آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

آن هنگام که خالق هستى، از اراده خویش مبنى بر خلق جانشین، به فرشتگان گفت، آنان با شگفتى پرسیدند که موجودى فسادگر و خون‏ریز مى‏آفرینى؟! خداوند پاسخ داد: آنچه من مى‏دانم، شما نمى‏دانید. این چنین، انسان به عرصه وجود وارد شد. موجودى که پاى در فرش و سر به سوى عرش داشت. جسمى داشت که او را به زمین مى‏کشید و روحى که به آسمانش مى‏خواند. اما خالقش تنهایش نگذارد و به سوى خویش فرا خواند و از انحرافش بر حذر داشت. ضمانت اجراى نیکى و بدى او را نیز، قیامت قرار داد تا کاشته‏هاى این دنیا، در آن دیار برداشت شود. این نوشتار، مجموعه این فرآیند را تحلیل مى‏کند و به بررسى هدف خلقت، لزوم وجود قیامت، رابطه عمل انسان با پاداش یا عذاب قیامت و نکاتى پیرامون روز پسین مى‏پردازد.

متن

انسان به عنوان اشرف مخلوقات خداوند، داراى دو بعد جسم و روح مى‏باشد؛ جسم انسان مربوط به عالم ماده و روح انسان مربوط به عالم بالا و الوهیت است. قرآن کریم، ترکیب انسان را از روح و جسم تأیید مى‏کند و در مورد بدن تصریح مى‏کند که انسان از خاک آفریده شده است(2) و در مورد روح مى‏فرماید: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»(3) یعنى: از روح خویش در وى دمیدم. هنگامى که خاک و نفخه الهى با هم ترکیب شدند موجودى متولد شد که بخشى مربوط به عالم سفلى و پست و بخشى مربوط به عالم علیا بود و ترکیب این دو بخش از هستى، هنرى بود که تنها از عهده بهترین خالق برمى‏آمد: «فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ»(4)
این دو بعد داراى خواستها و امیال ویژه خود هستند؛ آن که مربوط به عالم ماده و خاک است، میل به فجور و پستى دارد و آن که مربوط به عالم بالاست به سعادت و تقوى مایل است: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»(5) یعنى: سپس به او فجور و تقوى الهام نمود.
نکته دیگر، این که قرآن کریم که هدف از خلقت انسان را عبادت خداوند مى‏داند؛ «و ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإِْنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ»(6) یعنى: جن و انس را خلق نکردم مگر براى عبادت. با توجه به این که موجوداتى بوده و هستند که همیشه خداوند را عبادت مى‏کردند و هیچگاه از فرمان الهى تخلف و عصیان نکرده و نمى‏کنند،(7) انسان، به این دلیل آفریده شد تا با اراده و اختیار خویش خداوند را عبادت نماید؛ یعنى با آن که قدرت بر انجام فجور و فحشا دارد، به سوى عبادت خداوند گام بر مى‏دارد و خود را با اراده و اختیار خویش، تحت فرمان الهى قرار داده و از او پیروى نماید.
از طرف دیگر، خداوند متعال براى آن که انسان را به سوى خویش بخواند اقداماتى را صورت داده است تا راه رسیدن به خویش را هموار سازد که به بخشى از آن اشاره مى‏کنیم.
1ـ انسان را به گونه‏اى آفرید که طالب حق بوده و به سوى خداوند متعال حرکت نماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ»(8) یعنى: پس بدین حق روى آور و بر آن ثابت قدم باش؛ آن دینى که خداوند سرشت مردم را بر آن آفرید و دگرگونى در آفرینش خداوند نیست. در حقیقت، فطرت انسان، خداجو خلق شده است؛ به گونه‏اى که اگر فریفته خواستها و لذتها واقع نشود، به سوى خداوند گام برمى‏دارد.
2ـ ذات اقدس الهى، انسان را براى رسیدن به خود، مورد حمایت جدى قرار داده است؛ به گونه‏اى که هر کس به سوى او حرکت نماید، خداوند راه‏هاى مختلف را به او نشان خواهد داد تا بتواند مسیر درست را انتخاب نماید: «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»(9) یعنى: هر کس در راه ما تلاش کند ما راه‏هاى خود را به او نشان خواهیم داد. در واقع، مهم آن است که انسان به نداى درونى خویش پاسخ داده و به سوى الله طى طریق کند؛ در این صورت افقهاى مختلف به سوى او گشوده مى‏شود تا بهتر و آسانتر این مسیر را بپیماید.
3ـ لطف دیگر بارى تعالى براى رساندن انسان به هدف خلقتش (عبادت خداوند) این است که انبیا را فرستاد تا انسانها را از ظلمت آباد ماده به نور الهى برسانند: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»(10) یعنى: کتابى (قرآن کریم) را بر تو نازل کردیم تا مردم را از تاریکى، به نور درآورى.
