امام خمینى منادى عزت مسلمین
آرشیو
چکیده
اصل عدم تحقیر مهمترین اصل در روابط اجتماعى است و انسان زمانى مىتواند به این اصل مهم دست یابد که خود را بشناسد و بداند همه در مقابل موجودى که خیر مطلق و خالق همه موجودات است، ضعیف بوده و وابسته به او هستند. در این مقاله با توجه به آیات و روایات به اصل عزتمندى انسان پرداخته شده است؛ و با عنایت به آیه 139 سوره نساء که مىفرماید: همه عزّتها از آن خداست؛ حال، خداوند این عزت را به هر کس که بخواهد ارزانى مىکند؛ چنان که در آیه 8 سوره منافقون افرادى که به خاطر اتصال به منبع الهى داراى عزت شدند را معرفى مىکند و مىفرماید: «لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُوءْمِنِینَ» و اگر کسى به این مرحله رسید داراى ویژگیهایى چون نترسیدن، محدود نبودن، اعتقاد کامل به هدف و براى همیشه زنده بودن مىشود. و در زمان ما حضرت امام خمینى«سلامالله علیه» با رسیدن به این مرحله حقیقةً داراى این ویژگیها شد و منادى عزت مسلمین در عصر حاضر گردید.متن
هر انسانى از آن جهت که انسان است داراى حقوقى مىباشد و در جامعهاى که زندگى مىکند باید این حقوق به رسمیت شناخته شود و از آنجا که انسان مدنىالطبع است، یعنى به گونهاى خلق شده است که حوائج خود را به کمک همنوعان خویش برآورده مىسازد، توجه به این نکته ـ یعنى به رسمیت شناخته شدن حقوق افراد در جامعه ـ جدىتر مىشود؛ از طرفى وجود برخى نارساییهاى مادى و معنوى موجب مىشود عدهاى موج سوار، خود را قیم بقیه دانسته و آنها را تحت فشار قرار دهند تا کارهاى آنها و سرنوشت آنها را آنگونه که خود مىخواهند رقم بزنند؛ و از طرف دیگر به خاطر وجود همین نارساییها برخى حاضرند خود را تحت اختیار چنین انسانهایى قرار داده و تحت سیطره آنان قرار گیرند، در حالى که شاید بتوان مدعى شد یکى از مهمترین مؤلفههایى که بشر به دنبال آن مىباشد مسأله داشتن آبرو، احترام و عزت در بین افراد جامعه است.
اسلام به عنوان دینى که منطبق با فطرت انسانى است و به نداى درونى انسانها پاسخ مىدهد این امر طبیعى را مورد امضا و تأکید جدى قرار داده است به گونهاى که در روابط اجتماعى اصل عدم تحقیر را مطرح مىسازد؛ چرا که لازمه رسیدن به این نقطه ـ یعنى، احترام به حقوق دیگران و داشتن آبرو در اجتماع ـ مدیون دو امر است:
1ـ هیچ انسانى حق ندارد خود را تحقیر کند، تا زمینه استعمار خویش را توسط دیگران فراهم سازد و براى رسیدن به برخى از امور خود را پیش دیگران تحقیر نماید و باعث تسلط دیگران بر خویش شود.
2ـ هیچ کسى حق ندارد دیگران را تحقیر کند؛ در این مسأله فرقى نیست که طرف مقابل مسلمان باشد یا غیر مسلمان، بلکه مهم این است که هر کس انسان است، باید به حقوق او توجه شود.
این اصل عدم تحقیر را در هر دو وجه آن در کلمات حضرت امیرالمؤمنین على علیهالسلام مىتوان یافت؛ چرا که از یک طرف مىفرماید کسى حق ندارد خود را تحقیر کند:
«اکرم نفسک عن کل دنیة و ان ساقتک الى الرغائب فانک لن تعتاض بماتبذل من نفسک عوضا و لا تکن عبد غیرک قد جعلک الله حرا.»(2)
نفس خویش را از هر پستى عزیزدار اگر چه تو را به آنچه مىخواهى برساند؛ بدرستى که آنچه بدست مىآورى نمىتواند عوض آن عزت نفسى که از دست مىدهى باشد؛ و بنده دیگرى مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.
