آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۵

چکیده

پیدایش دغدغه زندگى عادلانه، همزاد زندگى اجتماعى بشر است و به همین دلیل مهم‏ترین مسئله او هنگام اندیشه ورزى درخصوص مسائل اجتماعى بوده است. از این رو در دستگاه‏هاى فکرى که شکل مى‏یافتند، عدالت اجتماعى جایگاه ویژه‏اى داشته است. با این حال على رغم اشتراک منظومه‏هاى مختلف فکرى در پرداختن به مسئله عدالت، هر کدام از آنها تعریف خاصى از آن را مطرح ساخته‏اند.این تفاوت‏ها به اختلاف جهان‏بینى‏ها باز مى‏گردد. عدالت اجتماعى به تعداد حوزه‏هاى اجتماعى قابل تفکیک است. بنابراین تحت مقوله کلى عدالت اجتماعى، عدالت اقتصادى، عدالت سیاسى و عدالت حقوقى از یکدیگر قابل تفکیک هستند. این پژوهش درصدد پاسخ به این پرسش‏ها است که کدام یک از حوزه‏هاى عدالت اجتماعى، در سیره نبوى، مهم‏تر و به عبارتى زیر بنایى‏تر از دیگر حوزه‏هاست؟ تعریف هر کدام از این گونه‏ها چیست و چگونه و با چه وسیله‏اى مى‏توان بدان دست یافت؟ وظیفه حاکمیت در قبال اجراى این عدالت چیست؟ پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله بنیان‏هاى حکومت دینى در مدینه را بر ایجاد قسط و برپایى عدالت گذاردند. که پیش از آن در شبه جزیره سابقه نداشت. پیامبر اسلام بر مبناى جهان بینى توحیدى خود با تشکیل حکومتى براساس آموزه‏هاى اسلامى، با هر گونه بى عدالتى در حوزه‏هاى مختلف اجتماعى به مقابله برخاستند. در این پژوهش مجموعه بیانات و اقدامات حضرت در این خصوص به صورت مستند ذکر و تحلیل شده است.

متن

عدالت از چالش‏هاى عمده پیش روى بشر از آغاز حیات اجتماعى‏اش، چه در وجه نظرى و چه در بعد عملى، بوده است. این مواجهه را چه این که در اثر خواست «به زیستن» او بدانیم، چه در ارتباط با محدودیت امکانات زندگى و فرصت‏هاى اجتماعى یا تحت تأثیر تفاوت در توانایى‏ها و استعدادهاى افراد، یا جملگى این عوامل را مورد توجه داشته باشیم، نافى نگرش‏ها و دیدگاه‏هاى متفاوت و بعضاً متعارضى که در پاسخ به این چالش، شکل یافته، نیست. این تفاوت‏ها و تعارض‏ها بیش از همه براساس ارزش‏هاى فکرى متنوع قابل تفسیر است. در میان این نگره‏هاى مختلف و پاسخ‏هاى متفاوت به تعریف عدالت، در منظومه فکرى اسلام، که هدایت بشر را سرلوحه آموزه‏هاى خود قرار داده است، رویکرد ویژه‏اى را به این بحث مى‏توان یافت. پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله با محوریت قرآن،1 افق جدیدى را در پاسخ به این مسئله اساسى بشر گشوده است که براى همه ابعاد وجودى انسان در تمامى اعصار،2 راهگشا خواهد بود.
تعریف عدالت‏
واژه «عدل» از نظر لغوى، در معانى مختلفى چون ضد یا نقیض جور، حکم به حق یا حدوسط وضع گردیده است. واژه «قسط» نیز به معناى عدل به کار رفته است.3 در معناى اصطلاحى، عدالت، به‏منزله اعطاى حقوق، مراعات شایستگى‏ها، مساوات، توازن اجتماعى، بى طرفى و وضع بایسته قابلیت طرح دارد و به همین دلیل نمى‏توان از عدالت تعریفى جامع و خالى از ابهام به دست داد. سپردن حق هر صاحب حقى به خودش، احترام‏4 دقیق به شخص و حقوق او،5 اجراى یکسان قوانین،6 مساوات در برخوردارى از مواهب طبیعى و امکانات اجتماعى‏7 و... تعاریف مختلفى است که از عدالت ارائه شده است. با توجه به این تعاریف دو نکته قابل توجه است:
اوّل این که عدالت ناظر به دو جنبه سلبى و اثباتى است. عدالت در وجه سلبى به معناى ضد ظلم و جور آمده است و در معناى ایجابى به وضعیت خاصى که به آن عادلانه گفته مى‏شود، اشاره دارد که این وضعیت باید ایجاد شود.
