مبغوضیت طلاق در اسلام
آرشیو
چکیده
پدیده طلاق، پدیده چند عاملى است و هرگز یک عامل به تنهایى نمىتواند موجبات پیدایش آن را فراهم کند. اکثر اوقات بزرگترین مشکلات، از جزئىترین مسائل ایجاد مىشود. همین جزئیات و جرقههاى کوچک آتشهاى بزرگى را ایجاد مىکند که باعث ویران شدن خانواده مىشود. آمار رو به افزایش طلاق در هیچ عصرى، چنین نگرانکننده نبوده است. با این که مىدانیم مسأله طلاق یک امر ضرورى است، ولى باید به حداقل ممکن تقلیل یابد؛ چرا که در روایات اسلامى طلاق، شدیدا مذمت شده و به عنوان مبغوضترین حلالها از آن یاد شده است. با توجه به اهمیت موضوع سعى داریم با استناد به آیات و روایات، مبغوضیت طلاق و موارد کاهش و افزایش آن را طرح کنیم. در همین راستا به علل و عوامل مهم طلاق از قبیل؛ ضعف ایمان، ناراحتىهاى روحى و روانى، فساد اخلاقى، ناتوانى جنسى، بىکارى، دوستان ناباب، دخالتهاى بى مورد دیگران، ازدواجهاى اجبارى و... اشاره شده است. در پایان نیز مطالبى درباره پیامدهاى مختلف طلاق و راهکارهاى مقابله با شیوع طلاق، همانند جلوگیرى از ازدواج در سنین کم، مدت زمان مناسب براى شناخت یکدیگر و... آورده شده است.متن
مقدمه
امروزه شاهدیم که خانوادهها دچار نابسامانیها و درگیریها بوده و در رابطه با خود و فرزندانشان مسائل و دشواریهایى دارند. از قبیل این که:
روابطشان سست و متزلزل است؛ از صفا و صمیمیت و در نتیجه از آرامش و سکون خبرى نیست؛ زن و شوهر ظاهرا در کنار یکدیگرند، ولى وضعیت زندگى، آنان را چون دو بیگانه، در کنار هم قرار داده است. آمار طلاق سرسام آور شده است و زن و مرد با اندک بهانهاى رشته حیات خانوادگى را از هم مىگسلند. فرزندان مهر و عطوفت لازم را از خانوادهها به دست نیاورده و در نتیجه اکثرشان زود رنج و زودشکن و بىعاطفهاند. به علت عدم تربیت صحیح، بزهکارى کودکان رو به افزایش است.
اینها از جمله نابسامانیهایى است که دامنگیر نهاد مقدس خانواده گردیده است. از این رو انسانهاى آگاه و دلسوز به جامعه انسانى، هر کدام به نوبه خود و به اندازه توان خویش اقدام به رفع این نابسامانیها و خطراتى که باعث اضمحلال خانواده است، نمودهاند و با نوشتن کتابها و مقالهها در صدد اصلاح این نهاد مقدس برآمدهاند.
این نوشتار ناچیز اقدامى است در همین راستا تا شاید قدمى در این زمینه برداشته شود و اصلاحى هر چند ناچیز انجام گیرد.
گفتار اول: کلیات
مفهوم طلاق
طلاق در لغت: واژه طلاق در لغت به معنى بیزارى و جدایى کامل است.(1) و در لغت عرب، واژه تطلیق بیشتر براى گسست پیوند زناشویى به کار مىرود.(2)
طلاق در اصطلاح این چنین تعریف شده است که:
«و شرعا ازالة قید النکاح بصیغة طالق و شبهها.»(3)
طلاق عبارت از زایل کردن قید ازدواج با لفظ مخصوص «انت طالق» و شبیه آن، مىباشد.
در اصطلاح حقوقى طلاق عبارت است از: جدا شدن زن از مرد، به سبب انحلال نکاح دائم، با شرایط و تشریفاتى خاص از جانب مرد یا نماینده قانونى او، که با حکم دادگاه انجام مىشود.
در اصطلاح حقوقى، طلاق این گونه تفسیر شده است:
«طلاق ایقاعى است که به موجب آن، مرد به اذن یا حکم دادگاه زنى را که به طور دائم در قید زناشویى اوست، رها مىسازد.»(4)
در شریعت نیز، گسست پیوند زناشویى به فسخ یا طلاق صورت مىگیرد.(5)
انواع طلاق
در یک نگاه طلاق را به چهار نوع مىتوان تقسیم نمود:
1ـ طلاق رجعى، که طى آن، مرد بعد از طلاق و قبل از سرآمدن مدت «عده»، مىتواند بدون عقد، به زن خود رجوع کند.
2ـ طلاق بائن، که طى آن، مرد بعد از جدایى، حق رجوع به زن خود را بدون عقد مجدد ندارد.
3ـ طلاق خلع، که در آن زن نسبت به شوهرش کراهت دارد و با بخشیدن داراییهایش از شوهر مىخواهد تا او را طلاق دهد.
4ـ طلاق مبارات، نیز هنگامى صورت مىگیرد که زن و شوهر متقابلاً از یکدیگر بیزار شدهاند و بر خلاف طلاق خلع که در آن زن براى تحقق طلاق مىتواند همه دارایىاش را ببخشد، فقط مىتواند از مهریه خود و یا به مقدار آن صرفنظر کند. به عبارت دیگر، در این نوع طلاق، بر مرد، دریافت بیش از مقدار مهر جایز نیست.(6)
مبغوضیت طلاق در اسلام
در اسلام، پیوند زناشویى پیوند مقدسى است که براى آرامش روح و جسم بشر، لازم و ضرورى است. قرآن کریم در آیات بسیارى به ازدواج فرمان داده و پیامبر اسلام نیز بسیار بر آن تأکید کرده و مسلمانان را از این که به خاطر ترس از فقر و ندارى، تن به ازدواج ندهند، بر حذر مىدارند.(7)
همانگونه که در اسلام، ازدواج امرى مقدس و پسندیده مىباشد و براى ثبات آن تأکید فراوان شده است، طلاق امرى ناپسند و نامقدس است که براى جلوگیرى از آن از هر وسیله ممکن استفاده شده و از آن در کلمات شارع مقدس، به عنوان مبغوضترین حلالها و امرى که خشم خدا را به دنبال دارد، تعبیر شده است.
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
«ما من شىء مما احلّه الله عزّوجل ابغض الیه من الطلاق...»(8)
هیچ چیز از آنچه خداوند متعال آن را حلال قرار دادهاست، نزد او منفورتر و ناپسندتر از طلاق نیست.
در سخنى دیگر فرموده است:
در اسلام، هیچ چیز نزد خداوند، مبغوضتر و نکوهیدهتر از خانهاى نیست که با جدایى و طلاق خراب شود. خداوند از کسانى که به طلاق روى مىآورند، بىزار است و هنگامى که طلاق رخ مىدهد، عرش خداوند به لرزه در مىآید.(9)
اسلام به عنوان یک دین همه بعدى و مترقى، طلاق را جایز شمرده است؛ اما آن را مبغوضترین حلال مىشمرد. در اینجا یک سؤال مهم پیش مىآید و آن این که اگر طلاق تا این اندازه مبغوض است، که خداوند مرد طلاقدهنده را دوست ندارد، پس چرا اسلام آن را تحریم نکرده است. به عبارت دیگر، آیا بهتر نبود که اسلام براى طلاق شرایطى قرار مىداد و تنها در صورت وجود آن شرایط، به مرد اجازه طلاق مىداد؟ و چون طلاق مشروط بود، قهرا جنبه قضایى پیدا مىکرد.
