آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۵

چکیده

یکى از اهداف بزرگ انبیاى الهى و به ویژه پیامبر گرامى اسلام‏صلى الله علیه وآله احقاق حق و برپایى عدالت بوده است. اسلام در راستاى‏کرامت انسانى و عدالت اجتماعى براى تمامى افراد، اعم از مسلمان و غیر مسلمان، حقوقى قائل است. این حقوق به طور متقابل در ارتباطات افراد با یکدیگر و با حکومت جارى است. سیره پیامبرصلى الله علیه وآله به ویژه در مدینه و با تشکیل حکومت نشان دهنده آن است که حتى در صورت غلبه بر دشمن و پیروى اکثریت جامعه از ایشان، باز هم حقوق اقلیت غیر مسلمان را به رسمیت شناخته و به پیروان خویش با تأکید و جدیت رعایت حقوق اقلیت را توصیه مى‏کردند و تاریخ نشان مى‏دهد که گروه‏هاى اقلیت آزادانه در جامعه زندگى کرده و نه تنها بر پذیرش دین جدید الزام نمى‏شدند که گاه مباحثات اعتقادى نیز در حضور مسلمانان با پیامبر داشته و با انگیزه به چالش کشیدن پیامبرصلى الله علیه وآله با ایشان احتجاج مى‏کردند. در این مقاله برآنیم تا پس از بررسى مبانى و اصول رفتارى پیامبر در حکومت، به ویژه اصولى که در ارتباط با حقوق اقلیت‏ها در عرصه‏هاى مختلف است، به بررسى حقوق اقلیت‏ها در آن عرصه‏ها بپردازیم. بدیهى است که رفتار فردى ایشان با افراد و گروه‏ها نیز به عنوان حاکم کشور اسلامى مى‏تواند در این امر از اهمیت خاصى برخوردار باشد.

متن

مقدمه‏
حقوق اقلیت‏ها امروزه از موضوعات مورد بحث و مناقشه در محافل علمى است. در تاریخ اسلام نیز این موضوع از عصر نبوى تا کنون از زوایاى مختلف مورد توجه بوده است و متفکران مسلمان پژوهش‏هاى زیادى را در این خصوص انجام داده‏اند. در همه این آثار و تألیفات، سیره رهبران اسلام به‏ویژه پیامبر اعظم‏صلى الله علیه وآله در قبال اقلیت‏هاى دینى، منبع اصلى تحقیق و تتبع بوده است. پیامبر اسلام در سیره و رفتار خویش به خوبى احترام به حقوق اقلیت‏ها را به نمایش گذارده‏اند و بدون شک الگوى رفتارى همه مسلمانان در این موضوع و موضوعات دیگر نبىّ مکرم اسلام هستند، زیرا خداوند الگو گرفتن از ایشان را با جمله «لقدکان لکم فى رسول اللَّه اسوة حسنه» به مؤمنان آموخته است. تاریخ، رفتار پیامبر با اقلیت‏هایى که در پناه حکومت ایشان در مدینه یا اطراف آن مى‏زیسته‏اند را ثبت و ضبط کرده است و بر ماست که با پى‏جویى این رفتار یا گفتارها الگوى رفتارى مناسبى در روابط با اقلیت‏ها را پى ریزى کنیم و قوانین کشورى را با آن الگو مطابقت دهیم.
به اعتقاد ما پیامبر با احترام به حقوق اقلیت‏ها در تعاملى که حضور آنان در جامعه اسلامى ایجاد مى‏کند به سوى هدایت و راه یابى آنها به سوى سعادت گام برداشته است. شایان ذکر است که رفتار پیامبر با اقلیت‏ها بر مبناى اصولى خدشه‏ناپذیر شکل گرفته است. در این مقاله پس از توضیح آن اصول به بررسى برخى از حقوق اقلیت‏ها در عرصه‏هاى مختلف خواهیم پرداخت.
الف) اصول و مبانى‏
1. اصل وفاى به عقود
یکى از ویژگى‏هاى بارز پیامبر اسلام پاى‏بندى آن حضرت به عهد و پیمان‏هاى خویش بوده است. آیات متعددى از قرآن مجید نیز این موضوع را به مؤمنان و پیامبر گوشزد کرده است. جملات «اوفوابالعقود»، «اوفوا بعهداللَّه» و «لاتنقضوا الأیمان» به صراحت به این موضوع پرداخته‏اند. پیامبر نیز به خوبى به این خطابات قرآنى عمل کردند. ایشان حتى در مورد دشمنان خود، تا زمانى که آنان بر عهد و پیمان خویش استوار بودند، در نقض عهد پیش قدم نشدند، زیرا معتقد بودند «لا ایمان لمن لا امانة له و لا دین لمن لا عهد له(2)؛ کسى که امانت دار نیست ایمان ندارد و کسى که بر عهد خویش پاى‏بند نیست دین ندارد». نواده ایشان حضرت باقرالعلوم‏علیه السلام نیز در این زمینه فرموده‏اند: «سه چیز است که خداوند به هیچ کس اجازه مخالفت نداده است: اداى امانت به برّ یا فاجر، وفاى به عهد به برّ یا فاجر و نیکى به پدر و مادر، نیکوکار باشد یا بدکار».(3)
در سیره پیامبر موارد بى‏شمارى از وفاى به عهد را مشاهده مى‏کنیم. برخى از این موارد که در قبال غیر مسلمانان صورت گرفته عبارت است از:
1. پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله در پیمان صلح حدیبیّه با مشرکان عهد کردند که در سال‏هاى آتى که براى عمره به مکّه مى‏آیند بیش از سه روز در مکّه نمانند و تاریخ این نکته را ضبط کرده است که پیامبر در عمرة القضاء (در سال بعد قضاى عمره سال گذشته را به جا آوردند) پس از پایان سه روز به مسلمانان اعلام نمودند که تا شب هیچ کس در مکّه نماند.(4) البته مشرکان پیامبر را از قبل مى‏شناختند و مى‏دانستند که پیامبر به هیچ وجه از پیمان خویش عقب نشینى نخواهد کرد و در وفاى به عهد هیچ فریب و حیله‏اى به کار نخواهد برد.