از طرف دیگر مىفرماید کسى حق ندارد دیگران را تحقیر کند:
«و لا تکونّن علیهم سبعا ضاریا فانهم صنفان اما اخ لک فى الدین او نظیر لک فىالخلق»(3)
مانند حیوان درنده بر آنان متاز بدرستى که مردم دو دستهاند یا برادران دینى تو هستند یا مانند تو از حیث خلقت، انسان هستند.
بنابراین اصل عدم تحقیر مهمترین اصل در روابط اجتماعى است و انسان زمانى مىتواند به این اصل مهم دست یابد که خود را بشناسد و بداند همه در مقابل موجودى که خیر مطلق و خالق همه موجودات است ضعیف بوده و وابسته به او هستند و همانطور که انسانها را ایجاد کرد و داراى سیر نزولى بودند «انا لله»، دوباره به سوى او برخواهند گشت «الیه راجعون»(4)؛ پس باید تنها به وى پاسخگو بود و تنها از وى دستور گرفت و خداوند بر همه چیز آگاه است؛ «وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»(5) و نسبت به هر چیزى تواناست؛ «بکل شىء قدیر»(6) و همه عالم محتاج به او هستند و او از همه کس بىنیاز است؛ «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»(7)؛ و با رحمت واسعه خویش به هستى نظر دارد:
«قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ قُلْ لِلّهِ کَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»(8)
بگو آنچه در آسمان و زمین است از آن کیست؟ بگو از آن خداوندى است که بر خویش رحمت و بخشایش را فرض و واجب کرد.
زمانى که انسان این رابطهاى که بین او و خداوند متعال است را باور نماید و در جهت استحکام آن بکوشد و همیشه به ذات اقدس الهى توجه داشته باشد به طور طبیعى همه چیز براى او در مقایسه با عظمت خداوند بزرگ، کم ارزش مىشود و تنها به او تمسک مىکند و تنها براى او خضوع مىکند، و وقتى به خداوند قادر، توکل نماید، دیگر هیچ کس نمىماند که خود را در مقابل آنها خوار نماید؛ و از طرف دیگر چون در مقابل چنین موجود با عظمتى قرار مىگیرد خویش را فردى ضعیف و وابسته به او مىداند؛ دیگر جایى براى گردن فرازى و برخوردهاى قیم مآبانه نمىماند؛ از این رو نسبت به دیگران احترام قائل است؛ چرا که خود و همه را در مقابل او مساوى مىداند؛ براى همین است که هدف بعثت انبیا عبادت خداوند و اجتناب از طاغوت عنوان شده است:
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ»(9)
در هر امتى رسولى را فرستادیم تا مردم را به عبادت خداوند و اجتناب از طاغوت دعوت نمایند.
عبادتکردن خداوند، یعنى، طى طریقى که خداوند براى انسان در نظر گرفتهاست و انسانى که در این مسیر قرار مىگیرد رحمت الهى شامل او مىشود و در مسیر نسیم رحمت الهى قرار مىگیرد و چنین انسانى چون متصل به دریا مىشود خود نیز دریا مىشود از این رو در قرآن کریم عزت را از آن خداوند مىداند.
«الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْدُونِالْمُوءْمِنِینَأَیَبْتَغُونَعِنْدَهُمُالْعِزَّةَفَإِنَالْعِزَّةَلِلّهِجَمِیعاً»(10)
آن گروه که کافران را دوست دارند نه مؤمنان را آیا نزد کافران عزت را مىطلبند؟! بدرستى که عزت، همه نزد خداوند است.
عزت یعنى: قاهرى که مقهور نمىشود و غالبى که مغلوب نمىشود، حقیقةً مختص به خداست و غیر خداوند فى نفسه ذلیل است و هیچ چیزى را مالک نیست؛(11) حال خداوند این عزت را به هر کس که بخواهد ارزانى مىکند؛ «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ»(12) هر کس را بخواهد عزیز مىکند و هر کس را بخواهد ذلیل مىکند.
چون در ابتداى این آیه مىفرماید خداوند به هر کسى بخواهد ملک مىدهد و از هر کس بخواهد مىگیرد، مرحوم علامه طباطبائى رحمهالله از آن استفاده مىکند که عزت از فروعات ملک است و چون ملک از آن خداوند است پس عزت نیز از آن خداوند است.(13)
آنگاه در آیه شریفه دیگرى افرادى که به خاطر اتصال به منبع الهى داراى عزت شدند را معرفى مىکند؛ «لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُوءْمِنِینَ»(14) عزت براى خداوند و براى رسولش و براى مؤمنین است.