اساسا معنى این جمله که: «مبغوضترین حلالها نزد خدا طلاق است.» چیست؟
اگر طلاق حلال است، نباید مبغوض باشد، و اگر مبغوض است، نباید حلال باشد. مبغوض بودن با حلال بودن ناسازگار است! اسلام از طرفى مرد طلاق دهنده را زیر نگاههاى خشم آلود قرار مىدهد و از او بیزارى دارد، از طرف دیگر وقتى که مرد مىخواهد زن را طلاق دهد، هیچ مانع قانونى در برابر او قرار نمىدهد، چرا؟
این پرسش بسیار بجاست و همه رازها در همین نکته نهفته است. راز اصلى مطلب این است که زوجیت و زندگى زناشویى، یک علقه طبیعى است نه قراردادى، و قوانین خاصى در طبیعت براى او وضع شده است. پیمان ازدواج، بر خلاف دیگر عقدهاى اجتماعى، بر اساس یک خواهش طبیعى از طرفین باید تنظیم شود.(10)
پیمانى که اساسش بر محبت و یگانگى است نه بر همکارى و رفاقت، قابل اجبار و الزام نیست. با زور و اجبار قانونى، مىتوان دو نفر را ملزم ساخت که با یکدیگر همکارى کنند و پیمان همکارى خود را بر اساس عدالت محترم شمرده، سالیان دراز به همکارى خود ادامه دهند؛ اما ممکن نیست، با زور و اجبار قانونى، دو نفر را وادار کرد که یکدیگر را دوست داشته باشند.
مکانیزم طبیعى ازدواج، که اسلام قوانین خود را بر اساس آن وضع کرده است، این است که زن در منظومه خانوادگى محبوب و محترم باشد. بنابراین اگر به عللى زن از این مقام خود سقوط کرد و شعله محبت مرد، نسبت به او خاموش و مرد نسبت به او بىعلاقه شد، پایه و رکن اساسى خانوادگى خراب شده است؛ یعنى، یک اجتماع طبیعى، به حکم طبیعت از هم پاشیده است. اسلام به چنین وضعى با نظر تأسف مىنگرد؛ ولى پس از آن که مىبیند اساس طبیعى این ازدواج متلاشى شده است، نمىتواند از لحاظ قانونى، آن را یک امر باقى و زنده فرض کند.
با این حال، اسلام کوششها و تدابیر خاصى به کار مىبرد که زندگى خانوادگى از لحاظ طبیعى باقى بماند؛ یعنى، زن در مقام محبوبیت و مرد در مقام طلب و علاقه باقى بماند. توصیههاى اسلام مبنى بر این که زن حتما باید خود را براى شوهر بیاراید و رغبتهاى او را اشباع کند و از آن طرف مرد به زن خود محبت و مهربانى کند، به او اظهار عشق و علاقه نماید، همه و همه براى این است که اجتماعات خانوادگى از خطرات از هم پاشیدگى مصون و محفوظ بماند.(11)
با این حال، گروهى از جامعه شناسان و حقوقدانان مىگویند: درست است که طلاق آثار نامطلوبى بر فرزندان و زن و شوهر دارد، اما خانوادهاى که صحنه زد و خورد و اختلاف دائمى بین زن و شوهر است، براى آن خانواده جهنمى بیش نیست و براى کودکان ایشان هم، محیط نامناسبى است. بنابراین اگر زن و مرد به این نتیجه رسیدند که نمىتوانند با هم زندگى کنند و زندگى زناشویى آرامى را ادامه دهند، باید از هم جدا شوند. این طرز فکر امروزه در بیشتر کشورهاى جهان پذیرفته شده است.(12)
مواردى که مبغوضیت طلاق را افزایش مىدهد
طلاق امرى منفور و مبغوض در نزد خداست؛ ولى مواردى وجود دارد که اگر در آن، طلاق صورت گیرد، مواجه با مبغوضیت و نفرت بیشتر خواهد شد. در ذیل نمونههایى را بیان مىکنیم:
الف) طلاق زنى که گناهى را مرتکب نشده است.
ب) طلاق به خاطر این که همسر دیگرى انتخاب کند و هوس خود را اقناع نماید؛ به عبارت دیگر به خاطر تنوعطلبى و هوسبازى از همسرش جدا شود.
ج) طلاق همسر به خاطر ازدواج با فردى زیباتر.
د) طلاق زنى که در همه حال با شوهرش سازش داشته و با فقر و بدبختى او ساخته و شکوهاى نکرده است.
ه) طلاق زنى که از شوهر خود فرزندى دارد و پس از طلاق، فرزند بىسرپرست مىشود.
و) طلاق زنى که در حال بیمارى است و ممکن است بر اثر آن حالش وخیمتر شود.
مواردى که مبغوضیت طلاق را کاهش مىدهد
شکى نیست که در مواردى امر طلاق را مىتوان آسانتر پذیرفت. مانند: طلاقى که به خاطر بیماریهاى جسمى سرایت کننده، بیمارى روانى، کمبود جنسى، بد اخلاقى، بد دهنى، بى توجهى به جنبههاى عفت و پاکدامنى، معاشرتهاى ناروا، عقیم بودن، شرارتها، اعتیادها، بىتوجهى به زمینههاى مذهبى و عقیدتى و... صورت مىگیرد.
بىتردید چنین مراقبتهایى باید قبل از ازدواج مورد نظر باشد تا زمینه براى ناسازگاریهاى بعدى فراهم نگردد.
طلاق در ایران
زندگى اجتماعى امروزى بیش از پیش موجبات جدایى و تفرقه و از هم گسستن پیوندهاى خانوادگى را فراهم آورده است. شهرنشینى و مهمتر از آن پدیده پایتخت نشینى، خود مشکلات خاص جوامع پیشرفته را در پى دارد. هر چه مشکلات خانوادگى، اجتماعى، فرهنگى در شهرها افزایش یابد، خواه ناخواه مسائل زنان هم دچار اوج و فرودهایى خواهد شد. افزایش طلاق در جوامع شهرى معمولاً با تحصیلات بیشتر زنان و آشنایى آنان با مراکز قانونى همراه است. حتى گاه این آشنایى به شکایت از مرد و دستگیرى آنان با مراکز قانونى منجر مىشود. اما زنان کم سواد و یا بىسواد در شهرهاى کوچک و روستاها معمولاً به دلیل ترس از شوهر و یا واکنش اطرافیان، نداشتن استقلال مالى و پشتوانه اقتصادى و عاطفى پس از طلاق، گاه با وجود داشتن مشکلات خانوادگى غیر قابل حل، به ساختن و سوختن تن مىدهند و اصلاً نمىدانند چگونه باید اقدام به طلاق کنند. این در حالى است که امکان دارد برخى زنان در شهرهاى بزرگ به کوچکترین بهانهاى به سبب آشنایى با قانون بتوانند خود را مطلقه کنند. ولى بروز این مسأله در روستاها از شدت کمترى برخوردار است.