دوم این که با توجه به ابهام و کلى‏گویى این تعاریف، در مورد تعریف دقیق و معین کردن حدود آن و مباحث محتوایى و ماهوى، اختلاف وجود دارد که بیش از همه محل نزاع در این خصوص به حوزه فلسفه بازمى‏گردد. از این رو مفهوم عدالت، اساسى‏ترین مفهوم در فلسفه اخلاق، فلسفه سیاست و فلسفه حقوق‏8 شده است. پرسش‏هاى گوناگون درباره رفتار و شیوه درست زندگى در سطوح فردى، جمعى و سیاسى، ایجاد تعادل میان اهداف زندگى انسان مانند شادى، رفاه، فضیلت و معرفت و نیز ایجاد تعادل میان تمایلات و غایات خصوصى و عمومى، همگى ذیل مفهوم کلى عدالت قرار مى‏گیرند. با این وجود، مبحث عدالت، بحثى صرفاً نظرى نیست، بلکه اساساً معطوف به عمل است و در همین معنا با مقولات و مفاهیمى هم‏خانواده و همبسته چون برابرى، اخلاق، قانون، انصاف و آزادى درمى‏آمیزد. به عبارت دیگر، اگر در حوزه نظرى مقوله عدالت تا حدى از این مقولات قابل تفکیک است، در حوزه عمل این کار اصلاً ممکن نیست. از این رو مفهوم عدالت در معناى گسترده آن با همه مفاهیم و ارزش‏هایى که براى انسان گرامى و ارجمند است، پیوندى ناگسستنى دارد.9 بنابراین شریعت و تعالیم دینى به‏خصوص ادیانى که داعیه ارائه تعالیم خود در زندگى اجتماعى را دارند، در حوزه عدالت اجتماعى بر مبناى نوع جهان‏بینى و انسان‏شناسى خود، مباحث خاص خویش را مطرح مى‏کنند. در واقع یکى از مهم‏ترین مباحث موجود در حوزه مفهومى عدالت اجتماعى، تبیین این مفهوم در عرصه‏هاى مختلف حیات اجتماعى بشر است. اقتصاد عادلانه، سیاست عادلانه و اجتماع عادلانه از حوزه‏هایى است که مى‏توان در این عرصه پى گرفت.
چنان‏که گفته شد، عدالت از چالش‏انگیزترین مسائل در حوزه حیات اجتماعى انسان است و منشأ برداشت‏ها و دیدگاه‏هاى متفاوتى گردیده است. در این بین، پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله در مجموعه آموزه‏هاى دینى،10 تعریف خاصى از عدالت در هر کدام از این ساحت‏ها را ارائه کردند که با تکیه بر مبانى اسلامى، شکل‏بندى و محتواى خاص خود را مطرح مى‏سازد.
مبانى عدالت نبوى‏
در بینش نبوى، در گستره حیات و عمر آدمى و براى احاطه بر مسائل آن، نه علم و تجربه، و نه عرفان و شهود او راه‏گشاست، بلکه بشر در این مرحله نیازمند آگاهى‏هایى است که روابط زندگى این حیات را با عوالم نامشهود نمایان سازد و در این گستره، طرح و برنامه مخصوص به خود را مى‏طلبد. در این وسعت است که نیاز آدمى به دین مطرح مى‏شود.11 بنابراین انسان، نیازمند هدایت دین در همه شؤون زندگى خود است. براساس این بینش، موارد ذیل قابل طرح است:
1. همان‏گونه که در بحث تعریف عدالت اشاره شد، مفهوم محورى در عدالت، تعیین حقوق و حدود است. نکته حایز اهمیت در بینش دینى آن است که مبنا و منشأ حقانیت و عدالت را به دستورها و شرایع دینى ارجاع مى‏دهد؛ دستورهاى الهى است که تعیین مى‏کند «حق»، به عنوان زیربناى تعریف عدالت، چیست. بر این اساس اگر رفتارهاى انسانى براساس حقوق و حدودى که در نظام تشریع الهى وضع شده است، تنظیم شود، عادلانه خواهد بود؛ زیرا «انّ اللّه یأمر بالعدل»12 و «العدل حیاة الاحکام».13 استاد مطهرى درباره نقش و مرتبت «عدل» در اسلام مى‏نویسد:
در قرآن، از توحید گرفته تا معاد، و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت و از آرمان‏هاى فردى گرفته تا هدف‏هاى اجتماعى، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن، هم‏دوش توحید، رکن معاد، هدف تشریع نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معیار کمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است. عدل قرآن، آن‏جا که به توحید یا معاد مربوط مى‏شود به نگرش انسان به هستى و آفرینش شکل خاص مى‏دهد؛ به عبارت دیگر، نوعى «جهان‏بینى» است؛ آن‏جا که به نبوت و تشریع و قانون مربوط مى‏شود، یک «مقیاس» و «معیار» قانون‏شناسى است؛ و به عبارت دیگر جاى پایى است براى عقل که در ردیف کتاب و سنت قرار گیرد و جزء منابع فقه و استنباط به‏شمار آید. آن‏جا که به امامت و رهبرى مربوط مى‏شود یک «شایستگى» است، آن‏جا که پاى اخلاق به میان مى‏آید «آرمانى انسانى» است، و آن‏جا که به اجتماع کشیده مى‏شود یک «مسئولیت» است.14
در قرآن، عدل به مثابه اصلى اساسى تلقى مى‏گردد که خلقت هستى بر پایه آن صورت گرفته است، تدبیر امور عالم براساس آن تحقق مى‏یابد و کتب آسمانى و بیان شرع بر مبناى آن و در جهت تحقق آن است.15 همان‏طور که قرآن مى‏فرماید: «و تمت کلمة ربک صدقاً و عدلاً لا مبدل لکلماته».16
2. تربیت انسان، مقدمه و پیش‏نیاز هرگونه اصلاح است؛ همان‏گونه که رسول‏صلى الله علیه وآله حرکت و دعوت خود را از تربیت انسان‏ها آغاز کرد و به جامعه‏سازى و دولت‏سازى رسید. در بینش نبوى، زیربناى هرگونه اصلاح و تغییر، تحول در درون انسان‏هاست که این خود مى‏تواند منشأ و مبدأ تحولات بیرونى قرار گیرد. «انّا ارسلنَا رُسُلنَا بالبیّنَاتِ و انزلنَا معَهمُ الکتابَ و المیزانَ لِیقومَ النّاسُ بالقسطِ».17 بر این مبنا هدف اصلى از ارسال پیامبران و دستورهاى الهى، برپایى قسط است؛ اما این اقامه قسط مى‏باید به وسیله خود انسان‏ها (لِیَقُومَ) صورت گیرد که در واقع به پاداشتن و اجراى فرمان‏هاى الهى است.18
با بیعت عَقَبه در واپسین ایام حضور پیامبر در مکه، نهال دولت اسلامى در دل و جان تنى چند از مردم یثرب (نخستین انصار) غرس شد.19 این گروه و پس از آن مبلغانى که پیامبر براى مردم یثرب اعزام کردند، مقدمات رویش معارف دین در بین اهالى یثرب را پى‏ریزى کردند. پس از هجرت، اولین کار پیامبر ساختن جامعه‏اى تازه بود: جامعه‏اى نمونه، عارى از جاهلیت و منزه از مفاسد حیات قریش و مکه.20 تأسیس چنین جامعه‏اى با عادات و رسوم گذشته ناسازگار بود و دشوارى بسیار داشت. در این جامعه جدید، دین به‏عنوان اصل مبناى پیوند مطرح شد و خویشاوندى و پیوندهاى کهن تقریباً کمرنگ شد.21
ارتباط معرفت دینى با جامعه‏سازى دینى را شهید صدر این‏گونه تشریح مى‏کند: ایشان در تحلیل عناصر جامعه، با استناد به آیه خلافت‏22، سه عنصر را ذکر مى‏نماید: 1. انسان، 2. زمین یا به‏طور کلى طبیعت، 3. پیوند معنوى که انسان را از یک سو با زمین و با طبیعت و از سوى دیگر با انسان هاى دیگر، به‏عنوان برادر، مرتبط مى سازد. دو عنصر اول و دوم، در همه جوامع ثابت است، اما مسئله «پیوند» و «ارتباط» میان انسان‏ها با یکدیگر و با طبیعت، در هر جامعه‏اى مى‏تواند متفاوت باشد و این به عنصر چهارم و رکن بیرونى جامعه، یعنى خدا، بستگى دارد که عمل تعیین جانشین در زمین را انجام داده است. اگر انسان مسئولیت جانشینى را آنچنان که او مى‏خواهد به جا آورد، عنصر سوم جامعه یعنى «پیوند و ارتباط» شکل مى‏گیرد و برادرى، صلح، آرامش، عدالت و برابرى تحقق مى یابد. اما اگر انسان خود را در برابر خداوند مسئول و متعهد نداند، به هر کس مسلط شود، رابطه‏اش با آن فرد، رابطه حاکم و محکوم خواهد بود و به هر چیز دست یابد، رابطه‏اش با آن چیز رابطه مالک و مملوک خواهد بود. در نتیجه، سرکشى، استثمار، استعمار