آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۵

چکیده

بررسى ابعاد گوناگون حقوق مردم و حقوق حاکم در اندیشه اسلامى همواره از دغدغه هاى جدى اندیشمندان اسلامى بوده است مقاله حاضر ضمن بررسى سیاست دادمدارانه و سیاست حکومت مدارانه, حقوق متقابل مردم و حاکم را تحلیل مى کند.

متن

مقدمه
پیش از ورود در بحث لازم است به دو نوع از نظام هاى سیاسى اشاره کنم:
1. نظام سیاسى دادمدارانه, که اسلام در مبانى و پایه هاى شناخت به آن دعوت کرده است. پیشوایان بر این نظام تإکید داشتند و برنامه هاى حکومتى خود را بر پایه آن قرار داده و آن را در همه ابعاد زندگى اجرا مى کردند و از جمله مهم ترین برنامه حکومتى شان, رعایت حقوق مردم بود;
2. نظام سیاسى حکومت مدارانه, که از طریق حق منحرف شده و مایه فساد و افساد جامعه و باعث پایمالى حقوق مردم مى شود; از این رو در مبانى اسلام از آن منع شده و پیشوایان, مسوولان و مدیران جامعه به شدت از آن برحذر داشته و مردم را نیز از همکارى با متولیان این نظام منع کرده اند.
از مظاهر سیاست دادمدارانه مى توان به موارد زیر اشاره کرد: دادگرى براى همه افراد جامعه از هر قوم و نژادى و بدون کمترین تبعیضى, آزادى براى همگان بر اساس قانون و اهمیت دادن به دانایى و توانمندى و قابلیت ها, شایسته سالارى در تصدى مقامات و وظایف اجتماعى و تلاش در تإمین زندگى آرام براى مردم و عدم تحمیل بار گران بر آنان.
مظاهر سیاست بى دادگرانه (حکومت مدارانه) نیز عبارتند از: سلب آزادى, رعایت نشدن حقوق مردم, ناچیز دانستن حقوق آنها, چپاول اموال مردم, استیلاى افراد ناهل و غیرصالح بر مردم و تصدى آنان بر مناصب ادارى و امور اجتماعى, تقدم روابط بر ضوابط و رواج خویشاوندسالارى به جاى شایسته سالارى, سخت گیرى و بد رفتارى با مردم و تحمیل دشوارىها و بار گران بر آنان. حال, موضوع را از زوایاى مختلف به ترتیب زیر بررسى مى کنیم.
1. حقوق متقابل در مبانى اسلامى
امام على(ع) در این خصوص مى فرماید:
((خداوند سبحان براى من به سبب ولایت و جایگاه خاص بر شما حقى قرار داده و براى شما نیز حقى همانند حقى که من بر شما دارم)).(2)
((ثم جعل سبحانه من حقوقه حقوقا افترض ها لبعض الناس على بعض فجعلها تتکافو)). (3)
((و إعظم ما افترض الله سبحانه من تلک الحقوق حق الوالى على الرعیه و حق الرعیه على الوالى(4); حقوق متقابل بین والى (حاکم) و رعیت (مردم) از همه حقوقى که مردم در قبال یکدیگر دارند, عظیم تر و مهم تر است)), زیرا اگر حاکم و مردم آنها را رعایت کنند جامعه در همه ابعادش از پیشرفت و تکامل و رفاه و آسایش برخوردار مى شود و الا ضربه هاى جبران ناپذیرى بر پیکر آن وارد خواهد شد. پس باید حکومت و مردم حقوق متقابل را رعایت کنند که ((فریضه فرض ها الله سبحانه لکل إحد; رعایت این حقوق را خداوند بر همگان واجب قرار داده است)).