آرى! پیامبران، بویژه آخرینِ آنها در حالى که چراغ هدایت در دست دارند از طرف خداوند بین مردم آمده‏اند تا زنجیرها را از پایشان بردارند: «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَْغْلالَ التى کانت علیهم»(11) یعنى: و از اینان بار گرانشان و غلها و بندهایى را که بر ایشان بود از دوششان بر مى‏دارد. زیرا لازمه بردن آنها به حریم ملکوت، آن است که غلها و زنجیرها بر پایشان نباشد: «قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ»(12) یعنى: بگو: بیایید تا آنچه خدایتان حرام کرد را بر شما تلاوت کنم.
استاد جوادى آملى ـ دام ظله ـ مى‏نویسد:
«تعال غیر از الىّ است. اگر دو نفر در یک سطح قرار گیرند یکى به دیگرى مى‏گوید: «الىّ»؛ پیش من بیا. اما اگر در دو طبقه باشند آن که بالاتر است مى‏گوید: «تعال» یعنى: بیا بالا. حرف انبیا این است که بالا بیایید. این لطیفه را در تفسیر بیضاوى ملاحظه مى‏فرمایید که آن ادیب مى‏گوید: در بادیه‏نشینان عرب رسم بود و هم اکنون هم هست که در مناطق کوهستانى خانه‏ها را در سینه کوه مى‏سازند و دامنه کوه را که هموار است براى کشت و زرع آماده مى‏کنند بچه‏ها در نقاط هموار به بازى مشغول مى‏شدند هنگام غروب پدر و مادر به لبه ایوان منزل مى‏آمدند و به بچه‏ها مى‏گفتند «تعالوا، تعالوا!» بیایید بالا، بیایید بالا!»(13)
نتیجه آن که انسان براى رسیدن به جایگاه واقعى خویش، محتاج به راهنماست و خداوند متعال، این لطف را از بنده‏اش دریغ نفرمود.
4ـ در مرحله بعد، خداوند به بندگان امر فرمود که اگر گناه کردید و این گناه به خاطر غفلت و جهالت بود(14) به سوى خدا بازگشته و توبه کنید؛ خداوند متعال شما را مى‏پذیرد: «أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(15) یعنى: کسى به جهالت عملى انجام داده و توبه کند و اصلاح نماید، خداوند بخشنده و مهربان است.
5ـ در آخرین گام، براى آن که جلوى گناهان را بگیرد ـ که مهمترین راهزن است ـ تا انسان در مسیرى که خداوند انتخاب نموده، به درستى قدم بردارد؛ فرمود که انسانها را در قیامت در محضر خویش حاضر خواهد کرد و آنان که خداوند را عبادت کردند، به ثواب و آنها که عصیان کردند به کیفر خواهند رسید و کوچکترین عملى، مورد غفلت واقع نمى‏شود: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»(16) یعنى: کسى که ذره‏اى کار خیر انجام دهد آن را خواهد دید و آن کس که ذره‏اى عمل بد نماید آن را خواهد دید. قیامت، پایانى بر علت خلقت انسان و روز نتیجه امتحان انسان است که آیا در این آزمون بزرگ سربلند بیرون آمد یا خیر.
اما انسانى که غرق در امور مادى و ظلمانى دنیا شد، آن قدر از اصل خلقت خویش دور گشت که حتى معاد را انکار نمود و این که انسان بى‏جانى که خاک شده، دوباره جان بگیرد را امرى بعید شمرد. مى‏توان گفت مهمترین علت انکار قیامت، استبعاد آن است: «فَقالَ الْکافِرُونَ هذا شَیْءٌ عَجِیبٌ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنّا تُراباً ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ»(17) یعنى: کافران گفتند: این چیز عجیبى است! آیا ما پس از آن که خاک شدیم دوباره زنده مى‏شویم؟! این بازگشت بسیار بعید است. خداوند، در رد این پندار مى‏فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَوءُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ»(18) یعنى: و او کسى است که خلایق را مى‏آفریند و سپس باز مى‏گرداند و برگردانیدن براى او آسانتر است.
استاد جوادى آملى ـ دام ظله ـ مى‏نویسد:
«عامل [انکار] ملحدان، شبهه علمى نیست بلکه انگیزه انکار، شهوت عملى و بى‏بند و بارى است که مانع پذیرش معاد مى‏شود... اگر درباره ادله ضرورت معاد، درست دقت شود نه تنها وجود قیامت را به خوبى اثبات مى‏کند بلکه هر گونه شبهه انتقادى را نیز حل خواهد کرد.»(19)
گرچه استبعاد کافران بى‏دلیل است اما وجود قیامت کاملاً مستدل و قابل اثبات است. از این رو، لازم است ادله اثبات قیامت مورد بررسى قرار گیرد تا صحت این مسأله به خوبى روشن شود. در نگاه قرآن کریم، مردن به معناى فنا و معدوم شدن نیست، انسان با مردن از بین نمى‏رود بلکه بعد از عالم قبر انسان وارد عالم برزخ شده و سپس وارد محشر مى‏شود تا به حساب وى رسیدگى شود و سفر انسان از تکوین تا قیامت به پایان برسد. پس باید ثابت کنیم که انسان با مردن معدوم نمى‏شود و همچنین وجود برزخ و علت وجود قیامت و کیفیت حساب را مورد بررسى قرار دهیم.
