چالشهاى کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان (1) با قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران
آرشیو
چکیده
کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان از مهمترین اسناد بین المللى است که در راستاى جهانىسازى حقوق زنان تدوین شده است. هر کشورى براى الحاق به آن ابتدا باید آموزهها و مفاد آن را با باورها و قوانین خود بسنجد تا نقاط مشترک و متعارض را به دست آورد و سپس آگاهانه در باره عضویت و یا عدم عضویت در آن تصمیم بگیرد. مقاله حاضر در همین راستا به دنبال تبیین چالشهاى این کنوانسیون با قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران است.متن
تردیدى نیست که زنان در طول تاریخ بر اثر بینشهاى غلط و سودجویانه، ظلم و ستم فراوانى را تحمل کردهاند و همیشه به آنان به عنوان ابزارى براى بهرهکشى و کامجویى لذت طلبان نگریسته شده است، و متاسفانه هم اکنون نیز در بسیارى از کشورهاى جهان، این نگرش در عمل، وجود دارد تا آنجا که زن به عنوان ابزار و کالا از نقطهاى به نقطهاى دیگر قاچاق مىشود و مورد خرید و فروش و سوء استفاده جنسى قرار مىگیرد. از این رو امروزه یکى از مهمترین مسائل جوامع انسانى مساله رعایتحقوق زنان و حفظ منزلت والاى آنان و پرهیز از برخوردهاى تبعیضآمیز و مبتنى بر جنسیتبا زنان است. در همین راستا دولتها و سازمانهاى بین المللى، کنوانسیونها و اسناد بین المللى مهمى را که همگى در جهت نفى هر گونه تبعیض علیه زنان و احقاق حقوق آنان و برقرارى تساوى بین حقوق زن و مرد هستند تدوین کرده و به تصویب رساندهاند. از جمله این اسناد مىتوان به اعلامیه جهانى حقوق بشر، میثاق بین المللى و حقوق مدنى و سیاسى، میثاق بین المللى حقوق اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى و مهمتر از همه، کنوانسیون «رفع هر گونه تبعیض علیه زنان» اشاره کرد.
کشور جمهورى اسلامى ایران به دلیل وجود موانع شرعى و قانونى هنوز به کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان ملحق نشده است ولى باتصویب منشور سازمان ملل متحد و اعلامیه جهانى حقوق بشر و میثاق بین المللى حقوق مدنى و سیاسى که همگى بر تساوى زن و مرد و نفى نگرشهاى تبعیضآمیز و مبتنى بر جنسیت تاکید دارند، تعهداتى را در این راستا پذیرفته است. قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران نیز با توجه به ظلم مضاعفى که در طول تاریخ بر زنان رفته است و با توجه به منزلت و جایگاه والایى که زن در اندیشه و نظام اسلامى دارد، توجه خاصى در مقدمه و اصول خود به حقوق و جایگاه زنان نموده و به آنان در چارچوب موازین اسلامى حق مشارکت در حاکمیت و فعالیتهاى اجتماعى، سیاسى، فرهنگى و اقتصادى داده است، مقدمه قانون اساسى جمهورى ایران بر این نکته تاکید ورزیده که زنان به دلیل ستم بیشترى که تا کنون در نظام طاغوتى متحمل شدهاند، از استیفاى حقوق بیشترى برخوردار خواهند شد. و از طرفى زن از حالت ابزار بودن براى اشاعه مصرفزدگى و استثمار خارج شده و ضمن بازیافتن وظیفه خطیر و پرارج مادرى، در دیدگاه اسلامى از ارزش و کرامتى والاتر برخوردار خواهد شد. (2) بر اساس اصل بیست و یکم قانون اساسى دولت موظف استحقوق زن را در تمام جهات، با رعایت موازین اسلامى تضمین نماید و زمینههاى مساعد را براى رشد شخصیت زن و حقوق مادى و معنوى او فراهم نماید.
بند چهارده از اصل سوم قانون اساسى هم منزلتبرابر زن و مرد را مورد توجه قرار داده و دولت را در جهت تامین حقوق همه جانبه افراد کشور، اعم از زن و مرد و برقرارى اصل تساوى عموم در برابر قانون، موظف کرده است.