2. آثار مثبت رعایت حقوق متقابل
حضرت على(ع) به آثار مهم و مثبت رعایت حقوق متقابل بین حاکم و مردم اشاره مى کند و مى فرماید:
خداوند رعایت حقوق رعیت و والى را در جامعه سبب الفت, هماهنگى و پیوستگى بین آنها و باعث عزت دین و پایه داورى براى اقامه حق بین آنان قرار داده است. صلاح حال رعیت تحقق نمى پذیرد مگر به صلاح حال والیان و صلاح آنها محقق نمى شود مگر به استقامت و پا برجایى رعیت; پس هرگاه آنان رعایت حق یکدیگر را کنند در بین آنان حق عزیز مى شود و پایه هاى دین استوار و نشانه هاى عدل پایدار و سنت هاى پیامبر با شیوه نیکو مورد اجرا و روزگار اصلاح و زندگى پاکیزه و مردم خواستار بقا و دوام دولت و امید دشمنان دولت به یإس تبدیل خواهد شد.(5)
در تفسیر المیزان ذیل آیه: ((یا إیها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و إولى الامر منکم)), از امام على(ع) نقل شده است که فرمود:
بر امام است بر طبق آنچه که خدا نازل فرمود حکم کند و امانتى را که به او سپرده ادا نماید و هرگاه چنین کند بر مردم است که فرمان خدا را بشنوند و او را اطاعت نمایند و دعوتش را اجابت کنند.(6)
حضرت در این زمینه فرمود: ((امامت و پیشوایى را خداوند براى نظم و آرامش در جامعه و پیروى از وى را براى تعظیم و تکریم قرار داده است)).(7)
3. آثار منفى عدم رعایت حقوق متقابل
آثار منفى رعایت نکردن حقوق متقابل بین مردم و حاکم را مى توان در این کلام امام على(ع) مشاهده کرد:
و اذا غلبت الرعیه على والیها إوإجحف الوالى برعیته اختلفت هنالک الکلمه و ظهرت معالم الجور و کثر الادغال(8) فى الدین و ترکت محاج السنن فعمل بالهوى و عطلت الاحکام و کثرت علل النفوس و لایستوحش لعظیم حق عطل و لالعظیم باطل فعل فهنالک تذل الابرار و تعز الاشرار و تعظم تبعات الله عزوجل عند العباد;(9) هرگاه رعیت بر والى غلبه پیدا نماید و والى بر رعیت تعدى و تجاوز به حقوق آنان روا دارد, آن گاه اختلاف کلمه (بین آنان و افراد جامعه) رخ مى دهد و نشانه هاى جور و ستم در جامعه آشکار و تبهکارى در دین بسیار و عمل به سنت ها متروک مى شود و به هواى نفس عمل و احکام شرع تعطیل و بیمارىهاى روحى بسیار مى گردد و به خاطر تعطیل حدود بزرگ الهى و ریشه دار شدن باطل, کسى اندوهگین و نگران نمى شود. در آن هنگام خوبان خوار و اشرار (اوباش) عزیز و ارجمند مى گردند و شهرها خراب مى شود و باز خواست خداوند عظیم خواهد بود.
4. حقوق مردم بر حاکم در مبانى اسلامى
از حقوق مردم بر حاکم که در مبانى اسلامى آمده, مى توان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) بر قرار کردن نظام ادارى جامع و مدیریت صحیح در همه ابعاد جامعه براى حل مشکلات مردم و پرکردن خلاها و بر طرف کردن نارسایى ها از زندگى مادى و معنوى آنان. رعایت این حق نقش و تإثیر بسیارى در برقرارى رفاه و آسایش آحاد جامعه و برخوردارى یکایک آنان از مقامات و مزایا به میزان صلاحیت و شایستگى آنها دارد; بدین جهت امروزه به مدیریت اهمیت بسیارى مى دهند و این دانش به فراخور مقتضیات زمان و شرایط متحول آن, تحول یافته و در مسیر پیشرفت و تکامل قرار گرفته است. به همین دلیل مى توان مدعى شد تحولات عمیقى که در ابعاد گوناگون دانش و فن آورى در دنیاى معاصر به وقوع پیوسته و چهره سازمان ها و نهادها را دگرگون کرده, مرهون درک مدیریت درست و اداره امور و محصول تحول اندیشه هاى جدید مدیریتى و علمى, به فراخور تحولات زمان و رویدادهاى نو به نو است. پس باید سعى شود به مدیریت سازنده در همه ابعاد زندگى مادى و معنوى کلیت بخشید و به ویژه در قلمرو فرهنگ آن را پویا کرد. امروزه نیاز به مدیریت پیشرفته در همه عرصه ها و به ویژه در حوزه هاى علمى, اقتصادى, اجتماعى, فرهنگى و هنرى بیش از پیش احساس مى شود به گونه اى که با اهمال در این حوزه ها جامعه دستخوش نابه سامانى و انحطاط خواهد شد; بنابراین بر مسوولان است که اولا, شیوه هاى مدیریت و عوامل پیشرفته آنها را شناسایى و گزینش کنند; ثانیا, آنها را در عرصه هاى ادارى و حوزه هاى جامعه به کار گیرند تا با به کارگیرى آنها در حوزه هاى ادارى, سیستمى مترقى داشته باشیم.