1ـ ابقاى انسان
بدن، از بدو تولد تا مرگ داراى حالتهاى گوناگونى است (کودکى، نوجوانى، جوانى و کهولت). این تغییر تدریجى بدن، امرى محسوس است، علاوه بر آن که در فلسفه به اثبات رسیده که تغییر و تحول از لوازم ماده است اما در انسان علاوه بر این تغییر و تحول بدنى چیز دیگرى وجود دارد که ثابت بوده و تغییر پیدا نمى‏کند و انسان، به همان امر ثابت شناخته مى‏شود. مسماى اسم هر انسانى در حقیقت، همان بُعد ثابت انسان است که ویژگیهاى او را در بر دارد. آن جنبه، روح انسان مى‏باشد که هویت او را تشکیل مى‏دهد و انسانیت انسان، وابسته به آن است. انسان در خودش، وجود امر ثابت (روح) و امر متغیر (بدن) را مى‏یابد. علاوه بر آن که در افراد دیگر نیز آن را مشاهده مى‏کند. از آنجا که روح ثابت بوده و تغییر، از لوازم ماده است به خوبى روشن مى‏شود که روح امرى مجرد است؛ در نتیجه، زوال و انکار در آن، راه ندارد.
قرآن کریم نیز به وجود روح و تجرد آن و این که هنگام مرگ، روح به طور کامل، اخذ مى‏شود اشاره دارد: «اللّهُ یَتَوَفَّى الأَْنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الأُْخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذلِکَ لآَیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»(20) یعنى: خداست که وقت مرگ، ارواح خلق را مى‏گیرد و آن را که هنوز مرگش فرا نرسیده نیز در حال خواب روحش را قبض مى‏کند. سپس آن را که حکم به مرگش کرده، جانش را نگاه مى‏دارد و روح آن را که محکوم به مرگ نکرده به بدنش مى‏فرستد تا وقت معین مرگ؛ در این کار، ادله قدرت الهى براى متفکران، پدیدار است.
مرحوم علامه طباطبایى رحمه‏الله مى‏نویسد:
«در مجمع آمده است قبض شى اخذ به تمام و کمال است و وقتى گفته مى‏شود: «توفیت حقى» یعنى: تمام حقم را گرفتم... مراد از انفس، ارواح متعلق به بدن است نه مجموع روح و بدن؛ چون مجموع روح و بدن قبض نمى‏شود بلکه روح قبض مى‏شود؛ یعنى تعلقش به بدن قطع مى‏شود... از این آیه استفاده مى‏شود که نفس، موجود است و مغایر با بدن است؛ به گونه‏اى که از بدن جدا شده و مستقل شده و به حیات خویش ادامه مى‏دهد.»(21)
ارزش اثبات وجود روح در انسان، در این است که انسان با مردن، نابود نمى‏شود. متلاشى شدن و از بین رفتن، از ویژگیهاى بدن مادى است اما روح ثابت بوده و بعد از مرگ نزد خداوند محفوظ است: «قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ»(22) یعنى: به آنها بگو: فرشته مرگ که مأمور قبض روح شماست، جان شما را خواهد گرفت و پس از مرگ به سوى خداى خود باز مى‏گردید. اما این بازگشت، یک بازگشت صرف نیست بلکه براى آن است که انسان مورد محاسبه قرار گیرد و هر کس نتیجه اعمال دنیایى خود را بیابد. از این رو باید اثبات نمود که قیامتى هست که در آنجا انسان مورد پرسش واقع شده و نتیجه اعمالش به وى داده خواهد شد.