از دیدگاه کنوانسیون نیز هر گونه تبعیض علیه زنان بایستى از بین رفته و زنان از حقوقى برابر با مردان برخوردار شوند. نه زن باید به دلیل زن بودن حقوق کمتر و محرومیتبیشترى داشته باشد و نه مرد به خاطر مرد بودن از حقوق و مزایاى افزونترى بهرهمند باشد. جنسیت نباید باعث ایجاد تفاوت در زن و مرد از حیثحقوق و تکالیف شود. زنان نیز از استعداد و توانایى و شعور انسانى برابر با مردان برخوردارند و وظایف خاص آنان از قبیل باردارى، خانهدارى، پرورش فرزندان و همچنین روحیه حساس و طبع ظریف و عاطفى آنها از ارزشهاى انسانى و جایگاه اجتماعىشان نمىکاهد. از این رو باید از حقوق و تکالیفى مشابه و مساوى با مردان برخوردار باشند. کنوانسیون هر نوع تفاوت مبتنى بر جنسیت را بین زن و مرد تبعیض تلقى مىکند و خواهان زدودن آن است و براى دستیابى به این آرمان در موارد مختلف دولتها را به تامین تساوى همه جانبه حقوق زنان با مردان توصیه مىکند تا موانع قانونى رسیدن به این هدف را مرتفع سازند و اقدامات مقتضى را براى ایجاد تساوى زنان با مردان در همه حقوق اجتماعى، سیاسى، خانوادگى و... اتخاذ نمایند.
کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان و قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران در این امر مشترکند که هر دو تبعیض مبتنى بر جنسیت را بین زن و مرد نفى مىکنند و در صدد تامین حقوق مدنى و سیاسى زنان هستند ولى در تفسیر عبارتهایى مانند تبعیض، تساوى حقوق زن و مرد و تشخیص مصادیق آنها (3) با یکدیگر تعارض جدى و اساسى دارند که البته این جداى از اختلاف دو سند در مبانى (4) و منابع است که طرح آن فرصت دیگرى را مىطلبد.
مهمترین موارد تعارض کنوانسیون با قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران را مىتوان در این موارد خلاصه نمود:
1- تعارض و اختلاف در تفسیر مفاهیم اساسى
کنوانسیون «رفع هر گونه تبعیض علیه زنان» با توجه به مبانى خاص خود، بر تفسیر و قرائتخاصى از مفاهیم بنیادینى چون تبعیض، رفع تبعیض، برابرى حقوق زن و مرد و جایگاه و نقش زن استوار است که با آموزهها و تفسیر قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران از این مفاهیم، بسیار متفاوت است . ماده یک کنوانسیون، تبعیض را این گونه تعریف مىکند:
«عبارت تبعیض علیه زنان در این کنوانسیون به هر گونه تمایز، استثناء (محدودیت) بر اساس جنسیت اطلاق مىشود که نتیجه آن خدشهدار کردن بهرهمندى زنان از حقوق بشر و آزادىهاى اساسى در زمینههاى سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى، مدنى، و یا هر زمینه دیگر است...» کنوانسیون در این ماده، هدف خود را برقرارى تساوى کامل بین حقوق زن و مرد و رفع هر گونه تبعیض علیه زنان مىداند از این رو به تبعیضهایى که به نفع زنان است نمىپردازد. در این سند بینالمللى هر نوع تفاوت بین زن و مرد در حقوق و تکالیف، تبعیض محسوب شده است، هر چند آن تفاوتها ثمره تفاوتهاى تکوینى زن و مرد باشد. این تفسیر و نگرش به یکسانى و تشابه حقوق زن و مرد مىانجامد. لازمه این دیدگاه آن است که به هر نوع عدم تشابه بین زن و مرد به دید تبعیض نگریسته شود. در حالى که عدم تشابه حقوق و تکالیف زن و مرد در برخى از موارد تفاوت است نه تبعیض، و آنچه که مذموم و ناپسند به شمار مىآید تبعیض ناروا مىباشد که ظلم و بىعدالتى است. وجود برخى از تفاوتها و توجه به آنها در وضع حقوق و تکالیف، عین عدالت است و ظلم به زنان محسوب نمىشود. مقتضاى عدالت این نیست که حقوق زن و مرد کاملا