روشن است که پدیده ها اگر چه در بستر زمان ثابتند و با تحول زمان و شرایط آن تحول نمى پذیرند, ولى شیوه ها و سبک هاى آنها با تحول زمان و شرایط متحول مى شدند که پدیده مدیریت یکى از آنهاست; پس باید شیوه اى از آن را برگزید که نو, پویا و هماهنگ با شرایط جامعه و در روند سریع و تکاملى کارها داراى نقش باشد; از این رو باید مدیر که در رإس حوزه هاى علمى, فرهنگى, اقتصادى, اجتماعى و سیاسى قرار مى گیرد, درباره هدایت و بهینه سازى و سامان بخشیدن و سیر تکاملى آن بر اساس تحولات زمان احساس مسوولیت کند و توان خویش را به کار گیرد و با ارائه برنامه هاى سازنده به اهداف آن پیشرفت و تکامل بخشد و همگان را از آسایش کامل و مزایاى علمى, فرهنگى و... بر اساس صلاحیت و شایستگى و کارآیى شان, برخوردار کند. متإسفانه امروزه در برخى از نهادها و سازمان ها اداره, نوعى ساختمان هاى عریض و طویل با میز و صندلى هاى رنگارنگ و ضوابط خشک و بى معنا و سدى در برابر روند صحیح و سریع کارها تلقى شده و مدیریت در برخى موارد به صورت نوعى خود رإیى و استبداد در آمده است.
به هر حال تکامل و پیشرفت مادى و معنوى در هر جامعه و با هر سیستمى منوط به شرایطى است که نظام ادارى در پدیدار ساختن و برقرارى آنها باید نهایت سعى و کوشش را انجام دهد. برخى از آن شرایط, شرایط اجتماعى و برخى دیگر, شرایط فردى هستند. شرایط اجتماعى عبارتند از آزادى, امنیت, استقلال, ثبات, عدالت و نظم, و شرایط فردى عبارتند از ایمان به خدا, اهمیت به علم, اعتماد به نفس, خود باورى, مراعات حقوق مردم, علاقه مندى به حل مشکلات جامعه, صداقت در کار, خوش بینى, خیرخواهى, وفاى به عهد و... .
از آن جا که اسلام آگاهى کامل از نقش این شرایط در پیشرفت جامعه و تکامل آن دارد, بدین جهت در مبانى شناخت خویش به تحقق آنها در جامعه تإکید داشته است; ولى باید دانست که تحقق آنها بدون مدیریت آگاه و نظام ادارى صحیح و واجد شرایط امکان پذیر نیست. همین امر باعث شده که امام على و دیگر امامان معصوم(علیهم السلام) در مناسبت هاى مختلف شرایط مدیر کار آمد را مشخص کنند; از جمله آنها:
1 ـ کاردانى, تعهد, تخصص, توانمندى, دانایى, تحمل, بردبارى, آگاهى کامل از برنامه ها تا آن جا که بتواند نقیصه هاى آنها را دریابد و آنها را بر طرف کند;
2 ـ آگاهى کامل از روش هایى که بتواند او را براى رسیدن به اهداف پسندیده اجتماعى, اقتصادى, علمى و فرهنگى, در کوتاه ترین زمان یارى بخشد;
3 ـ توانایى شناخت عواملى که راه را براى رسیدن به اهداف نزدیک مى کند و موانعى که آن را طولانى مى سازد و چاره جویى عاجلى را مى طلبد;
4 ـ آگاهى از شرایط و رویدادهاى زمان, مکان, عرف و احوال مردم و نیاز جامعه, زیرا تحول آنها در نتیجه تحول زمان و شرایط باعث تحول کمى و کیفى در انجام وظایف و کارها مى شود تا کارها هماهنگ با آنها انجام گردد, در غیر این صورت ممکن است کارها اثر و فایده اى نداشته باشد;
5 ـ رعایت امکانات, ظرفیت ها و واقعیت هاى زمان و عینیت هاى خارجى و تنظیم و اجراى برنامه ها هماهنگ با آنها.