2ـ اثبات قیامت
براى اثبات قیامت دلایل مختلفى، ذکر کرده‏اند(23) که در اینجا به طور اختصار به دو مورد اشاره مى‏کنیم:
الف) عبث نبودن خلقت
شکى نیست که آفریدن هستى مى‏بایست بر اساس حکمتى صورت گرفته باشد؛ چرا که فعل بیهوده و بى‏هدف، از هیچ عاقلى(24) سر نمى‏زند چه برسد به خداوند متعال که حکیم و عاقل على الاطلاق بلکه خالق عقل است. اگر سیر انسان به قیامت منتهى نشود تا به اعمال او رسیدگى شود، خلقتش و به تبع آن، وجود شرایع و ارسال رسل، لغو خواهد بود؛ زیرا آنچه انسان در این عالم انجام دهد هیچ انعکاسى نخواهد داشت و رشد و عدم رشد انسان بى‏معنا بوده بلکه وجود انبیا و شرایع امرى بیهوده خواهد بود. مرحوم علامه طباطبایى رحمه‏الله مى‏نویسد:
«اگر از جانب خدا حسابى در کار و پاداشى در پیش نباشد، دعوت دینى که مجموعه‏اى از فرمانهاى خدا و اوامر و نواهى اوست، کمترین اثرى در بر نخواهد داشت؛ وجود و عدم دستگاه نبوت و تبلیغ در اثر مساوى خواهد بود بلکه عدم آن بر وجودش رجحان خواهد داشت؛ زیرا پذیرش دین و پیروى از مقررات شرع و آیین خالى از کلفت و سلب آزادى نیست و در صورتى که متابعت آن اثرى در بر نداشته باشد هرگز مردم زیر بار آن نخواهد رفت... تأمل در آفرینش انسان و جهان و همچنین در غرض و هدف شرایع آسمانى، در پیش بودن چنین روزى (روز رستاخیز) را روشن مى‏سازد. ما وقتى که در کارهایى که در آفرینش تحقق مى‏پذیرد، دقیق مى‏شویم، مى‏بینیم که هیچ کارى بدون غایت و هدف ثابت انجام نمى‏پذیرد. هرگز خودِ کار به طور اصالت و استقلال مطلوب نیست بلکه پیوسته، مقدمه هدف و غایتى است... آفرینش انسان و جهان، کار خداست و خدا منزه است از این که کار بیهوده و بى‏هدف انجام دهد... پس ناچار براى آفرینش جهان و انسان هدف وغرض ثابتى در کار است. البته سود و فایده آن به خداى بى‏نیاز بر نخواهد گشت و هرچه باشد به سوى آفریده‏ها عاید خواهد شد. پس باید گفت جهان و انسان به سوى یک آفرینش ثابت و وجود کاملترى متوجهند که فنا و زوال نپذیرد.»(25)
مرحوم شهید مطهرى رحمه‏الله براى این مسأله، مثال روشنى ذکر مى‏کند:
«جنین که در رحم است اعضا و جوارح (چشم، گوش، جهاز تنفس‏و...) برایش خلق مى‏شود. جنین در رحم یک زندگى گیاهى دارد ولى در رحم تجهیزاتى به او داده شده است که در عالم رحم به کار نمى‏آید؛ مثلاً این چشم براى زندگى گیاهى رحم نیست. اگر بنا باشد که همیشه دوره زندگى جنینها این باشد که وارد رحم مى‏شود و آخر نه ماه زندگى آنها پایان پذیرد، این خلقت، تناسب با این زندگى ندارد. آیا این آیات که مى‏گوید: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ»(26) نمى‏خواهد این مطالب را بفهماند که همین طورى که درباره یک جنین در رحم اگر کسى زندگى گیاهى او را ببیند و بر زندگى بعد حساب باز نکند، خلقت عبث است، اى انسان! اگر روى خودت حساب نکنى و خیال کنى همین زندگى دنیایى هستى خلقت خود را عبث فرض کردى.»(27)
ب) عدم تخلف خداوند از وعده و وعید
خداوند متعال به مؤمنین، وعده داده است که به ثواب اعمال خود خواهند رسید و به مجرمان وعید داده است که سزاى اعمالشان را خواهند دید: «إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً وَعْدَ اللّهِ حَقًّا إِنَّهُ یَبْدَوءُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ بِالْقِسْطِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ»(28)
یعنى: بازگشت شما همه به سوى او خواهد بود؛ این به حقیقت وعده خداست که او در اول خلق را بیافریده و آنگاه به سوى خود بر مى‏گرداند تا آنان که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند به عدل و احسان، ثواب و جزاى خیر دهد و آنان که کافر شدند، به کیفر کفرشان به شرابى از حمیم دوزخ و عذابى دردناک معذب گرداند.
خداوند متعال خلف وعده نمى‏کند؛ زیرا انجام ندادن وعده و وعید یا ناشى از عدم قدرت است که ذات اقدس الهى بر همه چیز قادر است: «أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتى وَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»(29) یعنى: اوست که مرده‏ها را زنده مى‏کند و به درستى که او بر همه چیز قادر است. یا براى آن است که چیزى او را مجبور کند تا از وعده و وعید دست بردارد؛ در حالى که چیزى نمى‏تواند حضرتش را مجبور کند: «کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ»(30) یعنى: همه در برابر او خاضع و خاشع هستند.
از آن‏جا که خداوند حکیم است و بیهوده وعده و وعید نمى‏دهد و قادر على الاطلاق است و هستى همه در برابر او خاضع هستند. و چیزى او را مجبور نمى‏کند، پس باید قیامتى باشد تا وعده و وعید جامعه عمل بپوشد: «رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ النّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ»(31) یعنى: پروردگارا! به درستى که تو مردم را در روزى که شکى در آن نیست، جمع خواهى کرد. به درستى که خداوند خلف وعده نخواهد کرد.
3ـ برزخ
برزخ یعنى حایل میان دو چیز و هر چیزى که بین دو چیز فاصله شود.(32) در قرآن کریم، به برزخ اشاره شده است: «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»(33) یعنى: در پیش روى آنها برزخ است تا روزى که براى حساب، برانگیخته شوند.