و استکبار حاکم خواهد شد.23 همچنین شهید صدر از آیه شریفه «إنّ الله لا یغیّر ما بقوم حتى یغیِّروا ما بأنفسهم» استفاده مى‏کند که تغییر یک یا چند فرد کافى نیست، بلکه تغییر محتواى باطنى و روانى یک ملت است که مى تواند پایه و اساس تغییرات روبنایى حرکت‏هاى تاریخ باشد.24 با استفاده از چارچوب نظرى وبر نیز مى‏توانیم بگوییم پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله با ایجاد تغییر در باورهاى اعراب تمدن جدیدى را پایه‏گذارى کرد.25
3. بنا بر آنچه گفته شد، در بینش دینى، منشأ حق و عدالت، دستورها و شرایع دینى است و نیز مبدأ تحولات، تغییر نگرش انسان است. براى این منظور شرایع دینى که ناظر به سه حوزه فرد، جامعه و حکومت است نیز عدالت را در این سه سطح دنبال مى‏کنند و سلسله مراتب انسان عادل، جامعه عادل و حکومت عادل را شکل مى‏دهند؛ به‏عبارت دیگر، در بینش دینى، انسان عادل است که مى‏تواند جامعه عادل را بسازد و جامعه عادل، حکومت عادل را تشکیل مى‏دهد. با این رویکرد، نقش دولت در تحقق عدالت اجتماعى به کمترین حد ممکن کاهش مى‏یابد، چرا که افراد در عرصه روابط اجتماعى، هر کدام اصلاحگران اجتماعى هستند و خود در پى تحقق عدالت.26 علاوه بر این، کنترل و نظارت بر جنبه‏هایى از اجراى عدالت که در حیطه وظایف دولت قرار دارد نیز توسط همین بدنه قوى اجتماعى صورت خواهد گرفت. بر اساس نظریات فرهنگ گرا، پس از آن که فکر، اندیشه و باور انسان تغییر کرد، رفتار و کردار او نیز تغییر خواهدکرد؛ لذا تغییر در محتواى باطنى انسان‏ها، عاملى سرنوشت‏ساز به شمار مى‏آید.27 در این نگره، توسعه حقیقى آن است که انسان‏ها توسعه پیدا کرده باشند. اگر انسان‏ها به توسعه و تعالى برسند، خود به وظایف‏شان عمل خواهند کرد و نیازى به بسیارى از نهادهاى اجتماعى نیست. در یک جامعه تعالى یافته اسلامى، کمبود نیروى‏انتظامى (و نه نظامى) علامت توسعه و تعالى است، چون انسان‏ها به خاطر کنترل درونى (تقوا)، خود تخلف نمى‏کنند. اما در یک جامعه توسعه یافته، از نظر مادى، افزایش نیروهاى انتظامى علامت توسعه است، چون انسان‏ها وقتى به کنترل‏هاى درونى مجهز نیستند، طبیعى است که باید از بیرون کنترل شوند.28
بسیارى از تعالیم دینى در جهت تحقق عدالت در سطح فرد و در سطح جامعه اسلامى وضع شده‏اند و بخشى از فرمایش‏هاى پیامبر در جایگاه مربى و مبلغ پیام الهى در خصوص عدالت به این دو حوزه مربوط مى‏شود و مباحث عدالت در دولت نبوى آن دسته از فرمایش‏هاى ایشان هستند که به عنوان حاکم دولت دینى به آن امر فرموده‏اند.
4. از آن‏جا که برپایى عدالت در واقع اجراى دستورها و شرایع الهى است که براى رستگارى بشر وضع شده است، مقوله عدالت در بینش نبوى اهمیت ویژه‏اى مى‏یابد، به‏طورى که پیامبر اکرم بیانات متعددى در ضرورت برپایى عدالت دارند. آن حضرت مى‏فرمایند: «یک ساعت به عدالت رفتار کردن، از هفتاد سال عبادتى که در روزهاى آن روزه و شب هاى آن احیا داشته باشید بهتر است».29 در روایتى دیگر نیز مى‏فرمایند: «عمل یک روز رهبر و مسئوولان که میان مردم به عدالت رفتار کنند، از عمل پنجاه سال کسى که در میان اهل و عیال خود مشغول عبادت باشد بهتر است». بر همین مبناست که حضرت‏صلى الله علیه وآله در اجرا و برپایى عدالت به هیچ وجه حاضر به کوتاهى نبودند30 و با تشکیل حکومت، به دنبال برپایى عدالت در همه ساحت‏هاى زندگى بشرى بودند.
با توجه به این مبانى، عدالت در دولت نبوى را مى‏توان در ساحت‏هاى مختلف اجتماعى بررسى کرد.