طبق آخرین آمار ازدواج و طلاق و بر اساس گزارش مرکز آمار ایران در سایت شوراى فرهنگى ـ اجتماعى زنان در سال 1380، 640170 مورد ازدواج و 60559 مورد طلاق در کل کشور ثبت شده است؛ که 495629 مورد ازدواج و 54603 مورد طلاق مختص نقاط شهرى مىباشد و باقى ارقام مربوط به نقاط روستایى کشور است.
این آمار نشان مىدهد که با رشد طلاق در شهرها، روستاها نیز به دلایلى چون: مهاجرت، مشکلات اقتصادى، فرهنگى و حتى گاه بحران هویت از این معضل بىبهره نماندهاند. حتى روستاهایى که آمار طلاق قبلاً در آنها صفر بوده است، اسم طلاق را بارها و بارها شنیدهاند.
آمار طلاق در سال 81 نسبت به سال 80 با 73/13 درصد رشد روبهرو بوده است. بر اساس آخرین آمارهاى جهانى، ایران با 10 طلاق در 100 ازدواج، مرتبه چهل و چهارم جهان را در طلاق داراست. کشور اکراین با 60 طلاق از 100 ازدواج، مرتبه اول جهان را دارد و در آمریکا از هر 100 ازدواج، 40 مورد به طلاق منجر مىشود.
رئیس سازمان ملى جوانان هم اعلام کرد: در سال 81 آمار طلاق در کشور بى سابقه بوده و به 13/4 درصد رسیده است. به گفته وى: 5/1 درصد جوانان کشور مطلقه هستند.
در سال گذشته آمار طلاق، 3/11 درصد و ازدواج 4/1 درصد افزایش داشته است. در شش ماه اول سال 82 در کل کشور، 34431 فقره طلاق ثبت شده است. در این مدت استان تهران با 19941 طلاق و استان خراسان با 3816 طلاق، بیشترین طلاقهاى کشور و استانهاى ایلام و کهکیلویه به ترتیب با 90 و 163 طلاق، کمترین میزان را در آمار طلاق کشور داشتهاند.
بر اساس این آمار، در شش ماهه نخست سال 82 از هر 9 ازدواج، یکى به طلاق منجر شده است ؛ در حالى که آمار غیر رسمى حکایت از یک طلاق در شش ازدواج در سال گذشته خبر مىدهد و در سال 80 از هر 5/10 ازدواج یکى به طلاق منجر شده است. تنها در شهر تهران در نیمه نخست سال 1382 از هر 5/5 ازدواج، یکى به طلاق منتهى شده است.
در استان مرکزى، طلاق در سال 81 نسبت به سال ماقبل آن، بیش از 27% رشد داشته و میزان ازدواج نیز نسبت به سال 80، 45/6 درصد کاهش داشته است. در استان لرستان نیز آمار ازدواج 9/1 درصد نسبت به سال قبل افزایش داشته است. اداره کل ثبت احوال استان اصفهان نیز از افزایش 50 درصدى طلاق نسبت به ده سال قبل خبر داد و اعلام کرد: در حال حاضر در این استان در برابر 10 ازدواج یک فقره طلاق رخ مىدهد؛ ولى در گذشته این میزان یک به 20 بوده است. در استان ایلام به ازاى هر 30 ازدواج، یکى به طلاق منجر مىشود. در استان سیستان و بلوچستان نیز از هر 26 ازدواج، پایان یکى با طلاق همراه است.
اداره ثبت احوال استان بوشهر نیز از رشد 5/10 درصدى طلاق نسبت به سال قبل خبر داد. طلاق در شهر قم در سال 81 نسبت به سال 80، 30 درصد افزایش و در همین سال در شهر گیلان، 7/15 درصد و در آبادان 20 درصد افزایش داشته است.
به گفته مدیر کل ثبت اسناد و املاک شهر یزد، در سه ماهه اول سال 1382، میزان ازدواج در این شهر نسبت به سال گذشته 5/11 درصد افزایش و طلاق 5/21 درصد کاهش یافته است.(13)
براى حل این مشکل چه مىتوان کرد؟
نخست باید دید، درد چیست؟ تا بتوان در مورد درمان آن چارهاى اندیشید. آیا با شناسایى درد، بدون توجه به علل و اسباب آن مىتوان درد را درمان کرد؟ براى این که دچار اشتباه نشویم باید بفهمیم، این بیمارى از کجا پیدا شده و چه عواملى باعث بروز و تشدید آن گردیده است. نتیجه این که مسأله طلاق پدیدهاى مجزى از سایر مشکلات اجتماعى نیست. پس باید با دقت فراوان مورد بررسى قرار گیرد و به جاى مبارزه با معلول، علت را پیدا کرد و در صدد رفع آن برآمد.
گفتار دوم: علل و عوامل طلاق
ـ علل و عوامل فردى طلاق
1ـ ضعف ایمان
دین و مذهب، مهمترین عاملى است که مانع گسست زندگى زناشویى مىشود. رسول گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله ، اولین معیارهاى انتخاب همسر را تدیّن، اخلاق نیک و شرافت خانوادگىمىداندومىفرماید:
کسى که با زنى براى ثروتش ازدواج کند، خداوند او را به حال خودش وا مىگذارد و کسى که فقط به خاطر زیبایىاش با او ازدواج کند، در وى امور ناخوشایند خواهد دید و کسى که براى دین و ایمانش با او ازدواج کند، خداوند همه آن امتیازات را برایش فراهم خواهد کرد.(14)
همچنین در حدیث گوهربارى از نبى مکرم اسلام صلىاللهعلیهوآله مىخوانیم که فرمود:
«اذا جائکم من ترضون خلقه و دینه فزوجوه و ان لاتفعلوه تکن فتنة فى الارض و فساد کبیر.»(15)
آن کسى که اخلاق و دینش مورد رضایت و پسند شما بود، به او دختر بدهید و چنانچه از تحقق این ازدواج جلوگیرى کنید، موجب فتنه و فساد بزرگ در زمین شدهاید.
2ـ ناراحتىهاى روحى و روانى
روایات بسیار مهمى از مصادر وحى و در معتبرترین کتابها در مورد رذایل اخلاقى که ریشه در مشکلات روحى و روانى دارد، نقل شده است؛ رذایلى چون: کبر، حماقت، بخل، غضب، تنبلى و... که هر کدام به تنهایى مىتواند عرصه را بر زن و شوهر تنگ گرداند و زمینه تزلزل و عدم پایدارى را در خانواده به وجود آورد. در اینجا به ذکر حدیثى اکتفا مىشود. رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود:
«ایاکم و تزوّج الحمقاء فانّ صحبتها ضیاع و ولدها صباغ.»(16)
از ازدواج با زن کودن و احمق بپرهیزید که همنشینى با آن تباهى عمر و فرزندش متجاوز و ستمکار است.
آنچه مسلم است پیشگیرى بهتر از درمان است و توصیههاى اسلام در انتخاب همسر همه در جهت پیشگیرى از تزلزل نظام مقدس خانواده مىباشد. بنابراین قرار دادن ملاکها و معیارهایى تا این اندازه ظریف و عمیق، نه از جهت سختگیرى در امر ازدواج است، بلکه بیانگر اهمیت کانون مقدس خانواده است.