یکسان و مشابه باشد بلکه این ظلم به زن و مرد و نادیدهانگارى تواناییها و تفاوتها و ویژگیهاى تکوینى آنان است. نباید هر نوع تفاوتى را تبعیض دانست و همچنین نباید تساوى و برابرى زن و مرد در حقوق و تکالیف را به معناى تشابه و یکسانى کامل زن و مرد در حقوق و تکالیف معنا کرد بلکه تساوى به این معناست که هر یک از زن و مرد از حقوق و تکالیف مناسب با ویژگیهاى تکوینىشان برخوردار شوند و چیزى بر آنان تحمیل نگردد. کارکردهاى متفاوت زن و مرد و نقش تکمیلى آن دو براى یگدیگر و ایجاد توازن و تعادل در نظام هستى، تفاوتهاى زن و مرد در برخى از حقوق و تکالیف را ضرورى مىسازد و این عین عدالت است نه ظلم و تبعیض تا سعى در زدودن و از بین بردن آن شود. به عبارت دیگر مساوات و برابرى دو معنا دارد (5) :
1- الغاء و در نظر نگرفتن ویژگى جنسیت زن و مرد; یعنى الغاى مذکر و مونثبودن آن دو به منظور دستیابى به تشابه کامل زن و مرد در حقوق و تکالیف.
2- تساوى به معناى تساوى زن و مرد در انسانیت و سرمایه فطرى و برخوردارى از فرصتها براى رشد و کمال نه تشابه در حقوق و تکالیف.
در کنوانسیون، تساوى به معناى اول به کار رفته است در حالى که در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران که بر اساس موازین اسلامى تنظیم شده، تساوى به معناى دوم اراده شده است; یعنى هر انسانى اعم از زن و مرد باید از فرصتها و زمینههاى مناسب وکافى براى رشد و تکامل و رسیدن به کمالات وجودى برخوردار باشد و جنسیت هیچ یک از زن و مرد مانعى براى رسیدن به این مطلوب والا نباشد و هرکدام که از فرصتهاى خود بهتر استفاده کند به رشد و کمال بیشترى دستخواهد یافت و از دیگرى برتر خواهد شد. در اسلام ملاک فضیلت و برترى تقوى و آراستگى به فضائل انسانى و اخلاقى است، نه زن یا مرد بودن. نه زن بودن به خودى خود نقص محسوب مىشود و نه مرد بودن کمال. از طرف دیگر تساوى و برابرى حقوق زن و مرد در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران مقید به رعایت موازین اسلامى است و این نگرش، با برداشت کنوانسیون و سایر اسناد بین المللى از تساوى حقوق زن و مرد متفاوت است. طبق اصل چهارم قانون اساسى، اصل اسلامى بودن قوانین بر همه اصول قانون اساسى حاکم است و اصول دیگر باید در پرتو آن تفسیر شوند. اصل بیستم قانون اساسى نیز بر رعایت موازین اسلامى تاکید دارد:
«همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى با رعایت موازین اسلام برخوردارند.» اصل بیست و یکم هم دولت را موظف به تضمین حقوق زن در تمام جهات با رعایت موازین اسلامى نموده است. نتیجه آن که تفسیر و قرائت کنوانسیون از مفاهیمى همچون تبعیض، برابرى و تساوى زن و مرد با تفسیر قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران از این مفاهیم بسیار متفاوت و متعارض است. و این تعارض در تفاوت دو سند، در آموزهها، توصیهها، نتیجهگیرىها و تشخیص مصادیق، تاثیر فراوانى دارد و به تعارض جدى برخى از مواد کنوانسیون با قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران مىانجامد.
2- تعارض کنوانسیون با ق.ا. در زمینه فرصتهاى شغلى و مشارکتهاى سیاسى و اجتماعى زنان
بر اساس ماده سه کنوانسیون، دولتها موظفند اقدامات لازم از جمله وضع قوانین مورد نیاز را در تمامى زمینههاى سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى، براى تضمین توسعه و پیشرفت کامل زنان و بهره مندى آنان از حقوق بشر و آزادیهاى اساسى بر مبناى مساوات با مردان به عمل آورند.
