آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

باتوجه به جایگاه بلند قرآن و اهمیت فرهنگ در اسلام، شناسایى عوامل، مظاهر و بازدارنده‏هاى انحطاط فرهنگى، از منظر قرآن داراى اهمیت بسزایى است. حضور جدى قرآن و اجراى اهداف آن، در عصر حاضر جامعه‏هاى اسلامى را از تهاجم فرهنگى در امان مى‏دارد. پژوهش حاضر در راستاى ریشه‏یابى انحطاط جوامع بشرى و مصادیق آن و چگونى درمان چنین دردى از دیدگاه قرآن، تدوین شده است. بى‏شک تصویر جامعه‏هایى که در گذشته، مسیر انحطاط فرهنگى را پیموده‏اند و به سرانجام شوم آن دچار شده‏اند به منظور عبرت‏آموزى پیروان وحى الهى، صورت گرفته است. این نوشتار با بررسى آیات، در چند مرحله تصویر جامعه انحطاط یافته، ریشه‏هاى انحطاط زندگى و مظاهر و بازدارنده‏هاى آن به این نتیجه نایل مى‏شود که بهترین و زیباترین راه براى مقابله با تهاجم فرهنگى و جلوگیرى از انحطاط فرهنگى جامعه، اجراى کامل و صحیح دستورهاى قرآن در اجتماع بشرى است.

متن

مقدمه
خداوند متعال، رسولان خویش را در راستاى ایجاد مکارم اخلاقى براى مردمان فرستاد: «انما بعث لأتمم مکارم الاخلاق.»(2) یعنى: همانا من براى تکمیل مکارم اخلاق مبعوث شدم.
از سوى دیگر، خاستگاه دستورهاى مهم و اصیل الهى، در قرآن کریم (اگر چه به اجمال و اشاره) تبیین شده است. از این رو، بررسى و تحقیق در زمینه انحطاط فرهنگى از منظر قرآن، مى‏تواند بشر را به هدف خلقت نزول قرآن و بعثت نزدیکتر نماید.
اگر با اندیشه تقریب مذاهب به مسائل فرهنگى بنگریم و راهى همه‏پسند براى ایجاد فرهنگ سالم بجوییم باز هم باید به تعمق در آیات الهى بپردازیم؛ زیرا همه مذاهب اسلامى با همه گوناگونى اعتقادى، قرآن را به عنوان نقطه اشترک پذیرفته‏اند. بنابراین، با پژوهش در فرهنگ قرآنى مى‏توان به تبیین قابل اطمینانى براى همه مذاهب و اندیشه‏هاى دینى دست یافت.
این پژوهش بر آن است که با بررسى و تحقیق در جایگاه قرآن، انحطاط فرهنگى از دیدگاه قرآن و زمینه‏هاى آن به این پرسشها پاسخ دهد چگونه سنن الهى در مورد انحراف فرهنگى جامعه‏هاى پیشین، تحقق یافته است؟ و از چه رو، جامعه‏اى مورد لطف و تأیید آفریدگار مهربان قرار گرفته و سعادتمند مى‏شود؟ و با چه ضوابط و قوانینى، امواج انحطاط فرهنگى، جامعه را در گرداب قهر خویش فرو مى‏برد؟ و چه عواملى موجب مى‏شود که مسلمانان پس از یک دوره عزت و رشد فرهنگى، به سیر قهقرایى گرفتار مى‏آیند و جامعه را به سمت انحطاط فرهنگى و از بین رفتن ایده‏هاى اولیه خویش مى‏کشانند؟
اگر نگاهى کوتاه به انحطاط فرهنگى و اخلاقى در جهان معاصر داشته باشیم ضرورت چنین پژوهشى در سایه وحى الهى ضرورتى انکار نشدنى مى‏نماید. مرگ ارزشهاى اخلاقى، سبب بحرانهاى بزرگ معنوى شده است. امروز انسان متمدن در دهشتناک‏ترین بن‏بست خود به سر مى‏برد؛ زیرا روگردانى از ارزشهاى اصیل انسانى و حاکمیت فرهنگ بى‏بند و بارى و افسارگسیختگى در کشورهاى پیشرفته، به طور فزاینده‏اى بر تیرگى دلها مى‏افزاید و نور معنویت را که سبب آرامش است، بکلى از بین مى‏برد و اصول و موازین حقیقتى را به قوانین کارى مجازى تبدیل مى‏کند.
در چنین وضعیتى تنها راه باقى مانده براى نجات فرهنگى انسان معاصر، پناه بردن به دستورهاى الهى و یگانه نسخه زندگى انسان یعنى قرآن است.
تعریف واژه فرهنگ و انحطاط
واژه فرهنگ(3) مرکب است از «فر» که پیشوند است و «هنگ» از ریشه «ننگ» اوستایى به معناى کشیدن. فرهیختن و فرهنگ هر دو مطابق است با ریشه «ادوکاو ادور» در لاتین که به معناى کشیدن و نیز تعلیم و تربیت است و تعریف لغوى آن در فارسى عبارت است از: آموزش و پرورش، تعلیم و تربیت و امور مربوط به مدارس و آموزشگاه‏ها.(4) در اصطلاح جامعه‏شناسان معاصر، فرهنگ بر رسوم و معتقدات، علوم، هنرها و سازمانهاى اجتماعى، دلالت مى‏کند.(5)
واژه انحطاط به معناى فروافتادن، پست شدن، به پستى گراییدن و به زیر آمدن است که در زمینه‏هاى متفاوتى مورد استفاده قرار مى‏گیرد.(6)
جایگاه قرآن و فرهنگ در اسلام
قرآن بزرگترین هدیه الهى است که خداوند با فرستادن آن توسط پیامبر(ص) بر بشریت منت نهاد؛ زیرا راهنمایى است که به بهترین راه سعادت، رهنمونش مى‏سازد.(7) هر آنچه بشر نیازمند است بیان کرده(8) و نورى است که هیچ گاه خاموش نمى‏شود، چراغى است که شعله آن نمى‏میرد، دریایى است که به اعماق آن نتوان رسید،(9) چشمه جوشان علم و معرفت است براى کسى که آن را بفهمد و درک کند،(10) ظرایف و عجایبش پایان ندارد(11) و اندیشمندان از آن سیر نمى‏شوند.(12)
در بیانهاى دیگرى، قرآن مایه بى‏نیازى است(13) و هر کس دانش اولین و آخرین را مى‏جوید باید به قرآن مراجعه کند.(14) حضرت على علیه‏السلام ، امیر و مولاى سخن، درباره قرآن چنین مى‏فرماید:
«جعله ریّا لعطش العلماء، ربیعا لقلوب الفقهاء و محاجّ لطریق الصلحاء و دواء لیس بعده دواءٌ و نورا لیس معه ظلمة.»(15)
یعنى: خداوند قرآن را مایه سیرابى عالمان، بهار قلبهاى فقیهان، راهى روشن براى سلوک صالحان، دارویى که پس از آن دوایى نیست و نورى که با ظلمت همراه نیست، قرار داده است.
رسول گرامى اسلام نیز فرمودند:
«علیکم بالقرآن، فاتخذوه اماما و قاعدا»(16)
یعنى: بر شما باد توجه به قرآن! آن را امام پیشواى خویش قرار دهید.
سخنان بسیار دیگرى نیز از پیشوایان معصوم علیهم‏السلام در زمینه‏هاى متفاوت قرآن، نقل شده است که در این مختصر نمى‏گنجد.
از سوى دیگر، فرهنگ اسلامى بر اصولى جاوید و منابع غنى و محکمى، بنیان نهاده شده است؛ به گونه‏اى که فرسوده نمى‏شود و اسباب رشد انسان را فراهم مى‏آورد. اسلام براى نوسازى جامعه انسانى، دور نگهداشتن انسان از انحرافها و خرافه‏ها و هر گونه پلیدى آمده است و بشر را به سوى آداب و رسوم در سایه اعتقادات و اخلاق ارزشى فرا مى‏خواند.