در نگاه قرآن کریم، انسان بعد از موت و انتقال از دنیا به مکان دیگر منتقل مى‏شود که به آن برزخ مى‏گویند ـ چون حایل میان دنیا و آخرت است ـ و در آنجا منتظر روز قیامت خواهد شد و مراد از این برزخ، قبر و عالم مثال است که بعد از مرگش تا قیامت در آن زندگى مى‏کند.(34)
حال، این سؤال مطرح مى‏شود که آیا انسان در برزخ، داراى حیات است یا خیر؟ بنا بر ادله تجرد روح و عدم فناى آن، روح زنده بوده و آنگونه که خود را در این عالم تربیت کرده است، در عالم برزخ زندگى خواهد کرد؛ یعنى اگر خود را خوب تربیت نمود، متنعم و اگر بد تربیت کرد، معذب خواهد بود تا به حساب وى رسیدگى شود. قرآن کریم نیز این نظریه را تأیید مى‏کند؛ شاید مهمترین آیه آیه‏اى است که به دوبار مردن و دوبار زنده شدن انسانها اشاره دارد: «قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ»(35) یعنى: گویند پروردگارا! ما را دوبار میراندى و دوبار زنده کردى. ما به گناهانمان اعتراف کردیم؛ آیا راهى براى بیرون رفتن (از عذاب) هست.
مرحوم علامه طباطبایى رحمه‏الله مى‏نویسد:
مراد، میراندن از حیات دنیا و زنده کردن در برزخ و سپس میراندن از برزخ و زنده کردن براى روز حساب و روز قیامت مى‏باشد.(36)
همچنین در تفسیر آیه شریفه «النّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ»(37) مى‏فرماید:
آیه صریح است در این که اولاً یک عرضه بر آتش است و دیگرى ادخال در آتش که ادخال، شدیدتر از عرضه بر آن است. ثانیا عرضه بر آتش قبل از قیام ساعت است که در آن، ادخال در آتش صورت مى‏گیرد و آن عذاب برزخ است ـ عالم بین موت و بعث. ثالثا عذاب در برزخ و قیامت به یک چیز است ولى برزخیها به آتش جهنم از دور معذب مى‏شوند و اهل آخرت به دخول در آن.(38)
آیه شریفه «فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»(39) نیز دلالت بر متنعم بودن مؤمنین در عالم برزخ دارد.
در تفسیر نور الثقلین از امام سجاد علیه‏السلام روایت شده است که قبر، یا باغى از باغهاى بهشت یا حفره‏اى از حفره‏هاى جهنم است.(40)
بنابراین، وجود عالم برزخ با توجه آیات و روایات فراوانى که در مورد آن، وارد شده است، از امور قطعى بوده و حیات برزخى نیز مورد قبول همه است(41) و انسان در دنیا که دار عمل است به عالم برزخ که دار آمادگى براى حساب است وارد مى‏شود و از آنجا به آخرت که روز حسابرسى مى‏باشد، وارد خواهد شد.
4ـ روز حساب و قیامت
یکى از نامهاى قیامت، «روز حساب» است؛ یعنى قیامت روزى است که به حساب بندگان رسیدگى مى‏شود و هر کس آنچه انجام داده محاسبه شده و اگر عمل خوب بود، به کننده آن ثواب و اگر بد بود، به کننده آن عقاب داده مى‏شود. آن روز به کسى ظلم نمى‏شود و انسانها آنچه را که انجام داده‏اند، به چشم خویش مشاهده مى‏کنند: «عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ»(42) آن روز به قدرى سخت است که مردم، به مست مى‏مانند؛ در حالى که مست نیستند بلکه عذاب الهى سخت است: «وَ تَرَى النّاسَ سُکارى وَ ما هُمْ بِسُکارى وَ لکِنَّ عَذابَ اللّهِ شَدِیدٌ»(43) سختى عذاب به حدى است که زنان باردار فرزند سقط مى‏کنند و زنان شیرده از فرزند شیرخوار خود غافل مى‏شوند: «یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها»(44)
در آن روز، خداوند با بدکاران سخن نمى‏گوید و به نظر رحمت به آنها نمى‏نگرد و از پلیدى گناه آنها را پاکیزه نمى‏کند و آنان در جهنم داراى عذاب سخت و دردناک خواهند بود: «لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»(45) اما آنان که در دنیا فرامین الهى را اطاعت کردند و از نواهى آن اجتناب کردند، داراى آسایش و آرامش خاصى هستند؛ در بهشتهایى هستند که نهرهایى از آب زلال و گوارا و نهرهایى از شیر، بى‏آن که طعمشان تغییر کند و نهرهایى از شراب ناب که نوشندگان را به حد کمال لذت بخشد و نهرهایى از عسل مصفى در آن وجود دارد و تمام میوه‏ها براى آنان مهیاست و بالاتر از همه لذات، مغفرت خداوندى است: «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ»(46) در آنجا هر چه دلها میل و اشتها دارند و چشمها از آن لذت مى‏برند مهیاست: «فِیها ما تَشْتَهِیهِ الأَْنْفُسُ وَ تَلَذُّ الأَْعْیُنُ»(47) البته عذاب و ثواب و بهشت و جهنم بعد از رسیدگى به حساب آنهاست. طبق فرمایش قرآن، حسابرسى، با میزان انجام مى‏شود.
