آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۵

چکیده

عدل یکى از مفاهیم بنیادى است که قرآن در مقاطع و بخش‏هاى مختلف و با استفاده از مثل‏ها، تمثیل‏ها و داستان‏ها آن را بیان و توضیح داده و به رعایت و پاى‏بندى آن اصرار دارد. از منظر قرآن در عالم تکوین، آفرینش هستى بر عدل استوار بوده و ظلم و بى‏عدالتى در آن جایى ندارد و در عالم تشریع نیز عدل مهم‏ترین هدف بعثت انبیا تلقى گردیده است. براى بررسى موضوع عدل مى‏بایست جلوه‏هاى گوناگون آن را در مسائل حقوق و قضا، سیاست و جامعه، اقتصاد و معاش و... مورد توجه قرار داد و همچنین تعمق و تحلیل درباره داستان‏هاى قرآنى به عنوان نمونه‏هایى از سرکشى و انحراف انسان از عدل الهى و بالأخره بررسى مفهوم «میزان» به عنوان نماد معیار سنجش خوبى‏ها و بدى‏هاى انسان، به منظور دست‏یابىِ‏تصویرِدرست از مفهوم عدل در قرآن، لازم و ضرورى است.

متن

مقدمه‏
عدل یکى از مفاهیم بنیادى است که قرآن در مقاطع و بخش‏هاى مختلف و با استفاده از روش‏هاى گوناگون بیانى آن را بیان و توضیح داده و به رعایت و پابندى به آن تأکید کرده است. از نظر قرآن، آفرینش بر عدل استوار بوده و ظلم و بى‏عدالتى در آن جاى ندارد؛ از این رو رفتار مخالف عدل و عدالت درست به معناى پایمال کردن و نادیده گرفتن قانون‏هاى هستى است که آفریدگار هستى تعیین فرموده است. مفسران و دانشمندان مسلمان بخش‏هاى گوناگون علوم قرآن را براى توضیح و بیان عدل الهى بنا شده بر عروة الوثقى فطرت - این پیمان جاودانه میان آفریدگار و بندگان - اختصاص داده‏اند. تقاضاى فطرت انسانى اعتراف به یگانگى خدا، و پاى‏بندى به این تقاضا و رعایت آن همان عادل بودن فرد است. از اینجاست که قرآن و پیامبران همه فقط به یاد آورندگان (مذکّر) هستند و انسان را به یاد داشتن پیمان مقدس فطرت و رعایت مقتضاى آن فرا مى‏خوانند.
براى بررسى موضوع عدل و برابرى و روشن ساختن دیدگاه اسلام درباره آن، تحلیل و بررسى علمى مسائلى مانند تعدد زوجات (چند زنى)، نقش و جایگاه زن، جایگاه غیر مسلمانان در جامعه اسلامى و آزادى عقیده، توجه موافقت اسلام در این مسائل، اساسى است. و نیز بازنگرى در تفسیر تاریخى متن قرآنى یا (Re-Contextualijation) یکى از نیازهاى اساسى و بنیادى و مهم آن است. همچنین تعمق و تحلیل درباره داستان‏هاى قرآنى به عنوان نمونه‏هایى از سرکشى و انحراف انسان از عدل الهى، و بالأخره بررسى مفهوم «میزان» (ترازو) به عنوان نماد معیار سنجش خوبى‏ها و بدى‏هاى انسان، به منظور دستیابى تصویر درست از مفهوم عدل در قرآن لازم و ضرورى است.
در چارچوب حقوقى و قضایى، مسائل عدل همیشه در بحث برابرى در مقابل قانون مطرح مى‏شود؛ یعنى قانون را باید با همه مقررات و مضامینش رعایت کنند و بدون در نظر داشت موقعیت اجتماعى، سیاسى و اقتصادى آنان به طور مساوى برخورد کنند. اما مفهوم «عدل» دایره وسیع‏تر و الگوهاى بلندترى از مساوات را شامل مى‏شود و به معناى قضایى آن محدود نمى‏گردد و نباید بگردد، زیرا برابرى و مساوات مفهومى نسبى بوده و در ارتباط با هنجارهاى فرهنگى، اجتماعى و احیاناً سیاسى و اقتصادى و دینى تعریف و تعیین مى‏شود. در گذشته عدل و برابرى را یکى مى‏دانستند، از این رو عدل را نیز مانند برابرى در ارتباط با هنجارهاى ذکر شده در بالا تعریف مى‏کردند؛ اما با پدید آمدن آگاهى‏هاى جدید از حقوق انسان، نسبیت گرایى فرهنگى با چالش مواجه شده و عدالت مطلقه مبنى بر مساوات میان افراد و ملت‏ها، بدون در نظر داشت اختلافات و ویژگى‏هاى ایشان، دوباره مورد توجه متفکران واقع شده است.
