و دارای چه ساختار و نقشه ای است؟ 2- قلات موت آباد پیرانشهر به لحاظ فرم و ساختار معماری دارای چه ویژگی و کارکردی است؟ بر این اساس، نتایج تحقیق با توجه به مطالعه منابع مکتوب تاریخی، مقایسه نمونه های مشابه و هم چنین آثار مادی در سطح محوطه، می توان بیان کرد که محوطه در دوره صفویه، افشار یا اوایل قاجار، با نقشه ای موسوم به ستاره ای شکل، با کارکرد و عملکردی نظامی و الهام گرفتن از عناصر معماری غربی بنا شده است. روش تحقیق پژوهش حاضر تاریخی، توصیفی-تحلیلی است و جمع آوری یافته ها با مطالعه منابع تاریخی، مستندنگاری میدانی و تحلیل تصاویر هوایی و داده های حاصل از آن فراهم شده است.
بررسی روابط سیاسی نظام شاهیان دکن با دولت صفویه (با تأکید بر نقش شاه طاهر دیوانسالار ایرانی)
حوزه های تخصصی:
در زمان حکومت صفویه مذهب تشیع در شبه جزیره دکن گسترس یافت و برخی از سلاطین آن منطقه به دلیل اشتراک مذهب روابط سیاسی خوبی با دولت صفویه برقرار کردند. مهاجرت شیعیان ایرانی به دکن از نیمه قرن هشتم هجری قمری افزایش چشمگیری داشت و در قرن دهم و یازدهم هجری قمری به اوج خود رسید. یکی از مهاجرانی که نقش تعیین کننده ای در تحکیم روابط سیاسی نظام شاهیان با دولت صفویه داشت، «شاه طاهر» بود. هدف از پژوهش حاضر، بررسی نقش شاه طاهر و عوامل این ارتباط و تأثیر و تأثرات آن در دو دولت است. نگارندگان با روش توصیفی-تحلیلی و گردآوری اطلاعات به روش پژوهشی و کتابخانه ای می کوشند تا نقش شاه طاهر را در رواج مذهب تشیع و تحکیم روابط سیاسی بین دو دولت تبیین کنند. پرسش مهمی که در این تحقیق عنوان می شود این است که دیوانسالاران ایرانی از جمله شاه طاهر چه نقشی در تحکیم روابط نظام شاهیان با دولت صفویه داشتند؟ اگرچه نظام شاهیان در ابتدا برخلاف عادل شاهیان و قطب شاهیان ارتباطی با ایران و خاندان صفویه نداشتند و درواقع از مهاجران ایرانی که به جنوب هند مهاجرت کردند، نبودند؛ اما با وجود این مهاجرت شاه طاهر باعث ایجاد و توسعه روابط سیاسی و فرهنگی آن ها با صفویه شد. اگرچه دولت نظام شاهی نسبت به دیگر دولت های شیعه مذهب جنوب هند با تأخیر قابل توجهی به مذهب تشیع گروید، اما طرز تلقی آنان از تشیع به صفویان نزدیک تر بود و همین نکته موجب ارتباط خاص حکومت صفوی در دوره شاه طهماسب با حکومت نظام شاهی گشت. بنابراین می توان گفت که عامل مذهب نقش کلیدی در تحکیم روابط صفویه با نظام شاهیان ایفا می کرد و سبب ساز این نزدیکی مذهبی، دیوان سالار ایرانی شاه طاهر بود. درواقع مهاجرت دیوان سالاران ایرانی به جنوب هند سبب گسترش تشیع در این منطقه شد و شاه طاهر نیز با تأثیرگذاری بر پادشاه نظام شاهیان سبب رسمی شدن مذهب تشیع در این منطقه و آغاز تحکیم روابط میان صفویه و نظام شاهیان شد.