2. پس از فتح مکّه و غلبه مسلمانان بر دشمنان خون‏ریز که مسلمانان زیادى را به شهادت رسانده بودند با مهربانى و عطوفت (بر اساس گفته‏اى که در آغاز فرموده بود) عمل کرد. بعلاوه پس از اعلام برائت الهى از مشرکان و دادن مهلت چهارماهه به آنان، دستور یافت که به مشرکانى که بر عهد خویش پاى بند بوده‏اند مادامى که بر عهدشان استوارند ایشان نیز پاى بند باشند.
الَّا الَّذِینَ عاهَدْتُّم عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکُم فَاسْتَقیمُوا لَهُم إنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقین(5)؛ به جز کسانى که با آنان در مسجد الحرام هم عهد شدید پس مادامى که آنان بر عهد خویش استوارند شما نیز استوار باشید بدرستى‏که خداوند پارسایان را دوست دارد.
3. مشرکان غالباً به دنبال کینه توزى و دشمنى با مسلمانان بودند و پیامبر به وفادارى بر عهد با ایشان دستور یافته بود. علاوه بر این که برخى از پیروان ادیان آسمانى نیز پس از سال‏هاى اولیه هجرت فوج فوج به مدینه مى‏آمدند و با پیامبر پیمان‏هایى منعقد مى‏کردند؛ اینها علاوه بر پیمانى بود که پیامبر پس از ورود به مدینه با عموم شهروندان و اقوام مجاور بستند. در پیمان مدینه گروه‏هایى از یهودیان با پیامبر هم پیمان شدند و تا قبل از پیش قدمى آنان در نقض پیمان، پیامبر بر پیمان همزیستى استوار بودند. تاریخ گواه است که درباره یهود بنى‏قریظه، بنى‏نضیر، بنى قینقاع و خیبر، پس از نقض پیمان‏شان در جنگ احزاب،(6) همکارى اطلاعاتى و نظامى با مشرکان مکه و هتک حرمت زنى مسلمان، پیامبر نیز با آنان همچون دشمن عمل کردند. از دیدگاه اسلام، نقض پیمان با هر فردى ممنوع و قبیح است. «الغدر بکل احدٍ قبیح».(7)
2. اصل عدالت‏
یکى از مبانى و اصولى که رفتار پیامبر براساس آن شکل گرفت اصل عدالت و حق محورى بود. این اصل در مورد همه افراد حتى دشمنان نیز اعمال مى‏شد. پیامبر اکرم هیچ گاه دشمنى‏ها را اصل در رفتار خویش قرار نمى‏دادند. قرآن مجید خطاب به مسلمانان مى‏فرماید: «وَ لایَجْرِمَنَّکُمْ شَنَئَانُ قَوْمٍ عَلى‏ ألاّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أقْرَبُ للِتَّقْوَى(8)؛ [هیچ‏گاه ]دشمنى گروهى باعث نشود که با آنان به عدالت رفتار نکنید، عدالت پیشه کنید که آن نزدیک‏تر به تقواست». و یا در آیه‏اى دیگر درباره کفارى که رفتار خصمانه‏اى با مسلمانان نداشته‏اند آمده است: «خداوند شما را نهى نمى‏کند... از این‏که به آنان نیکى کنید و با عدالت و قسط با آنها رفتار کنید، به درستى که خدا عدالت پیشه گان را دوست دارد».(9)
روشن است که چنین رفتارى در برابر دشمنانى که هیچ گونه اشتراک دینى با مسلمانان ندارند و گاه به جنگ با آنها مى‏پردازند آیینه رفتار نیک و عدالت مآبانه پیامبر با اقلیت‏هاى دینى است که اشتراکاتى با مسلمانان ندارند. تاریخ نیز چنین گواهى مى‏دهد، چنان چه مشهور است، عبداللَّه بن رواحة که مأمور پیامبر در اخذ مالیات از اهالى خیبر بود به گونه‏اى رفتار مى‏کرد که پرداخت کنندگان مالیات، وى را مى‏ستودند و مى‏گفتند با چنین رفتار عادلانه‏اى و با چنین عدالتى آسمان‏ها و زمین استوار شده است.(10) بعلاوه پیامبر اکرم در موارد متعددى به عنوان داور یا قاضى براى حل اختلافات یهودیان برگزیده مى‏شدند و قضاوت عادلانه ایشان را اکثر یهودیانِ بدون غرض مى‏پذیرفتند.
3. اصل کرامت انسانى‏
یکى از اصول رفتارى پیامبر خدا در قبال اقلیت‏ها اصل کرامت و شخصیت دادن به انسان‏هاست. پیامبر احترام وافرى براى یک یک افراد قائل بودند و به هیچ نحو راضى به از بین بردن شخصیت افراد توسط دیگران نمى‏شدند. ارج نهادن ایشان به انسان‏ها باعث شده بود تا زحمات طاقت فرسایى براى هدایت آنان بکشند و از گمراهى آنان اندوهناک باشند. احترام به حقوق افراد در روابط اجتماعى و نیز احترامى که در معاشرت‏ها شایسته شخصیت اجتماعى ایشان بود در مورد اقلیت‏ها نیز اعمال مى‏شد. علاوه بر این پیامبراکرم‏صلى الله علیه وآله رفتارهاى تحقیرآمیزى که به شخصیت اجتماعى افراد لطمه وارد مى‏کرد حتى در مورد دشمنانشان نداشتند و یا هر گونه توهین و شکنجه دشمنان در بند یا قطعه قطعه کردن اجساد دشمنان از دیدگاه ایشان ممنوع بود.