در این نوشتار مفهوم قرآنى - نه اسلامى و فقهى - عدل بررسى شده است، هر چند این بررسى کار آسانى نبوده و در حوصله این مقاله نیست، اما بررسى مفهوم اسلامى و فقهى آن از این هم مشکل‏تر و مستلزم در نظر گرفتن همه علوم اساسى اسلامى مانند اصول فقه، الهیات، فلسفه و عرفان و آگاه بودن به آنهاست.
اسلام و عدل الهى‏
از دیدگاه قرآن، اسلام دین جدیدى نیست که بر محمدصلى الله علیه وآله نازل شده باشد تا آن را در میان اعراب تبلیغ کند، بلکه پیام جاودانه‏اى است که همه پیامبران از آغاز تاریخ بشر و در طول آن، براى رساندن آن به مردم گماشته شده‏اند.1 بنابراین همه پیامبران مطابق تعریف قرآنى از اسلام، مسلمان بوده‏اند.2
در قرآن از اسلام به عروة الوثقى تعبیر شده است‏3 که اشاره دارد به پیمان جاودانه فطرى میان خدا و انسان که قبل از آفرینش جسمى و تولد انسان بسته شده است.4 همین پیمان و تعهد فطرى انسان با خداست که منشأ یک خودآگاهى در انسان درباره وجود خداوند و یگانگى و حاکمیت مطلق اوست و این خودآگاهى همان فطرت یا قانون الهى سرشتى در روان فرد است که مقتضاى آن پایدارى و استقامت بر توحید و عدل مى‏باشد، و بالأخره همین فطرت است که معیار محاسبه و سنجش اعمال کرده و ناکرده‏هاى فرد در آخرت خواهد بود.5
بنابراین شناسایى و رعایت مقتضیات فطرت در زندگى همان استوار بودن بر دین مورد پذیرش خدا و باعث نجات این جهانى و آن جهانى بوده و نادیده گرفتن و دست کم گرفتن آن موجب عذاب و عقابى است که مسؤول آن خود فرد است. داستان آدم و حوا در قرآن نشان مى‏دهد که علت بیرون شدن آنان از بهشت به رغم بلندى منزلت‏شان همان مسؤولیت نشناسى آنها (فراموشى پیمان با خداوند براى نخوردن میوه ممنوع) بوده‏6 که خود آنان به آن اعتراف و از آن به نام «ستم بر خویشتن» یاد کردند و از خداوند خواستار بخشایش شدند.7 بنابراین این هبوط، نه از روى خودکامگى و خودسرى بلکه بر اساس نتیجه عملکرد آنها و پاس نداشتن پیمان عادلانه میان طرفین بوده است. تجربه فراموشکارى آدم نیاز انسان به یاد دهنده (مذکّر) را نشان مى‏دهد و کلماتى را که آدم از خدا گرفت و همچنین قرآن (ذکر) و پیامبران همه (مذکر) به یاد دهندگانند و بس‏8 که خداوند براى بازداشتن بندگان از ظلم بر خود گماشته و فرستاده است.
قرآن همیشه ظلم بر نفس (خویشتن) را با عدل الهى یک جا مى‏آورد و نسبت هر گونه ظلمى به پروردگار را شدیداً نفى مى‏کند.9
پیروى از پیامبران و پذیرش دعوت‏شان در حقیقت رعایت و پاس داشتن همان فطرت و پایدارى بر دین خداست که با رعایت آن فردْ مؤمن به شمار مى‏آید، چه پیرو یهودیت باشد یا ستاره‏پرستى یا مسیحیت یا اسلام، زیرا اختلاف ادیان فقط در مقررات و قوانین آنهاست که موقتى و قابل تغییر مى‏باشد. اما در بُعد عقیدتى که همان توحید و معاد و پارسایى... است اختلافى در میان آنها نیست.10

قرآن افراد بشر را بر اساس آنچه گفته شد، به چهار دسته تقسیم مى‏کند:
1. کسانى که وجود پروردگار را منکرند و معتقدند پس از مرگ زندگى دیگرى وجود ندارد (کافران)؛
2. افرادى که به وجود خدا و یگانگى او باور و اقرار دارند و مقررات و قوانین شرع را نیز رعایت مى‏کنند (مؤمنان)؛
3. دسته‏اى که وجود خدا را مى‏پذیرند، ولى چیزهاى دیگرى را شریک او مى‏دانند (مشرکان)؛
4. کسانى که به وجود خدا و یگانگى وى باور دارند، ولى قوانین و مقررات شرع را رعایت نمى‏کنند (فاسقان).