به طور کلى، فرهنگ اسلامى گویاى این است که براى خود بودن و براى خود زیستن و در خدمت موجودى ناقص قرار گرفتن، پوچ و بیهوده است، اما براى خدا زیستن و به دیگران اندیشیدن، انسان را به ارزش حقیقى خود مى‏رساند. از نظر اسلام، تقوا و پرهیزکارى در همه زمینه‏هاى فردى و اجتماعى، میزان فضیلت و برترى است: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ»(17)
با توجه به آنچه گذشت و تلفیق جایگاه قرآن و اهمیت بسزاى فرهنگ، چنانچه دستورات قرآن در جامعه اسلامى، در جایگاه خویش قرار گیرد و مبناى تفکر، اندیشه سیاسى، اخلاق، روابط اجتماعى و فرهنگ‏سازى واقع شود، مسلمانان به اوج عزت و سربلندى و غناى فرهنگى مى‏رسند و سدى محکم در مقابل تهاجم و انحطاط فرهنگى بیگانگان خواهند بود و همه کمبودهاى فرهنگى را بر طرف مى‏کنند و عمیقترین اصلاحات فرهنگى را تحقق مى‏دهند.
بنابراین، اگر چه قرآن کاملترین مجموعه معارف بشرى و علوم اسلامى است و در همه زمینه‏هاى تاریخ، حقوق، سیاست، اخلاق، تربیت، اعتقادات، جامعه‏شناسى و...بهترین دستورها را ارائه مى‏کند ولى هدف اصلى‏اش گسترش فرهنگ انسانیت است.
قرآن و تصویرى از انحطاط فرهنگى
با بررسى آیات، روایات و تاریخ به این نتیجه مى‏رسیم که عصر جاهلى عرب، یا برخى از جوامع پیشین بارزترین جامعه‏اى بودند که انحطاط فرهنگى آنرا فراگرفته بود. عمیقترین و گویاترین بیان از آن روزگار در کلام خداوند متعال آمده است. حضرت حق (جل و على) مردمان عصر جاهلیت را بر لبه پرتگاه حفره‏اى از آتش مى‏داند که اسلام، آنان را از آن پرتگاه نجات بخشید:
«وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها ...»(18)
یعنى: و شما (اعراب جاهلى) بر لبه پرتگاهى از آتش بودید پس ما شما را از آن برگرفتیم.
کلام وحى با چنین جمله‏اى، تصویرى کلى از همه زشتیها و پلیدیهاى آن دوران تاریک ارائه مى‏دهد که شرح و تفصیل آن در سخن پیشوایان و مفسران حقیقى قرآن آمده است:
«ان الله بعث محمدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نذیرا للعالمین و أمینا على التنزیل. انتم معشر العرب على شرّ دین و فى شرّ دار، منیحون بین حجارة خشن و حیّات صمّ، تشربون الکدر و تأکلون الجشب و تسفکون دماءکم و تقطعون ارحامکم، الأصنام فیکم منصوبة و الآثام بکم معصوبة.»(19)
یعنى: خداوند متعال محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را تبلیغ کننده بر عالمیان و امین براى فرستادن قرآن و رسالت مبعوث نمود؛ در آن حالى که شما اى گروه عرب داراى بدترین دین بودید و در بدترین جامعه زندگى مى‏کردید؛ در میان سنگهاى سخت و مارهاى ناشنوا سکونت داشتید، آبهاى تیره مى‏آشامیدید و غذاى نامطبوع مى‏خوردید و خون یکدیگر را مى‏ریختید و با خویشاوندان خود قطع رابطه مى‏کردید، بتها در میان شما نصب شده و پیوند محکمى با گناهان داشتید.
همان‏گونه که مشاهده مى‏شود، حضرت على علیه‏السلام براى به تصویر کشیدن انحطاط فرهنگى جامعه جاهلیت، به مهمترین زمینه‏هاى فرهنگى آنان اشاره مى‏فرماید. محورهاى اصلى فرهنگ و رسوم انحرافى آنان را در بستر زندگى در میان سنگهاى سخت و خوردن غذاهاى نامطبوع، با خون‏ریزى و فساد و کجروى‏هاى فراوان، یادآور مى‏شود.
براى روشن شدن انحطاط فرهنگى یک جامعه و عادت زشت مردمان آن، به برخى از ویژگیهاى مردم عصر جاهلى بر اساس آیات الهى اشاره مى‏کنیم:
افتخار به حسب و نسب و امور بیهوده
در جامعه جاهلى، بر اساس اندیشه‏هاى خرافى، ارزشها تبدیل و دگرگون شده بود. آنان به چیزهایى افتخار مى‏کردند که ارزش و قیمت حقیقى نداشت؛ زیرا هر گروهى بر آن بود تا حسب و نسب قبیله خود را به رخ دیگر قبایل بکشد و بدین وسیله بر آنها فخر بفروشد. آنان تا آنجا پیش رفتند که دو قبیله، در شمارش افراد قبیله خود به رقابت برخاستند و تا آنجا پیش رفتند که به شمارش قبر مردگان خود پرداختند.(20) این فرهنگ زشت در دو آیه قرآن منعکس شده است:
«أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ حَتّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ»(21)
یعنى: خوى فزون‏طلبى شما به آن جا کشید که (براى شمارش مردگان) به شمردن قبور پرداختید.
وقتى مردمان یک جامعه به رشد فکرى و فرهنگى دست مى‏یابند، افتخارات آنان جلوه‏هاى الهى و انسانى پیدا مى‏کند و آنگاه که در زمینه فکر و اندیشه و ایمان به پستى گرایش مى‏یابند، به چیزهایى افتخار مى‏کنند که هیچ ارزش حقیقى و عقلانى ندارد و همانند مردم جاهلیت به امورى بر دیگران فخر مى‏فروشند که نشانه پشتوانه فکرى بسیار پست و زشت است.
فرهنگ زنده به گور کردن دختران
یکى از نشانه‏هاى انحطاط فرهنگ در جامعه، برترى‏جویى پاره‏اى از افراد آن بر گروه و یا جنس دیگر است. در جامعه جاهلى، مردان به گونه‏اى خویش را از زنان برتر مى‏شمردند که جنس زن را نشانه سرافکندگى و شرمسارى به حساب مى‏آوردند. خداوند درباره دیدگاه آنان چنین مى‏فرماید:
«إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُْنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ»(22)
یعنى: زمانى که به یکى از آنان خبر تولد دخترى داده مى‏شد، از فرط خشم، چهره‏اش سیاه و تیره مى‏گشت.
و درباره زنده به گور کردن دختران مى‏فرماید:
«بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»(23) یعنى: به کدامین گناه کشته شد.
و در آیه‏اى دیگر این عمل زشت ایشان را سفیهانه و بر گرفته از جهل معرفى مى‏کند:
«قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ»(24)
یعنى: به حقیقت آنان که فرزندانشان را سفیهانه و بدون آگاهى کشتند، زیان کردند.
ظلم و انحطاط فرهنگى جوامع
ظلم و ستم به همه گونه‏هاى یاد شده، تجاوز به حق حاکمیت الهى است که انسان را از معنویت و به‏کارگیرى مسائل الهى ـ انسانى دور مى‏گرداند و او را در فرومایگى اندیشه و رفتار شخصى و اجتماعى پیش مى‏برد و به انواع گوناگون فسق و فجور که نمایه‏هاى اصلى انحطاط فرهنگى به حساب مى‏آیند، وامى‏دارد.
افزون بر این، ستمگران با زور و انواع حیله‏ها، به حقوق دیگران تجاوز مى‏کنند تا ثروتهاى زمین را به ملکیت انحصارى خود در آورند و هدف اصلى‏شان این است که مردم را در چارچوب شرایطى که خود مى‏خواهند به استثمار فرهنگى و مالى بکشانند.(25)
اسارت طبقه محروم در چنگال قدرتمندان ستمگر، آنان را از تکامل فکرى و معنوى و تعالى فرهنگى جامعه باز مى‏دارد. اندیشه حفظ حیات و دور کردن خطر مرگ از گرسنگى، بیکارى و بیمارى و مدام در پى تأمین روزى خویش دویدن، نه تنها فرصتى براى تفکر درباره مسائل دیگر زندگى و جستجوى حقایق باقى نمى‏گذارد بلکه عمده مسائل فرهنگى را تحت الشعاع قرار مى‏دهد و افراد اجتماع را نسبت به ارزشهاى فرهنگى اجتماع اسلامى و انسانى خویش بى‏تفاوت مى‏سازد.