و طبق ماده هفت کنوانسیون، دولتها متعهدند در جهت رفع تبعیض از زنان در حیات سیاسى و اجتماعى، شرایط مساوى زنان با مردان را در زمینه مشارکتهاى سیاسى و اجتماعى فراهم آورند. مقدمه کنوانسیون و ماده یازده آن نیز بر تساوى زن و مرد در انتخاب شغل و استفاده از فرصتهاى شغلى و رفع تبعیض از زنان و تضمین حقوق آنان تاکید فراوانى دارند. اطلاق و کلیت مقدمه و مواد کنوانسیون در این جهت نیز با قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران در چالش عمیق است; زیرا هر چند اصل بیست و هشتم قانون اساسى بر فرصتهاى شغلى برابر با مردان براى زنان تاکید دارد و دولت موظف شده که براى همه افراد، امکان اشتغال به کار و شرایط و زمینههاى مساوى را براى احراز مشاغل فراهم نماید و قانون کار جمهورى اسلامى ایران نیز محدودیتى براى اشتغال زنان ایجاد نکرده استبلکه فقط طبق ماده 75 قانون کار، زنان از انجام کارهاى سخت و زیانآور و خطرناک منع شدهاند (6) که آن هم در جهتحمایت از منافع زنان است ولى همه اصول قانون اساسى از جمله اصل بیست و هشتم مقید به رعایت موازین اسلامى و عدم مخالفتبا اسلام هستند که این قید موجب محدودیتهاى شرعى و قانونى براى زنان در تصدى برخى از مشاغل مىگردد (7) که به بعضى از آنها اشاره مىشود:
الف) ممنوعیت تصدى مسؤولیت رهبرى جامعه اسلامى توسط زنان
رهبر و حاکم اسلامى مسؤول اداره جامعه اسلامى است که به موجب اصل یکصد و دهم قانون اساسى وظایف خطیر و سنگینى را بر عهده دارد. از این رو رهبر بایستى از ویژگیها و صفات خاصى برخوردار باشد که در اصل یکصد و پنجم و یکصد و نهم قانون اساسى بیان شدهاند. در قانون اساسى به شرط ذکوریتبه عنوان یکى از شرایط ولى فقیه تصریح نشده است، ولى بیشتر فقهاى مذاهب اسلامى قائل به لزوم مذکر بودن حاکم اسلامى هستند، هر چند در کتابهاى فقهى شیعه عنوان مستقلى براى اشتراط ذکوریت در حاکم اسلامى وجود ندارد، ولى چون قضاوت از شؤون و وظایف اصلى و اولى حاکم اسلامى و ولى فقیه است و سایر قضات نیز از طرف او منصوب هستند و مشروعیتخود را از وى کسب مىکنند، و در باب قضاوت مشهور فقها بر اشتراط ذکوریت در قاضى تصریح نمودهاند، از این رو در حاکم و رهبر جامعه اسلامى نیز ذکوریتبالملازمه شرط است و زنان نمىتوانند متصدى آن شوند.