3ـ فساد اخلاقى
فساد اخلاقى از عوامل عمده افزایش طلاق است که مهمترین آنها عبارت است از:
ـ شکستن حریم خانواده؛ زن و مردى که حریم خانواده را مىشکنند و عفت و ناموس خود را در اختیار دیگران قرار مىدهند، تا غرایز نامحدود جنسى خود را ارضا کنند، خیلى زود تن به انحلال نکاح داده و کانون گرم خانوادگى را رها مىکنند تا به دور از این حصار بتوانند به امیال غیر انسانى و بى حد و مرز خود جامه عمل بپوشانند؛ در حالى که بىاطلاع از عواقب وخیم آن ـ که خود عامل انواع بیماریهاى جسمى و روحى است ـ مىباشند. متأسفانه عده زیادى از مردان و زنان به علت اغفال عدهاى هوسران و شهوتپرست از آغوش گرم خانواده جدا شده، بىبند و بارى را بر زندگى شرافتمندانه ترجیح مىدهند و براى این که آسانتر و راحتتر، از هر گونه قید و بند اخلاق آزاد شوند، تن به طلاق داده، پیوند زن و شوهرى را پاره مىکنند.
ـ اعتیاد؛ اعتیاد عبارت است از وابستگى به عوامل یا موادى که تکرار مصرف آنها در زمان معینى از سوى معتاد، ضرورى مىباشد. مواد مخدر و عادتزا، دگرگونیهاى روانى در فرد به وجود مىآورد؛ همانند تغییر در برداشت از انگیزهها و کنشهاى درون و برون مبتنى بر خیالبافى همراه با خوشبینیهاى اغراقآمیز، غوطهور شدن در مظاهر هوسناک محسوسات و...
اعتیاد یکى از عوامل مؤثر در زوال و نابودى خانواده است. پدرى که جانش را براى همسر و فرزندانش فدا مىکرد، اکنون آنها را نمىشناسد و حاضر است براى به دست آوردن ذرهاى از آن مواد نابود کننده، جان آنها را ببخشد و نسبت به مرگ زن و فرزند خود بىاعتنا باشد. او با دست خویش مرگ خود و خانوادهاش را امضا مىکند.
امید است با استفاده از راهکارهاى مفید و درمان به موقع اعتیاد، درصد قابل توجهى از آمار طلاق به علت اعتیاد کاهش یابد.
4ـ ناتوانى جنسى
ضعف قدرت جنسى در مرد یا زن، خصوصا سرد مزاجى زن ـ که این حالت غالبا معلولنارسایى در آموزش زندگى زناشویى است ـ از دیگر عوامل طلاق به شمار مىآید.
5ـ بىکارى
یکى دیگر از علل و عوامل عمده طلاق، فقدان شغل مناسب و بىکارى است. ممکن است بىکارى ناشى از علل و عوامل مختلفى از جمله: نداشتن تحصیلات و تخصص کافى، عدم وجود امکانات شغلى، تنبلى و راحتطلبى و نداشتن سرمایه و... باشد. در حالى که لازمه یک زندگى شرافتمندانه، تعهد و احساس مسؤولیت است. کسى که مىخواهد با عزت و آبرو زندگى کند باید عضو مفیدى براى جامعه باشد و در حدود لیاقت و شایستگى خویش کارى را بر عهده گیرد.
کسانى که از قبول مسؤولیت و انجام کار شانه خالى کرده و همانند انگلها از زحمات دیگران استفاده مىکنند، مورد بدبینى اسلام و منفورترین اشخاص هستند و مطمئنا بىکارى و تن پرورى، آنها را به راه فساد سوق مىدهد. حضرت على علیهالسلام در این باره مىفرماید:
«ان یکن الشغل مجهدة فاتصال الفراغ مفسدة»(17) اگر تن دادن به شغل مایه زحمت است، بىکارى دائم، باعث فساد است.
بنابراین بىکارى یکى از عواملى است که باعث درگیرى و بر هم زدن آرامش و سکون زوجین مىشود. توقعات بىجا، ولخرجیها، سختگیریها، تجمل پرستیها از سوى زن باعث فروپاشى بنیان خانواده مىشود.
6ـ دوستان ناباب
نیروى تقلید در آدمى بسیار قوى است و اگر او فاقد این قدرت بود، سطح فرهنگ او هرگز بدین جایگاه نمىرسید و زندگى او همپایه زندگى آدمیان نخستین باقى مىماند؛ اگر الگوهاى مورد تقلید، ممتاز، عالى و محتواى آن قدسى و ملکوتى باشد، وسیلهاى براى بهتر شدن و در نتیجه در راه رشد، تکامل و سعادت گام نهادن است. این کار، مستلزم حسن انتخاب و پرورش اراده و دقت اوست. تقلیدپذیرى از خصوصیاتى است، که کم و بیش نسبت به قدرت اراده، جنبه معکوس دارد؛ به طورى که اشخاص ضعیف بىاراده تحت تأثیر تلقین دیگران قرار مىگیرند. دوستى زمینه تلقینپذیرى این گونه افراد را مساعدتر مىسازد؛ زیرا دوستان بیش از بیگانگان در زندگى ما نقش دارند و اخلاقیات و رفتارشان در زندگى ما مؤثر است. بنابراین انتخاب دوست و ایجاد ارتباط با افراد، از مسائل حساس زندگى انسانهاست. از این رو مسامحه و مساهله در آن جایز نیست. اگر دوستان، بد خلق، کج رفتار و از الگوهاى ناباب و بدآموز باشند، کنارهگیرى و قطع رابطه با آنها بهتر است و باید دانست که اگر به آتش آنان نسوزیم و آشیانه ما بر باد نرود، حتما دود آنان چشمان ما را متأثر و اشک آلود و نفس را در سینه تنگ خواهد ساخت. چه بسا افرادى که با دورى نکردن از آنان زندگى خانوادگى خود را متلاشى ساخته و رو به طلاق آوردهاند.
علل و عوامل خانوادگى طلاق
1ـ دخالتهاى بىمورد دیگران
دخالتهاى بىجاى اطرافیان و آشنایان در زندگى خصوصى دو همسر و مخصوصا در اختلافات آنها، عامل مهم دیگرى است که پیوندها را مىگسلد. تجربه نشان داده است، که اگر هنگام بروز اختلافات در میان همسران، آنها را به حال خود رها کنند و با جانبدارى از این یا آن، به آتش این اختلاف دامن نزنند، چیزى نمىگذرد که این آتش خاموش مىشود. ولى دخالت نزدیکان دو طرف، که غالبا با تعصب و محبتهاى ناروا همراه است، کار را مشکلتر مىکند.
2ـ ازدواجهاى اجبارى
عامل دیگرى که مىتواند در افزایش طلاق نقش داشته باشد، تحمیل اراده پدر و مادر در انتخاب همسر براى فرزندان است. این اقدام مستبدانه و نابجا، معلول خودخواهى پدر و مادر است. در بعضى موارد ممکن است نیازهاى مادى یا معاملات سیاسى، پدرى را بر آن دارد که فرزند خود را همچون کالا مورد معامله قرار دهد. پیامدهاى چنین ازدواجهایى طلاق، خودکشى، خیانت و... خواهد بود. امروزه در اثر رشد فرهنگى و اجتماعى، اینگونه ازدواجها رو به تقلیل نهاده است.(18)
3ـ عدم تربیت صحیح خانوادگى
پیامبر گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله فرمود:
«ایاکم و خضراء الدّمن قیل یا رسولالله و ما خضراء الدَّمن قال: المرأة الحسناء فى منبت السُّوء.»(19)
از سبزه مزبله پرهیز کنید. پرسیدند مزبله کدام است؟ فرمود: زن زیبارویى که در خانوادهاى پست و بد و فرومایه بار آمده است.