اگر گونه‏هایى از ظلم و ستم یاد شده، به صورت غیر مستقیم سبب انحطاط فرهنگى جوامع مى‏شود، بى‏شک رواج فسق و فساد و شکستن موازین شرعى و اخلاقى، به اختلال در روابط اجتماعى و پدیده‏هاى حیاتى جامعه و طبیعت مى‏انجامد و به صورت مستقیم فرهنگ جامعه را تحت تأثیر قرار مى‏دهد.(26)
بنابراین، باید توجه داشت که زنجیره یاد شده در تجازو از حدود سه گانه (ظلم میان انسان و خدا، انسان و مردم، انسان و خویشتن) یکى از ریشه‏هاى ایجاد انحطاط فرهنگى در جوامع به شمار مى‏آید. از این رو، همان‏گونه که اگر یک جامعه با حق و عدالت تدبیر شود و به سوى آن حرکت نماید، به ترقى و سعادت و تداوم ارزشها مى‏رسد، اگر در مسیر باطل و ستم قدم بردارد، به ذلت و پستى فرهنگ نزدیک مى‏شود.
حاکمان ظالم و فاسد زمینه‏اى براى انحطاط فرهنگى
یکى از مهمترین عوامل گسترش منکرات و فساد و انحلال هویت فرهنگى در جامعه، حاکم فاسق و ظالم است که به گونه‏اى سرمنشأ همه زشتیها و در رأس هرم انحطاط فرهنگى به حساب مى‏آید:
«وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ»(27)
یعنى: و از پى خواهش‏هاى آن قومى که خود گمراه شدند و بسیارى رانیز گمراه کردند و از راه راست دور افتادند، نروید.
در هر جامعه‏اى که مشکل حکومت و سلطنت کافر و ظالم وجود دارد، منکر اساسى، وجود آن حاکم است که سر چشمه همه زشتیها است و قبل از هر منکر جزئى باید چنین منکرى را زمینه و ریشه انحطاط فرهنگى جامعه دانست. در غیر این صورت، تلاش صالحان در مواجهه با زشتیها به هدر خواهد رفت و با ابزارهاى تبلیغاتى خوبیها، زشت تلقى مى‏شوند و زشتیها، ارزش و حق، نمایان مى‏گردد. قرآن این افراد را که در صدد گمراهى و جلوه دادن ضد ارزشها در نظر مردمان برمى‏آیند، ظالم و مورد لعن و نفرین خداوند در قیامت معرفى مى‏کند.(28)
حاکمان ظلم پیشه، خویش را معیار و ملاک تعیین ارزش و ضد ارزش مى‏دانند و در عمل بادگرگونى ارزشها، در پى اهداف خود مى‏روند.
خدافراموشى
«وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ»(29)
یعنى: و شما مؤمنان مانند آنان نباشید که بکلى خدا را فراموش کردند و خدا خودشان را از یادشان برد؛ آنان به حقیقت، بدکاران عالمند.
بر اساس این آیه، پیامد فراموشى خود رحمانى و ملکوتى، فراموشى خداوند است. علامه طباطبایى در این باره مى‏فرماید:
این آیه عکس نقیض حدیث معروف نبوى است که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «من عرف نفسه عرف به» یعنى اگر انسان خود را نشناخت، مطمئنا خالق خود را هم نمى‏شناسد. پس اگر انسان در اثر نادانى، غفلت از حقیقت خویش و فراموشى خداوند سبحان، به خود فراموشى برسد، در واقع، از هسته مرکزى خویش که همان فطرت الهى، توحیدى و کمال طلب است فاصله مى‏گیرد که نتیجه آن، مرگ ارزشهاى فطرى و گرایشهاى عالى انسانى است.
این حقیقت در سخن نورانى امیر بیان، حضرت على(ع) نیز به روشنى دیده مى‏شود:
«من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النجاة و خبط فى الظلال...»
یعنى: کسى که خودش را نشناسد، از راه نجات دور مى‏شود ودر گمراهى غوطه‏ور مى‏گردد.(30)
بنابراین، یکى از دلایل و ریشه‏هاى ایجاد همه بلایاى فرهنگى و اجتماعى در نظام جامعه، مسأله خدافراموشى است. اگر آمار طلاق، دزدى و همه انحرافات اخلاقى و جنسى و...که نمونه‏هاى بارز انحطاط و ناهنجاریهاى فرهنگى هستند، در جامعه‏اى بالا مى‏رود به این دلیل است که رواج خدافراموشى در بین افراد آن جامعه است. بى‏توجهى به آخرت و یاد خداوند، مهمترین عامل ایجاد شرایط تاخت و تاز شیطان و شیطان‏نماهاست. همان طور که خداوند در قرآن مى‏فرماید:
«وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ»(31)
یعنى: و هر کس از یاد خدا رخ بتابد شیطان را برانگیزیم تا یار و همنشین دائم وى باشد و آن شیاطین، همواره آن مردم را از یاد خدا غافل و از راه خدا بازدارند و به گمراهى افکنند.
اگر یک نگاه جامعه‏شناسانه و دقیق به معضلات اجتماعى و انحرافات اخلاقى داشته باشیم بسیارى از آنها ریشه در همین مسأله دارد؛ چرا که یکى از عوامل عمده و مهم بازدارنده انسان از گناه و فساد و فرومایگى اخلاقى، یاد خداست اگر یاد خدا نباشد، شیطان همنشین انسان مى‏شود. بر اساس آیات دیگر قرآن، کار شیطان ایجاد گمراهى،(32) غرور،(33) عداوت و دشمنى،(34) نزاع و درگیرى،(35) جدال و درگیرى،(36) زیبا جلوه دادن اعمال و رفتارهاى زشت،(37) امر به فحشا و زشتى(38) و... است.
اگر عداوت و نزاع، درگیرى و جدال در میان زن و شوهر وجود دارد، یا فحشا و منکر در جامعه‏اى رواج مى‏یابد و اعمال زشت و ناپسند به عنوان هنجار و ارزش در جامعه نمود پیدا مى‏کند و تبذیر و اسراف جایگزین صفت ارزشمند قناعت مى‏شود، آیا نتیجه چیزى جز فراموشى یاد خدا و نزدیکى به شیطان است؟
دشمنان فرهنگ بشرى، با ایجاد اشتغالات فکرى و ذهنى کاذب و غیرواقعى، در فراموشى و کم‏رنگ شدن یاد خدا در جامعه سعى مى‏کند؛ چرا که در این صورت، مى‏توانند نقشه‏هاى شیطانى خود را به اجرا گذارند.
تقلید کور کورانه
در فرهنگ قرآن یکى از ریشه‏هاى انحطاط فرهنگى و نپذیرفتن راه درست، پایبندى متعصبانه به رسوم نادرست ابا و اجدادى و قبیله‏اى است. یکى از بزرگترین مشکلاتى که پیامبران الهى(ص) با آن مواجه بودند تعصبى بود که امتهاى آنان به پدران و نیاکان خویش داشتند. قوم موسى،(39) هود(40) و محمد خاتم الانبیاء صلى‏الله‏علیه‏و‏آله (41) در مقابل رسولان خویش ایستادند و تأکید ورزیدند که از راه و رسم و فرهنگ پدرانشان عدول نخواهند کرد. آنان با تقلید و بدون تفکر، حاضر به جایگزینى فرهنگ اسلامى ـ قرآنى به جاى فرهنگ باطل و زشت گذشتگان خود نشدند.
افزون بر این، عدم رشد فکرى و فرهنگى توده مردم، آنان را به تقلیدهاى کورکورانه و پیروى از حاکمان ستم‏پیشه، مى‏کشاند. قرآن کریم، صفت ناپسند این گروه را در روز قیامت از زبان خودشان چنین بیان مى‏کند:
«وَ قالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلاَ»(42)
یعنى: ایشان مى‏گویند: خدایا! ما از بزرگان و پیشوایان خود پیروى کردیم و آنان ما را به راه ضلالت و گمراهى کشاندند.