اگر کسى به این مرحله رسید داراى ویژگیهایى مىشود که در ذیل به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
1ـ نترسیدن
با اتصال انسان به منبع لایزال الهى دیگر چیزى او را به هراس نخواهد افکند؛ «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»(15) بدرستى که اولیاى الهى داراى خوف و ترس و نگرانى نیستند. سرش آن است که ذات اقدس الهى از هیچ کس واهمه ندارد و هیچ چیز خداوند را محزون نمىکند؛ براى این که همه در مقابل خداوند خوار و ذلیل هستند.
«الحمد لله الذى لیس له معادل یعادله و لا شبیه یشاکله و لا ظهیر یعاضده قهر بعزته الاعزاء و خضع لعظمته العظماء و بلغ بقدرته ما یشاء»(16)
ستایش مخصوص خدایى است که نه کسى مقابلش به خصومت برخیزد و نه شریکى که مانندش باشد و نه معینى که مددکار او باشد؛ عزیزان در مقابل عزتش همه مقهورند و بزرگان در پیشگاه عظمتش فروتن و خاضعند و قدرت کاملش به هر چه خواهد رساست.
وقتى انسانى به چنین منبعى متصل باشد هرگز نخواهد ترسید؛ زیرا همانگونه که ذات اقدس الهى مقهور کسى واقع نمىشود چنین انسانى نیز مقهور کسى واقع نخواهد شد و همانگونه که همه در مقابل خداوند خاضع هستند در مقابل چنین انسانى خضوع مىکنند و وقتى عوامل ترس ـ یعنى مقهور واقع شدن و... ـ از بین رفت، ترس نیز از بین خواهد رفت. مرحوم علامه امینى رحمهالله در الغدیر به هشت سند روایت مىکند وقتى حضرت امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیهالسلام در لیلة المبیت در جایگاه پیامبر خوابید جبرئیل نزد سرش و میکائیل در پایین پاى على علیهالسلام نشسته و مىگویند به به آفرین، خدا به تو بر فرشتگان افتخار و مباهات مىکند.(17)
بر این اساس است که حضرت امام رحمهالله در مقابل شرق و غرب ایستاد و هرگز واهمه نداشت و با آن همه فشارها و تحریمهایى که علیه ایران بود حضرت امام خمینى رحمهالله بدون ذرهاى وحشت در مقابل آنها ایستاد و جالب آن که خودش مىفرماید:
«والله تا حالا نترسیدم، آن روز هم که مىبردنم آنها مىترسیدند، من آنها را تسلى مىدادم که نترسید.»(18)
2ـ محدود نبودن
از آنجا که ذات اقدس الهى در مرزها نمىگنجد و پروردگار تمام عالمیان است «رب العالمین»(19) چنین انسانى که خود را متصل به ذات اقدس الهى نمود و متصل به این دریا شد هرگز محدود به مکان جغرافیایى خاص نیست و براى این است که نسبت به همه احساس مسؤولیت مىکند و نسبت به همه دل مىسوزاند؛ از این رو پیامبر گرامى اسلام به مردم ایران نامه مىنویسد، گرچه خود در جزیرةالعرب است؛ پس مؤمن واقعى و مسلمان پیرو چنین پیامبرى نمىتواند نسبت به دیگران بىتفاوت باشد؛ براى همین است که اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام فرمودند:
«من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم»(20)
کسى که صبح کند در حالى که نسبت به امور مسلمانان بى اهمیت باشد مسلمان نیست.
زیرا چنین کسى خدایى نمىاندیشد، در حالى که رحمت الهى بر همه هستى گسترده شده است؛ «و رحمته وسعت کل شىء»(21) پس انسانى که نسبت به مسلمانان دیگر بىتفاوت است یا حتى نسبت به سایر مردم بىتفاوت است، بهرهاى از اسلام نبرده است؛
«من سمع رجلا ینادى یا للمسلمین و لم یجبه فلیس بمسلم»(22)
اگر مسلمانى، استغاثه کسى ـ هر چند غیرمسلمان ـ را بشنود و به آن پاسخ ندهد، مسلمان نیست.