همچنین پیامبر گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله در معرفى بدترین زنان مىفرماید:
زن کثیف، لجباز و نافرمان کسى است که، در دید فامیل پست و بى مقدار، نسبت به شوهرش فخرفروش و در نظر خود عزیز، نسبت به شوهرش سرکش، و با دیگران رام و تسلیم، زنى که در غیاب شوهر خود را زینت دهد و در خصوص وى بى پیرایه باشد، از شوهر اطاعت نکند، فرمانش را نپذیرد، در خلوت نسبت به خواسته شوهر تمکین نکند، عذر شوهر را نپذیرد و از خطایش در نگذرد.(20)
علل و عوامل اجتماعى طلاق
1ـ پذیرش اجتماعى
شاید مهمترین عاملى که باعث افزایش میزان طلاق در قرن بیستم شده است، پذیرش اجتماعى روز افزون وقوع طلاق باشد. این پذیرش، در نتیجه کاهش نگرشهاى منفى نسبت به طلاق در کشورها مختلف بوده است. اگر چه طلاق همچنان به صورت یک امر نامطلوب و غیر خوشایند به نظر مىرسد، اما در بین بیشتر مردم جامعه، دیگر گناهى غیرقابل بخشش جلوه داده نمىشود.
زندگى اجتماعى امروزى طورى شکل گرفته که بیش از پیش موجبات جدایى، تفرقه و از هم گسستن پیوندهاى خانوادگى را فراهم آورده است. مجله نیوزویک مىنویسد:
«طلاق گرفتن در آمریکا به آسانى گرفتن یک تاکسى است.»(21)
همچنین در فصلنامه شوراى فرهنگى ـ اجتماعى آمده است:
«در غرب سهولت امر طلاق به قدرى است که اخیرا در خیابانهاى آمریکا ماشینهایى است که روى آن نوشته شده «ماشین طلاق»؛ یعنى، اگر زن و شوهر در خیابان در رفت و آمد هستند و مشکل خانوادگى دارند یا در پارک دعوایشان شد به آن ماشین مراجعه مىکنند و در همان جا از یکدیگر جدا مىشوند.»(22)
2ـ ناهماهنگى طبقاتى
اختلاف طبقاتى بین زن و مرد را مىتوان یکى از عوامل اجتماعى طلاق دانست. معمولاً اختلاف طبقاتى متضمن اختلاف شدید تربیتى است و هر یک از دختر و پسر با خواستهها و طرز اندیشههاى مختلفى رشد پیدا کردهاند و انتظارات مختلفى از یکدیگر دارند و توافق و سازگارى در بین آنها کمتر مشاهده مىشود.
3ـ فقر اقتصادى
مشکلات مالى به تدریج در زندگى زوجین ظاهر مىشود و ممکن است قسمتى از آنها مربوط به هزینه جشن ازدواج باشد. گاهى اوقات چشم همچشمیها باعث بالا رفتن هزینهها مىشود.
قسمت دیگر مشکلات مربوط به نداشتن مسکن و پرداخت اجاره بهاى سنگین مىباشد که این هزینهها با تولد فرزند چندین برابر مىشود.
گفتار سوم: پیامدهاى طلاق
ـ پیامدهاى فردى
1ـ سرخوردگى از زندگى
طلاق یک حالت سرخوردگى و یأس از زندگى و لذتها را براى طرفین به وجود مىآورد. ممکن است هر کدام از این دو، بار دیگر ازدواج کنند؛ ولى زندگیشان آن خلوص و صفاى بى غل و غش و مهر و صمیمیت اولیه را ندارد. محبتها نسبت به هم اغلب تصنعى و برخوردهاى جدید ـ به سبب تجارب قبلى که زمینه جدایى را فراهم آورده است ـ اغلب توأم با بىصفایى است.
2ـ حس بدبینى و تردید در ازدواج
بسیارى از زنان بعد از طلاق، شانس زیادى براى ازدواج مجدد، آن هم به طور شایسته و دلخواه ندارند، و از این نظر گرفتار خسران شدیدى مىشوند. حتى مردان نیز، بعد از طلاق دادن همسر خود، شانس ازدواج مطلوبشان به مراتب کمتر خواهد بود. مخصوصا اگر پاى فرزندانى در میان باشد، غالبا ناچار مىشوند، تن به ازدواجى دهند که تا پایان عمر رنج ببرند.
همچنین اگر در جامعهاى طلاق رو به فزونى گذارد، اعتماد جوانان نسبت به همسر آینده کم خواهد شد و تا حدودى در ذهنشان چنین القا خواهد شد که زندگى متعادل و سازگارى با همسر، کارى دشوار و حتى غیر ممکن است.
3ـ مشکلات مالى زوجه
زنان مطلقه، بعد از طلاق به سبب نداشتن شغل مناسب، از نظر اقتصادى دچار مشکل مىشوند.
همچنین خانواده برخى از این زنان آنها را مورد حمایت مادى خود قرار نمىدهند. برخى از زنان هم به حق و حقوق دسترسى ندارند و همین مشکل، گاه موجب فساد و فحشا مىشود. این زنان اغلب دچار مشکلات روانى مىشوند که حداقل آن افسردگى است. در صورتى که میزان افسردگى بیشتر شود، فرد دچار یأس و نا امیدى شده، دست به جنایت و یا خودکشى مىزند. حتى برخى زنها فرزندان خود را مىکشند. برخى نیز به اعتیاد روى مىآورند تا خودشان و مشکلاتشان را فراموش کنند.
پیامدهاى خانوادگى
1ـ پیدایش عقدههاى روانى در کودکان
اعضاى خانواده هر کدام بخشى از یک زنجیر هستند که پس از پاره شدن، فرزندان بىپناه و سرگردان مىشوند؛ حتى اگر زیر حمایت یکى از این دو زنجیر قرار گیرند، باز هم حلقهاى گسسته به شمار مىآیند و اغلب دچار کمبود عاطفى مىگردند. از این رو موجبات خسران اجتماعى را فراهم مىسازند.
«آنتونى گیدنز» در این باره چنین مىگوید:
«میزان ستیز میان پدر و مادر قبل از جدایى، سن کودکان در آن زمان، این که آنها برادر یا خواهر دارند یا خیر، وجود پدر بزرگ و مادر بزرگ و سایر خویشاوندان، روابط آنها با هر یک از والدین و این که اغلب تا چه حد پدر و مادر را مىبینند، همه این عوامل و عوامل دیگر مىتوانند بر فرایند سازگارى تأثیر داشته باشند. تحقیقات نشان مىدهد که کودکان پس از جدایى پدر و مادرشان، در واقع اغلب از اضطراب عاطفى آشکارى رنج مىبرند.»