5ـ میزان
یکى از نکاتى که در مورد روز قیامت مطرح است، مسأله میزان است که اعمال با آن سنجیده مى‏شود. مراد از میزان چیست؟ مرحوم علامه طباطبایى رحمه‏الله تعبیر بسیار لطیف و زیبایى دارند که آن را نقل مى‏کنیم:
«ظاهر آیات میزان، نشان مى‏دهد که حسنات، موجب سنگینى میزان و سیئات موجب سبکى آن مى‏شود؛ نه آن که حسنات وزن شوند و مقدار سنگینى آن مشخص شود سپس گناهان وزن شوند و سنگینى آن مشخص شود پس این دو سنگینى با هم مقایسه شود تا روشن شود کدام سنگین‏تر است؛ اگر حسنه سنگین است، حکم به بهشت و اگر گناه سنگین‏تر است حکم به جهنم شود... بلکه مراد این است که حسنه، موجب سنگینى در میزان و سیئه موجب خفت آن مى‏شود... به نظر مى‏رسد در آنجا چیز دیگرى است که اعمال به آن مقایسه مى‏شود و سنگینى، مال آن چیز است؛ اگر از اعمال حسنه بود موجب سنگینى میزان و اگر سیئه بود که منطبق بر آن نشد و به آن وزن نشد باعث سبکى میزان مى‏شود؛ کما این که در ترازوها اینگونه است چون در ترازو مقیاسى هست مانند مثقال که اشیا به آن سنجیده مى‏شود... در اعمال هم مقیاسى هست که با آن اعمال سنجیده مى‏شود؛ مثلاً صلاة که به وسیله آن نمازها سنجیده مى‏شود نماز کامل است و در زکاة و نظیر اینها نیز چنین است.»(48)
بنابراین، مى‏توان گفت میزان، چیزى جز اعمال کامل نیست که اعمال با آنها سنجیده مى‏شود و اما گناهان چون داراى مقیاس کامل نیست، سنجیده نمى‏شود بلکه گناه یعنى عدم کمال و نبودن آن و عمل خوب، موجب سبکى میزان مى‏شود.
6ـ رابطه اعمال انسان با پاداشهاى اخروى
یکى از نکات اساسى در مسأله معاد، رابطه اعمال انسان با پاداشهاى اخروى است؛ بویژه آن که انسان در این عالم، گناه محدود انجام مى‏دهد اما در آخرت در بهشت، براى همیشه یا در جهنم براى همیشه مستقر مى‏شود. حقیقت آن است که انسان در قیامت به سبب فعل خاصى متنعم و معذب نیست بلکه آن فعل خاص در وى اثر و حالتى ایجاد مى‏کند که آن اثر، در وى ماندگار است. همان طور که اگر کسى چشم کس دیگرى را کور کند، عمل کور کردن در یک زمان محدود صورت مى‏گیرد اما کورى آن شخص براى همیشه مى‏ماند، اعمالى که انسان انجام مى‏دهد، در وى صورتى ایجاد مى‏کند که همیشگى است و انسان به سبب آن، معذب یا متنعم است. مرحوم علامه طباطبایى رحمه‏الله در این باره مى‏فرماید:
عذاب در حقیقت، اثر براى صورت شقاوتى است که بعد از علل معدّه که مخالفت محدود است حاصل مى‏شود. عذاب اثر این علل محدود موقت نیست تا گفته شود چگونه امر متناهى در نامتناهى تأثیر مى‏گذارد.(49)
پس آنچه انسان انجام مى‏دهد موجب سعادت و شقاوت دائمى در او مى‏شود و عذابها و نعمتهاى الهى، بر آن حالت و ملکه‏اى است که در وى ایجاد مى‏شود.
در تفسیر عیاشى از امام صادق علیه‏السلام علت خلود در نار و جنت چنین ذکر شده است: «همانا اهل آتش در آتش جاودان هستند براى آن که نیتشان این بود که در دنیا اگر براى همیشه بودند خداوند را معصیت کنند و اهل بهشت در بهشت جاودان هستند براى آن که نیتشان این بود اگر در دنیا براى همیشه بودند خداوند را عبادت کنند و براى نیتشان، یکى در آتش و دیگرى در بهشت است.»(50) این حدیث به خوبى نشان مى‏دهد که اعمال انسان موجب ملکاتى در نفس مى‏شود که انسان را به سوى آن اعمال سوق مى‏دهد؛ خواه عمل بد و خواه خوب باشد.