عدالت در ساحت اقتصادى‏
در نظام اسلامى، وضع قوانین بر توسعه، عمران و آبادانى متمرکز است، به‏طورى که شهروندان مسلمان حتى در قبال زمین‏هاى بایر و چارپایان نیز مسئولند.31 چنان که پیامبرصلى الله علیه وآله اگر کسى زمینى را احیا مى‏کرد، مالکیت آن زمین را به او مى‏بخشید.32 بر این مبنا، مالکیت به عنوان یکى از مهم‏ترین انگیزه‏هاى فعالیت اقتصادى در دولت نبوى محترم شمرده شده است. اما در کنار توجه به این اصل مهم، که همانا تقویت قدرت اقتصادى از طریق تولید است، قوانین مختلفى با هدف ترمیم وضع زیان دیدگان اقتصادى و جلوگیرى از ایجاد شکاف طبقاتى، وضع گردیده است. در زمینه ترمیم وضعیت آسیب دیدگان و محرومان جامعه، یکى از اقدامات اساسى پیامبرصلى الله علیه وآله در عدالت اقتصادى، مبارزه با فقر است، زیرا فقر زمینه و بستر مساعدى براى چشم‏پوشى از آرمان‏هاى اسلامى است‏33؛ براى نمونه، آن حضرت قسمتى از اموال به دست آمده از قبیله بنى نضیر را در جهت تجهیز رزمندگان به اسب و سلاح جنگى، مصرف مى‏کرد و قسمت دیگرى از آن را در جهت فقرزدایى بین مهاجران تهیدست تقسیم مى‏کرد.34
در نظام اقتصادى اسلام، مالیات‏هایى وضع شده است که علاوه بر جلوگیرى از طغیان، تراکم و تمرکز ثروت، فقر و نادارى و بینوایى را ریشه‏کن و زمینه عدالت اجتماعى را فراهم مى‏سازد و هزینه‏هاى مختلف دولت اسلامى مانند هزینه‏هاى نظامى را نیز تأمین مى‏کند که شامل خمس، زکات، جزیه و خراج مى‏شود. فارغ از تدابیر آن حضرت براى جمع‏آورى این مالیات‏ها،35 مساوات را در تقسیم آن مراعات مى‏کردند. در عین حال مواردى مثل خمس که بنا به تشخیص پیامبر هزینه مى‏شد، مصارف مختلفى داشت، مانند هزینه براى امور زیربنایى، کمک به نیازمندان جامعه و تأمین اقشار بى‏بضاعت. فرمود:
«من ترک ضیاعا فعلىَّ ضیاعه و من ترک دینا فعلىّ دینه؛ هر کس کشتزارى بر جاى نهد، محافظت از آن به عهده من است و هر کس مدیون بمیرد، اداى دینش وظیفه من است».
باز مى‏فرماید: «هر بدهکارى که نزد والى‏اى از والیان مسلمانان برود و براى آن والى روشن شود که او در اداى دینش ناتوان است، در این جا بر والى مسلمانان است که دین او را از اموال مسلمانان اداکند».36
همچنین در جهت رفع یا کاهش شکاف طبقاتى در جامعه مدینه پیمان برادرى را در میان مهاجران و انصار برقرار کرد و براساس آن مهاجران نیز در کار کشاورزى و باغدارى انصار شرکت مى‏جستند و در پایان محصول آن‏را به‏طور مساوى میان خود تقسیم مى‏کردند. همچنین پیامبرصلى الله علیه وآله براى رفع فاصله طبقاتى، برخى غنایم، مثل اموال یهود بنى‏نضیر را به مهاجران اختصاص داد و فقط سه نفر نیازمند انصارى را در این غنیمت شریک ساخت.37
در نگاهى کلى مى‏توان گفت عدالت اقتصادى در بینش پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله، مالکیت اشتراکى را به رسمیت نمى‏شناسد و از طرف دیگر بى‏تفاوتى شهروندان جامعه دینى در قبال یکدیگر را مجاز نمى‏داند و از دو طریق به اصلاح نابرخوردارى‏هاى اقتصادى توصیه مى‏کند. یکى خود دولت که از طریق وضع مالیات‏هاى خاص، علاوه بر جلوگیرى از تمرکز بیش از اندازه ثروت، فقرا و بى‏بضاعت‏ها را تحت پوشش قرار مى‏دهد و از طرف دیگر با تقویت روحیه برادرى و معنویت در شهروندان جامعه دینى، مسلمانان را در برابر یکدیگر مسئول مى‏داند و از این طریق به جلوگیرى از ایجاد شکاف طبقاتى مى‏پردازد.
عدالت در ساحت سیاسى‏
اتباع دولت دینى پیامبر، به اعتبارى به مسلمان، مشرک و کافر و کافر اهل کتاب تقسیم مى‏شد که هر یک داراى حقوق سیاسى خاصى بودند. بر این اساس، کفار حربى از هیچ حقى در جامعه و حکومت اسلامى برخوردار نبودند و در مقابل اهل کتاب از حقوق سیاسى مشترکى با مسلمانان برخوردار بودند که این حقوق در مفاد قانون اساسى دولت - شهر مدینه آمده است؛ از جمله در قانون اساسى مدینه بر آزادى مراسم دینى اهل کتاب، یارى کردن مسلمانان توسط اهل کتاب به وقت جنگ و اتحاد بین‏شان در دفاع از مدینه و ... تأکید شده است.38
بنابر این پیمان، مسلمانان با اهل کتاب در مقابل تجاوز خارجى متحد شدند.