و چون همه اصول قانون اساسى بر رعایت موازین اسلامى مبتنى هستند، و از دیدگاه نگارنده ملاک تشخیص موازین اسلامى نیز نظر مشهور فقهاست، و مشهور فقها ذکوریت را براى حاکم اسلامى شرط مىدانند. به همین جهت مىتوان نتیجه گرفت که بر اساس قانون اساسى، زن نمىتواند متصدى رهبرى جامعه، اسلامى شود و اصل 105 و 109 قانون اساسى نیز از زنان انصراف دارد، بخصوص که در جوامع اسلامى از صدر اسلام تا کنون با وجود زنان شایسته، تصدى رهبرى جامعه اسلامى توسط زنان، متعارف نبوده و سابقه نداشته است. و همچنین در برخى از روایات نقل شده از پیشوایان معصوم علیهم السلام، از رهبرى زنان نهى شده است. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمودهاند:
«لن یفلح قوم ولوا امرهم امراة» . (8)
و امام محمد باقر علیه السلام نیز فرمودهاند:
«و لا تولى المراة القضاء و لا تولى الامارة» . (9)
و از طرفى هم اصل اولى از نظر اسلام عدم ولایت افراد بر یکدیگر است و خروج از این اصل و ثبوت ولایت افراد بر یکدیگر، نیاز به دلیل قطعى دارد و در مورد زنان چنین دلیلى که جواز ولایت و رهبرى جامعه اسلامى توسط زنان را بطور قطعى ثابت کند وجود ندارد. نتیجه این که از قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران بطور ضمنى بدست مىآید که ولى فقیه باید مرد باشد و زن نمىتواند این مسؤولیت را بر عهده بگیرد و این تبعیض علیه زنان نیست; زیرا ولایت و رهبرى در جامعه اسلامى مسؤولیتخطیر و حساسى است که باید به آن به دیده امانت الهى و وظیفه نگریست نه پست و مقام و امتیاز. اسلام مقامهاى اجرایى از قبیل رهبرى و مرجعیت را یک مسؤولیتخطیر مىداند نه فضیلت و کمال از این رو ثابت نبودن آن براى زنان، نقص و تبعیض محسوب نمىشود. سیره بزرگان دین نیز بر این منوال بوده که در عین تلاش فراوانى که براى رسیدن به مقام اجتهاد و فقاهت مىکردند، مرجعیت را به سختى مىپذیرفتند و تا مىتوانستند زیر بار این مسؤولیت نمىرفتند. (10) آنچه در این میان اهمیت دارد آن است که زن و مرد در انسانیت و فضایل انسانى با هم برابرند و هر دو مکلف به تکالیف الهى و داراى اهلیت کامل هستند و مسیر پیمودن کمال براى هر دو باز است و هیچ کمال معنوى مشروط به مرد بودن و یا منوط به زن بودن نیست. (11)
ب) ممنوعیت تصدى پست ریاست جمهورى براى زنان
ماده سه و هفت کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان بر برابرى زن و مرد در برخوردارى از حقوق مساوى در مشارکتهاى اجتماعى و سیاسى و شرکت در انتخابات و داشتن حق راى و نامزدى براى رسیدن به تمامى مسؤولیتهاى اجرایى و سیاسى تاکید دارد. اطلاق این دو ماده با اصل یکصد و پانزدهم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران که به نظر مىرسد شرط ذکوریت را براى رئیس جمهور بیان مىکند، در تعارض است. به موجب اصل یکصد و سیزدهم قانون اساسى رئیس جمهور پس از مقام رهبرى عالیترین مقام رسمى کشور است و مسؤولیت اجرایى قانون اساسى و ریاست قوه مجریه را جز در امورى که مستقیما به رهبرى مربوط مىشود بر عهده دارد. اصل یکصد و پانزدهم نیز اعلام مىکند: رئیس جمهور باید از میان رجال مذهبى و سیاسى که واجد شرایط زیر باشند انتخاب گردد: ایرانى الاصل، تابع ایران، مدیر و مدبر، داراى حسن سابقه و امانت و تقوا و مؤمن و معتقد به مبانى جمهورى اسلامى ایران و مذهب رسمى کشور.
راجع به عبارت «رجال مذهبى و سیاسى» دو تفسیر وجود دارد:
1- عدهاى معتقدند که قانونگذار از کلمه رجال، معناى مجازى آن; یعنى شخصیتها و چهرههاى مذهبى و سیاسى را قصد کرده است و معناى لغوى آن مراد نیست; زیرا براى تفسیر اصول قانون اساسى بهترین شیوه، آن است که به اصول دیگر آن مراجعه کنیم. اصول قانون اساسى مفسر و مبین یکدیگرند. و با توجه به بند 14 اصل سوم و همچنین اصل بیستم قانون اساسى که بیانگر لزوم برابرى مردم در پیشگاه قانون است، این نکته بدست مىآید که همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و با رعایت موازین اسلامى از همه حقوق انسانى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى برخوردارند و همچنین با توجه به این که براى نمایندگى مجلس شوراى اسلامى و مجلس خبرگان و عضویت در شوراى نگهبان و هیات دولت جنسیتشرط نیست، مىتوان نتیجه گرفت که منظور از رجال در اصل یکصد و پانزدهم قانون اساسى معناى حقیقى آن; یعنى جنس مرد نیستبلکه معناى مجازى آن مراد است و علت این که به رجال تعبیر شده این است که اولا مصلحت مقطعى دوران تدوین قانون اساسى اقتضا مىکرده و ثانیا در بیشتر موارد مردان عهدهدار سمت ریاست جمهورى بودهاند از این رو به رجال تعبیر شده است.