باید دانست اگر مدیرى داراى این شرایط نباشد برکارهاى وى ثمره و فایده اى مترتب نمى شود و یا ضررها و مفسده هاى کار او بیش از منافع و فایده هاى آن خواهد بود, بلکه این امکان وجود دارد که خسارت هاى جبران ناپذیرى را موجب شود.
در این زمینه رسول خدا فرمود: ((من عمل على غیرعلم کان مایفسده اکثر مما یصلح;(10) هر کس کارى را بدون آگاهى انجام دهد بیشتر از آنچه آن را اصلاح کند خراب و فاسد مى کند)).
امام صادق(ع) فرمود:
العامل على غیربصیره کالسائر على غیرالطریق و لایزیده سرعه السیر من الطریق الا بعدا;(11) کسى که کار را از روى شناخت انجام نمى دهد, مانند رونده اى است که در مسیر اصلى حرکت نمى کند, هر قدر به سرعت و تلاش خود بیفزاید او را از هدف اصلى دورتر مى سازد.
به هر حال در نوع نظام هاى ادارى مشکلاتى وجود دارد که بجاست به برخى از آنها اشاره کنیم:
1 ـ گزینش در بعضى نهادها براى مدیریت تنها بر اساس اعتماد ولى بدون توجه به تعهد, تخصص, آگاهى کامل و ابزار کار بردى;
2 ـ حاکم شدن روابط به جاى ضوابط در گزینش ها;
3 ـ نبود شایسته سالارى;
4 ـ نبود برنامه کامل, جامع و مانع;
5 ـ عدم تعهد در انجام وظایف به گونه اى شایسته;
6 ـ عدم مراعات حقوق صاحبان آنها;
7 ـ مقررات دست و پاگیر;
8 ـ حاکم نبودن نظم مطلوب;
9 ـ ناتوانى در تإمین عدالت اجتماعى و جز اینها.
ولى مهم ترین این مشکلات, ضعف مدیریت ها, نبود شایسته سالارى و نداشتن نظام ادارى واجد شرایط لازم است. باید دانست که بدون مدیریت آگاه و نظام ادارى صحیح و واجد شرایط لازم, این امکان وجود ندارد که آرامش کامل براى مردم و عدالت اجتماعى در ابعاد زندگى محقق شود.
ب) دومین حقى که مردم بر حاکم دارند, برقرار کردن عدالت اجتماعى بین آنان و اعطاى مقامات و مزایا به افراد به میزان شایستگى و کارآیى آنان است. در آیات بسیارى از قرآن کریم ـ که نخستین مبنا و پایه شناخت اسلامى است ـ بر تحقق بخشیدن به عدالت تإکید فراوان شده است از جمله آنها:
((هر گاه خواستید بین مردم حکم نمایید رإى صادره از دادگاه باید عادلانه باشد)).(12)
((و کینه با گروهى, شما را از دادگرى باز ندارد و منحرف نگرداند. به عدالت دادرسى کنید, زیرا آن به پرهیز کارى نزدیک تر است)).(13)
اى داوود ما تو را در روى زمین نماینده و جانشین خود قرار دادیم, در بین توده مردم به حق حکم کن, پیرو هوا و هوس نباش که از راه خدا تو را باز دارد)).(14)
((اى گروندگان به خدا, به عدالت قیام کنید, و گواهان براى خدا باشید, گو این که گواهى به زیان خودتان باشد. پیرو هوس نباشید تا بتوانید به دادگرى بپردازید)).(15)
((جاى گفتن (حق) دادگر باشید, اگر چه علیه شما و خویشاوندان شما باشد)).(16)
((پیامبران را با گواه و برهان فرستادیم و به آنان کتاب و ابزار سنجش, منطق و عقل و عدل را دادیم تا مردم را به میانه روى بسیج دهد)).(17)
دومین مبناى اسلامى یعنى احادیث امامان نیز حاکمان را بر رعایت عدالت در بین مردم سفارش کرده است; از آن جمله بر حاکمان است که پرهیز کار باشند و دادگرى را بر دوست و دشمن تعمیم دهند, زیرا شایستگى ها و رفاه براى مردم در عدالت اجتماعى است و بر حاکمان است که از ظلم و ستم به مردم دورى کنند, زیرا ستم, گام ها را لغزانده, نعمت را گیرنده و مردم را نابود مى سازد و باید کارهایى را در نظر بگیرند که براى جامعه مفید و سازندگى داشته باشد. کار خوب آنها کارى است که در حق میانه تر, حق گراتر, در عدل گسترده تر و در مورد خشنودى عامه فراگیرنده تر باشد. خداوند آنان را از کوچک ترین و بزرگ ترین کارشان مورد پرسش قرار مى دهد.