وى در ادامه در مورد کودکانى که اضطراب عاطفى شدیدى را در زمانطلاقتجربهکردهاند،مىگوید:
«کودکانى که در سن قبل از مدرسه بودند، دچار سردرگمى و وحشت بودند، و معمولاً خود را به خاطر این جدایى مقصر مىدانستند. کودکانِ بزرگتر بهتر مىتوانستند انگیزههاى پدر و مادرشان را براى طلاق درک کنند؛ اما اغلب نگران اثرات آن بر آینده خود بودند و غالبا احساس خشم شدیدى را نشان مىدادند.»(23)
روانشناسان با مطالعه همه جانبه و بررسىهایى که به عمل آوردهاند، دریافتهاند کودکانى که پدر و مادرشان از یکدیگر جدا شدهاند و یا والدین خویش را از دست دادهاند، معمولاً به عوارض زیر دچار مىشوند:
1ـ ترس بدون دلیل 2ـ بىخوابى 3ـ بىاشتهایى و اختلال در تغذیه 4ـ لکنت زبان 5ـپرخاشگرى و تجاوز به دیگران.(24)
اهمیت تربیت کودکان به اندازهاى مهم است که روانشناسان براى جلوگیرى از آثار مخرب ناشى از جدایى و طلاق بر روى کودکان، توصیه مىکنند والدین حتى بعد از طلاق سعى کنند رابطه خود را با فرزندان مثل سابق حفظ کنند؛ چون بسیارى از کودکان، پس از طلاق، پدر خود را از دست مىدهند و حتى هفتهاى یکبار هم پدرهاى خود را نمىبینند.
اغلب والدین از اهمیت این مسأله که وجود پدر تا چه حد در پیشرفت فرزند مؤثر است، غافلند و این عدم توجه در روابط خانوادگى پس از طلاق تأثیر مىگذارد. دکتر ادوار تایبر معتقد است:
«حتى بعد از طلاق پدر را باید در زندگى کودک فعال نگه داشت. همچنین فشارهاى زندگى پس از طلاق، و فعالیتهایى که مادر ناگزیر است به عنوان پدر و مادر داشته باشد، سبب مىگردد اوقات زیادى از روز را از فرزند خود جدا بماند که این حالت اثرات ناگوارى بر روى تربیت فرزندان مىگذارد.»(25)
2ـ گرایش به خلافکارى در فرزندان
آسیبشناسان اجتماعى، یکى از عمدهترین علل بزهکارى کودکان را ستیز در خانواده مىدانند و معتقدند جدایى والدین نقش بسیار منفى و ویرانگرى در شخصیت کودکان دارد و زمینه را براى ارتکاب بزهکارى در آنان فراهم مىآورد. بیشتر بزهکاران آغاز سرکشى خود را جدایى پدر و مادر، اختلافات خانوادگى و متشنج بودن فضاى خانواده ذکر کردهاند. جاى تردید نیست که خانواده نقش مهمى در پایهریزى شخصیت کودک بر عهده دارد. کودک امنیت عاطفى خود را در آغوش خانواده به دست مىآورد. بنابراین هر نوع خدشهاى که به این امنیت عاطفى وارد شود، در روند طبیعى شکلگیرى شخصیت، ممکن است.
3ـ ناسازگارى فرزندان با نامادرى یا ناپدرى
کمتر دیده شده که نامادریها همچون مادر، دلسوز و مهربان باشند و بتوانند خلأ عاطفى فرزندانى را که از آغوش پر مهر مادر بریده شدهاند، پر کنند. در مورد ناپدرى نیز همین امر صادق است. البته هستند زنان و مردانى که نسبت به غیر فرزندان خود، پر محبت و وفا دارند؛ ولى مسلما تعداد آنها کم است. به همین دلیل فرزندان طلاق، گرفتار بزرگترین زیان و خسران مىشوند و شاید اغلب آنها، سلامت روانى خود را تا آخر عمر از دست بدهند.
پیامدهاى اجتماعى
1ـ انحرافات جنسى
از هم گسیختگى خانواده، کمبود محبت، طرد خانوادگى، تحقیر و بالأخره بیماریهاى روانى و شخصیت تلقینپذیر، جوانان را به سوى فحشا سوق مىدهد.
یکى از انحرافات جنسى، «همجنسگرایى» است. تحقیقات در این زمینه بیانگر این مطلب است که، یکى از عوامل گرایش به همجنس گرایى «همانند سازى» است. در آسیبشناسى اجتماعى همانندسازى چنین تعریف شده است:
«همانندسازى به فرایند عادى یادگیرى نقشهاى اجتماعى مناسب در دوره کودکى گفته مىشود که کودک به طور ناهشیار از رفتار بزرگسالانى که براى او مهم هستند، یاد مىگیرد.»(26)
خانوادههاى تک والدى که بر اثر گسست خانواده، به ناچار چنین شرایطى را براى خود پذیرفتهاند در ایجاد همجنسگرایى مؤثر هستند. روانشناسان بر این باورند که محرومیت و دورى از پدر بویژه در زمانى که کودک در مرحله رشد جنسى است، با وجود مادرى سختگیر یا مادرى که دائم به تنهایى در کار پرورش فرزند پسر دخالت مىکند، سبب مىشود که پسر به چنین انحرافى دچار گردد. بنابراین اگر پسر در خانوادهاى رشد کند که به شیوه مادرسالارى اداره مىشود و مادرش فردى سلطهگر و محدود کننده و نقش پدر ضعیف باشد، چون مادر را مظهر و منبع قدرت مىداند، خود را با او همانندسازى کرده، و نقش زنانه را مىپذیرد و به همین دلیل، ممکن است از نظر برقرارى رابطه جنسى به مردها متمایل گردد.
2ـ افزایش بزهکارى
تحقیقات زیادى گویاى این واقعیت است که رابطه نزدیکى، بین بىثباتى در زندگى و بزهکارى جوانان و نوجوان وجود دارد. شکى نیست که خانواده اولین پایهگذار شخصیت هر فردى است که نقش مهمى در تعیین سرنوشت و زندگى آینده او دارد و اخلاق و سلامت روانى فرد تا حدود بسیار زیادى در گرو آن است؛ چرا که فرد پس از متولد شدن تحت تأثیر افکار، عقاید و رفتار اعضاى خانواده خود قرار مىگیرد. از این رو خانواده اولین عاملى است که در رفتار تأثیر مىگذارد. به طور کلى، طرز تفکر والدین یا سایر اعضاى خانواده ـ به هر شکلى که باشد ـ کم و بیش در فرزندان آنان تأثیر مىگذارد و آنچه در اینجا بیشتر مورد توجه است، آثار بد نواقص و کمبودهاى خانوادگى است که متوجه سایر اعضاى خانواده نیز مىشود. در اثر همین نواقص است که فرزندان تحت شرایط خاص در معرض فساد و تباهى قرار مىگیرند و به تدریج به سوى بزهکارى سوق داده مىشوند. در درون خانواده نیز، در مقایسه با سایر اعضا، مادران بیشترین و مؤثرترین نقش را در صلاح و فساد فرزندان دارند؛ چرا که در این رابطه از پیغمبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نقل شده است که فرمود:
«السعید من سعد فى بطن امه و الشقى من شقى فى بطن امه.»(27)
سعادت و شقاوت هر کس از زمانى شروع مىشود که در رحم مادر زندگى مىکند.
گفتار چهارم: راهکارهاى مقابله با شیوع طلاق
الف) راهکارهاى فردى
1ـ کفو و همسان بودن
از شرایط مهم ازدواج، همسان بودن است. زن و مردى مىتوانند در کنار همدیگر زندگى سعادتمندى را آغاز کنند که از نظر ظاهر و باطن به هم شباهت داشته باشند. قرآن در این زمینه مىفرماید: «و الطیبات للطّیبین و الطیّبون للطیّبات»(28) زنان پاک، از آنِ مردان پاکند و مردان پاک از آن زنان پاک.