تقلید از بیگانگان
زمینه و بستر دیگر انحطاط فرهنگى (که از موارد گذشته، مهمتر است) تقلید بدون استدلال مردمان یک جامعه از بیگانگان است:
«تَرى کَثِیراً مِنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ»(43)
یعنى: بسیارى از آنها را مى‏بینى که کافران را دوست مى‏دارند؛ چه بد اعمالى از پیش براى خود فرستادند که نتیجه آن، خشم خداوند بود و در عذاب الهى جاودانه خواهند ماند.
روشن است که مراد آیه از دوستى اهل کتاب با کافران، صرف علاقه داشتن نیست بلکه دوستى آمیخته با انواع گناه و تشویق به اعمال و افکار نادرست است. قرآن با بیان سرانجام این دوستى، اهل کتاب و همه توحیدگرایان را از تقلید کورکورانه از بیگانگان باز مى‏دارد. حدیثى از امام باقر علیه‏السلام نقل شده است که چنین معنایى را تایید مى‏کند:
«یتولون الملوک الجبارین و یزینون اهوائهم لیصبوا من دنیاهم.»(44)
یعنى: این دسته کسانى بودند که جباران را دوست مى‏داشتند و اعمال هوس‏آلود آنان را در نظرشان خوب جلوه مى‏دادند تا به آنها نزدیک شوند و از دنیایشان بهره گیرند.
به فرموده حضرت امام خمینى قدس‏سره تقلید در پوشاک، خوراک، وسائل تجملى، آداب و رسوم شهوانى و... مسلمانان را در انحطاط فرهنگى و فساد پیش مى‏برد و آنان را به ذلت و وابستگى در همه زمینه‏ها مى‏کشاند.(45) از این رو، قرآن این گونه شباهتها و تقلیدها را ممنوع مى‏داند.
عیاشى و خوش گذرانى
یکى از مظاهر و نمودهاى انحطاط فرهنگى در جامعه بشرى، پرداختن به عیاشى و خوش‏گذرانى است. در حقیقت، خواسته نفسانى مبتنى بر لذتهاى شهوانى، سبب شکستن حریمهاى الهى و حتى انکار رسول مى‏شود:
«وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ»(46)
یعنى: ما هیچ رسولى را در سرزمینى نفرستادیم، جز آن که ثروتمندان عیاش آن دیار به رسولان ما گفتند: «ما به رسالت شما کافرین و هیچ ایمان و عقیده‏اى به شما نداریم.» و باز گفتند: «ما بیش از شما مال و فرزند داریم و در آخرت هرگز رنج و عذابى نخواهیم داشت.»
«مترف» کسى است که در خوشیهاى زندگى غوطه‏ور است و هر چه مى‏خواهد مى‏کند و در استفاده از لذتهاى دنیا و شهوات خود را آزاد مى‏داند.(47) به دیگر عبارت، مترفین به طبقه‏اى از بزرگان مرفه مى‏گویند که مال و خدمتکار بسیار داشته و از نعمت راحتى و آقایى بهره‏مندند تا آن که نفسهایشان سست شده و در فسق و فجور، غوطه‏ور مى‏شوند و به مقدسات و ارزشها، توهین و به آبرو و زشتیها تعرض مى‏کنند. اگر کسى جلوى اینگونه افراد را نگیرد در زمین، فساد به راه مى‏اندازند و زشتى را گسترش مى‏دهند و... سرانجام جامعه را به نابودى فرهنگى مى‏کشانند.
فرو رفتن در راحتیهاى نفسانى و غوطه‏ور شدن در فساد ناشى از ثروت و قدرت، باعث طغیان و سوء استفاده از نعمتهاى خداوند مى‏شود و انسانهاى ضعیف را به سرکشى در مقابل بندهاى فطرتهاى پاک و قوانین الهى وا مى‏دارد. آنگاه که چنین مردمانى در انحطاط غیر قابل بازگشت فرو روند، سنت الهى جریان مى‏یابد و عذاب بر آنان فرود مى‏آید:
«کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعِیشَتَها...»(48)
یعنى: چه بسیار شده که ما اهل دیارى را که به هوسرانى و خوش‏گذرانى پرداختند، هلاک کردیم.
ابن خلدون در مقدمه خود به زمینه‏سازى خوش‏گذرانى، براى تباهى فرهنگ اهل به توجه کرده و آن را سبب نابودى ارزشها مى‏داند:
تجمل‏خواهى و ناپروردگى، براى مردم تباهى‏آور است؛ زیرا در نهاد آدمى، انواع بدیها و فرومایگیها و عادات زشت را پدید مى‏آورد و صفات نیک را از میان مى‏برد و انسان را به صفات متضاد آن متصف مى‏کند. بنابراین، تجمل پرستى و پیامدهاى آن نشانه بدبختى و انقراض است.(49)
انحطاط فرهنگى پیامد صفات مترفین
تجمل‏گرایان و خوش‏گذرانان، داراى صفات و ویژگیهایى هستند که زمینه انحطاط فرهنگى جامعه و فرد را فراهم مى‏آورد. تبلور چنین صفاتى در اجتماع و فراگیرى آنها در عموم مردمان یک جامعه، سبب مهمى در انحطاط فرهنگى و اخلاقى به حساب مى‏آید، بلکه فراتر از آن، در اندیشه قرآنى انحطاط فرهنگى چیزى جز تحقق این ویژگیها نیست.
اگر مظاهر و نمودهاى انحطاط فرهنگى یک جامعه را نمایان شدن فسق، ظلم، بى‏اعتنایى به ارزشها، برترى‏طلبى، افتخار به صفات پوچ و...بدانیم، قرآن کریم همه این نمودها را بر مترفین منطبق مى‏داند و به همین دلیل، سرانجام کارشان را هلاکت و گرفتارى در عذاب الهى بیان مى‏کند.
به مناسبت، به بیان چند مورد از این نمودها مى‏پردازیم:
الف) فسق
«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً»(50)
یعنى: هنگامى که ما بخواهیم اهل سرزمینى را هلاک سازیم متنعمان آنان را به اطاعت امر مى‏کنیم ولى آنها راه فسق و تباهى در آن دیار را پیش مى‏گیرند. بنابراین، عقاب لزوم خواهد یافت، پس همه آنان را هلاک سازیم.
مطابق این آیه، از ویژگیهاى بارز مترفین (خوش‏گذرانان) فسق یعنى گذر از حد و حقوق صحیح و درست است. آنان با به وجود آوردن نابرابریهاى اجتماعى، روابط عاطفى و انسانى، فرهنگ و... را خدشه‏دار مى‏سازند و به صورت مستقیم و غیر مستقیم اسباب انحطاط جامعه را فراهم مى‏آورند و مردم را به امراض اخلاقى دعوت مى‏کنند تا به این وسیله به اهداف خود برسند.
ب) ظلم
از ویژگیهاى دیگر خوش‏گذرانان، ستمگرى آنان است؛ زیرا با ایجاد مراکز فساد و فحشا، ارزشهاى انسانى را دچار چالش مى‏سازند و با چنین اعمالى به خویشتن و دیگر انسانها، بلکه به خالق خود، ظلم روا مى‏دارند:
«.... لا تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَساکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ قالُوا یا وَیْلَنا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ»(51)
یعنى: مگر یزید و به خانه‏هاى خود در آیید و اصلاح فسادکاریهاى که ممکن است روزى از آنها بازخواست شوید، بپردازید. در آن هنگام با حسرت و ندامت گفتند: و اى بر ما که سخت ستمکار بودیم!
ج) جرم و عیاشى
قرآن کریم، خوش‏گذرانان مترف را مجرم مى‏داند و مى‏فرماید:
«وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِیهِ وَ کانُوا مُجْرِمِینَ»
یعنى: و ستمکاران از پى عیش، به دنبال نعمتهاى دنیوى رفتند و آنان مردمى به کار و مجرم بودند.