در روایات اسلامى آمده, برترین چیزى که موجب چشم روشنى براى حاکمان و زمام داران مى شود برقرارى عدالت اجتماعى در بلادى است که برآنهافرمان روایى دارند. در این باره حضرت امیر فرمود: ((ان إفضل قره عین الولاه العدل فى البلاد))(18), ((بالعدل تتضاعف البرکات;(19) باعدل برکات چند برابر مى شود)), ((ما عمرت البلاد بمثل العدل;(20) هیچ چیزى مانند عدالت باعث آبادانى کشورها نمى شود)) و ((إلا فى العدل سعه;(21) به درستى که در عدل گشایش است)). حضرت رسول در حدیثى شایستگى جامعه را منوط به شایستگى افرادى دانسته که مهم ترین آنها حاکمان در جامعه اند.
امیرالمومنین به عمر بن خطاب فرمود: سه چیز را اگر مواظبت کردى و در امور به کار بستى تو را از غیر آنها بى نیاز مى کند. عمر پرسید آن سه کدام است.
حضرت فرمود:
1 ـ به پا داشتن و جارى ساختن حدود بر نزدیک و دور;
2 ـ به روش کتاب خدا حکم کردن هنگام خشنودى و خشم;
3 ـ رعایت عدالت در تقسیم اموال بیت المال بین مردم بدون فرق و امتیازى بین آنها مگر به کسى که کار را بهتر یا کار بالاتر انجام داده است.
عمر گفت سوگند به جانم که مختصر و فشرده گفتى, اما حق مطلب را به گونه کامل ادا کردى و آنچه مى باید برسانى رساندى.
پس بر حاکم است که عدالت را در جامعه رعایت کند و آسایش را براى کل جامعه فراهم نماید و مبناى کارهایش را بر بالا بردن منش انسان در زندگى و استوار بخشیدن به آن قرار دهد, نه آن که تنها مبنا بالا بردن سطح زندگى خویش و اطرافیانش باشد و هیچ گونه توجهى به آسایش مردم و وضعیت زندگى آنان نداشته باشد.
ج) از حقوق مردم بر حاکم که در مبانى اسلامى آمده, مدارا و خوشرویى با آنهاست, زیرا باعث مى شود که وى بین مردم محبوب و آنان آزادانه و بدون وحشت و اضطراب مشکلات خودشان را به او گزارش دهند و در پیش آمدها و رویدادها بى تفاوت نباشند و این نقش به سزایى در گرویدن مردم به وى و ارتباط بین شان دارد. بدین جهت در مبانى اسلامى بر رعایت این امر تإکید شده, بلکه آن را ضرورى دانسته اند و نیز روش هاى نیکوى اجتماعى را براى مداراى با مردم و حمایت از مردم و آسایش آنها در برابر رفتارهاى بى رحمانه و ناهنجار ارائه داده اند که به هیچ وجهى نباید از آن عبور نمایند.
در حدیث آمده بر حاکمان است که با توده مردم به نیکى رفتار و با آنان مدارا کنند, زیرا مردم در گرو کار آنانند.
