با ظهور مکتب اقتضایی در مدیریت، دیگر چیزی با عنوان بهترین راه وجود ندارد و به قول چارلز کیندل برگر استاد دانشگاه mit پاسخ هر مساله مدیریتی به عوامل مختلف بستگی دارد. این بدین معنی است که موفق بودن یک رویکرد در یک گوشه دنیا، ضمانتی بر موفقیت آن در گوشه دیگر دنیا نیست...
بهره وری در زندگی شخصی و سازمانی آدمی، در گرو دانش مندی و آموختگی (باتجربگی) است. اهمیت بهره گیری از آموزه های تجربیِ منابع انسانی در آن است که رفتار انسان ها در شرایط مشابهِ سازمانی، از قوانین خاصی پیروی می کنند و تجربه های شخصی ما و دیگران می تواند این اطمینان را به وجود آورد که کنش و واکنش های ما در برابر پدیده ها درست است. در مدیریت دانش، دانش های منابع انسانی را به دو دسته ی کلی قسمت می کنند:
الف- دانش صریح (آشکار) ب- دانش ضمنی (پنهان). هریک از این دانش ها قابل تبدیل به یک دیگرند. اگر دانش پنهانِ منابع انسانی را دانشی بدانیم که کارکنان ضمن کار به دست می آورند، یک پرسش اساسی پیش می آید که «با چه روشی می توان دانش پنهان (ضمنی/غیر صریح= تجربه) منابع انسانی را آشکار و منتشر کرد؟». مقاله ی حاضر، گزارشی از طراحی یک فرایند به نام موردپژوهی و اجرای آن در سطح کارکنان دوره های ارشد صنعت آب و برق است که در آن، روش تحقیق کیفی هرمنوتیک با پیمایشی ترکیب شده است و هدف آن، این است که نشان دهد چه گونه می توان با استنباط آموزه هایی از دانش پنهان، آن را آشکار کرد و بر اساس آن به نظریه پردازی بومی پرداخت.