حال این پرسش مطرح مى‏شود که آیا براى کافران و مشرکان امکان برخوردارى از عدل و عدالت در جامعه اسلامى هست؟
پاسخ قرآن به این سؤال مثبت است، چون عدل الهىِ نهاده شده در پیمان جاودانه الهى میان خدا و بنده، یعنى همان فطرت، هیچ گونه ظلمى را در هیچ بخشى از هستى نمى‏پذیرد.
برابرى و عدل‏
برخى از مسائل در بررسى‏هاى امروزى، با مفهوم عدل در تضاد به نظر مى‏آیند، مانند تعدد زوجات (چند زنى)، نقش و جایگاه زن، جایگاه غیر مسلمانان و آزادى عقیده. این مسائل همیشه و مرتب در هر بحثى در مورد قرآن و اسلام پیش کشیده مى‏شود. اگر چه فقیهان و دانشمندان مسلمان پاسخ‏هاى توجیه گرانه بسیارى به این مسائل داده‏اند، ولى بررسى تاریخى و بازنگرى در تفسیر تاریخى متن قرآنى، راه را به سوى تحلیل و تفهیم درست و رساتر این مسائل باز مى‏کند.
تعدد زوجات، از نظر تاریخى، عملى معمول در جوامع بشرى قبل از اسلام بوده و تلقى آن به عنوان بخشى از وحى الهى و یک آورده قرآنى، اشتباه و خطاى علمى بزرگى است. البته درست است که قرآن این موضوع را مورد بررسى قرار داده و مقرراتى براى آن وضع کرده است، اما وقتى گفتمان اسلامى را در مقایسه با و بر اساس قواعد گفتمان قبل از اسلام (جاهلى) بسنجیم یا به عبارت دیگر، در تفسیر متن قرآنى بازنگرى کنیم در مى‏یابیم که قرآن فقط پدیده موجودى را قانون‏مند کرده است نه این که هنجار جدید اجتماعى را تجویز کرده باشد.
آیه قرآنى که ادعا مى‏شود تعدد زوجات را پیش‏بینى و تجویز کرده، اساساً موضوع یتیمانى را که پس از شهادت پدرانشان در جنگ احد (سال سوم هجرى)، به سرپرستى و نگهدارى نیاز داشتند مورد بررسى قرار داده است. از قرینه‏هاى تاریخى و گفتارى آیه بر مى‏آید که این جواز فقط در باره نکاح مادران آن یتیمان یا دختران یتیم در صورت خوف از عدم رسیدگى درست به آنها در صورت عدم ازدواج، بوده است. با در نظر داشتن این قرینه‏هاى تاریخى و گفتارى، در مى‏یابیم که عدل نه تنها در این جا در کانون توجه قرآن قرار دارد، بلکه آیات بعدى آن نیز بر این نکته تأکید زیادى مى‏کنند،11 که ترغیبى شدید به خوددارى از ازدواج با بیش از یک زن را مى‏رساند. مشکل بنیادى در این مسائل این است که سنت‏هاى اجتماعى جاهلى حاکمیت خویش را بر جوامع اسلامى و اصول فقه اسلامى همچنان حفظ کرده است. نام این سوره «نساء» نام اشتباه آورى است، چون در آن به جاى محتوا عنوان در نظر گرفته شده است؛ در حالى که اگر محتوا در نظر گرفته مى‏شد نام مناسب براى آن «عدل» بود، و اگر به آنچه گفتم تصویر قرآنى از ازدواج را نیز اضافه کنیم، سوء تفاهم به کلى رفع مى‏شود. قرآن از پیوند ازدواج به عنوان یکى از نشانه‏هاى خداوندى یاد مى‏کند.12