فایده بحث از قیامت
در قرآن کریم، قریب به هزار و چهارصد آیه درباره قیامت است؛ در حالى که آیات مربوط به فقه و احکام عملى از پانصد آیه تجاوز نمى‏کند.(51) علت این تأکید آن است که قرآن عامل اصلى انحراف انسانها از مسیر الهى را فراموشى روز قیامت مى‏داند: «إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ»(52) یعنى: آنان که از راه خدا گمراه شوند، براى آنها عذاب سختى است به دلیل آن که روز حساب را فراموش کرده‏اند. دلیل آن هم روشن است: وقتى انسان قیامت را فراموش کرد به حیات دنیوى راضى مى‏شود؛ در نتیجه فقط به فکر امور دنیوى خویش خواهد بود و همین باعث مى‏شود هر چه در توان دارد براى خویش انجام دهد؛ هر چند منجر به اذیت و ظلم به دیگران شود. در چنین حالتى، آنچه حرف اول را مى‏زند منفعت شخصى است. فراموشى قیامت در مواردى بروز مى‏کند که ما به دو مورد آن که در قرآن نیز آمده است، اشاره مى‏کنیم:
الف) انسانى که قیامت را فراموش کرد، در زمینه اقتصادى سعى مى‏کند آنچه براى او مفید است، انجام دهد؛ هر چند براى دیگران مضر باشد؛ مثلاً وقتى حقى بر گردن کسى دارد، سعى مى‏کند به نحو کامل بگیرد اما هنگامى که به دیگران متاعى مى‏دهد، از آن مى‏کاهد و کمتر مى‏دهد: «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ الَّذِینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَى النّاسِ یَسْتَوْفُونَ وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ»(53) یعنى: واى به حال کم‏فروشان! آنان که چون به کیل یا وزن چیزى از مردم بستانند، تمام بستانند و چون چیزى بدهند در کیل یا وزن کم دهند.) در حالى که حتى گمان به قیامت کافى است تا آنها را از این کار باز دارد و با مردم همانگونه برخورد نمایند که دوست دارند مردم با آنان معامله کنند: «أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِیَوْمٍ عَظِیمٍ یَوْمَ یَقُومُ النّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ»(54) یعنى: آیا گمان نمى‏کنند که آنها برانگیخته مى‏شوند؛ آن روز روز بزرگى است؛ روزى است که مردم در حضور پروردگار عالم براى حساب مى‏ایستند.
ب) اگر این باور در انسان تقویت شود که آنچه انجام مى‏دهد، از بین نخواهد رفت و اگر عمل خوبى انجام داد پیش خداوند محفوظ مانده و جزا داده مى‏شود و اگر عمل بدى را مرتکب شد، سزاى آن را خواهد دید، تمام سعى خود را صرف جلب رضایت پروردگار خواهد کرد. از طرف دیگر، یکى از نکاتى که قرآن کریم، آن را امر انسانى تلقى مى‏کند، توجه به محرومین جامعه است که موجب مى‏شود فقر که عامل بسیارى از بدبختیهاى اجتماع است، از بین برود.
قرآن کریم براى این مورد، دو مثال ذکر مى‏کند: یکى آن که محرومین را از خود مى‏راند و دیگرى در حالى که در بدترین شرایط بود محرومین را بر خود ترجیح داد. قرآن، عامل طرد محرومان را در نمونه اول انکار قیامت و عامل ایثار به محرومان را ایمان به قیامت مى‏داند.
«أَ رَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ فَذلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ وَ لا یَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْکِینِ»(55) یعنى: آیا دیدى آن کس (ولید بن مغیره) را که روز جزا را انکار مى‏کرد. این همان شخصى است که یتیم را از خود دور مى‏کرد (و آنها را بر سر سفره خویش نمى‏خواند) و کسى را بر اطعام به فقیر ترغیب نمى‏کرد.
اما در مقابل از کسانى نام مى‏برد که با وجود داشتن روزه افطار خود را در سه روز پیاپى به محرومان دادند (روز سوم که شدت گرسنگى بیشتر بود یک اسیر غیر مسلمان به در خانه آنها مراجعه کرد اما او را ناامید نکردند): «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ(56) مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً»(57) یعنى: در حالى که به طعام نیاز داشتند(58). با وجود شدت نیاز، آن را به مسکین و یتیم و اسیر دادند. آنگاه علت این امر را چنین ذکر مى‏کنند: «إِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً»(59) یعنى: ما از قهر پروردگار خود در روزى که از رنج و سختى آن، رخسار خلق در هم و غمگین است، مى‏ترسیم.
آرى! یاد قیامت یادآورى هدف خلقت انسان است و موجب آبادانى دنیا و آخرت انسان خواهد شد.

________________________________________
1ـ مدرس حوزه، نویسنده و محقق.
2ـ طبرسى، مجمع البیان، دار احیاء التراث، بیروت، 1379، چاپ سوم، ص 335: اصل آدم از خاک است؛ به دلیل فرمایش خداوند؛ «خلقه من تراب» ـ آل‏عمران / 59 ـ سپس خاک را تبدیل به گل کرد؛ به دلیل فرمایش خداوند؛ «خلقته من طین» ـ اعراف / 12 ـ سپس این گل را گذاشت تا متغیر شده و مدتى ماند؛ به دلیل فرمایش خداوند: «من حمأٍ مسنون» ـ حجر / 28 ـ سپس آن را گذاشت تا خشک شود؛ به دلیل فرمایش خداوند: «من صلصال» ـ الرحمن / 14 ـ این اقوال موجب تناقض نیست بلکه بیان حالات مختلف است.