رسول گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله در این زمینه مىفرماید:
«انکحوا الاکفاء و انکحوا منهم و اختاروا لنُطِقکُم.»(29)
زمینه ازدواج همکفوها را فراهم کنید و با همسان خود ازدواج کنید. و آنان را براى به وجود آمدن فرزندان شایسته به عقد خود در آورید.
اولین مسأله در همسان بودن، ایمان و دیانت است. چه بسا زن و مردى که هر دو مسلمانند، ولى یکى مؤمن و دیگرى بىایمان است.
دومین مسأله، داشتن تقوا است که در جنبههاى رفتارى، رعایت حقوق متقابل، در برخورد با همسر و سایر افراد خانواده و نحوه اداره و تدبیر زندگى نمود مىیابد.
سومین مسأله، داشتن عقل و هوش است. در اسلام در مورد سطح هوشى توصیه شده است که همسرى انتخاب کنید که توان عقلانى و شناخت زیادى داشته باشد.
در روایات است که براى پسرانتان از احمقها که بهره هوشى کمى دارند، انتخاب نکنید. البته احمقها چند گونهاند: اول کسانى که بهره هوشى کمى دارند. گاه ممکن است کسى هوش معمولى داشته باشد، ولى قدرت تجزیه و تحلیل و قدرت حل مشکل و تفکر نداشته باشد؛ دوم کسانى که قدرت بحرانشکنى ندارند و بعد عاطفى آنان معمولاً به توانهاى شناختى آنها غلبه دارد و تصمیمات شتابزده و اضطرابانگیز مىگیرند. بنابراین شایسته انتخاب نیستند.
2ـ جلوگیرى از ازدواج در سنین پایین
درباره ازدواج در سالهاى پایین، دشواریها و گرفتاریهایى چند مطرح گردیده که به طرح و بررسى آن مىپردازیم.
ـ پیامد جسمانى؛ آمیزش در سنین پایین، به سبب آن که هنوز اندامهاى جنسى دختر نوجوان کاملاً رشد نیافته به وى آسیب وارد مىکند.
ـ پیامد روانى؛ برخى مىگویند با توجه به دگرگونیهاى روانى در سن نوجوانى، ازدواج در سن پایین، سبب ضرر بر عروس نوجوان مىشود. اما مخالفان افزایش سن ازدواج بیان مىدارند: به نظر مىرسد که با توجه به دگرگونیهاى خاص دوران نوجوانى، این ایراد چندان منطقى نباشد. از نظر روانى، نوجوان در این دوران داراى احساسات جنسى و میل جنسى شدید است و از طرفى گروه همسالان براى او نقش مهمى دارند. او مىکوشد تا هویت مستقل براى خویش کسب کند و نیز داراى آشفتگى و هیجانهاى روحى است. ازدواج براى چنین فردى مىتواند مفید باشد. نیاز جنسى او را تأمین مىکند، هویت مستقلى به عنوان بانوى خانه براى او فراهم مىسازد و آشفتگى روحى او را تسکین مىدهد.
در گذشته دختران را از سنین پایین آموزش مىدادند که چگونه از کودک نگهدارى کنند و خانهدارى نمایند. به همین جهت دخترانى که در سنین پایین ازدواج مىکردند، بسیارى از اوقات ازدواج موفقى داشتند؛ ولى اکنون برخى دختران که در سن بالا نیز ازدواج مىکنند ـ به سبب آن که هیچگونه آموزشى براى ورود به کانون خانواده نمىبینند ـ مشکلات زیادى دارند. بىگمان، آموزش دختران حتى در اوان نوجوانى، مىتواند توانایى همسردارى مناسب و نگهدارى و تربیت کودک را در او پدید آورد.(30) بنابراین، جوانان علاوه بر بلوغ جنسى باید به بلوغ فکرى نیز رسیده باشند و آمادگى لازم را از هر جهت براى ازدواج داشته باشند.
ـ راهکارهاى مناسب براى شناخت متقابل
وقتى قرار است دو نفر یک عمر با یکدیگر زندگى مشترک داشته باشند، باید دیدگاههاى مشترک، سلیقههاى متناسب با هم و افکار و اخلاق و روحیاتى که به یکدیگر نزدیک بوده، داشته باشند و حساسیتهاى خانوادگى از دو سوى مورد توجه باشد. مگر نه این که ناسازگاریهاى اخلاقى، اغلب پس از ازدواج و برآورده نشدن برخى توقعات متقابل یا ناهنجاریهاى رفتارى زوجین یا فامیلهاى آنان بروز مىکند! شناخت قبلى و پرس و جوهاى پیش از عقد و کسب آگاهى از ویژگیها و مشاوره با دیگران، راهى براى پیشگیرى از بروز اختلافات است.
ب) راهکارهاى خانوادگى
1ـ رفع اختلافات از طریق بزرگان فامیل
یکى دیگر از فرامین اسلام در جهت محدود کردن طلاق و جلوگیرى از وقوع آن، که متأسفانه در جوامع اسلامى فراموش شده است، لزوم رجوع اختلافات زناشویى به حکمیت است. این حَکَمها باید از بین خویشاوندان طرفین و نزدیکان آنها باشند، تا دامنه اختلافات به خارج از محیط خانواده کشانده نشود؛ زیرا اختلافات خانوادگى، همین که از حدود خانواده تجاوز کرد، باعث مىشود، زن و مرد اعتماد قبلى را از دست داده و محبت و دوستى که لازمه زندگى زناشویى است، از بین برود. به همین جهت، خداوند در قرآن کریم مىفرماید:
«وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما»(31)
آیه مذکور، اهمیت اصلاح و جلوگیرى از جدایى و اختلاف را با نکتهاى بس لطیف یادآور شده است و مىفرماید: خداوند توفیق خود را شامل حال داورانى خواهد کرد که قصد اصلاح داشته باشند.
2ـ نداشتن توقع بىجاى اطرافیان
اطرافیان باید بدانند که نباید بدون اجازه زن و مرد جوان، وارد حریم زندگى آنها شوند. اگر یک مادر، پسرش را براى مرد بودن و شوهر بودن، درست تربیت کرده باشد، دیگر نباید بعد از ازدواج در زندگى او دخالت کند. پدر و مادر باید فکر کند که پسرش بعد از ازدواج وظایف دیگرى هم دارد. همچنین زن باید فکر کند که پدر و مادر شوهرش نهالى را بزرگ کرده و آن را به میوهدهى رسانده است و باید از او تقدیر کند.
دخالتهاى بى جا در زندگى زوجین از سوى فامیل هر دو طرف (مرد یا زن) ناپسند و غلط است؛ ولى دلسوزیهاى صادقانه و اظهار نظرهاى دلسوزانه و از سر صدق و خیرخواهى ـ نه دو به همزنى و انتقامگیرى و تلافى کردن و... ـ لازم و کارساز است و خلأ کمبود تجربه را در زندگیهاى مشترکى که تازه پاگرفتهاند، پر مىکند.
ج) راهکارهاى اجتماعى
1ـ برگزارى دورههاى مناسب آموزش قبل از ازدواج
ایجاد واحدى آموزشى در دبیرستان که موضوعاتى چون آیین زندگى و سازگارى و تکامل را آموزش دهد، بسیار کارساز است. باید انگیزههاى ازدواج، انتخاب و گزینههاى مورد نظر را به جوانان آموزش داد.