رسول خدا مداراى با مردم را مساوى با تبلیغ رسالت دانسته است و در این باره مى فرماید: ((إمرت بمداراه الناس کما إمرت بتبلیغ الرساله; من همان گونه که به ابلاغ رسالت مإمور شده ام به مداراى با مردم نیز مإمور شده ام))(22) و فرمود: آیا به شما خبر دهم کدام تان بیشتر به من شباهت دارید. گفتند: بلى. فرمود: کسى که خلقش نیکوتر و برخوردش با مردم ملایم تر و علاقه اش به برادران دینى بیشتر و غضبش را بیش از همه فرونشاند و رعایت عدل و انصاف را بیش از دیگران نماید و داراى گذشت باشد.(23)
و فرمود:
لاحلم إحب الى الله من حکم امام و رفقه و لاجهل إبغض الى الله من جهل امام و خرقه; هیچ بردبارى و حلمى نزد خدا محبوب تر از بردبارى و مداراى حاکم نیست و هیچ جهلى نزد خدا مبغوض تر از جهل و نادانى حاکم نیست.
حضرت امیر در منشور مدیریت جوامع به مالک اشتر فرمود: در برابر زیر دستانت در حکومت داراى حس ترحم باش و با آنان به لطف و محبت و مهربانى برخورد کن و بر آنها مانند درندگان خونخوار و زیان گر نباش. تا این که مى فرماید: از بخشودگى و باز خواست نکردن (از برخى لغزش ها) به آنان اعطا کن, همان گونه که تو دوست دارى که از عفو و گذشت خداوند برخوردار شوى, چون تو بالا سر آنها و خدایت فوق آن کسى است که به تو نیرو بخشیده است.
و هنگامى که او را حاکم مصر قرار داد به او فرمود هیچ گاه به مردم مگو من فرمان مى دهم و باید مرا اطاعت کنید, زیرا این گونه برخورد با مردم, تباهى دل و سستى دین است و دگرگونى حکومت را نزدیک مى سازد.
د) از حقوقى که در مبانى اسلامى براى مردم در برابر حکومت قرار داده شده و باید حاکم آن را رعایت کند حق گویى و پرهیز از دروغ است. باید به مردم حق را و آنچه را که واقعیت دارد بگوید و با سخنان دروغ و وعده هاى فریب زا آنان را سرگرم نکند و روشش توإم با راستى و واقع گویى بوده و در منطقش گزاف گویى جایى نداشته باشد و هیچ گاه خلاف آنچه را که به مردم گفته عمل نکند.
5. خصلت هایى که حاکم باید دارا باشد
بجاست برخى از خصلت هاى که در مبانى اسلامى براى حاکم بیان شد مطرح کنیم; از آن جمله است:
1 ـ حسن اداره به این که نه سخت گیر باشد و نه آسان گیر;
2 ـ پرهیز از منت گزارى بر مردم;
3 ـ قرار ندادن دشوارىها و بارگران را بر دوش مردم;
4 ـ داشتن تفاهم و تبادل نظر با مردم در مسائل نظرى;
5 ـ مشورت با افرادى که مى توانند او را در اجراى برنامه ها یارى دهند;
6 ـ پرهیز از انتقام جویى و در پیش گرفتن عفو و گذشت که حضرت فرمود: ((اذا قدرت على عدوک فاجعل العفو عنه شکرا للقدره علیه; هرگاه بر دشمنت دست یافتى, پس بخشش و گذشت از او را شکر و سپاس توانایى بر او قرار ده));
7 ـ پذیرش عذر مجرمان در شبهه ها;
8 ـ تإنى در امور و پرهیز از شتاب زدگى در کارها و بى باکى که عدم رعایت این خصلت حکومت را به خطر نزدیک و جامعه را گرفتار فتنه ها و هیاهوها و تشویش ها مى کند;
9 ـ دورى از افراد سخن چین و بخیل و حسود و بد سیرتانى که براى بد نشان دادن صاحبان نظر و اندیشه مى کوشند;
10 ـ داشتن پیوند با صاحب نظران دین دار, زیرا آنان از دعوت کنندگان به نیکویى ها هستند;
11 ـ برخوردار کردن افراد از مزایا و وظایف اجتماعى به میزان کارآیى و شایستگى شان;
وظایفى که باید حاکم در جامعه رعایت کند:
1 ـ خود دارى از مردم آزارى و تجاوز به حقوق آنها هر چند به کوچک ترین چیز;
2 ـ جلوگیرى از ظلم و ستم بر مردم و سعى و کوشش در احقاق حق صاحبان آن.