3ـ ص / 72.
4ـ مؤمنون / 14.
5ـ شمس / 8.
6ـ ذاریات / 56.
7ـ تحریم / 6.
8ـ روم / 30.
9ـ عنکبوت / 69.
10ـ ابراهیم / 1.
11ـ اعراف / 157.
12ـ انعام / 151.
13ـ عبدالله جوادى آملى، حکمت عبادات، نشر اسراء، چاپ چهارم، 1380، ص 121؛ و نیز ر.ک.: تفسیر بیضاوى، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1408 ق.، ج 1، ص 326.
14ـ جهالت، در اینجا به معناى نادانى نیست بلکه به کسى که هوى و هوس بر او غالب شد و عقل را به کار نگرفت، اطلاق مى‏گردد. ر.ک.: سید محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دوم، ج 4، ص 253.
15ـ انعام / 54.
16ـ زلزال / 8 ـ 7.
17ـ ق / 3ـ2.
18ـ روم / 27.
19ـ عبدالله جوادى آملى، ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، انتشارات الزهراء، چاپ دوم، 1360، صص 314ـ313.
20ـ زمر / 42.
21ـ سید محمدحسین طباطبایى، پیشین، ج 17، ص 284 و ج 1، ص 355.
22ـ سجده / 11.
23ـ براى اطلاع از براهین اثبات معاد، ر.ک.: عبدالله جوادى آملى، پیشین، صص 303ـ281.
24ـ در فلسفه به اثبات رسیده است که هیچ فعل بیهوده‏اى در عالم، وجود ندارد (حتى بازى بچه‏ها) اما غایت و هدف دو گونه است: «ما ینتهى الیه الفعل» و «ما لاجله الفعل» (ر.ک.: سید محمدحسین طباطبایى، نهایة‏الحکمه، مرحله 8، فصل 12) مراد از هدف در اینجا مالاجله الفعل است.
25ـ سید محمدحسین طباطبایى، شیعه در اسلام، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ هفتم، 1372، صص 160 ـ 158.
26ـ مؤمنون / 115.
27ـ مرتضى مطهرى، معاد، نشر صدرا، چاپ اول، 1373، ص 75.
28ـ یونس / 4.
29ـ حج / 6.
30ـ بقره / 116.
31ـ آل‏عمران / 9.
32ـ طبرسى، پیشین، ج 4، ص 116.
33ـ مؤمنون / 100.
34ـ سید محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، پیشین، ج 15، ص 71.
35ـ غافر / 11.
36ـ سید محمدحسین طباطبایى، پیشین، ج 17، ص 330.
37ـ مؤمن / 46: [اینک که در عالم برزخند] آتش دوزخ را صبح و شام بر آنها عرضه مى‏دارند و چون روز قیامت شود خطاب آید که فرعونیان را به سخت‏ترین عذاب وارد جهنم کنید.
38ـ سید محمدحسین طباطبایى، پیشین، ج 17، ص 335.
39ـ آل عمران / 170: شادند به آنچه خداوند از فضل و احسان خود به آنها داد و به کسانى که از پشت سرشان هنوز به ایشان نپیوسته‏اند، بشارت مى‏دهند که خوف و بیمى بر ایشان نیست.
40ـ حویزى، نورالثقلین، چاپ دوم، ج 3، ص 553.
41ـ جعفر سبحانى، محاضرات فى الالهیات، مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ دوم، 1415 ق.، ص 624. به معتزله نسبت داده شده است که عذاب قبر را انکار کردند، اما این درست نیست؛ چرا که منکر عذاب قبر تنها یک نفر است به نام ضرار بن عمرو.
42ـ تکویر / 14.
43ـ حج / 2.
44ـ حج / 2.
45ـ آل عمران / 77.
46ـ محمد / 15.
47ـ زخرف / 72.
48ـ سید محمدحسین طباطبایى، پیشین، ج 8، ص 9.
49ـ همان، ج 1، ص 415.
50ـ تفسیر عیاشى، مکتبة العلمیة الاسلامیه، تهران، ج 20، ص 316، حدیث 158.
51ـ زین‏العابدین قربانى، به سوى جهان ابدى، 1363، ص 74.
52ـ ص / 26.
53ـ مطففین / 3ـ1.
54ـ مطففین / 6ـ4.
55ـ ماعون / 3ـ1.
56ـ مرحوم علامه طباطبایى رحمه‏الله معتقد است ضمیر «على حبه» به طعام بر مى‏گردد نه به خداوند. سید محمدحسین طباطبایى، پیشین، ج 20، ص 215.
57ـ انسان / 8.
58ـ به اتفاق عامه و خاصه، این آیه در مورد حضرت على علیه‏السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام نازل شده است. جلال‏الدین السیوطى، درّ المنثور، دار الفکر بیروت، چاپ اول، 1993 م.، ج 8، ص 371.
59ـ انسان / 10.

 

تبلیغات