سرش آن است که انسانیت محور اصلى تعلیمات اسلامى است و این اصل نباید به فراموشى سپرده شود و همه انسانها بندگان خداوند هستند و در تاریخ اسلامى فراوان به چشم مىخورد که ائمه طاهرین علیهمالسلام در دستگیرى از غیر شیعه و غیرمسلمان کوتاهى نکردند؛ به عنوان نمونه زمانى که حضرت على علیهالسلام مىشنود خلخال از پاى زنى غیر مسلمان گرفته مىشود مىفرماید: اگر مرد مسلمان به خاطر این موضوع بمیرد من او را سرزنش نمىکنم.(23) و حضرت امام قدسسره چون اجداد طاهرینش نسبت به امور مسلمانان و مردم جهان بى تفاوت نبود؛ به این جهت از یک طرف با معرفى آمریکا به عنوان شیطان بزرگ، طاغوت زمان را به مسلمانان معرفى مىکند و از سوى دیگر با اعلام روز جمعه آخر ماه مبارک رمضان هر سال به عنوان روز قدس، خود و دیگران را در سرنوشت مردم فلسطین شریک مىکند(24) تا مبادا این کشور مسلمان به دست فراموشى سپرده شود و براى چنین انسانهایى منطقه جغرافیایى خاصى مطرح نیست، بلکه وطن آنها هر کجایى است که مظلومى در آنجا محتاج به کمک و یارى است.
این وطن مصر و عراق و شام نیست این وطن شهریست کو را نام نیست
3ـ اعتقاد کامل به هدف
از آنجا که چنین انسانهایى تربیت شده مکتب اهل بیت علیهمالسلام هستند و آنها نیز تربیت شده ذات اقدس الهى هستند(25) و به مقام یقین رسیدهاند به آنچه مىگویند و به آنچه انجام مىدهند اعتقاد کامل دارند؛ از این رو راهى را که پیش گرفتهاند ثابت قدم بوده و در این راه از هیچ چیزى واهمه نداشته و عقبنشینى نمىکنند.
توضیح: قرآن کریم اولیاى خداوند و اولیاى شیطان را معرفى مىکند و اولیاى الهى را کسانى مىداند که دچار ترس و حزن نمىشوند؛ «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»(26) آنگاه خصوصیت اولیاى الهى را چنین معرفى مىکند:
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»(27)
کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و اقامه نماز کرده و زکات مىدهند، براى آنها مزد و پاداشى نزد پروردگار است و داراى ترس و حزن نیستند.
اما در مقابل، اولیاى شیطان دچار شک، تردید و دو دلى خواهند شد؛ در نتیجه دچار وحشت و حزن مىشوند؛ یعنى، سر عدم خوف اولیاى الهى، اعتقاد و یقین آنهاست؛ این مطلب با بیان مشخصات اولیاى شیطان به خوبى روشن مىشود.
قرآن کریم مىفرماید: «إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلى أَوْلِیائِهِمْ»(28) شیاطین به اولیاى خویش وحى مىکنند. و ولىّ شیطان را کسانى معرفى مىکند که دچار شک و دو دلى هستند:
«وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ لِنَعْلَمَ مَنْ یُوءْمِنُ بِالآْخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ»(29)
شیطان بر مردمان تسلطى نداشت (بلکه از حرص دنیا پیرو او شدند) و شیطان را بر این داشتیم تا به امتحان، آن کس که به عالم قیامت ایمان آورد، از آن کس که شک دارد معلوم گردانیم.
پس هنگامى که انسانى دچار شک شود، شیطان بر او تسلط پیدا مىکند؛ از اینرو براىچنینانسانى یک وسوسه کافى است تا به مسیر شیطانى سوق پیدا کند؛ «یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النّاسِ»(30) براى همین، شیطان در قیامت نسبت به پیروان خویش طلبکار است؛ «فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ»(31) مرا سرزنش نکنید بلکه خود را سرزنش نمایید؛ پس از آنجا که انسان دچار شک، با کوچکترین اشارهاى از مسیر منحرف مىشود، وقتى در قیامت به اشتباه خویش پى مىبرد و شیطان را مقصر انحراف خویشمىداند، شیطان او را سرزنش مىکند؛ چون دچار شک شد، اسیر شیطان گردید و گرنه انسانى که در مسیر الهى گام بر دارد دچار شک نشده در نتیجه دچار دلهره و وسواس نشده و شیطان نیز بر او مسلط نمىشود.