2ـ آموزش حقوق زوجین
تدوین و ارائه آموزشهاى عمومى و رسمى حقوق زوجین به نسل جوان، براى آشنایى و آمادگى قبول مسؤولیت وظایف خود در خانواده مىتواند در استحکام و دوام آن مؤثر باشد.
3ـ مشاوره رایگان
ایجاد و توسعه مراکز مشاوره و راهنمایى مخصوص خانواده، متشکل از کارشناسان علوم دینى، روانپزشکان و مددکاران اجتماعى، راهگشا خواهد بود.
تلویزیون و تأثیر آن بر انحلال خانواده
در جامعهشناسى معمولاً چهار عامل اصلى براى جامعه پذیرى در نظر گرفته مىشود. خانواده، مدرسه، گروه همسالان و وسائل ارتباط جمعى. وسائل ارتباط جمعى مثل روزنامه، مجله، کتاب، تلویزیون، رادیو، سینما، ویدئو و... ابزار مهمى هستند که در جامعهپذیرى افراد نقش مؤثرى ایفا مىکنند.
رسانههاى جمعى معرفى کننده الگوها، نقشها، دیدگاهها و چگونگى روى آوردن به سبکهاى مختلف زندگى مىباشند، که ممکن است افراد جامعه به طریق دیگر هرگز به آنها دسترسى پیدا نکنند. تغییرات هنجارى و ارزشهاى اجتماعى به سرعت در رسانههاى گروهى منعکس مىشوند و ممکن است به آسانى توسط مردمى که به نحو دیگر ممکن نبود به آنها دسترسى پیدا نمایند، پذیرفته شوند.
تأثیر این رسانهها به قدرى زیاد است که برخى از جامعهشناسان از امپریالیسم رسانهاى سخن به میان آوردند و به ایجاد یک امپراتورى فرهنگى اشاره مىکنند، که کشورهاى جهان سوم بویژه، در برابر آن آسیبپذیرند؛ زیرا منابع لازم را براى حفظ استقلال فرهنگى خود در اختیار ندارند.
بنابراین امپریالیسم رسانهاى با هدف یکسانسازى فرهنگى در کشورهاى مختلف، در جهت تحقق اهداف خود تلاش مىنماید تا آنچه را در کشور خود مرسوم است به سایر کشورها سرایت دهد.
از بین رسانههاى گروهى، رادیو و تلویزیون نقش مهمى در ترویج فرهنگهاى مختلف، بویژه غربگرایى دارند. البته باید توجه داشت که تأثیر تلویزیون بیشتر از رادیو است.
آمار رو به ازدیاد طلاق و فروپاشى خانواده در غرب و گرایش به خانوادههاى تک والدى و یا همجنسگرایى، گویاترین کارنامه براى تزلزل ارکان خانواده در فروپاشى بناى رأفت، عطوفت و مودت در زندگى غربیهاست.
متأسفانه هر چه فرهنگ کشورهاى دیگر در جامعه ما گسترش یابد، آمار فروپاشى و انحلال خانواده هم افزایش مىیابد. ازدیاد روز افزون پخش فیلمهاى آمریکایى از شبکههاى مختلف سیما با گرایشهاى فمنیستى که در آن زنان و دختران با ظاهرى فریبنده و دور از حیطه خانواده و آزاد از هر قید و بند به فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى و حتى به نقشهاى غیر متعارف مشغولند، همچنین پخش برخى فیلمهاى داخلى که ندانسته به جنگ با خانواده سنتى برخاستهاند، تأثیر بسزایى در پذیرش فرهنگ آنان و بالطبع ازدیاد طلاق را به دنبال دارد. بنابراین با توجه به تأثیرات تعلیمى و تبلیغى رادیو و تلویزیون، این دستگاهها مىتوانند وسیلهاى براى ستیز با فرهنگ بیگانه یا ترویج آن باشند.
رسانهها مىتوانند با استفاده از حوزههاى فکرى و کانونهاى اندیشه در ارتقاى سطح فرهنگى، دانش اجتماعى و زدودن فقر اطلاعات حقوقى و غیرحقوقى خانوادهها، نقش مهم داشته باشند.
باید مسؤولین امر (صدا و سیما) در مرحله اول با سیاستگذارى صحیح در جهت کنترل فیلمهایى که نه تنها در قالب پیامهاى ارزشى در جهت آموزش براى داشتن یک خانواده متعادل، گام بر نمىدارد، بلکه به اختلافات خانوادگى نیز دامن مىزند و در یک کلمه مروج فرهنگ غرب هستند چارهاى اساسى بیندیشند و با ارائه الگوهاى موفق فرهنگى و اجتماعى از زنان در عرصههاى مختلف زندگى در گسترش فرهنگ پاسدارى از حفظ کیان خانواده بکوشند.
________________________________________
1ـ علىاکبر دهخدا، لغتنامه، واژه طلاق.
2ـ ابن منظور، لسان العرب، ماده طلاق.
3ـ محمدحسن نجفى، جواهر الکلام، کتاب طلاق، ص 274.
4ـ
5ـ سید مصطفى محقق داماد، بررسى فقهى ـ حقوق خانواده، ص 379.
6ـ شیخ مفید، المقنعه، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1410 ق.، ص 530.
7ـ محمد محمدى رىشهرى، میزان الحکمه، ج 5، ص 547.
8ـ همان.
9ـ محمدبن حسن حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 7، ص 267.
10ـ شهید مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، صص 312ـ311.
11ـ همان، ص 315.
12ـ عزتالله عراقى، حقوق زناشویى در اسلام، ص 20.
13ـ مجله پیام زن، بهمن 82، صص 50 و 143.
14ـ محمدبن حسن حر عاملى، پیشین، ج 14، ص 31.
15ـ علامه محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 100، ص 373.
16ـ همان، ج 103، ص 232.
17ـ محمد بن محمد بن نعمان مفید (شیخ مفید)، ارشاد مفید، ترجمه سید هاشم رسولى محلاتى، ص 141.
18ـ مهدى کىنیا، عوامل اجتماعى طلاق، صص 26ـ25.
19ـ علامه محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 103، ص 232.
20ـ على مشکینى، ازدواج در اسلام، ترجمه احمد جنتى، صص 77ـ74.
21ـ هدایتالله ستوده، آسیبشناسى اجتماعى، ص 209.
22ـ سید محمدتقى مدرسى، تصویرى نو از روابط خانواده در قرآن، فصلنامه شوراى فرهنگى ـ اجتماعى، 1379، شماره9، ص 55.
23ـ آنتونى گیدنز، جامعهشناسى، صص 432ـ431.
24ـ اکرم حیدرى، بلوغ ـ مشکلات روانى جوانان و نوجوانان، افت تحصیلى، صص 70ـ69.
25ـ ادوار تایبر، بچههاى طلاق، مترجم توراندخت تمدن، ص 93.
26ـ حسن نیک چهره محسنى، روانشناسى رشد، ص 182.
27ـ محمدرضا قرهبگلو، روانشناسى و مسائل نوجوانان و جوانان.
28ـ نور / 26.
29ـ علامه محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 103، ص 232.
30ـ مجله پیام زن، سال هشتم، شماره 2.
31ـ نساء / 35.