و از طرفى هم احراز پست ریاست جمهورى مبتنى بر انتخاب است و مبناى انتخاب نیز وکالت است که از نظر شرعى ذکوریت در آن شرط نیست و اصولا پدیده ریاست جمهورى پدیده نوظهورى است که احکام و شرایط فقهى خاصى براى آن بیان نشده است. (12)
2- گروهى نیز بر این باورند کلمه رجال در اصل یکصد و پانزدهم (به معناى مردان) در برابر نساء (به معناى زنان) بکار رفته است و این، استعمال لفظ در موضوعله حقیقى و لغوى است و مراد از آن مردان مذهبى و سیاسى است نه چهرهها و شخصیتهاى مذهبى و سیاسى، به همین دلیل شامل زنان نمىشود. معتقدان به این تفسیر، به چند دلیل استناد کردهاند:
1- 2) براى تفسیر صحیح و واقعى قانون نباید برداشتها، اعتقادات و ذهنیتهاى خود را بر آن تحمیل کرد بلکه باید بر اساس قواعد تفسیر و بدون پیشداورى، مراد قانونگذار را بدست آورد و اگر چه اصول قانون اساسى مفسر یکدیگرند و آنها را باید به صورت یک مجموعه و کل نگریست که همه اجزاى آن با یکدیگر هماهنگ و مرتبط هستند، ولى نباید از این نکته نیز غفلت ورزید که بند 14 اصل سوم و اصل بیستم قانون اساسى مطلق نیستند بلکه مقید به رعایت موازین اسلامى هستند. به همین جهت اگر براى تفسیر اصل یکصد و پانزدهم به اصول مزبور مراجعه مىشود باید قید مهم آن دو، یعنى موازین اسلامى را نیز در نظر گرفت. به علاوه شرط رعایت موازین اسلامى بر اصل یکصد و پانزدهم نیز حاکم و در آن مستتر مىباشد و باید آن را با توجه به شرط مزبور که از نظر مشهور فقها بدست مىآید، تفسیر کرد. از دیدگاه اسلام، زنان از حقوق سیاسى و حق مشارکت در امور سیاسى و اجتماعى برخوردارند.
خداوند در قرآن کریم مىفرماید:
«یا ایهاالنبى اذا جاءک المؤمنات یبایعنک على ان لا یشرکن بالله شیئا و لا یسرقن و لا یزنین و لایقتلن اولادهن و لایاتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن و لا یعصینک فى معروف فبایعهن و استغفر الله لهن ان الله غفور رحیم» (13)
این آیه شریفه در روز فتح مکه بعد از آن که بیعت مردان با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به پایان رسید و نوبتبیعت زنان شد، نازل گشت. موارد بسیار دیگرى نیز از حضور زنان در مشارکتهاى اجتماعى و سیاسى در زمان نبى اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده که همگى گویاى حقوق سیاسى و اجتماعى زنان هستند. البته این مشارکتها و فعالیتها بایستى در چارچوب موازین اسلامى صورت بگیرند. طبق نظر مشهور فقها و عالمان دینى، اسلام با در نظر گرفتن مصالح جامعه و طبیعت و ویژگیها و تفاوتهاى تکوینى زن و مرد، در بعضى از موارد محدودیتهایى را براى فعالیتهاى زنان قائل شده که هم به مصلحتخود زنان است و هم به مصلحت کل جامعه، بویژه که زنان نسبتبه مردان از جنبه احساسى و عاطفىترى برخوردارند و وظیفه سنگین باردارى و تربیت فرزند نیز با آنان است. به همین سبب از نظر مشهور فقها زنان نمىتوانند متصدى امر حکومت و رهبرى جامعه اسلامى شوند; زیرا حکومت از شؤون ولایت است و ولایت و سرپرستى جامعه نیز به مردان اختصاص دارد. توجه به نکته اساسى مزبور ما را در درک صحیح و تفسیر بىطرفانه و مقرون به واقع از اصل یکصد و پانزدهم قانون اساسى رهنمون مىسازد.