جایگاه زن از دیدگاه قرآن به طور عمومى، از نگاه تاریخى و نسبى آن، رو به رشد بوده است. با بازنگرى در تفسیر گفته‏هاى قرآنى مربوط به جایگاه زن و در نظر گرفتن قرینه‏هاى تاریخى و گفتارى در مى‏یابیم که هدف اساسى قرآن پیاده کردن عدل و عدالت در خصوص جایگاه زن و نقش او در جامعه است. هنگامى که از گفت و گو درباره نقش و جایگاه زن گذشته و به مسائل بحث برانگیزتر و داغ‏تر حقوق انسانى مى‏رسیم، مى‏بینیم که برابرى در پرتو مفهوم قرآنى عدالت الهى یکى از تعالیم عمده و بنیادى اسلام است. این مطلب به روشنى تمام در سوره نساء آمده است که خداوند همه انسان‏ها را از یک نفس آفریده و سپس جفت آن را نیز از خود او خلق کرد.13 بعد از آن، براى شناخت و معرفت از یکدیگر آنها را قبیله قبیله و قوم قوم ساخت.14 البته این برابرى پدیده‏اى اختیارى هم نیست، بلکه هدیه الهى نهادینه شده‏اى در چارچوب کرامت و شرافت براى انسان است [...].15
برداشت‏هاى نادرست از بسیارى از مفاهیم قرآنى در نتیجه عدم رعایت سیاق و قرینه در تفسیر این آیات و همچنین در اثر ترتیب‏هاى بعدى آیات و سوره‏هاى قرآنى به وجود آمده است. در قرآن آمده که مشرکان در هر جایى که پیدا شوند باید کشته شوند،16 اما با عنایت به قراین گفتارى تاریخى و دستورى این فرمان، در مى‏یابیم که مقصود از این گزاره فقط تخویف و تهدید است؛ بلکه سیاق و قرینه و هم کارکرد پیامبر شاهد آن است که جنگ فقط وسیله رفع موانع و قیودات از سر راه دعوت و اعاده و حفظ عدالت بوده است. رفتار پیامبر در فتح مکه که بعد از ده سال از بیرون راندن اجبارى مسلمانان از آن صورت گرفت، دلیل خوب و مستندى بر ضد فهم لفظى و عارى از قرینه‏هاى تاریخى و بلاغى این متن قرآنى است. پیامبر به سادگى مردم مکه را عفو کرد و از خداوند برایشان عفو طلبید.
در صدر اسلام حتى یک مورد قتل دستجمعى به دست ارتش مسلمانان هم صورت نگرفته است و این نشان مى‏دهد که مسلمانان نخستین این آیات را حاوى یک فرمان لازم الاجرا و یک فریضه دینى نمى‏دانستند. روى همرفته مسلمانان نه تنها مأمور به عدالت در مقابل غیر نظامیان بودند، بلکه طبق فرمان الهى موظف به حفظ رابطه و رفتار نیکو با نظامیان نیز بودند.17
به همین ترتیب، بازنگرى در تفسیر متون مربوط به جایگاه غیر مسلمانان نیز ضرورى و حل کننده مشکلات موجود و رفع کننده سوء تفاهم‏ها در مورد دیدگاه اسلام به این مسأله است؛ براى نمونه، وضع جزیه در اسلام براى غیر مسلمانان یک ابداع و آورده قرآنى نیست، بلکه این روش معمول سیاسى و اقتصادى در همه امپراتورى‏هاى قبل از اسلام دنیا مانند امپراتورى فارس و روم بوده است و آنها از جزیه برداشتى غیر از برداشت و تفسیر فقهاى مسلمان داشته‏اند، یعنى جزیه را علامتى براى تحقیر و تسلیم کامل جزیه‏دهندگان مى‏دانستند؛ در حالى که خوشبختانه هیچ یک از فقهاى مسلمان چنین برداشتى از آن ندارند، بلکه آن را یک مالیات اضافى در عوض خدمات اجتماعى و معافیت از خدمت سربازى مى‏دانند، از این رو زنان، کودکان، مریضان، معیوبان و کشیشان را از پرداخت آن معاف دانسته‏اند و حتى پا را از این فراتر گذاشته، فقرا و نیازمندان غیر مسلمان را در زکات که تنها مسلمانان پرداخت مى‏کنند سهیم مى‏دانند.
با بررسى چنین نقاطى و تعمق در آنها، به عنایت و اهتمام شدید قرآن به تعمیم و ریشه‏دار ساختن عدالت اجتماعى مى‏توان پى برد.