4. اصل دعوت‏
یکى از اصول لازم در معاشرت با اقلیت‏ها و به طور کلى همه غیرمسلمانان اصل دعوت به دین است. رفتار و گفتار مسلمانان باید به گونه‏اى باشد که غیرمسلمانان را مجذوب اسلام گرداند. بهترین راه دعوت، رفتار و کردار درست و برخاسته از دین است که به درستى، رعایت حقوق اقلیت‏ها براساس مبانى اسلام یکى از بهترین راه‏هاى تشویق دیگران به پذیرش اسلام مى‏باشد. قرآن مجید خطاب به پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله مى‏فرماید: «اُدع إلَى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ و جادِ لْهُمْ بِاللَّتىِ هِىَ أَحْسَن(11)؛ [مردم را] با گفتار حکیمانه و موعظه نیک به راه پروردگارت دعوت کن و با آنها به بهترین وجه جدال کن». دعوت به حکمت، موعظه و جدال احسن، دعوت گفتارى پیامبر بود که نسبت به مسلمانان براى قوى‏تر شدن ایمان آنان و نسبت به غیرمسلمانان براى پذیرش اسلام صورت مى‏گرفته است و با توجه به منطق قوى اسلام و رفتار و گفتار جذاب رهبران دینى بهترین راه براى تفهیم منطق اسلام، پذیرفتن اقلیت‏ها به عنوان تبعه کشور اسلامى بوده است. رهبران اسلام به دنبال آن بوده‏اند که با برطرف شدن کدورت‏ها و کینه‏ها، منطق اسلام به آنها تفهیم شود و بدیهى است که در این صورت به آسانى به اسلام رو مى‏آورند.
5. اصل نفى سلطه‏
در صدر اسلام روابط پیامبر و به طور کلى مسلمانان با اقلیت‏ها بر اصل نفى سلطه کفار بر مسلمانان اتکا داشت و سلطه کفار اعم از سلطه سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، نظامى و... ممنوع بود. علاوه بر روابط فردى مسلمانان با کفار، روابط اجتماعى آنان نیز بر همین مبنا شکل گرفته و تخطى از آن پذیرفته نبود. چنان‏که در آیه شریفه قرآن نیز آمده است: «... وَلَن یَجْعَلْ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤمِنینَ سَبیلاً(12)؛ خدا به نفع کافران بر مؤمنان راه سلطه‏اى قرار نداده است». در آیه دیگرى نیز عزت از آن خدا و رسولش و مؤمنان دانسته شده است. شایان ذکر است که اصولى دیگر همانند تألیف قلوب نیز در سیره پیامبر مشاهده مى‏شود که تبیین آنها در این مجال نمى‏گنجد.
ب) حقوق اقلیت‏ها در عرصه‏هاى مختلف‏
1. حقوق اقلیت‏ها در عرصه قضا
یکى از حقوق شهروندان یک کشور که لازم است براى او به رسمیت شناخته شود حقوق نشأت گرفته از عدالت قضایى است. این حقوق اعم از داد خواهى، حق تساوى افراد در برابر دادگاه‏ها، حقّ دفاع از خود و... است که در راستاى اجراى عدالت براى اقلیت‏هاى دینىِ ساکن کشور اسلامى نیز به رسیمت شناخته مى‏شود. برخى از این حقوق به اختصار عبارت است از:
حقّ دادخواهى: غیرمسلمانان ساکن در مدینةالنبى بارها براى حل اختلافات خویش به پیامبر مراجعه مى‏کردند. البته برخى از این مراجعات جنبه حق‏طلبى نداشت و چه بسا افرادى با ظلم به دیگران و به دنبال منافع شخصى به پیامبر مراجعه مى‏کردند تا به نفع آنان حکم کند و براساس همین رفتارها خداوند به پیامبر فهماند که او مجبور به رسیدگى به چنین دعاویى نیست و ایشان را مخیّر به رسیدگى کرد. «فَاِن جَاءُوکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ اَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئاً(13)؛ پس اگر نزد تو آمدند بین آنان حکم کن یا از آنها اعراض نما و اگر از آنان اعراض کنى هرگز زیانى به تو نخواهند رسانید». البته خداوند به پیامبر متذکر مى‏شود که مخیّر بودن ایشان به دلیل آن است که گاه آنان به دنبال حکم الهى نیستند، چون که اگر به دنبال حکم الهى بودند در تورات نیز مى‏توانستند حکم الهى را بیابند:
و کیف یحکّمونک و عندهم التورات فیها حکم اللَّه ثم یتولون من بعد ذلک و ما اولئک بالمؤمنین؛ و چگونه تو را داور قرار مى‏دهند در حالى‏که تورات نزد آنهاست و در آن حکم الهى نیز وجود دارد. پس آنان بعد از این [در خواست داورى و حکم تو] به آن پشت مى‏کنند و آنان مؤمن نیستند.
نکته شایان ذکر این است که در دعاوى مربوط به احوال شخصیّه مانند نکاح، قاضى موظّف است بر طبق دین اهل کتاب حکم کند.
حقّ تساوى افراد در برابر دادگاه‏ها: اجراى عدالت مستلزم برخورد یکسان با همه افراد در دادگاه‏هاست تا اقلیت ساکن در کشور اسلامى نیز با اطمینان خاطر بتوانند زندگى کنند و بدانند که در صورت نیاز براى احقاق حق مى‏توانند به دادگاه رجوع کرده و دادگاه نیز به عدالت و مساوات با آنان برخورد مى‏کند. قرآن مجید خطاب به پیامبر اکرم مى‏فرماید: «و اِن حَکَمْتَ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِالقِسْط(14)؛ اگر بین آنها حکم کردى به عدالت حکم کن». پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله آنگاه که براى شفاعت در اجراى حد بر فردى، به ایشان رجوع کردند فرمودند که اگر دخترم فاطمه هم دزدى کند دستش را قطع خواهم کرد. بعضى از مفسران نقل کرده‏اند که یهود مدینه براى عدم اجراى حکم فرد زناکارى که از اشراف بود نزد پیامبر آمدند تا ایشان حکمى دیگر دهد، ولى ایشان نیز همان حکم را تأیید کرد، در حالى که عالمان یهود مى‏خواستند به دلیل اشراف زادگى فرد حکم الهى را تغییر دهند. پیامبر آنان را نزد عالم‏ترین فرد یهود برد و وى را قسم داد که حکم الهى که در تورات آمده را بیان کند او نیز همان حکم پیامبر را بیان کرد و چنین افزود: این حکم را ما در مورد اشراف اجرا نمى‏کنیم و به همین دلیل زنا بین اشراف ما زیاد شده است.(15)
اما از دیدگاه اسلام و در کشور اسلامى، چنانچه یکى از اقلیت‏ها با حاکم اسلامى نیز در مسئله‏اى اختلاف پیدا کند قاضى موظف است در حکم مساوات را رعایت نماید و بالاتر این‏که اگر قاضى احتمال دهد که احترامات وى به طرف مسلمان تصور عدم رعایت عدالت را در غیرمسلمان ایجاد مى‏کند لازم است در احترامات نیز مساوات را رعایت نماید، چنانچه روایت است که على بن ابى‏طالب با فردى غیرمسلمان براى رفع دعوا نزد عمر، که خلیفه بود، رفتند. عمر با احترام نام حضرت را مى‏برد و غیرمسلمان را به اسم مى‏خواند. در این حال حضرت به او توجه دادند که به‏گونه‏اى رفتار نکن که وى تصور کند عدالت از بین مسلمانان رخت بربسته است.(16)
حقّ دفاع: هر فرد در دادگاه حقّ دفاع از خود را دارد و این حق به کیش و دین فرد ارتباطى ندارد، زیرا ملاک، اجراى عدالت و مساوات است و حق دفاع نیز راهى براى احقاق حق و اجراى عدالت است. بعلاوه حقّ توکیل نیز حقى عمومى است و هر فردى مى‏تواند در دفاع از خود وکیلى را معرفى کند.