نکته حایز اهمیت در دولت نبوى این است که در آن کسانى مناصب حکومتى را به‏دست مى‏گیرند که درک درستى از حقوق و اوامر الهى داشته باشند و رفتار و کردارشان مطابق با آنها باشد. کما این‏که پیامبرصلى الله علیه وآله درخصوص صاحب‏منصبان سیاسى دولت دینى مى‏فرمایند:
ما من امتى احد ولّى من امر الناس شیئا لم یحفظهم بما یحفظ به نفسه إلّا لم یجد رائحة الجنة؛39 آن‏که از امت من، ولایت امرى از مردم را داشته باشد، چنانچه همانند حفظ خویشتن از آن حفاظت ننماید، رایحه بهشت را نخواهد یافت.
در دولت دینى پیامبرصلى الله علیه وآله آگاهى به شریعت از معیارهاى اصلى در توزیع قدرت بود و به همین دلیل در ساختار سیاسى این دولت، «صحابه» از جایگاه ویژه‏اى برخوردار بودند. البته این جایگاه نشانه ارزش نیست، بلکه ابزارى براى خدمت محسوب مى‏شود. در این خصوص پیامبرصلى الله علیه وآله مى‏فرمایند: «سید القوم خادمهم».40
پیامبر اسلام در اشغال مناصب، بر شایسته‏سالارى تأکید ویژه‏اى داشته و مى‏فرمایند: «من تقدم على المسلمین و هو یرى إنّ فیهم من هو افضل منه فقد خان الله و رسوله والمسلمین».41
عدالت قضایى‏
همان‏طور که گذشت، در عدالت سیاسى جایگاه سیاسى شهروندان به اعتبار میزان پاى‏بندى‏شان به مبانى اعتقادى تعیین مى‏شود، اما در عدالت حقوقى همه شهروندان، صرف‏نظر از اعتقادات دینى، به‏صورت برابر هستند.42 بر این اساس حتى رهبر جامعه اسلامى با سایر افراد در جایگاه برابرى قرار دارند؛ به‏طورى که در حادثه‏اى که فردى از پیامبر شکایت مى‏کند، ایشان اجازه اعتراض به اصحاب خود نمى‏دهند.
از طرف دیگر، حاکم اسلامى باید تضمین‏کننده عدالت حقوقى در میان شهروندان باشد. حضرت در این باره مى‏فرمایند: «لن تقدس أمة حتى یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوى غیر متعتع؛ هیچ امتى به قداست نمى‏رسد مگر این‏که ضعیف آن حق خود را بدون لکنت از قوى بگیرد»43، و نیز زمانى زنى از اشراف سرقت کرده بود و پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله، على‏رغم شفاعت عده‏اى، دستور داد که دستش را قطع کنند. پیامبرصلى الله علیه وآله بر یکسان بودن همه در برابر قانون تاکید کرد و فرمود: آنان که پیش از شما بودند، تنها به سبب چنین تبعیض‏هایى هلاک شدند، زیرا حدود را بر ناتوانان اجرا مى‏کردند و قدرتمندان را رها مى‏ساختند.44 بنابراین در نظر پیامبر همه شهروندان جامعه اسلامى در برابر قانون الهى مساوى هستند و تفاوتى در قضاوت بر مبناى قانون میان مسلمان و غیر مسلمان و طبقات بالا و پایین وجود ندارد.
عدالت در ساحت فرهنگى‏
پیامبر گرامى اسلام‏صلى الله علیه وآله با ابلاغ دعوت خود، هرگونه امتیاز و ارزش جاهلى مثل ثروت و نسب را از میان برداشت و تقواى الهى را معیار و میزان ارزش‏گذارى افراد قرار داد. حضرت مى‏فرمایند: «الناس سواء کأسنان المشط؛45 مردم همانند دندانه‏هاى شانه با یکدیگر برابرند». همچنین در حجةالوداع مى‏فرمایند: «مردم به یک اندازه فرزند آدم و حوایند. عربى را بر عجمى و عجمى را بر عربى جز به تقواى الهى برترى نیست».46
یکى از بدترین تبعیض‏ها در عرب جاهلى، تبعیض جنسیتى و تحقیر زن بود که با آمدن اسلام از میان رفت و ملاک برترى زن یا مرد بر یکدیگر، صرفاً تقوا قرار داده شد. رسول خداصلى الله علیه وآله با بیان جایگاه واقعى زن و ارزش دادن به او، نگرش‏ها را متحول کرد. حضور فعال همسران پیامبرصلى الله علیه وآله، حضرت فاطمه‏علیها السلام و زنان هم عصر او در فعالیت‏هاى اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و فرهنگى دلیل این مدعاست.