2- 2) یکى از بهترین و مهمترین راههاى تفسیر قانون و فهم مراد قانونگزار و تدوین کنندگان آن مراجعه به مذاکرات آنان است. با مراجعه به مذاکرات مجلس خبرگان تدوین قانون اساسى این نکته بدست مىآید که مراد آنان از رجال، معناى حقیقى و لغوى آن است نه معناى مجازى آن، و شاید شرایط و محدودیتها و تنگناهاى آن روز اجازه نمىداد که براى تصدى مقام ریاست جمهورى به شرط ذکوریت، تصریح شود از این رو با توجه به مصالح آن روز کشور از تعبیر رجال مذهبى و سیاسى استفاده شده است تا حساسیت کمترى برانگیخته شود، (14) بویژه که از نگاه مشهور فقها، ولایت و حکومت مخصوص مردان است و ریاست جمهورى هم صرفا وکالت نیست تا جنسیت در آن شرط نباشد بلکه ماهیت ریاست جمهورى، حکومت و از شؤون ولایت است، به همین خاطر، ذکوریت در آن شرط مىباشد. (15)
3- 2) به موجب اصل نود و هشتم قانون اساسى، مرجع تفسیر اصول قانون اساسى، شوراى نگهبان است و این شورا صلاحیت هیچ یک از داوطلبان زن را در هفتمین دوره ریاست جمهورى تایید نکرد که به نظر مىرسد علت آن بیشتر به دلیل زن بودن آنان بوده است. (16)
4- 2) در صورت تردید در استعمال لفظ در معناى حقیقى یا مجازىاش، اصل، استعمال آن در معناى حقیقى است و تا قرینه صارفه قطعى وجود نداشته باشد باید کلمه رجال بر معناى حقیقىاش، یعنى مردان حمل شود و در اصل یکصد و پانزدهم و دیگر اصول قانون اساسى، چنین قرینه صارفه قطعى وجود ندارد از این رو به ظاهر اصل یکصد و پانزدهم عمل مىشود.
ج) ممنوعیت اشتغال زنان به قضاوت
هر چند اصل یکصد و شصت و سوم قانون اساسى به لزوم مرد بودن قاضى و ممنوعیت قضاوت براى زنان تصریح نکرده است، ولى از دو طریق مىتوان نتیجه گرفت که از منظر قانون اساسى ذکوریت در قاضى شرط است.
1- اصل یکصد و شصت و سوم بیان صفات و شرایط قاضى را به قانون عادى احاله داده است، و در قانون شرایط انتخاب قضات دادگسترى (مصوب اردیبهشت 1361 که یک ماده واحده بیشتر ندارد.) تصریح شده است که قضات از میان مردان واجد شرایط انتخاب مىشوند. هر چند طبق قانون اصلاح تبصره، 5 قانون الحاق پنج تبصره به قانون شرایط انتخاب قضات دادگسترى مصوب 1363، که در سال 1374 به تصویب رسید، زنان مىتوانند با دارا بودن پایه قضایى، پستهاى مشاوره و قاضى تحقیق را دارا باشند ولى این به معناى داشتن حق انشاى راى نیست. قاضى تحقیق در احقاق حقوق مردم و تامین عدالتبسیار موثر است ولى حق انشاء راى ندارد.
2- اگر این ماده واحده نیز وجود نمىداشتباز هم از قانون اساسى چنین استنباط مىشد که زنان حق اشتغال به مقام قضاوت را ندارند; زیرا اصل یکصد و شصت و سوم بر این نکته تصریح دارد که بیان شرایط و صفات قاضى توسط قانون عادى، بایستى مبتنى بر موازین فقهى باشد و مىدانیم که طبق نظر مشهور فقها ذکوریتشرط قضاوت است و زنان حق انشاى راى ندارند.