2. حقوق اقلیت‏ها در عرصه اقتصاد
از حقوق به رسمیت شناخته شده اقلیت‏هاى ساکن کشور اسلامى، حقوق آنان در عرصه اقتصاد است، مانند: حقّ مالکیت، ارتباطات اقتصادى، حقّ کسب و پیشه و حق رفاه نسبى. بدیهى است که بدون وجود برخى از این حقوق امکان زندگى و آسایش افراد فراهم نمى‏شود و به همین دلیل اقلیت‏هاى غیرمسلمانى که ساکن کشور اسلامى هستند نیز از این حقوق برخوردارند. برخى از آنها عبارت است از:
حقّ مالکیت: هر کس مالک اموال و اشیایى است که به طور مشروع به ملکیّت او درآمده است و در صورت عدم حجر حق هرگونه تصرّفى را در آنها دارد و دیگران از تصرّف در اموال وى منع شده‏اند. این حقوق هیچ ارتباطى با دین و کیش فرد ندارد، بلکه هر کس که حقّ سکونت در کشور اسلامى را دارد از حقّ مالکیت برخوردار است. البته کفّار و افرادى که در جنگ با کشور اسلامى به سر مى‏برند اموالشان حکم غنیمت را دارد. به هر حال افراد ساکن کشور اسلامى که با دولت اسلامى پیمانى بسته‏اند اموالشان در پناه حاکمیت بوده و از امنیت کامل برخوردارند. چنانچه حضرت امیرعلیه السلام فرموده‏اند: «لا تَمَسّنَّ مالَ اَحَدٍ مِنَ النَّاسِ مُصَلٍّ ولا مُعاهِدٍ(17)؛ هر گز به مال فردى از مردم نمازخوان یا معاهد (غیرمسلمانى که در پناه حکومت اسلامى زندگى مى‏کند) دست نزنید». این نهى امام على‏علیه السلام عام است و هرگونه تصرّفى را شامل مى‏شود.
ملاک مشروعیت تملّک بعضى از اموال براى اقلیت‏ها دستورهاى دین خودشان است و بنابراین ممکن است چیزى در دین اسلام به ملکیت مسلمانى در نیاید چون مال محسوب نمى‏شود، مانند شراب و خوک، در حالى که همان چیز به ملکیت فردى از اهل کتاب درآید. البته چنانچه در کشور اسلامى زندگى مى‏کنند لازم است از خرید و فروش این اشیا در بازار مسلمانان و به طور علنى خوددارى کنند. براى این‏گونه موارد در فقه اسلامى قواعدى ویژه پیش بینى شده است که برخى از آن قواعد حکم دینى آنان را براى خودشان لازم الاتباع مى‏گرداند پس ملکیّت و خرید و فروش اشیاى فوق از اقلیت‏ها به شرط عدم اظهار در بین مسلمانان بلااشکال است و مالکیت آنان نیز در این موارد با همان شرط به رسیمت شناخته مى‏شود. بنابراین اگر یکى از مسلمانان ظرف شرابى از آنان را بریزد در حالى که او آن را مخفى مى‏داشته، دادگاه، مسلمان را به پرداخت خسارت وارده وادار مى‏کند؛ همچنین است غصب یا اتلاف و ایراد خسارت به این اشیا. این در حالى است که همین اشیا اگر در اختیار مسلمانى باشد چون ملکیّت مسلمان بر آنها پذیرفته نیست، اتلاف یا ایراد خسارت به آنها هیچ ضمانتى را در پى نخواهد داشت.(18) پیامبر اکرم نیز در معاهده مدینه تعرض به اموال معاهدان را ممنوع کردند و این حکم شامل همه اشیایى است که نزد آنان مال محسوب مى‏شود و در همین راستا همه را امّت واحده‏اى خوانده‏اند.
نکته دیگر این‏که به چنگ آوردن اموال افرادى که با کشور اسلامى در جنگند از طریق حیله، نیرنگ یا دزدى مشروع نیست، چنانچه فقها دزدى از کافر را مشروع نمى‏دانند. در تاریخ نیز آمده است که در جریان جنگ خیبر قبل از فتح قلعه، چوپان یهودیان خیبر اسلام آورد و گله گوسفندان را نزد پیامبر آورد تا به ایشان تسلیم کند. پیامبر در حالى که همه سربازان گرسنه بودند قبول نکرده و به وى سفارش کردند که این گله در دست تو امانت است و باید به صاحبانش برگردانى؛(19) در حالى که اموال دشمنان پیامبر که با ایشان در جنگ بودند به شمار مى‏رفت.