بنابراین اگر کسى از اولیاى الهى باشد دچار شک و تردید نخواهد شد و به مسیرى که انتخاب نموده با اطمینان، به کمک و عنایت الهى اعتقاد کامل داشته و از آن عدول نخواهد کرد؛ از این رو حضرت امام رحمهالله هرگز از راهى که انتخاب کرد پشیمان نشد و هرگز تسلیم فشارها نشد.
مرحوم شهید مطهرى رحمهالله در این باره مىگوید:
«از قرارى که به من اطلاع دادهاند چند روز پیش، کارتر به آیتالله خمینى راجع به بختیار اخطار کرد، که هر دو ابر قدرت بر روى این دولت توافق دارند و شما حساب کار خودتان را بکنید، اما این مرد بزرگ اعتنایى به این تهدید نکرد.
«من که قریب دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ تحصیل کردهام باز وقتى که در سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رفتم چیزهایى از روحیه او درک کردم که نه فقط بر حیرت من بلکه بر ایمانم نیز اضافه کرد؛ وقتى برگشتم، دوستانم پرسیدند چه دیدى؟ گفتم چهار تا «آمَنَ» دیدم؛ «آمَنَ بهدفه» به هدفش ایمان دارد؛ دنیا اگر جمع بشود نمىتواند او را از هدفش منصرف کند.
«آمن بسبیله» به راهى که انتخاب کرده ایمان دارد؛ امکان ندارد بتوان او را از این راه منصرف کرد؛ شبیه همان ایمانى که پیغمبر به هدفش و به راهش داشت.
«آمن بقوله»؛ در میان همه رفقا، دوستانى که سراغ دارم احدى مثل ایشان به روحیه مردم ایران ایمان ندارد.
و بالاخره از همه مهمتر «آمن بربّه»؛ در یک جلسه خصوصى ایشان به من گفت فلانى این ما نیستیم که چنین مىکنیم، من دست خدا را به وضوح حس مىکنم.»(32)
آرى انسانى که خویش را به خداوند فروخته باشد، «إِنَّ اللّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُوءْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ»(33) خداوند از مؤمنین نفسشان را مىخرد، دیگر از چیزى وحشت نخواهد داشت و هدفى را که بر مىگزیند هدف الهى است؛ چرا که خداوند مسیر را به چنین انسانى نشان خواهد داد؛ «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»(34) هر کس در راه ما (خداوند) جهاد کند ما نیز راه را به او نشان خواهیم داد و مسیرى را که خداوند نشان دهد، دیگر انحرافى در آن نیست؛ پس تردیدى در آن نخواهد بود؛ از این رو چنین انسانهایى نه تنها خود از مسیرى که انتخاب کردند بر نمىگردند، بلکه دیگران نیز به خاطر صلابت، جدیت و اعتقاد راسخ آنها نیرو گرفته و به آن سمتى که چنین انسانهایى مىروند سوق پیدا مىکنند؛ «وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النّاسِ»(35) براى او نورى است که به وسیله آن بین مردم مىرود. و خاصیت نور این است که هم خود روشن است و هم اطراف خود را روشن مىکند.
4ـ براى همیشه زنده بودن
از آنجا که ذات اقدس الهى زمانبردار نیست و براى همیشه زنده است، «وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ»؛(36) انسانى که خود را در مسیر رحمت الهى قرار داد، زنده خواهد ماند و براى چنین انسانى مرگ معنا ندارد؛ از این رو حضرت امیرالمؤمنین علىبنابیطالب علیهالسلام مىفرماید:
«العلماء باقون ما بقى الدهر اعیانهم مفقودة و امثالهم فى القلوب موجودة»(37)
علما زنده هستند تا وقتى که دهر و زمان است؛ گرچه بدنشان از دنیا مىرود و در میان مردم نمىباشند، اما یاد آنها در دلها همیشه زنده است.