آیات نازل شده در مکه بر عدل و عدالت با یتیمان، تهى‏دستان و نیازمندان تأکید دارد؛ از این رو این آیات باید در پرتو سیاق وضع اجتماعى - اقتصادى مکه در قرن هفتم میلادى که عهد بحران عدالت اقتصادى بوده و اهتمام به عدالت اجتماعى یکى از نیازهاى اولیه آن بود، تفسیر و تحلیل شود. اگر چه قرآن در این آیات واژه «عدل» را به کار نمى‏برد، ولى با ذکر حوادث و سرگذشت‏ها به طور ضمنى به ضرورت اهتمام به عدالت اجتماعى اشاره مى‏کند.
یکى از این آیات، پیامبر را مخاطب قرار داده و روزهاى کودکى‏اش را یادآورى مى‏کند که پدرش را قبل از تولد و مادرش را در شش سالگى از دست داده بود.
تجارب دردآور دوران کودکى وى با وجود سرپرستى جدش، نمونه‏اى از جامعه عارى از عدالت اجتماعى - اقتصادى آن روز مکه است. به همین دلیل است که قرآن به پیامبر روزگار کودکى و یتیمى‏اش را یادآورى مى‏کند.18
قرآن مردم آن روز مکه را به قومى از پیشینیان که مستمندان را عمداً از ورود به بستان‏هاى خود و استفاده از میوه‏هاشان مانع مى‏شدند تشبیه کرده است‏19 که این خود تصویرى از نابرابرى اجتماعى را نشان مى‏دهد و این را بارها با گویش‏ها و شکل‏هاى مختلف تکرار کرده‏20 و حتى در جایى از بد رفتارى با نیازمندان و یتیمان به عنوان کفر و بى‏دینى یاد نموده است.21
قرآن شخص خودپرست و مغرور، چه ثروتمند یا فقیر را نکوهش کرده و طبیعت چنین شخصى را این گونه تصویر مى‏کند: اگر او ثروتمند باشد پس با تکبر و فخر مى‏گوید: «خداوند مرا مورد کرم و فضل خویش قرار داده است»، ولى چون فقر به سراغش آید مى‏گوید: «خداوند مرا توهین و تحقیر کرده است»22؛ یعنى در هر دو صورت طورى عمل مى‏کند که گویى وى تنها انسان موجود در روى زمین است و هیچ اعتنایى به دیگران و نیازهاشان حتى در حالت ثروتمندى نیز ندارد. قرآن به صراحت بیان مى‏کند که ثروتمندى امتیازى نیست که از طرف خداوند به نخبگانى از جامعه هدیه شده باشد و فقر نیز علامت تحقیر مستمندان از طرف خدا نیست. بلکه ثروتمندى و فقر هر دو وسایل آزمایش انسان هستند که سخاوت و استفاده درست و عادلانه از آنها، پیروزى در این امتحان و خودخواهى و سودپرستى و خدانشناسى در آن، ناکامى در این آزمون است. گناه واقعى سودپرستان و بخیلان این است که نه خود به یتیمان و تهى‏دستان کمک مى‏کنند و نه دیگران را به این کار تشویق مى‏کنند. آنان در حقیقت مى‏خواهند همه ثروت‏ها و دارایى‏هاى جهان را ببلعند و به زر اندوزى شیفتگىِ بى‏اندازه‏اى دارند.23
قرآن در داستان‏هاى زیادى نمونه‏هایى از افراد ثروتمند مستکبر و بى‏انصاف را به تصویر مى‏کشد. در یکى از این سوره‏ها، انسانِ ثروتمند، مستکبر و از خود راضى تصویر شده و او درین خیال است که وى سزاوار همه آنچه خداوند به وى ارزانى داشته، بوده است و حتى تمناى نعمت‏ها و امتیازات دیگرى را در آخرت نیز دارد. وى به جاى این که شکر خدا کند و حق دیگران در دارایى‏اش را بدهد، به همراهان خویش با ناز و تبختر مى‏گوید: «من از تو بیشتر مال و عزت دارم».24 قرآن از چنین شخصى با نام ظالم به نفس (خویشتن) یاد کرده است، یعنى روش وى درست در مقابل مقتضاى فطرت عادل و عدل گراى او بوده و به دور از تقاضاى پیمان فطرى وى با خداست.25 در مقابل آن، تصویرى از آدمى عادل و رعایت کننده تمایلات و خواسته‏هاى فطرت را ارائه مى‏دهد که همه نعمت‏ها را از آن خدا دانسته و خودش را ملزم به رعایت عدل و شکر خداوند مى‏داند و در مقابل رفیق گستاخش پاسخ مى‏دهد: «آیا بر خداوندى که تو را از خاک و سپس از نطفه آفرید و به مردى رسانید کافر شدى؟ امّا من کسى را شریک پروردگارم نمى‏سازم».26
خداوند جزاى استکبار و ظلم بر نفس (خویشتن) را که مساوى با کفر است، این طور تعیین فرموده که: «میوه‏هایش گرفته و از دستش خارج شد و او از آنچه (در پرورش) آنها خرج کرده بود اظهار تأسف مى‏کرد و مى‏گفت: اى کاش کسى را شریک پروردگارم نمى‏ساختم».27
این ماجرا در چندین داستان قرآنى تکرار شده و بر این نکته تأکید دارد که عذاب الهى بر هر قوم به مقتضاى عدل بوده و در حقیقت نتیجه عملکرد خود آنهاست.