حقّ ارتباطات اقتصادى با مسلمانان: با به رسمیت شناختن مالکیت و اموال اقلیت‏ها روابط اقتصادى با آنان نیز چنانچه با اصول و قواعد اسلام تعارضى نداشته باشد مجاز است. در تاریخ اسلام چنین ارتباطاتى بین آنان و مسلمانان و حتى رهبران اسلام به چشم مى‏خورد؛ براى مثال نقل شده است که پیامبر از فردى یهودى مبلغى قرض گرفته بودند. بعد از مدتى او در کوچه جلو پیامبر را گرفت و طلب خویش را خواست. حضرت فرمودند: الآن چیزى ندارم به تو دهم. گفت من از شما جدا نمى‏شوم تا طلب مرا بدهى. فرمود: پس من با تو همین‏جا مى‏نشینم. او با پیامبر همان‏جا نشستند. هنگام نماز مسلمانان به دنبال پیامبر آمدند تا براى نماز به مسجد بروند. وقتى به قضیه پى بردند اجازه خواستند فرد یهودى را رد کنند. اما پیامبر فرمود: پروردگارم مرا مبعوث نکرده که به معاهد (کافرى که با حکومت اسلامى پیمانى دارد) یاغیر معاهدى ظلم کنم. مسلمانان حاضر، یهودى را تهدید کردند که پیامبر را رها کند. پیامبر به آنان فرمود: با او کارى نداشته باشند. نمازگزاران نزد پیامبر آمدند و پیامبر همان‏جا نماز ظهر و سپس نماز عصر، مغرب و عشا را خواندند و تا ظهر روز بعد بر همین منوال گذشت. سرانجام او ایمان آورد و گفت: من اوصاف پیامبر آخرالزمان را در تورات خوانده بودم خواستم ببینم که بر شما تطبیق مى‏کند یا خیر؟ و ادامه داد که همه اموال من در اختیار شماست.(20) همچنین در سیره پیامبر آمده است که هدایاى مقوقس را پذیرفتند.(21)
روایت شده است که فردى از امام صادق‏علیه السلام پرسید: من از فردى یهودى یا مسیحى طلب داشتم، در حضور من شراب فروخت و پولش را خواست عوض بدهى به من دهد، آیا مى‏توانم بگیرم؟ امام فرمودند: آرى.(22)
3. حقوق امنیتى اقلیت‏ها
مهم‏ترین حقى که لازم است اقلیت‏ها از آن برخور دار باشند حقّ امنیت است. این حق در سطوح مختلف لازمه زندگى انسان است و فقدان آن چیزى جز اضطراب، جنگ، خون ریزى و سلب آرامش را به دنبال ندارد. پیامبر در پیمانى که با یهود و دیگر ساکنان مدینه بستند تأکید داشتند که داخل مدینه همه در امنیت کامل هستند و هیچ کس حقّ تعرض به کسى را ندارد؛(23) یعنى مى‏توان گفت که از دیدگاه پیامبر اقلیت‏هاى دینى نسبت به دیگران از حق امنیت ویژه‏اى برخوردارند؛ زیرا حتى جنگ با آنان در صورتى که تمایل به همزیستى با مسلمانان را داشته باشند ممنوع است. با این توضیح در قاعده‏اى کلى مى‏توان گفت در صورت بروز جنگ با کفار ابتدا تنها دعوت آنان به اسلام لازم است، اگر نپذیرفتند جنگ مجاز است؛ ولى در مورد اقلیت‏ها در صورت عدم پذیرش دعوت، چنانچه حاضر به انعقاد پیمان همزیستى باشند جنگ با آنها ممنوع است و در صورتى که فرمانده لشکر اسلام قراردادى منعقد نکرد و به جنگ دست زد لازم است دیه کشته شدگان به خانواده شان پرداخت شود. پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله خالد بن ولید را با لشکرى به مقابله با دشمنان فرستاد. خالد به گروهى از اهل کتاب برخورد کرد و پس از عدم پذیرش اسلام با آنان جنگید و عده‏اى را کشت. پیامبر از این امر ناراحت شد و دستور داد که دیه کشته‏ها از بیت المال به خانواده‏هایشان پرداخت شود.(24)
نکته دیگر این‏که هیچ مسلمانى حقّ تعرض به مال، جان یا ناموس اقلیت‏ها را ندارد و در صورت تعرض مجازات مى‏شود، زیرا امنیت آنان بر عهده حکومت اسلامى است و این پیمان امنیتى از سوى حکومت قابل نقض نیست. به همین دلیل فقها بر اساس روایات معتقدند قرارداد همزیستى با اهل کتاب، از طرف آنان با نقض آن یا رفتن به کشور دیگرى قابل نقض است، ولى از سوى حکومت قابل نقض نیست. این حکم در مورد اقلیت‏هایى است که به طور دایم در کشور اسلامى حضور دارند.
شایان ذکر است که از دیدگاه پیامبر اکرم، افرادى نیز که به طور موقت به کشور اسلامى پناه آورده‏اند؛ گرچه یک فرد معمولى و شهروند عادى به آنان پناه داده باشد، هیچ کس حق نقض پیمان و پناه آنها را ندارد حتى حاکم اسلامى. فراتر این که پناه دهنده نیز پس از آن‏که فرد به امید صداقت وى به او پناه آورد نمى‏تواند پناه خود را صورى خوانده او را بکشد، بلکه باید با امنیت کامل وى را به مأمن و کشور خویش بازگرداند؛ همچنان که امام صادق‏علیه السلام در تفسیر این جمله پیامبر «یسعى بذمّتهم ادناهم» فرموده‏اند:
اگر لشکرى از مسلمانان گروهى از کفار را محاصره کردند، مردى از کفار گفت امان دهید تا فرمانده شما را ملاقات کنم و با او مناظره کنم، سپس یکى از افراد عادى وى را پناه داد، حتى بر بزرگان مسلمان حفظ امان او واجب است و نمى‏توانند متعرض او گردند.(25)
براى نمونه ابوالعاص داماد پیامبر که مشرک بود به مدینه آمد و به همسرش زینب پناه برد و زینب قبل از این‏که ماجرا را به پیامبر اطلاع دهد بین مسلمانان با صداى بلند گفت که ابوالعاص در پناه من است. پیامبر به مسلمانان فرمودند: به خدایى که جان محمد در دست اوست اطلاعى از ماجرا نداشتم تا الآن که هر آنچه شما شنیدید من هم شنیدم به درستى که کمترینِ مسلمانان مى‏تواند کسى را در پناه خود قرار دهد.(26)
از حضرت امیرعلیه السلام نیز نقل شده است که درباره علت وضع جزیه یا مالیات اقلیت‏ها فرمودند: «تا اموال آنان همچون اموال ما و خون آنان همچون خون ما در امان حکومت باشد».(27)
به طور کلى تعرض به فردى که در پناه و امنیت حکومت اسلامى یا یکى از مسلمانان به طور موقت یا دایم قرار مى‏گیرد ممنوع است و به فرموده امیرالمؤمنین: «من ائتمن رجلاً على دمه ثم خان به فانّى من القاتل برى‏ء و ان کان المقتول فى النار(28)؛ هر کس جان فردى را در امان خویش قرار داد و سپس عهد خود را نقض کرد (او راکشت) من از قاتل بیزارم گرچه مقتول نیز در آتش باشد».