حضرت امیرفرمود:
الذلیل عندى عزیز حتى إخذ الحق له و القوى عندى ضعیف حتى اخذ الحق منه;(24) خوار نزد من گرانقدر است تا این که حقش را بر او برگردانم و نیرومند نزد من خوار است تا آن گاه که حق را از او باز ستانم.
و حضرت فرمود:
و ایما الله لانصفن المظلوم من ظالمه و لاقودن الظالم بخرامته حتى إورده منهلل الحق و ان کان کارها;(25) به خدا سوگند که داد ستم دیده را از آن که بر او ستم کرده بستانم و مهار ستمکار را بگیرم و به ناخواه او را تا آبشخور حق بکشانم;
3 ـ دادن آزادى براى مردم که این یکى از آرمان هاى اصیل اسلامى است. در جهان امروز جلوگیرى از اظهار نظر صاحب نظران کار درستى نیست, البته نباید آن را وسیله توطئه قرار دهند;
4 ـ فراهم کردن زمینه مناسب براى فعالیت نو اندیشان و نو پردازان, زیرا رشد جامعه و تکامل علوم منوط به آنهاست و انتقادهاى صحیح نقش به سزایى در رشد اجتماعى و سیاسى دارد;
5 ـ بر قرار کردن مرکز تفاهم و تبادل نظر براى اندیشمندان که چنین مرکزى در پیشرفت و تکامل جامعه تإثیر به سزایى دارد;
6 ـ توانایى بر حفظ اموال بیت المال و صرف نشدن آن اموال در غیر مصالح عمومى و قرار نگرفتن آنها در دست شیادان و چپاولگران;
7 ـ ایجاد فرصت هاى شغلى کافى و کار آمد براى مردم;
8 ـ توسعه آموزش و پرورش صحیح در همه جا و تشویق مردم براى فراگرفتن دانش هاى سودمند;
9 ـ گزینش افراد در کارهاى جامعه بر اساس دانایى و توانایى. متإسفانه امروز در بعضى از نهادها گزینش افراد تنها بر اساس اعتماد و روابط است بدون این که داراى ضوابط و ویژگى هاى یاد شده باشند و این شیوه گزینش پیامدهاى منفى دارد که همه آن را مشاهده مى کنند;
10 ـ برخوردار کردن هر کس از مزایا و وظایف اجتماعى به آن مقدار که کارآیى دارد;
11 ـ دورى از به وجود آوردن محیط ترس و وحشت براى اهل نظر و کوشیدن در ایجاد محیطى آرام و جوى سالم و صمیمى براى آنان;
12 ـ دورى از تبعیض حتى به کمترین چیز. حضرت فرمود:
و اسى بینهم فى اللحظه و النظره حتى لایطمع العظمإ فى حیفک لهم و لاییئس الضعفإ من عدلک علیهم;(26) به همگان به یک چشم بنگر, خواه به گوشه چشم بنگرى و خواه خیره شوى تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوان نبندند و ناتوانان از عدالتت مإیوس نگردند;
13 ـ انجام دادن کارهایى که موجب اعتماد مردم به دستگاه هاى مقننه, قضاییه و مجریه مى شود تا موجبات همکارى آنها با دولت فراهم گردد;
14 ـ هماهنگ کردن زندگى خود را در همه شوون با زندگى عادى مردم. حضرت امیر فرمود:
((ان الله جعلنى اماما لخلقه و فرض على التقدیر فى نفسه و مطعمى و مشربى و ملبسى للضعفإ الناس کى یقتدى الفقیر بفقرى و لایطغى الغنى بغناه;(27) خداوند مرا پیشواى خلقش قرار داده و بر من واجب نموده که در رفتار, خوراک و پوشش مثل یکى از افراد عادى مردم رفتار کنم تا این که فقیر به فقرم اقتدا و ثروتمند با ثروتش طغیان نکند.
و نیز حضرت فرمود:
و لکنى إسى إن یلى إمر هذه الامه سفهائها و فجارها فیتخذوا مال الله دولا و عباده خولا و الصالحین حربا و الفاسقین حزبا; من از آن بیمناکم که زمام امور این ملت را سفیهان و فاسقان به دست گیرند و در نتیجه مال خدا (بیت المال) را به جاى صرف در جهت تإمین مصالح و رشد امت به خود اختصاص دهند و دست به دست بگردانند و بندگان خدا را بنده خویش دانسته و با مردم صالح و پسندیده مبارزه کرده و آنان را سرکوب نمایند و ناپاکان را حزب و یاور خود قرار دهند.