این تنها قرآن نیست که بدرفتارى و بى‏خبرى از مستمندان، ناداران، نیازمندان، بیچارگان و معیوبان را نکوهش مى‏کند، بلکه جهت‏گیرى همه ادیان و کتاب‏هاى آسمانى در این خصوص یکى است؛ البته قرآن این موضوع را با دقت و شمول بیشترى بیان مى‏دارد. قرآن پرداخت حق مستمندان و ناداران از دارایى ثروتمندان را فریضه‏اى دینى قرار داده و بدین ترتیب - شاید - اولین سیستم رفاه اجتماعى را در تاریخ جوامع بشرى بنیان مى‏گذارد. در این سیستم هیچ گونه تبعیض مذهبى و اعتقادى وجود ندارد و حتى در آن به طور کنایه هم براى گروهى امتیاز ویژه‏اى نیست. قرآن زراندوزى و نشناختن حق دیگران در دارایى را به شدت نکوهش مى‏کند.28 و هدف از وضع زکات و صدقات را توزیع عادلانه ثروت و جلوگیرى از جمع شدن ثروت در دست و جیب شمارى از ثروتمندان مى‏داند.29
امّا آیا وضع زکات به تنهایى مى‏تواند عدالت اقتصادى را به وجود بیاورد؟ بلى، به ویژه اگر قراین و شرایط اجتماعى روزگارى که در آن زکات فرض گردید و همچنین راهکارهاى دیگر قرآنى (صدقات) را در نظر بگیریم در مى‏یابیم که زکات و نظام زکات یک سیستم اقتصادى و رفاه اجتماعى مؤثرى است. علاوه بر نظام زکات، نکوهش قرآن از ربا و رباخوارى و مخالفت شدید با آن، یکى دیگر از پایه‏هاى اساسى سیستم عدالت اجتماعى - اقتصادى اسلام است. قرآن این دو مسأله (زکات و رباخوارى) را به شکل ویژه‏اى با هم ارتباط داده و تصویر صدقه دهندگان را که با دقت و به خوبى از ثروت خویش در کمک به نیازمندان - بدون در معرض خجالت زدگى قرار دادن آنها - استفاده مى‏کنند با تصویر رباخواران مقایسه مى‏کند و از دسته اخیر به جانوران خونخوار تعبیر مى‏نماید.30
در سه دهه اخیر بانک‏هاى اسلامى زیادى با هدف ایجاد سیستم اقتصادى بدون ربا در سراسر جهان تأسیس شده است؛ اما معامله در این بانک‏ها نیز طبق بررسى‏هاى انجام شده همانند بانک‏هاى دیگر بر اساس رباست، زیرا به عقیده بررسى کننده،31 فقها اوضاع و شرایطى را که در آن ربا منع شده و همچنین هدف از وضع آن را در نظر نداشته و فقط بر حرام دانستن بُعد اخلاقى و قانونى آن بدون در نظر داشتن علت عقلانى این ممنوعیت که همانا تعمیم عدالت اجتماعى - اقتصادى است، تأکید داشته‏اند.
حالا سؤال اساسى این است که آیا بهره (فایده) بانکى بر قرضه‏ها و حساب‏هاى بانکى ربا به شمار مى‏آید یا نه؟ نو اندیشان مسلمان آن را از مفهوم ربا که در قرآن ذکر شده است خارج مى‏دانند، اما کهنه‏گرایان و گذشته‏پرستان آن را عین ربا مى‏دانند. به همین دلیل این مسأله پس از آن که از چارچوب بررسى بر اساس عدل خارج شده و صرفاً بر مبناى قانون و اخلاق تحلیل و تجزیه گردید، نه تنها هدف اصلى از منع آن به دست نیامد، بلکه یک نمونه از اقدام‏هاى اشتباه‏آمیز تحت نام اسلامى سازى هم تلقى شد.