4. حقوق اقلیت‏ها در عرصه دین و فرهنگ‏
یکى دیگر از حقوقى که اهل کتاب در کشور اسلامى دارا هستند حقّ به رسمیت‏شناسى دین آنان است. بر این اساس آنان حق دارند به طور علنى و رسمى بر دین خود باقى بوده، اعمال عبادى خویش را انجام دهند، معبدى داشته باشند و احوال شخصیه‏شان طبق دین متعلق به خودشان رتق و فتق شود. این حق را پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله براى اقلیت‏هاى دینى که در مدینه یا اطراف آن زندگى مى‏کردند قائل بودند و به حق آنان احترام مى‏گذاشتند. پیامبر از همان آغازى که به مدینه هجرت کردند یهود مدینه را در پیمان همزیستى شرکت دادند و آنان و مسلمانان و کلیّه هم پیمانان را یک امّت خواندند(29) و محدودیت خاصى براى دین یهودیان در مدینه قائل نشدند، همچنان که مسلمانان در مسجد مدینه نماز مى‏خواندند یهودیان نیز آزادانه در معابد خویش به عبادت مى‏پرداختند و هیچ مسلمانى حق تعرض به معابد آنان و اعتراض به حضور علنى آنان به عنوان غیرمسلمان نداشت. تا زمانى که این اقلیت‏ها بر پیمان خود با پیامبر استوار بودند و آن را نقض نکردند پیامبر نیز هیچ‏گونه تعرضى به آنان نداشتند. بعدها مسیحیان نجران و برخى از مناطق دیگر نیز به هم پیمانان مسلمان افزوده شدند. حتى زمانى که گروهى از مسیحیان نجران براى بررسى و تحقیق درباره اسلام به مدینه آمدند پیامبر آنان را در مسجد به حضور پذیرفت و به آنان اجازه داد تا در همان‏جا عبادت کنند و مسیحیان به سوى مشرق ایستادند و عبادت خویش را به جا آوردند.(30) این به معناى پذیرش حقوق اقلیت‏ها در عرصه مذهبى و دینى است.
به دنبال به رسمیت‏شناسى دین اقلیت‏ها، پیامبر از طرف خداوند مأمور شد که اهل کتاب را که در برخى از معتقدات با مسلمانان اشتراکاتى داشتند به اتحاد با مسلمانان فراخواند. این امر نتیجه‏اى جز اتحاد خداپرستان علیه مشرکان در پى نداشت؛ چنانچه در قرآن مجید آمده است:
قُلْ یا اَهْلَ الْکِتابِ تَعالوا إلَى کَلِمَةٍ سَوَاءِ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُم ألاّ نَعْبُد إِلاَّ اللَّهَ و لاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لاَیَتَّخِذُ بَعْضُنَا بَعْضاً اَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فإن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُون(31)؛ بگو اى اهل کتاب، بیایید بر سخنى که بین ما و شما یکسان است بایستیم (توافق کنیم) که جز خدا را نپرستیم و براى او شریک نگیریم و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى او به خدایى نگیریم. پس اگر (از این پیشنهاد) اعراض کردند بگویید شاهد باشید که ما مسلمانیم (نه شما).
آزادى داشتن معبد نیز در اسلام پذیرفته شده و بر همین اساس معابد اهل کتاب در اقصى نقاط کشور اسلامى وجود داشته و دارد. مورخان نقل کرده‏اند که لشکریان اسلام در جنگ‏ها هیچ تعرضى به معابد اهل کتاب نداشتند.
نکته شایان ذکر این است که پیامبر به اقلیت‏ها اجازه مى‏دادند که در مسائل اعتقادى و دینى به مناظره و حتى جدال با ایشان بپردازند(32) و پیامبر مأمور بود که در صورت لزوم به بهترین وجه جدال کند؛ البته حضرت غالباً از جدال پرهیز مى‏کردند. در زمان ائمّه نیز تاریخ گواهى مى‏دهد که حتى بت پرستان و مشرکان با ائمّه و اصحاب ایشان مناظره و احتجاج مى‏کردند و ائمّه نیز با آرامى و سعه صدر جواب مى‏دادند.
5. حقوق اقلیت‏ها در عرصه اجتماع‏
اجازه اسلام به اقلیت‏هاى غیرمسلمان براى سکونت در کشور اسلامى مستلزم به رسمیت شناختن حقوق و آزادى‏هاى اجتماعى آنان است. بر این اساس اگر حق اشتغال، مسکن، روابط اقتصادى و اجتماعى و بالاتر از اینها امنیت جانى و مالى در منطقه‏اى از فرد سلب شود به هیچ وجه توان ادامه سکونت در آن‏جا را نخواهد داشت و مجبور به ترک آن منطقه خواهد بود. پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله با تسامح و گذشت فراوانى حقوق اجتماعى اقلیت‏ها، همچون حق آزادى رفت و آمد و اختیار مسکن، حق اشتغال، حق آزادى عقیده و فکر، حق استقلال در احوال شخصیه، حق تعلیم و تعلّم، حق روابط اجتماعى با دیگران، حق احترام به شخصیت اجتماعى آنان، حق فرد به عنوان شهروند حق احسان و نیکى به آنان را به رسمیت مى‏شناختند. در این‏جا به برخى از مهم‏ترین آنها مى‏پردازیم.
احترام به شخصیت انسانى فرد: احترام به اقلیت‏ها از بعد شخصیت انسانى آنان در اسلام مورد تأکید قرار گرفته است، یعنى احترام به آنان به عنوان یک انسان یا بشر فارغ از کیش، نژاد، جنس و تفاوت‏هاى دیگر. امام على‏علیه السلام در دستورالعمل حکومتى خود به مالک اشتر مى‏نویسد:
أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ وَ الْمَحَبَّة لَهُمْ وَ اللُّطْف بِهِمْ وَ لاتَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإنَّهُمْ صِنْفانِ: اِمَّا اَخٌ لَّکَ فِى الدِّینِ وَإِمّا نَظیرُ لَکَ فِى الْخَلْقِ(33)؛ شعار قلبت را مهربانى به رعیت و دوستى به آنان و لطف به آنها قرار ده و همچون درنده‏اى بر آنها مباش که خوردنشان را غنیمت شمرد. پس به درستى که آنان دو گروهند: یا برادر دینى تواند و یا در خلقت شبیه به تو.