آنان در پى لذتهاى زودگذر و راحتى جسمى، شب‏نشینیهایى (کنایه از اتلاف وقت در راستاى عیاشى و توطئه و برنامه ریزى بر ضد انبیا و صالحان) ترتیب دادند و بدین وسیله افراد بسیارى را به تباهى اخلاقى کشاندند:
«حَتّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ یَجْأَرُونَ لا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنّا لا تُنْصَرُونَ قَدْ کانَتْ آیاتِی تُتْلى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ تَنْکِصُونَ مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ»(52)
یعنى: آنگاه که متنعمان را به عذاب اعمالشان بگیریم، در آن حال فریاد خداى آنها بلند مى‏شود که امروز فریاد مکشید که ازسوى ما هیچ مدد و یارى نخواهید دید. همانا آیات ما بر شما تلاوت مى‏شد و شما وا پس مى‏رفتید و با حالت استکبار به هذیان و افسانه‏هاى شبانه خود پرداخته، از شنیدن آیات الهى دورى مى‏کردید.
آنان که در پى هواى نفس و شهوات جنسى و غیر جنسى مى‏روند نمى‏توانند آرام بنشینند و راهیان طریق رستگارى را نظاره کنند. از این رو، درصدد گمراهى آنان برمى‏آیند و با روشهاى گوناگونى چون تشکیل شب‏نشینیهاى همراه با عیش و نوش، جامعه را به سوى تباهى اخلاقى فرامى‏خوانند.
شهوت‏پرستان راحت‏طلب، خویش را از عذاب الهى در امان مى‏بینند و به فرموده قرآن در مقابل صالحان مى‏گویند:
«نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ»(53)
یعنى: مى‏گفتند: «ما که بیش از شما مال و فرزند داریم در آخرت هم، هرگز رنج و عذابى نخواهیم داشت.»
همه تحولات جامعه انسانى که بر طبق فرهنگ قرآنى آزمایش الهى است، در میان چنین انسانهایى تبدیل به فخر فروشى و افتخار به جلوه‏هاى مادى گشته است.
نازپرورى جسم و غوطه‏ور شدن در شهوات نفسانى توجه انسان را از مسائل اصلى و باارزش باز مى‏دارد و اگر چنین وصفى در میان افراد جامعه رواج یابد؛ زیرا چنین افرادى نه تنها خود گرفتار پلیدى مى‏شوند بلکه با تهمت،(54) تهدید،(55) تبلیغ،(56) تمسخر(57) و ... جامعه را نیز به سوى زشتیها سوق مى‏دهند و از هویت فرهنگى آن دور مى‏سازند، تا آنجا که یکى از مورخان فرانسوى، شکست مسلمانان از اقوام ترک و مغول را نتیجه خوش‏گذرانیها و رفاه‏طلبیهاى آنان مى‏داند.(58)
مظاهر انحطاط فرهنگى
بى‏شک هر عمل خلافى، در جامعه و از طریق آن در افراد اثر مى‏گذارد و سبب نوعى انحطاط فرهنگى مى‏شود و فساد و تباهى در سازمان اجتماع ایجاد مى‏کند. کار خلاف و گناه و قانون‏شکنى همانند غذاى مسمومى است که چه بخواهیم و چه نخواهیم، در سازمان بدن، تأثیر نامطلوبى مى‏گذارد و انسانها را گرفتار واکنش طبیعى آن مى‏سازد.
دروغ سلب اعتماد مى‏کند؛ خیانت در امانت، روابط اجتماعى را برهم مى‏زند؛ ظلم، منشأ ظلم دیگرى مى‏شود؛ سوء استفاده از آزادى به دیکتاتورى مى‏انجامد و دیکتاتورى به انفجار؛ ترک حقوق محرومان کینه و عداوت مى‏آفریند و تراکم کینه‏ها و دشمنیها اساس جامعه را متزلزل مى‏کند؛ ظهور شهوات جنسى، جامعه را به سوى بى‏بند و بارى سوق مى‏دهد. خلاصه، هر کار نادرست و ضد اخلاق در هر مقیاس و اندازه‏اى در گستره خود، از مظاهر انحطاط فرهنگى به حساب مى‏آید و همه این موارد در قرآن کریم، تبیین معجزه‏گونه‏اى شده است. به برخى از مظاهر روشنتر انحطاط فرهنگى اشاره مى‏کنیم:
گسترش فساد
رواج فساد و فحشا در جامعه، یکى از مظاهر بارز انحطاط فرهنگى به شمار مى‏آید. از این رو، قرآن کریم به آن توجه ویژه‏اى کرده و در آیات فراوانى بشریت را از آن باز مى‏دارد.
فساد خارج شدن چیزى از اعتدال، چه کم و چه زیاد و ضد آن، صلاح است.(59) در قرآن نیز فساد و صلاح، در برابر یکدیگر قرار گرفته‏اند: «الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الأَْرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ»(60) و «وَ اللّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ»(61) و در آیات بسیارى واژه فساد همراه ترکیب «فى الارض» آمده (بیست مورد) تا نشان داده شود که جنبه‏هاى اجتماعى مسأله مورد نظر است.
قرآن به دلیل جنبه‏هاى اجتماعى و نقش مخربى که فساد در جامعه اسلامى دارد، به بیان پیامدهاى آن، پرداخته و آن را هم‏ردیف گناهان بزرگى چون جنگ با خدا و رسول،(62) هلاک کردن انسانها و زراعتها(63)، قطع پیوندهایى که خدا به آنها فرمان داده است،(64) برترى جویى و سرکشى(65) قرار مى‏دهد، تا آنجا که به هنگام غرق شدن فرعون در دریا، وقتى که او توبه خویش را اعلام مى‏کند، مى‏فرماید:
«آلآْنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ»(66)
یعنى: هم اکنون ایمان مى‏آورى؛ در حالى که قبل از این گناه کردى و از فسادگران بودى.
با نگاهى به مجموع آیات در این زمینه، در مى‏یابیم که فاسد داراى معناى وسیعى است که از بزرگترین جنایات فرعون و جباران تا گناهان به ظاهر کوچک مانند کم فروشى و تقلب در معامله را شامل مى‏شود.(67)
قرآن کریم، با معرفى مصادیق فساد به انسان، راه‏هاى مقابله با گسترش آنها براى جلوگیرى از فراگیرى انحطاط فرهنگى و اخلاقى را ارائه مى‏کند. گذشته از آن، تعبیر به فساد در زمین ما را به این واقعیت در زندگى اجتماعى انسانها رهنمون مى‏شود که مفاسد اجتماعى، موضعى نیستند و نمى‏توان آن را در یک منطقه محصور کرد، بلکه در سطح اجتماع و در روى زمین گسترش پیدا مى‏کنند و از یک گروه و فرد، به دیگران نیز سرایت مى‏کنند و جامعه را به سوى انحطاط پیش مى‏برند.
نکته‏اى دیگر که در این آیات، بخوبى نمایان است، این است که یکى از اهداف بزرگ بعثت پیامبران، پایان دادن به هر گونه فساد در زمین بوده است. حضرت شعیب به قوم خود مى‏گوید:
«إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الإِْصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ»(68)
یعنى: در برابر فساد قوم خود مى‏گوید: تنها هدف من این است که تا آنجا که قدرت دارم، با فساد مبارزه کنم و اصلاح کنم.
همجنس ‏گرایى
از انحرافات اخلاقى که نمود آشکار انحطاط فرهنگى شمرده مى‏شود، انحراف جنسى در همه ابعاد آن است. بارزترین نمونه این گمراهى، همجنس‏گرایى است که بین دو مرد، لواط و بین دو زن، مساحقه نام دارد.
قرآن کریم، چنین انحطاطى را با عواقب و سرانجام آن بیان مى‏کند. قوم لوط، نمونه بارز این انحراف زشت است که آیات الهى گناه اصلى آنان را انحراف جنسى و همجنس‏گرایى مى‏داند. آن قوم، از جهت فرهنگى بسیار پست بودند و زشتیها را بى‏پروا و آشکار انجام مى‏دادند:
«أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ»(69)
یعنى: شما با مردان خلوت کرده و راه (فطرت زناشویى) را قطع مى‏کنید و بى‏هیچ شرم و حیایى، به کارهاى قبیح در جامعه خود مى‏پردازید.
آنان چنان آشکارا دست به انجام رفتار و گفتار زشت مى‏زدند که قرآن از آن اعمال گناه چنین یاد مى‏کند:
«أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ»(70)
یعنى: آیا کار زشت و پلیدى که پیش از شما کسى بدان مبادرت نکرده، به جاى مى‏آورید.