عدل و قسط
قرآن واژه «عدل» را بارها با تمام ریشه‏ها (اسم، فعل، جمع، مفرد، صفت و ...) و مترادفات آن به کار برده است. در کاربرد (مفرد) آن (اسم) و (صفت) به یک معنا نمى‏آیند؛ یعنى (اسم) آن (عدل) همیشه برابرى و پایدارى بر حق و عدالت را مى‏رساند، ولى اگر این واژه (صفت) باشد به معناى راست و مستقیم و متوازن بودن است؛ پس این واژه هم به شى‏ء و هم به وضعیت آن اطلاق شده است. سنگ بنیاد مفهوم قرآنى عدل را در آیاتى مى‏توانیم بیابیم که در آن به عدل و عدالت به عنوان امرى مقدس و الهى امر شده است.
مثال قابل تحلیل و تجزیه در این مورد، آیه 90 سوره نحل است که در آن عدل با احسان که نهایت نیکویى به خود و دیگران مى‏باشد پیوند زده شده است. آنچه در این آیه و در راستاى بحث، قابل تأمل و ذکر است مخاطب صریح نداشتن این آیه است؛ یعنى در آن، بر خلاف آیات دیگر قرآنى فردى از مؤمنان یا انسان‏ها مورد خطاب قرار نگرفته و این از نظر نحوى و دستورى نشان دهنده جامعیت و فراگیرى و وسعت افق خطاب این آیه است. و همچنین در این آیه، امر به عدل و احسان با امر به ترک فحشا (کارهاى شرم آور و بد)، منکر (همه کارهاى نکوهیده) و بغى (تجاوز از حدود معقول در تعامل با دیگران) پیگیرى شده است. مثال‏هاى مفصل دیگرى براى تبیین فحشا و منکر و بغى در سوره اسراء (آیات 26 - 30) داده شده که در آن مفهوم قرآنى عدل، بى‏عدالتى، ظلم با خویشتن (شرک) و عدل با خویشتن (صرفه‏جویى در مصارف شخصى و عدم اسراف در آن) خلاصه شده است. ارتباط عمیق میان عدل و احسان در آیه 90 سوره نحل، اهمیت و معناى خویش را از تعریفى اخذ مى‏کند که پیامبر به احسان مى‏دهد. تعریف پیامبر از احسان این است که «خدا را چنان عبادت کن که گویا او را مى‏بینى، چون اگر تو او را نمى‏بینى او تو را مى‏بیند». این تعریف، احسان را در مقام والایى از عبادات قرار مى‏دهد، و چون عدل و احسان در قرآن ارتباط و پیوستگى عمیقى دارند، از این رو عدل را نیز مى‏توانیم تا مقام احسان - چنان که در تعریف پیامبر از احسان آمده است - بالا ببریم.
در جاهاى دیگر قرآن، عدل و عدالت با ترک و اجتناب از همه بدکارى‏ها پیوند داده شده‏32 و در آن جاها واژه (قسط) که مترادف و هم معناى عدل است به کار برده شده است. قرآن پرهیز از توجیه بدکارى‏ها را هم با عدل مساوى مى‏داند.
همه اینها بر این نکته دلالت دارند که عدل مفهومى الهى و مقدس بوده و در رأس قوانین هستى قرار دارد، زیرا پروردگار آن قائم بالقسط (استوار دارنده عدل) است‏33 و مسیر انسان هم بر اساس عدل و مطابق عملکرد وى در رعایت مقتضاى فطرت عدل‏گرایش تعیین مى‏گردد.
قرآن تنها به امر به عدل و ذکر نمونه‏ها و مترادفات بسنده نکرده، بلکه نمادهاى رساننده اهمیت و ضرورت عدل را نیز بیان داشته است. ترازو (میزان) در قرآن یکى از نمادهاى عدل به شمار مى‏رود34 که معیار مقدس عدالت الهى را به نمایش مى‏گذارد. قرآن همچنین بیان مى‏دارد که عدل تنها در زندگى بشر مطلوب نبوده، بلکه خلقت زمین و آسمان و مخلوقات دیگر نیز بر اساس عدل و برابرى و توازن بوده است و ارسال رزق و روزى از خزانه‏هاى بى‏پایان خداوندى نیز به صورت معین و عادلانه است؛35 حتى قرآن از کتاب‏هاى آسمانى نیز به عنوان میزان یاد مى‏کند.36 پس عدل معیار و ملاک و ترازو است که هر چیزى از مخلوقات را برابر و متوازن نگه مى‏دارد و فقط انسان یگانه مخلوقى است که اختیار دارد و مى‏تواند راه ظلم و بى‏عدالتى را در پیش گیرد و از عدل سرپیچى کند که عقوبت آن هم همان عقوبت ظلم بر خویشتن تعیین شده است.