با این وجود پیامبر براى پذیرش دعوت خود، هیچ گونه تحمیلى را بر افراد اعمال نساخت و اصولاً پذیرش دین با تحمیل ناسازگار است؛ چنان‏که قرآن کریم مى‏فرماید: «لا إکراه فى الدین قد تبین الرشد من الغى فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقى»47 و نیز «ادع الى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن»48 و نیز به پیامبر تاکید مى‏کند که «فذکّر إنّما انت مذکر، لست علیهم بمصیطر، إلّا من تولى و کفر، فیعذبه الله العذاب الاکبر».49 بر همین اساس است که در دین اسلام، اگر عملى از روى اکراه انجام شود، هیچ اثرى بر آن مترتب نمى‏شود. دین امرى اختیارى است و در صورتى که اختیارى پذیرفته شود، ارزشمند است.
بنابراین در حکومت نبوى، هیچ طبقه، قبیله، جنسیت و خلاصه هیچ امتیازى معیار برترى افراد نسبت به یکدیگر نبود جز تقواى الهى.
جمع‏بندى‏
این نوشتار بر آن بود تا نگاهى کلى به مفهوم عدالت در دولت نبوى داشته باشد و گفته شد که در بینش نبوى، چگونه با زیربناى اخلاق و تحول انسان‏ها، جامعه‏اى دینى ساخته شد و این جامعه زیربناى تشکیل دولت دینى قرار گرفت. بر این مبنا بود که بسیارى از دستورهایى که پیامبرصلى الله علیه وآله براى تحقق عدالت در سطح جامعه مطرح مى‏کردند، در حوزه معرفت دینى و جامعه دینى قرار داشت تا قبل از این که حکومت به ایفاى نقش بپردازد، خود انسان‏ها، اجتماع عادلانه را محقق سازند و لذا کمترین نقش در این زمینه برعهده دولت دینى پیامبرصلى الله علیه وآله بود. با این نگاه در ادامه، مفهوم عدالت در دولت دینى با توجه به هر کدام از ساحت‏هاى مختلفى که مقوله عدالت اجتماعى وارد مى‏شد، در حد مجال این نوشتار، تبیین شد.
البته این مباحث مى‏بایست دستمایه کارهاى وسیع‏تر، عمیق‏تر و با جامعیت بیشترى باشد که از زوایاى مختلف به تحلیل دولت نبوى پرداخته و از رسول گرامى اسلام‏صلى الله علیه وآله که اسوه حسنه‏50 مسلمانان است، راهنماى عمل بسازد.
پى‏نوشت‏ها
*. کارشناسى ارشد علوم سیاسى.
1. «کتَابٌ أنزَلنَاهُ إلیکَ لِتُخرِجَ النّاسَ مِنَ الظّلماتِ إلى النّورِ بإذنِ ربّهم إلى صراطِ العَزیزِ الحمیدِ». ابراهیم (14) آیه 1.
2. «مَا کانَ محمدٌ ابا احدٍ من رجالکم و لکن رسولَ اللهِ و خاتمَ النبیّینَ». احزاب (33) آیه 40.
3. ابن منظور، لسان العرب؛ ابن فارض، معجم مقاییس اللغه.
4. «اعطاء کلّ ذى حقٍّ حقّه».
5. موسوعه السیاسه، ج‏4، ص‏18.
6. احمد واعظى، برگرفته از نشست تخصصى پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، 1/11/1384.
7. سید صادق حقیقت، «اصول عدالت سیاسى»، مجله نقد و نظر، سال سوم، ش 2 و 3، ص‏368.
8. به‏طور کلى پرسش درباره عدالت، جامع‏ترین پرسشى است که درباره آن حوزه‏هاى معرفتى گوناگونى چون فلسفه اخلاق، فلسفه سیاست و فلسفه حقوق، تکوین یافتند. از این منظر عدالت در رفتار فردى، موضوع فلسفه اخلاق، عدالت در حوزه قضا و داورى، موضوع فلسفه حقوق و عدالت در توزیع قدرت و امتیازات اجتماعى و اقتصادى، موضوع فلسفه سیاست قرار دارند. جایگاه اصلى طرح مسئله عدالت و انصاف در حوزه فلسفه اخلاق است که موضوع کلى آن ماهیت عمل درست است و فلسفه سیاست و فلسفه حقوق تنها دامنه بحث را گسترده‏تر کرده و به حوزه روابط مختلف بین افراد و بین دولت و شهروندان تسرى مى‏بخشند. حسین بشیریه، «دیباچه‏اى بر فلسفه عدالت»، نشریه ناقد، سال اول، شماره اول (اسفند 82) ص‏11.
9. همان، ص 11.
10. منظور کتاب و سنت است.
11. براى مطالعه بیشتر، ر . ک: صفایى حائرى، على، از معرفت دینى تا حکومت دینى (قم: لیلةالقدر، 1382) ص‏12.
12. نحل (16) آیه 90. همچنین آیه شریفه «قل امر ربى بالقسط». اعراف (7) آیه 29.
13. محمد بن محمد بن یعقوب کلینى، الکافى، ج 8، ص 267؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 75، ص 353؛ تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 243.
14 مرتضى مطهرى، عدل الهى، ص‏38.