در روایات و اسناد تاریخى، اعمال زشت و ننگین دیگرى به موازات انحراف جنسى، از قوم لوط مطرح است. مجالس و محافل آنان، مشتمل بر انواع زشتیها و اعمال پست بوده است. فحشهاى رکیک و کلمات زننده، کار همیشگى آنان بود، با کف دست به پشت دیگرى مى‏کوبیدند، قمار مى‏کردند و بازیهاى بچگانه داشتند، انواع وسائل موسیقى را به کار مى‏بردند و در حضور جمع، بدن وعورت خود را عریان مى‏نمودند.(71)
روشن است در این چنین محیط آلوده‏اى، انحراف و زشتى ابعاد تازه‏اى به خود مى‏گیرد، قبح اعمال ننگین بر چیده مى‏شود و افراد آن محافل، در راهى پیشروى مى‏کنند که هیچ کارى در نظر آنان زشت و منکر نیست.
برخى از آثار همجنس‏ گرایى
طبیعت زن و مرد آن چنان آفریده شده است که آرامش و اشباع سالم غرائز خود را در علاقه به جنس مخالف (از طریق ازدواج رسمى) مى‏بیند و هر گونه تمایل جنسى در خارج از این چارچوب، انحراف از طبیعت سالم و یک نوع بیمارى روانى به حساب مى‏آید که اگر ادامه یابد روز به روز تشدید مى‏شود و نتیجه‏اش بى میلى به جنس مخالف و اشباع ناسالم از طریق میل به جنس موافق است.
بر اساس سنت الهى، زن و مرد با ویژگیهاى جنسى، روحى و بدنى، اسباب تکامل یکدیگر را فراهم مى‏آورند و عمل بر خلاف این سنت و فطرت چیزى جز سرپیچى از عبودیت الهى نیست. نه تنها انسان بلکه حیات تمام موجودات رشد کننده بر قاعده زوجیت یعنى همراهى مذکر و مؤنث، استوار و جمع شدن دو مذکر یا دو مؤنث خلاف قاعده خلقت است:
«سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الأَْزْواجَ کُلَّها مِمّا تُنْبِتُ الأَْرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمّا لا یَعْلَمُونَ»(72)
یعنى: پاک و منزه است خدایى که همه ممکنات عالم را جفت آفریده؛ چه از نباتات و چه از انسانها و دیگر مخلوقاتى که انسانها از آن آگاه نیستند.
این گونه روابط نامشروع در ارگانیسم بدن انسان و حتى در سلسله اعصاب و روح، اثرهاى ویرانگرى دارد: مرد را از یک مرد کامل بودن و زن را از یک زن کامل بودن ساقط مى‏کند؛ به گونه‏اى که زنان و مردان همجنس‏باز، گرفتار ضعف جنسى و تشویش خاطر مى‏گردند و دیگر قادر نخواهند بود پدر و مادر خوبى براى فرزندان آینده خود باشند. آنان از جهت روانى گرفتار تضاد پیچیده روانى مى‏شوند؛ حال آن که قرآن، همراهى دو همسر را سبب آرامش آنان مى‏داند و مى‏فرماید:
«وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً ...»(73)
یعنى: و یکى از آیات (لطف) الهى آن است که براى شما از جنس خودتان جفتى بیافرید تا در کنار او آرامش یافته و با هم، انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانى، برقرار فرمود.
بر اساس این آیه، زن و مرد در کنار هم آرامش و سکون مى‏یابند و با محبت و دوستى و مهربانى از زندگى خویش لذت مى‏برند. افزون بر این، در احادیث بسیار، علتهاى فروانى چون فراگیرى فساد و از بین رفتن نسل انسانى و از هم پاشیدن روابط خانوادگى و...سبب حرمت شدید همجنس‏گرایى شمرده است(74) و شریعت مقدس براى جلوگیرى از این عمل زشت، مجازاتهاى سختى را براى آنان که در این مسیر قدم بر مى‏دارند، در نظر گرفته است.
زنا
از دیگر مظاهر انحطاط فرهنگى که سبب انحطاط و فرومایگى قانون خانواده است و در نهایت، به انحطاط فرهنگى جامعه مى‏انجامد، مسأله زنا و عمل نامشروع است که قرآن به شدت از آن نهى مى‏کند و براى تأکید و مبالغه در نهى، مخاطبین خود را از نزدیک شدن به آن برحذر مى‏دارد:
«وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِیلاً»(75)
یعنى: و هر گز به عمل زنا نزدیک نشوید که کارى بسیار زشت و راهى بسیار ناپسند است.
تاریخ نشان مى‏دهد که هیچ امتى به این عمل زشت آلوده نشد مگر آن که به انحطاط و سقوط فرهنگى دچار گشت. زنا همانند لواط داراى مفاسدى است که هویت فرهنگى جامعه را سست مى‏کند؛ زیرا در این صورت، فرد فرزند خویش را نمى‏شناسد و به تربیت او اقدام نمى‏کند. هرج و مرجى که در هجوم شهوانى هر مردى به زنى پدید مى‏آید، جامعه را در هاله‏اى از تنازعهاى بى‏پایان فرو مى‏برد. زن زناکار، مورد پذیرش فطرت سالم مردان نیست. بنابراین، الفت و مهربانى و آرامش که از آثار ازدواج است براى زن و مرد حاصل نمى‏شود.
افزون بر این، در چنین جامعه‏اى شخصیت زن، تنزل چشمگیرى مى‏یابد تا آنجا که تنها وسیله‏اى براى دفع شهوات مردان هوسران، به حساب مى‏آید و به فرموده رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله یکى از عوامل خراب شدن خانه انسان که قابل تعمیر و جبران نیست، زنا و عمل نامشروع است.(76)
بى‏شک، با تعمق در آیات الهى، مظاهر و مصادیق فراوانى چون بى‏اعتنایى به ارزشها، کم رنگ شدن نقش دین، تبدیل منکر به معروف و بر عکس و... را مى‏توان روشن ساخت و زمینه‏هاى فراوان آن را که بسیار مفید است به کاوش نشست، تا راهگشاى زندگى بشر امروزى باشد؛ شاید از سرعت فرو رفتنش در انحطاط فرهنگى کاسته شود.
عوامل بازدارنده انحطاط فرهنگى
قرآن کریم، افزون بر تبیین جلوه‏هاى فرومایگى و پستى فرهنگ اصیل و اسلامى، به ارائه راهکارهایى براى جلوگیرى از انحطاط فرهنگى جوامع مى‏پردازد و در مقابل فرهنگى که براساس بینش امانیستى و لیبرالیستى، انسان را به آزادى بدون قید و بند دعوت مى‏کند، انسان را به سوى بهترین زندگى دنیوى و آخرتى فرا مى‏خواند و عوامل مهمى را در این زمینه یادآور مى‏شود:
الف) کنترل و نظارت اجتماعى
در حقایق درس‏آموز دین، نظارت و کنترل اجتماعى، به صورت جدى و اساسى مطرح شده است. آیات فراوانى در زمینه امر به معروف و نهى از منکر از سوى خداوند براى بشر نازل شده.(77) و این قانون کلى توسط مفسران حقیقى شریعت (معصومین) شرح و تبیین یافته است. امام صادق از رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل فرمودند:
هرگاه هنجارشکنى، حریم‏شکنى و معصیت خدا، به صورت علنى و آشکار صورت پذیرد، هر چند هنجارشکنان اندک و اکثریت مردم، افرادى قانون‏مدار و هنجارمند باشند، ولى این اکثریت نظارت و کنترل را رها کنند، عذاب خواهند شد.