سیره پیامبر، گویاى احترامى بالاتر از این به اقلیت‏هاست، به طورى که ایشان حتى به جسد اقلیت‏ها نیز احترام مى‏گذاردند. منقول است که جنازه‏اى را از کنار پیامبر عبور مى‏دادند، ایشان به احترام آن به پاخاستند. اصحاب گفتند: جنازه فردى یهودى بود. حضرت به آنان فهماندند که از این مطلب مطلعند و فرموند: «ألیست نفساً(34)؛ آیا جنازه انسانى نبود». این امر نشان مى‏دهد که پیامبر خدا براى انسان، فارغ از کیش و مرام وى، احترام قائل بودند و به همین دلیل است که گاه براى ایمان نیاوردن کفار خود را به زحمت مى‏انداختند و اندوه مى‏خوردند.
احسان و نیکى: یکى از سفارش‏هاى پیامبراکرم‏صلى الله علیه وآله به مسلمانان نیکى به افراد بدون در نظر گرفتن خصوصیات فردى و شخصیتى آنهاست. خداوند در قرآن مجید پس از سفارش به عدالت، به احسان و نیکى دستور مى‏دهد: «إِنّ اللَّهَ یأمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الإحْسَانِ».(35) امر الهى در این آیه کلى بوده و هر فردى اعم از مسلمان و غیرمسلمان را شامل مى‏شود. علاوه بر این، آیات دیگرى، شبیه آیه هشتم سوره ممتحنه، نیکى و احسان به غیرمسلمانان را تجویز کرده است: «خدا شما را از کسانى که در دین با شما نجنگیده و... باز نمى‏دارد که با آنان نیکى کنید...». در روایتى از پیامبر اکرم چنین آمده است: «کار نیک را براى اهلش و غیر اهلش انجام ده، چنانچه به اهلش نرسید تو اهل (انجام) آن بوده‏اى».(36)
گفتنى است که پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله قبل از بعثت به لقب «محمد امین» معروف بودند(37) مشرکان و مسافران گاه اموال قیمتى خویش را نزد پیامبر به امانت مى‏گذاشتند، چون ایشان را به امانت، راستگویى و درستى مى‏شناختند. این احسان پیامبر به آنان در حالى بود که آنها دین پیامبر را قبول نداشتند و در شب هجرت براى قتل و ترور ایشان توطئه کردند؛ اما ایشان على‏علیه السلام را مأمور کردند که چند روزى در مکه بماند و امانت‏ها را به صاحبانش تحویل دهد.
حقّ احترام به فرد به عنوان یک شهروند: این حق از حقوق لازم الرعایه براى اقلیت است که هم حاکم و هم شهروندان مسلمان موظفند به آن احترام گذارند. پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله ظاهراً به مأموران مالیاتى خود سفارش بیشترى در رفتار با اقلیت‏ها مى‏کردند؛ همچنان که به عبداللَّه ارقم، که مأمور جمع آورى جزیه از اهل کتاب بود، فرمودند:
اَلا مَن ظلم معاهداً اوکلّفه فوق طاقته او انتقصه اواخذ منه شیئاً بغیر طیب نفسه فأنا حجیجه یوم القیامة(38)؛ آگاه باش هر کس که به کافر معاهدى ظلم کند یا او را به امرى فوق توان و طاقتش وادار نماید یا نقصانى به او وارد کند یا بدون رضایت خاطر از وى چیزى بگیرد من در روز قیامت طرف او هستم [علیه او به پا مى‏خیزم‏].
براساس این حدیث، پیامبر نه تنها ایراد هر گونه فشار بر اقلیت‏ها، اعم از روحى، جسمى، مالى و... را منع کرده‏اند بلکه تصریح کرده‏اند که اگر مسلمانى چنین عملى را مرتکب شود خود را به مقابله با ایشان در روز قیامت واداشته است.
نکته قابل تأمل این که پیامبر اسلام در 1430 سال پیش اقلیت‏ها را عضوى از جامعه و داراى حقوقى دانسته و به مأموران خود توصیه جدى بر عدم سخت‏گیرى و داشتن رفتار توأم با تسامح و گذشت با آنان کرده‏اند، در حالى که حکومت‏هاى امروزىِ مدّعى حقوق بشر چنین رفتار بشردوستانه‏اى را با اقلیت‏ها ندارند و این‏گونه نیست که مأموران خود را از مجازات در قبال کوتاهى در اعطاى حقوق اقلیت‏ها بترسانند.
بعلاوه در این حدیث پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله دست حاکمان را از وضع هر گونه قانونى که به اجحاف و نارضایتى اقلیت‏ها بینجامد بسته است و رضایت آنان در پرداخت مالیات‏ها و... را لازم دانسته است. همچنین به تمامى افراد اعم از حاکم و مأموران و کارگزاران و افراد دیگر هشدار داده است که از هر گونه ایراد نقص در آبرو، مال و... به اقلیت‏ها بپرهیزند. در مجموع مى‏توان گفت که اگر تنها به این حدیث پیامبر درباره اقلیت‏ها عمل شود همه حقوق آنان ادا خواهد شد.
حق استقلال در احوال شخصیه: یکى دیگر از حقوق اجتماعى اقلیت‏ها که در اسلام به رسمیت شناخته شده حق استقلال در احوال شخصیه آنان است؛ یعنى آنان در کشور اسلامى آزادند که براساس دین خود در موضوعاتى مانند: ازدواج، طلاق، ارث و وصیت عمل کنند و حتى دادگاه اسلامى نیز موظف است اختلافات ناشى از این موضوعات را طبق دین آنان رتق و فتق کند.
البته اگر انجام برخى از این اعمال به طور علنى در بین مسلمانان شایع و عادى گردد مخالف نظم یا عفت عمومى یا اخلاق حسنه خواهد بود، از این رو حاکم مى‏تواند این موارد معدود و نادر را منع کند.