15. محمدحسین جمشیدى، نظریه عدالت، پژوهشکده امام خمینى و انقلاب اسلامى (تهران: 1380)، ص‏104.
16. انعام (6) آیه 115.
17. حدید (57) آیه 25.
18. ر . ک: محمدحسین طباطبایى، تفسیر المیزان، ذیل این آیه شریفه؛ على صفایى، صراط (قم: لیلةالقدر، 1381) ص‏75-76.
19. هادى عالم‏زاده، استقرار و تحکیم خلافت در مدینه، برگرفته از سایت «شارح».
20. عبدالحسین زرین‏کوب، بامداد اسلام، برگرفته از سایت «تبیان».
21. همان.
22. بقره (2) آیه 30.
23. سید محمدباقر صدر، سنت‏هاى تاریخ در قرآن، ترجمه سیدجمال موسوى اصفهانى (انتشارات اسلامى، بى‏تا) ص‏184.
24. ناصر جهانیان، جایگاه دولت در اقتصاد اسلامى، برگرفته از سایت «شارح» (معاونت پژوهشى دفتر تبلیغات اسلامى).
25. نجف لک‏زایى، «پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله و شیوه گذر از جامعه جاهلى به جامعه اسلامى: به سوى یک نظریه توسعه»، تاریخ اسلام، ش 1، (بهار 1379).
26. «کلکم راع و کلکم مسوول عن رعیته؛ همه شما چوپانید و همه‏تان در برابر رعیت خود مسئول مى‏باشید». سیوطى، الجامع الصغیر، ص‏95.
27. نجف لک‏زایى، پیشین.
28. همان .
29. «عدل ساعه خیر من عباده سبعین سنه قیام لیلها و صیام نهارها»، آمدى، شرح غررالحکم، ج‏2، ص‏30؛ میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج‏11، ص‏319.
30. ر . ک: مصطفى دلشاد تهرانى، اصل عدالت اجتماعى.
31. «کلکم مسوولون حتى عن البقاع و البهائم».
32. در عین حال باید توجه داشت که آنچه مورد توجه پیامبر بوده، تشویق و گسترش مالکیت مولد بوده است و با اشکال مغایر برخورد مى‏کرده است. براى نمونه «حمى» که اصطلاحاً به این معنا بوده است که یک بخشى از زمین یا مرتع را بدون آن که احیائش کنند و یا سایر شرایط ملکیت را دارا باشند، در قرق خود قرار دهند که پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله از اختصاص انفال به گروه خاصى همانند زورمداران جلوگیرى کرد و آن را در اختیار همه مردم قرار داد.
33. «کاد الفقر أن یکون کفرا» و نیز فرمود: «اذکر الله الوالى من بعدى على امتى،...و لم یفقرهم فیکفرهم؛ به هر کس پس از من کار این امت را به دست مى‏گیرد، میگویم ... [امت من را] به فقر گرفتارشان نکند تا از دین بیرونشان برد». محمدرضا حکیمى، الحیاه، ج‏6، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1380) ص‏655.
34. «سیره پیامبر اکرم در بیت‏المال»، برگرفته از سایت شارح.www.shareh.com
35. پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله با تدابیر خاص و مدیریت شایسته خود، از راه‏هاى مختلف به جمع‏آورى و استحصال اموال بیت‏المال از منابع آن اقدام مى‏کرد که از جمله این راه‏ها، تشویق مردم به رعایت حقوق بیت المال و اداى حقوق آن و نصب استانداران و مسئولان لایق و کارآمد بوده است و علاوه بر آن، عاملان فراوانى از انصار و مهاجران براى جمع‏آورى زکات، خمس، خراج و جزیه بلاد مختلف گسیل مى‏داشت.
36. سایت شارح، پیشین.
37. ر . ک: حجتى کرمانى، محمد جواد، پیامبرصلى الله علیه وآله در مدینه نقطه عطفى در بالندگى دعوت اسلامى، برگرفته از سایت تبیان www.Tebyan.net
38. ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 143-144.
39. جمشیدى، پیشین، ص 164.
40. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ح‏5791
41. عبدالحسین امینى، الغدیر، ج‏8، ص‏291.
42. «یا داود انا جعلناک خلیفة فى الارض فاحکم بین الناس بالحق» و «ان الله یأمرکم أن تودوا الامانات الى اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل».
43. نهج‏البلاغه، حکمت‏374.
44. میرزا حسین نورى، پیشین، ج‏18، ص‏7.
45. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص‏379.
46. تاریخ الیعقوبى، ج‏2، ص‏110. الناس فى الاسلام سواء. الناس طف الصاع لادم و حواء. لافضل عربى على عجمى و لا عجمى على عربى الا بتقوى الله.
47. بقره (2) آیه 255.
48. نحل (16) آیه 125.
49. غاشیه (88) آیه‏هاى 22 - 24.
50 . احزاب (33) آیه 21 . «لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه».

تبلیغات