بنابراین، یکى از عوامل بازدارنده و تأثیرگذار در رفتار و فرهنگ جامعه، مسأله کنترل و نظارت اجتماعى است. امروز کنترل اجتماعى مفهومى مهم در جامعه‏شناسى یافته است؛ چنان که دورکیم مى‏گوید:
«هرگاه نفوذ نظارت کننده جامعه، به گرایشهاى فردى، کارایى خود را از دست بدهد و افراد جامعه، به حال خود واگذار شوند، جامعه به ناهنجارى دچار خواهد شد.»(78)
کوتاه سخن این که پیاده شدن صحیح امر به معروف و نهى از منکر، سبب باز داشتن انسان از فحشا و فساد و مسائل ضد اخلاقى مى‏شود و اگر افراد کجرو و منحرف، بر فرهنگ جامعه تسلط پیدا مى‏کنند نتیجه سستى و بى‏توجهى صالحان نسبت به وظیفه اجتماعى خود، یعنى نظارت و کنترل اجتماعى است.(79)
ب) جلوگیرى از مقدمات انحطاط
همان‏طور که تا کنون گذشت، یکى از مظاهر فساد، انحراف در زمینه مسائل جنسى و شهوانى است. قرآن کریم براى جلوگیرى از آن، از حرکت زنان و دختران در جامعه اسلامى به گونه‏اى که جلب توجه کند و فسادانگیز باشد، نهى کرده است و با هر کارى که جوّ جامعه را مسموم یا آلوده کند بشدت مبارزه مى‏کند. اگر قرآن با غیبت بشدت مبارزه مى‏کند(80) براى جلوگیرى از آشکار شدن عیوب پنهانى است؛ زیرا نمایان شدن چنین زشتیهایى، حرمت جامعه را جریحه‏دار مى‏کند و اگر دستوربه عیب‏پوشى مى‏دهد، دلیلش همین است که گناه، جنبه عمومى و همگانى پیدا نکند قرآن براى کسانى که دوست دارند زشتیها و گناهان قبیح در میان افراد با ایمان شیوع پیدا کند، عذاب دردناکى در دنیا و آخرت تعیین مى‏کند:
«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ»(81)
یعنى: همانا کسانى که دوست دارند زشتیها در میان مردم باایمان شیوع یابد در دنیا و آخرت دچار عذاب دردناکى مى‏شوند.
اسلام با توجه به این نکته که غریزه جنسى، نیرومندترین و ریشه‏دارترین غریزه آدمى است و آنگاه که شعله‏ور شود حوادث هولناک به وجود مى‏آورد، از آنچه زمینه‏ساز و بستر طغیان شهوات است نهى مى‏کند. از این رو در آیه حجاب مى‏خوانیم:
«وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ... وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ»(82)
یعنى: و زینت خود را جز آن مقدار که ظاهر است، آشکار نکنند و روسرى‏هاى خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود) و زینت خود را آشکار نسازند مگر براى شوهر خویش یا... آنها هنگام راه رفتن، پاهاى خود را بر زمین نزنند تا زینت پنهانشان معلوم شود (و صداى خلخال که بر پا دارند به گوش رسد).
در این آیه، آشکار نمودن زینتها، سه بار مورد نهى قرار مى‏گیرد؛ چرا که این عمل سبب کشیده شدن افراد جامعه به فساد و فحشا و در نتیجه، غفلت از یاد خداست. فراتر از این، از سخن گفتن زنان به گونه‏اى که نامحرمان در ایشان طمع کنند، نهى مى‏کند:
«فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ»(83)
یعنى: در گفتار نرمى نکنید تا آن که در دل مرضى دارد، طمع نکند.
آرى! قرآن انسان را از همه مقدمات و زمینه‏هاى گسترش فساد و از بین رفتن هویت فرهنگى، باز مى‏دارد و او را به یاد خدا و رعایت دستورات تکاملى الهى فرا مى‏خواند.
ج) بیا ن عاقبت انحطاط فرهنگى
تاریخ امروز و گذشته، به صورت زنده و روشن، صحنه‏هاى مجازات الهى را نشان مى‏دهد. قرآن براى جلوگیرى از انحراف انسانها و به قصد عبرت‏آموزى آنها چنین کسانى را مثال مى‏زند و مى‏فرماید که خداوند شالوده زندگى آنان را از اساس ویران کرد و سقف بر سرشان فرو ریخت و عذاب الهى از جایى که نمى‏دانستند به سراغشان آمد.(84)
تبیین سرنوشت قوم نوح،(85) عاد،(86) ثمود،(87) شعیب،(88) لوط(89) و طغیانگران(90) در آیات بسیار، براى بازداشتن جامعه از چنین سرنوشتى است. در آیات الهى، چنین سرانجامى براى عموم کسانى که در انحطاط فرهنگى و دینى فرو مى‏روند، تصویر شده است و این نتیجه‏گیریهایى از مجموع آیات است که آنچه در این ماجراها بیان مى‏شود از انکار و تکذیب آیات الهى و انکار معاد و رستاخیز و فساد و نتیجه دردناک آنها، مخصوص جمعیت و گروه خاصى نیست، بلکه همه کسانى که در چنین راهى قدم بردارند، به چنین سرنوشت و پایانى دچار مى‏شوند ودر آخرت نیز به طور دائم در عذاب الهى خواهند ماند.
د) دعوت به تدبر و تفکر
قرآن براى هدایت مردمان و توجه دادن آنان به راه درست، در زمینه‏هاى مختلف، از همگان مى‏خواهد که تفکر و تدبر کنند(91) و مى‏فرماید: چرا در زنده نمودن خداوند، مردگان را تدبر نمى‏کنید.(92) آیا اندیشه نمى‏کنید که راه درست انسان را به سرانجامى آرامش‏بخش مى‏رساند. چرا تفکر نمى‏کنید که بتهایى که مى‏پرستید نمى‏توانند هیچ عملى انجام دهند(93). تنها کسانى در آیات و امثال قرآن کریم مى‏اندیشند که داراى علمى کاربردى هستند.(94)
قرآن مردمان را توبیخ مى‏کند که چرا در آنچه انجام مى‏دهید فکر نمى‏کنید. اگر ظلمى به کسى مى‏کنید به فطرت خویش مى‏یابید که این عمل زشت و غیر انسانى است. اگر در جهل به سر مى‏برید با کمى تفکر درمى‏یابید که میان علم و جهل تساوى نیست و عالمان و جاهلان برابر نخواهند بود(95) و تقلید چشم بسته از پدران، کارى برخاسته از بى‏فکرى انسانهاست.(96)
بنابراین، گوناگونى دعوت به اندیشه و ژرف‏نگرى، براى یافتن راه درست است. قرآن مى‏خواهد انسان را به کمال بلند انسانیت، رهنمون شود و جامعه اسلامى را از انهدام فرهنگى مصون دارد. از این رو، در همه زمینه‏هاى انحطاط فرهنگى، به تصریح و کنایه سخن مى‏گوید و متفکران و اندیشوران را به یافتن و ارائه دادن صراط مستقیم یعنى راهى به دور از زشتیها براى شخص و جامعه، فرا مى‏خواند.
نتیجه‏ گیرى و ارائه پیشنهاد
با سیر نزولى هویت فرهنگى در جوامع بشرى، ضرورت پژوهش در این زمینه، از منظر وحى الهى، ضرورتى انکارنشدنى است؛ زیرا بررسى این موضوع مهم از دیدگاه قرآن مى‏تواند براى همه مذاهب اسلامى، شایان توجه و کارساز باشد.
هدف از فرستادن رسولان الهى، ارائه فرهنگ صحیح و نمایاندن راه رستگارى به بشر است. قرآن نیز به این مقوله، توجه ویژه‏اى داشته است.
آیات الهى، با ارائه تصویرى کامل از جوامع جاهلیت، نمونه‏اى گویا و رسا از انحطاط فرهنگى را ترسیم مى‏کنند و با بیان ویژگیهاى چنین اجتماعى، عبرت‏آموزى آن را براى آیندگان یادآور مى‏شوند.
تأثیرگذارى گناهان در گستره‏اى وسیع در کشاندن جامعه به سوى فرومایگى و از بین رفتن ارزشها، روشن است، اما خداوند متعال در قرآن بر توجه به پاره‏اى از مظاهر و نمودهاى انحطاط فرهنگى تأکید مى‏ورزد و گسترش فساد را به صورت عموم و رواج همجنس‏گرایى، زنا و اعمال نامشروع، بى‏اعتنایى به ارزشها و تبدیل زیباییها به زشتیها و... به طور خصوص را از نشانه‏هاى بارز انحطاط فرهنگى جامعه مى‏داند.