حق رفت و آمد و داشتن مسکن، حق اشتغال و حق تعلیم و تربیت و...: در این گونه موارد همچون شهروندان مسلمان با آنان رفتار مى‏شود.
حق رفاه نسبى: در اسلام اقلیت‏ها از حقوق دیگرى مانند حق برخوردارى از رفاه نسبى نیز بهره‏مند هستند، چنانچه منقول است که حضرت امیرعلیه السلام از کوچه‏اى مى‏گذشتند پیرمردى را دیدند که تکدى مى‏کند، پرسیدند چرا چنین است.اصحاب گفتند او فردى مسیحى است. حضرت فرمودند: «تا توان داشت از ا و کار کشیدید حال که ناتوان شده او را رها کرده‏اید؛ از این پس از بیت المال به او روزى دهید».(39)
پیامبر اکرم نیز در مواردى از بیت المال به غیرمسلمانان کمک مى‏کرد؛ براى مثال عبداللَّه بن سهل از طرف ایشان مأمور جمع آورى سهم مسلمانان از محصولات خیبر شد. در همین ایام جسد او را در مزارع خیبر یافتند. خبر به پیامبر خداصلى الله علیه وآله رسید، جریان را پى‏گیرى کردند. اولیاى دم از قاتل اطلاع دقیقى نداشتند و تنها حدس‏هایى مى‏زدند. پیامبر به سران یهود نامه نوشتند که جسد مسلمانى در سرزمین شما پیدا شده باید دیه آن را بپردازید. در پاسخ قسم یاد کردند که ما در کشتن او نقشى نداشته‏ایم و از قاتل نیز اطلاعى نداریم پیامبر بر آنان سخت نگرفت و دستور دادند که دیه مقتول از بیت المال مسلمانان پرداخت گردد.(40)
حق برخوردارى از روابط اجتماعى سالم و آزاد با دیگران: پیامبر و مسلمانان روابط اجتماعى مناسبى با اقلیت‏ها داشتند؛ هیچ‏گاه آنان را طرد نکردند وهمچون مسلمانان در نشست و برخاست‏ها، آداب و معاشرت و... با آنها رفتار مى‏کردند. معروف است که تعدادى یهودى به خانه پیامبر آمدند. در بدو ورود به جاى «سلام علیکم» گفتند: «السام علیکم؛ ننگ و نفرین بر شما» پیامبر نیز در جواب فرمودند «و علیکم».(41) عایشه پس از ملاقات با حالت اعتراض به حضرت گفت: لعنت بر آنان باد، چرا جواب آنان را ندادید. پیامبر فرمود: چرا من نیز گفتم «بر شما باد»؛ یعنى پیامبر با احترام همان سخن ایشان را به خودشان برگرداند و سخنى اضافه نفرمودند. از على‏علیه السلام نیز که دست پروده پیامبر است نقل شده که در سفرى با فردى یهودى همسفر بود به سه راهى رسیدند که راهشان از یکدیگر جدا مى‏شد. حضرت چند قدمى او را مشایعت کردند. او گمان کرد حضرت راه را اشتباه کرده است تذکر داد، حضرت به او فهماند که اشتباه نکرده است و فرمود: دستور پیامبر ماست که حق همسفر را ادا کنیم و شما همسفر من بودید. او از این رفتار خرسند شد و پس از چندى که فهمید همسفر او خلیفه و امام مسلمانان است به اسلام ایمان آورد.(42)
پى‏نوشت‏ها
1) عضو هیأت علمى پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسى.
2) کنزل العمال، ج 2، ص 62.
3) محمد بن محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 162.
4) محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى، ج 3، ص 25؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج 4، ص 14.
5) توبه (9) آیه 7.
6) طبرى، پیشین، ج 2، ص 582.
7) غرر الحکم، ج 1، ص 95م.
8) مائده (5) آیه 8.
9) ممتحنه (60) آیه 60.
10) ابن هشام، پیشین، ج 3، ص 369.
11) نحل (16) آیه 125.
12) نساء (4) آیه 141.
13) مائده (5) آیه 42.
14) همان.
15) سید محمد حسین طباطبایى، المیزان، ج 5، ص 357.
16) حسن القبانچى، شرح رسالة الحقوق، ج 2، ص 590.
17) نهج البلاغه، نامه 51.
18) ر.ک: محقق حلى، شرایع الاسلام، ص 762.
19) جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، ج 2، ص 247.
20) ر.ک: محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 216، حدیث 5.
21) طبرى، پیشین، ج 2، ص 645.
22) محمد بن حسن حرعاملى، وسائل الشیعه، ج 6، ص 171.
23) ر.ک: ابن هشام، پیشین، ج 2، ص 148.
24) محمد بن حسن عاملى، وسائل الشیعه، ج 19، ص 161؛ سیره ابن کثیر، ج 3، ص 592.
25) محمد بن حسن عاملى، پیشین، ج 11، ص 49 (باب 20، ابواب الجهاد، حدیث 2).
26) طبرى، پیشین، ج 2، ص 471.
27) عبداللَّه بن یوسف زیلعى، نصب الرایة، ج 3، ص 381.
28) همان، حدیث 6.
29) ر.ک: ابن هشام، پیشین، ج 2، ص 149.
30) ر.ک: جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، ج 2، ص 433، به نقل از: سیره حلبى، ج 3، ص 239.
31) آل عمران (3) آیه 64.
32) ر.ک: ابن هشام، پیشین، ج 2، ص 292 - 293.
33) نهج البلاغه، نامه 53.
34) محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 78، ص 273.
35) نحل (16)، آیه 90.
36) محمد محمدى رى‏شهرى، میزان الحکمه، ص 1933.
37) طبرى، پیشین، ج 2، ص 290
38) قاضى ابو یوسف، کتاب الخراج، ص 135.
39) محمد بن حسن عاملى، وسائل الشیعه، ج 11، ص 49.
40) ابن هشام، پیشین، ج 3، ص 369.
41) المسند الجامع، تحقیق از بشار عواد و دیگران، ج 20، ص 204.
42) محمد بن یعقوب کلینى، پیشین، ج 2، ص 670.

تبلیغات