به خاطر همین است که کلامشان براى همیشه حجت است و آنها براى همیشه دلیل راه مىباشند؛ از این رو حضرت مىفرماید:
«نصب نفسه لله سبحانه فى ارفع الامور من اصدار کل وارد علیه و تصیر کل فرع الى اصله مصباح ظلماتٍ کشاف عشوات مفتاح مبهمات دفّاع معضلات دلیل فلوات... فهو من معادن دینه و اوتاد ارضه»(38)
در برابر خداوند خود را به گونهاى تسلیم کرد که هر فرمان او را انجام مىدهد و هر فرعى را به اصلش باز مىگرداند؛ چراغ تاریکیها و روشنبخش تیرگیها، کلید درهاى بسته و برطرف کننده دشواریها و راهنماى گمراهان در بیابانهاى سرگردانى است؛ پس چنین انسانى از گنجینههاى آیین خدا و از ارکان زمین است.
براى همین، کلامشان همیشه نافذ و راهشان همیشه مستدام است.
هنگامى که خداوند چنین نعمتى را به انسانها ارزانى کند اگر آن نعمت را سبک بشمارند آن را بر مىدارد؛ زیرا خداوند با هیچ کس عهد اخوت نبسته است.
«ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»(39)
خداوند هیچ نعمتى را از قومى نمىگیرد مگر آن که خودشان آن را از دست بدهند.
و بىتفاوت بودن در مقابل چنین نعمتى از طرف ذات اقدس الهى بى پاسخ نخواهد ماند.
«مَنْ یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ»(40)
هر کس نعمت خدا را بعد از آنکه در اختیارش قرار گرفت تغییر دهد باید بداند که خداوند در عقاب دادن شدید است. پس باشد که با حفظ این انقلاب اسلامى ـ میراث گرانقدر آن یار سفر کرده ـ قدردان نعمت الهى باشیم.
________________________________________
1 - مدرس حوزه، محقق و نویسنده.
2ـ نهجالبلاغه، نامه 31، نسخه معجم، ص 128.
3ـ همان، نامه 53، ص 137.
4ـ بقره / 156.
5ـ بقره / 29.
6ـ بقره / 20.
7ـ فاطر / 15.
8ـ انعام / 12.
9ـ بقره / 156.
10ـ نساء / 139.
11ـ علامه طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، نشر دار الکتب الاسلامیه، ج 17، ص 20.
12ـ آل عمران / 26.
13ـ علامه طباطبایى، پیشین، ج 5، ص 121.
14ـ منافقون / 8.
15ـ یونس / 62.
16ـ حاج شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، دعاى افتتاح.
17ـ علامه امینى رحمهالله ، الغدیر، نشر دار الکتب الاسلامیه، ج 2، ص 48.
18ـ امام خمینى رحمهالله ، صحیفه نور، ج 1، ص 293.
19ـ حمد / 1.
20ـ کلینى، اصول کافى، دار الکتب الاسلامیه، ج 2، ص 163، حدیث 1.
21ـ حاج شیخ عباس قمى، پیشین، دعاى کمیل.
22ـ پیشین، ص 164، حدیث 5.
23ـ ابراهیم بن محمد ثقفى، الغارات، نشر مؤسسه دار الکتاب، ج 2، ص 328؛ (نهج خ 27).
24ـ امام خمینى علیهاالسلام ، پیشین، ج 9، ص 267.
25ـ زیرا اهل بیت تربیت شده پیامبر صلىاللهعلیهوآله و پیامبر تربیت شده خداوند متعال است. ر.ک: شیخ طوسى، التهذیب، دار الکتبالاسلامیه، 1365، ج 9، ص 397.
26ـ یونس / 62.
27ـ بقره / 277.
28ـ انعام / 121.
29ـ سباء / 21.
30ـ ناس / 5.
31ـ ابراهیم / 22.
32ـ شهید مرتضى مطهرى، پیرامون انقلاب اسلامى، صدرا، چاپ نهم، 1373، صص 22ـ21.
33ـ توبه / 111.
34ـ عنکبوت / 69.
35ـ انعام / 71.
36ـ فرقان / 58.
37ـ نهجالبلاغه، پیشین، حکمت 147.
38ـ همان، خطبه 87.
39ـ انفال / 53.
40ـ بقره / 211.