15 ـ منع از تملق دیگران و مدح و ستایش آنان, زیرا در بسیارى از موارد موجب انحراف حاکم از مسیر واقع مى شود و او را از واقعیت ها و مشکلات غافل مى سازد و پذیرش انتقاد برایش سنگین مى شود و این نتایج بسیار ناخوشایندى به دنبال خواهد داشت.
امام على یکى از بدترین حالات حاکم نزد مردم نیک سیرت را آن مى داند که او را دوستار ستایش بدانند و کارش را به حساب خود بزرگى بگذارند: ((من دوست ندارم که شما در حق من این را روا دارید و اگر باشم براى این که عظمت و بزرگى مخصوص خداست آن را ترک مى کنم; پس از ستایش و ثنا گویى من پرهیز کنید)).(28)
على به کارگزاران خود توصیه مى کند که در این امر مراقب باشند. حضرت در عهدنامه مالک اشتر خطاب به او مى نویسد: ((بپرهیزد از خودپسندى و از این که ستایش دیگران را دوست بدارى. اینها همه از بهترین فرصت هاى شیطان براى نابودى اعمال نیکوکارى است)).(29)
امام به یکى از اصحاب خود که در کنار مرکب امام راه مى رفت فرمود: ((ارجع فان مشى مثلک مع مثلى فتنه للوالى و مذله للمومن; بازگرد, زیرا راه رفتن تو با مانند من فتنه اى براى والى و ذلتى براى مومن است)).(30)
آنچه بیان شد, برخى از شرایط و وظایفى بود که مدیر در نظام اسلامى باید آنها را رعایت کند. در این راستا براى ارزیابى مدیریت فردى براى دانستن میزان درستى در اداره جامعه باید آن را با شیوه و روش امام على(ع) در اداره جامعه سنجید, اگر با آن هماهنگى داشت صحیح و گرنه نادرست است.
پى نوشت ها
1. استاد درس خارج حوزه علمیه قم.
2. محمد باقر مجلسى, بحار, ج34, ص 183 حدیث ;983 نهج البلاغه, خطبه 216.
3. همان.
4. همان.
5. نهج البلاغه, خطبه ;216 محمد باقر مجلسى, پیشین, ج34, ص 190.
6. نهج البلاغه, حکمت131.
7. در قرائت کلمه ((ادغال)), دو احتمال وجود دارد: به کسر همزه, در این قرائت به معناى ابداع و تلبیس خواهد بود یعنى چیزى که از جنسى نباشد در آن داخل شود, در وقت رعایت نشدن حقوق مردم و والى, تلبیس ها ((شبهات)) در جامعه افزایش مى یابد گمراهى مردم و جامعه را فرا خواهد گرفت. اما به فتح همزه, ادغال به معناى فساد است. در این صورت در زمان تضییع حقوق حاکم و مردم فساد جامعه را فرا مى گیرد.
8. نهج البلاغه, خطبه ;216 محمد باقر مجلسى, پیشین, ج34, ص 183 ـ 183, حدیث 983.
9. محمد بن یعقوب کلینى, اصول کافى, ج1, ص 44.
10. همان ص43.
11. نسإ (4) آیه 58.
12. مائده (5) آیه 8.
13. ص (38) آیه 28.
14. انعام (6) آیه 135.
15. همان.
16. حدید (57) آیه 25.
17. نهج البلاغه, خطبه 87.
18. محمد رضا حکیمى و دیگران, الحیاه, ج6, ص 332.
19. همان, ص 407.
20. نهج البلاغه, خطبه 15, ص 72.
21. همان, نامه 153.
22. محمد فخر رازى, تفسیر کبیر, ص 61.
23. امام على7, ص 34.
24. نهج البلاغه, خطبه 37.
25. همان, خطبه 136.
26. همان, نامه 27.
27. محمد بن یعقوب کلینى, اصول کافى, ج1, ص 410.
28. نهج البلاغه, کلام 216.
29. همان, نامه 52.
30. همان, کلام 322.

تبلیغات