قرآن، راه‏هایى را براى بازدارندگى جامعه از فرومایگى فرهنگى ارائه مى‏کند و از پیروان خود مى‏خواهد با اجراى نظارت و کنترل اجتماعى (امر به معروف و نهى از منکر) و جلوگیرى از مقدمات انحراف و با تفکر و تدبر در سرنوشت جامعه‏هاى پیشین، جامعه خود را از انحرافات فرهنگى مصون دارند تا مورد لطف و مشمول رحمت خداوند مهربان قرار گیرند و از گرداب عذاب دنیوى و آخرتى در امان باشند.
در آیه‏اى از قرآن، مى‏خوانیم:
«قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ...»(97)
یعنى: بگو: اى اهل کتاب! بیایید به سوى سخنى که میان ما و شما یکسان و مشترک است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزى را همتاى او قرار ندهیم و برخى از ما بعضى دیگر را به‏خدایى نپذیریم.
این آیه، دعوت به نقطه‏هاى مشترک میان اسلام و آیینهاى دیگر مى‏کند و به ما مى‏آموزد که اگر کسانى حاضر نبودند در همه اهداف با شما همکارى کنند یا همه اعتقادات شما را بپذیرند، بکوشید دراهداف مهم و مشترک همکارى کنید.(98)
بنابراین، پیشنهاد مى‏شود به رغم تفاوت اعتقادى مذاهب و وجود سلیقه‏هاى مختلف در جامعه اسلامى، با توجه به تهاجم فرهنگى بر ضد همه مذاهب و ایادن الهى، همه آنان با تعمق و تحقیق در این نقطه مشترک (قرآن) زمینه را براى پیاده کردن آن فراهم سازند. تحقق چنین مهمى مستلزم این است که ابتدا از جهت ارائه تئورى کامل قرآنى در زمینه انحطاط فرهنگى، به سرانجام قابل اطمینانى دست یابیم.

________________________________________
1ـ کارشناس ارشد فلسفه، محقق و نویسنده.
2ـ محمد محمدى رى‏شهرى، میزان الحکمة، دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1362، ج3، ص 149، ح 5058.
3ـ معادل عربى آن «الثقافة» و معادل انگلیسى آن «Culture» است.
4ـ لغت نامه دهخدا، دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1377، ج 39، ص277.
5ـ اقتباس از امیر حسین آریان‏پور، زمینه جامعه‏شناسى، شرکت سهامى کتابهاى جیبى و کتابفروشى دهخدا، تهران، چاپ هفتم، 1353، ص 120.
6ـ لغت‏نامه دهخدا، ج 3، ص 3484.
7ـ جامع احادیث الشیعة، انتشارات مهر، قم، 1409ق.، ج 15، ص 8.
8ـ نحل / 89.
9ـ نهج البلاغه، خطبه 193.
10ـ همان.
11ـ محمد بن یعقوب الکلینى، اصول کافى، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1365، ج 2، ص 599.
12ـ نهج البلاغه، خطبه 198.
13ـ محمد محمدى رى‏شهرى، پیشین، ح 1644.
14ـ همان، ح 1648.
15ـ نهج البلاغه، خطبه 198.
16ـ محمد محمدى رى‏شهرى، پیشین، ح 16425.
17ـ حجرات / 13.
18ـ آل عمران / 103.
19ـ نهج البلاغه، خطبه 26.
20ـ صادق آیینه‏وند، تاریخ سیاسى اسلام، نشر رجاء، قم، 1371، ص 42.
21ـ تکاثر / 2ـ1.
22ـ نحل / 57.
23ـ تکویر / 9.
24ـ انعام / 40.
25ـ البته اندیشه ناب قرآنى، هم نظام کاپیتالیسم و سرمایه‏دارى را مردود مى‏داند و هم نظام سوسیالیسم را طرد مى‏نماید و راه میانه‏اى را پیشنهاد مى‏کند.
26ـ حبیب‏الله پایدار، حیات و مرگ تمدنها، انتشارات قلم و دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1357، صص70ـ41.
27ـ مائده / 77.
28ـ اعراف / 44.
29ـ حشر / 19.
30ـ شریف مرتضى، شرح الغرر و الدرر، ص 426.
31ـ زخرف / 37ـ36.
32ـ نساء / 60.
33ـ آل عمران / 120.
34ـ مائده / 91.
35ـ اسراء / 53.
36ـ انعام / 121.
37ـ عنکبوت / 38.
38ـ نور / 121.
39ـ یونس / 78.
40ـ اعراف / 70.
41ـ مائده / 4.
42ـ احزاب / 67.
43ـ احزاب / 7.
44ـ فضل بن الحسن الطبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، دار الفکر، بیروت، 1414 ق.، ج3،ص 381.
45ـ ر.ک.: وصیت نامه سیاسى الهى حضرت امام خمینى قدس‏سره .
46ـ سبأ / 35ـ34.
47ـ قصص / 58.
48ـ قصص / 58.
49ـ مقدمه ابن خلدون، دار إحیاء التراث العربى، بیروت، 1408 ق.، ص 322.
50ـ اسراء / 16.
51ـ انبیاء / 13ـ12.
52ـ مؤمنون / 67ـ64.
53ـ سباء / 35.
54ـ اعراف / 60 و 66؛ مؤمنون / 27 و 34.
55ـ شعراء / 49 و 116؛ اعراف / 88 و 124؛ هود / 91؛ یس / 18؛ طه / 71.
56ـ مؤمنون / 34ـ33.
57ـ هود / 38؛ حجر / 11؛ یس / 30؛ زخرف / 7؛ انعام 10 و... .
58ـ گوستاو لویون، تاریخ تمدن اسلام و عرب، ترجمه سید هاشم رسولى محلاتى، کتابفروشى اسلامیه، تهران، 1364، ج2، ص 763.
59ـ الراغب الاصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، المکتبة المرتضویه، تهران، 1392 ق.، ص 379.
60ـ شعراء / 152.
61ـ بقره / 220.
62ـ مائده / 33.
63ـ بقره / 205.
64ـ بقره / 27.
65ـ قصص / 83.
66ـ یونس / 91.
67ـ هود / 88.
68ـ هود / 88.
69ـ عنکبوت / 29.
70ـ سوره اعراف، آیه 80
71ـ شیخ عباس قمى، سفینة البحار، انتشارات سنائى، تهران، ص 517.
72ـ یس / 36.
73ـ روم / 21.
74ـ محمد بن الحسن الحر العاملى، وسائل الشیعه، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ج 14، ص 252.
75ـ اسراء / 32.
76ـ محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، المکتبة الاسلامیه، تهران، چاپ سوم، 1374، ج 79، ص 19.
77ـ آل‏عمران / 104، 110 و 114؛ اعراف / 157؛ توبه / 67، 71 و 112؛ حج / 41؛ لقمان / 17.
78ـ لوئیس کوزر، زندگى و اندیشه بزرگان جامعه‏شناسى، ترجمه محسن ثلاثى، انتشارت علمى، چاپ ششم، 1376، ص192.
79ـ شبیه این مضمون از امام على علیه‏السلام نقل شده است. محمد محمدى رى‏شهرى، پیشین، ج 6، ص 264. به نقل از: حسن غفارى‏فر، نظارت و کنترل اجتماعى، کتاب زنان، ش 17، ص 120.
80ـ حجرات / 12.
81ـ بقره / 19.
82ـ نور / 31.
83ـ احزاب / 32.
84ـ نمل / 26.
85ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، دارالکتب‏الاسلامیة، تهران، چاپ بیستم، 1380، ج 9، ص 68 و ج 25، ص87.
86ـ همان، ج 9، ص 142 و ج 20، ص 239.
87ـ همان، ج 14، ص 235 و ج 9، ص 162.
88ـ همان، ج 15، ص 332.
89ـ همان، ج 11، ص 109 و ج 22، ص 356.
90ـ همان، ج13، ص 415 و ج 16، صص 177 و 453.
91ـ محمد فؤاد عبد الباقى، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، انتشارات اسلامى، تهران، چاپ دوم، 1374، صص595ـ594.
92ـ بقره / 73.
93ـ انبیاء / 67.
94ـ مضمون آیه 43 سوره عنکبوت.
95ـ زمر / 9؛ رعد / 16 و... .
96ـ بقره / 170.
97ـ آل عمران / 64.
98ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیشین، ج2، ص 594.

 

تبلیغات