در داستان آدم و حوا، نابرابرى و خدشه در نظام عدل را که آن دو ایجاد کرده بودند با کلمات خداوندى جبران شد، و قرآن با آوردن این داستان به ما مى‏فهماند که باید از بى‏عدالتى دست کشیده و به خداوند رو آوریم و عدل را پیشه کنیم. در مجموع این ماییم که مسیرمان را در آینده دنیوى و اخروى‏مان تعیین مى‏کنیم و این است مفهوم عدل الهى.
پى‏نوشت‏ها
* نصر حامد ابوزید در سال 1943 م. در شهر طنطره مصر به دنیا آمد. تحصیلاتش را در مقطع کارشناسى (رشته زبان و ادبیات عربى) در سال 1972، کارشناسى ارشد (در مطالعات اسلامى) در 1977 و دکترى (نیز در مطالعات اسلامى) در سال 1981 در دانشگاه قاهره به پایان رساند. از 1982 تا 1995 در دانشگاه قاهره، بخش زبان و ادبیات عربى مدتى با رتبه استادیار/دانشیار و سپس استادى مشغول تدریس شد. بعد از اعتراض‏هاى علماى مصرى بر بعضى از دیدگاه‏هاى وى درباره اسلام، قضیه به دادگاه کشیده شد و دادگاه او را به ارتداد محکوم کرد. در این زمان او به ندرلند رفت و اکنون در دانشگاه لیدن به تدریس مشغول است. وى آثار متعددى دارد که عبارتند از:
قرآن (ارتباطى میان خدا و انسان)؛ الکتاب و التأویل؛ دوائر الخوف: قراءة فى خطاب المرأة؛ النص، السلطة، الحقیقة: الفکر الدینى بین إرادة المعرفة و إرادة الهیمنة؛ نقد الخطاب الدینى؛ مفهوم النص: دراسة فى علوم القرآن؛ فلسفة التأویل؛ الاتجاه العقلى فى التفسیر.
1. نساء (4) آیه 4 - 163.
2. انعام (6) آیه 163؛ اعراف (7) آیه 143؛ یونس (10) آیه 72.
3. نساء (4) آیه 125؛ آل عمران (3) آیه 22.
4. اعراف (7) آیه 172.
5. همان.
6. بقره (2) آیه 115.
7. همان، آیه 37؛ اعراف (7) آیه 23.
8. غاشیه (88) آیه 21؛ بقره (2) آیه 9 - 38.
9. بقره (2) آیه 57؛ آل عمران (3) آیه 17؛ توبه (9) آیه 36 - 70؛ یونس (10) آیه 44.
10. المائده (5) آیه 69.
11. نساء (4) آیه 129.
12. همان، آیه 21، 22 و 30؛ نحل (16) آیه 72.
13. نساء (4) آیه 1.
14. حجرات (49) آیه 13.
15. اسراء (17) آیه 70.
16. بقره (2) آیه 191.
17. توبه (9) آیه 6.
18. ضحى (93) آیه 6 - 10.
19. قلم (68) آیه 24.
20. محمد (47) آیه 42 - 64.
21. ماعون (107) آیه 1 - 3.
22. فجر (89) آیه 15 - 16.
23. همان، آیه 17 - 20.
24. کهف (18) آیه 34.
25. همان، آیه 35 - 36.
26. همان، آیه 37 - 40.
27. همان، آیه 42 - 43.
28. توبه (9) آیه 34 - 35.
29. حشر (59) آیه 7.
30. بقره (2) آیه 273 - 280.
31. Abdullah Saeed Islamicbanking &)6991( Ixlerest: study of the Probibition Riba and its contemporary interpretation. Leiden. 04. ofa
32. اعراف (7) آیه 28 - 29.
33. آل عمران (3) آیه 18؛ بقره (2) آیه 255؛ حجر (15) آیه 16 - 25.
34. انبیاء (21) آیه 47؛ قارعه (101) 6 - 8؛ اعراف (7) آیه 89؛ مؤمنون (23) آیه 102 - 103.
35. حجر (15) آیه 19 - 22.
36. حدید (57) آیه 25.

تبلیغات