علامه حلى رحمه الله مىفرماید:
«و لا ینعقد القضاء للمراة و ان استکملت الشرائط» . (17)
شیخ طوسى رحمه الله در مبسوط آورده است:
«فان المراة لاتنعقد لها القضاء بحال» . (18)
و شهید ثانى در مسالک مىگوید:
«و لا ینعقد القضاء للمراة و ان استکملت الشرائط» . (19)
مرحوم صاحب جواهر نیز راجع به شرایط قاضى از جمله ذکوریت مىفرماید:
«بلاخلاف اجده فى شى منها، بل فى المسالک: هذه الشرائط عندنا موضع وفاق» (20)
مشهور فقها براى اثبات ادعاى خویش به دلایلى استدلال کردهاند که از جمله آنها آیه شریفه 32 سوره نساء است:
«الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض» آیه شریفه یاد شده بنا بر این مبنا که عمومیت داشته باشد و شامل همه روابط اجتماعى و سیاسى زنان و مردان شود، (21) بر قیمومت و سلطه و حکومت مردان بر زنان دلالت دارد. چون قضاوت زنان موجب سلطه آنان بر مردان مىشود. از این رو ممنوع است. (22)
البته برخى از فقها معتقدند که از آیه مزبور ممنوعیت قضاوت زن بدست نمىآید; زیرا آنچه در این آیه مطرح است، زن در برابر شوهر است نه در برابر مرد. این آیه در باره نظام خانواده و اداره آن و مسؤولیت زن و شوهر است و معناى عامى که قابل تطبیق بر سایر روابط اجتماعى و سیاسى باشد از آن به دست نمىآید، بخصوص که برداشت مزبور مستلزم آن است که زنان حق تصدى هیچ مسؤولیتسیاسى، اجتماعى و فرهنگى را نداشته باشند; زیرا همه مسؤولیتها مستلزم نوعى سلطه بر مردان است (23) و اتفاقا شان نزول آیه هم در باره زن در برابر شوهر است نه زن در برابر مرد. (24)
فقها در این زمینه به اجماع و روایاتى نیز استدلال کردهاند که یا از حیث دلالت و یا از لحاظ سند ضعف دارند. از این رو اگر به هر یک از دلایل ممنوعیت تصدى مقام قضاوت توسط زنان بطور انفرادى نگریسته شود ممکن است دلالت تامى نداشته باشند، ولى از مجموع آنها مىتوان نتیجه گرفت که زنان حق قضاوت ندارند، بویژه که اولا متعارف و سیره مسلمین در طول تاریخ بر این منوال بوده که از زنان به عنوان قاضى استفاه نشود، با آن که زنان شایسته و صالح در بین آنان فراوان بوده است. و ثانیا اصل اولى هم عدم جواز قضاوت زنان است; زیرا تمامى ادله قضاوت و عمومات یا در باره مردان است و یا لااقل انصراف به مردان دارد.
و ثالثا قضاوت با طبیعت و کرامت زنان سازگار نیست، بخصوص که از طبع حساس و عاطفى و زود رنجى برخوردارند و سریع تحت تاثیر عواطف خود قرار مىگیرند، و این با اقتضاى قضاوت منافات دارد. به همین دلیل اسلام با توجه به مصالح جامعه و طبیعت و ویژگیهاى زنان، وظیفه قضاوت را از دوش آنان برداشته است. از همین جا مىتوان نتیجه گرفت که در رئیس قوه قضائیه و مقاماتى از قبیل دادستانى کل کشور نیز ذکوریتشرط است; زیرا این قبیل مسؤولیتها صرفا یک پست ادارى نیستند بلکه سبتبه قضات دادگسترى مرجع قضایى بالاتر محسوب مىشوند، از این رو، براى تصدى چنین مقامهایى ذکوریتشرط است. هر چند در قانون اساسى به آن تصریح نشده باشد. آرى براى رسیدن زنان به مقام وزارت و نمایندگى مجلس شوراى اسلامى، جنسیت مانع نیست و زنان در این زمینه محدودیتى ندارند. نمایندگى مجلس خبرگان رهبرى و عضویت در شوراى نگهبان هم اعم از فقیه و حقوقدان مرز بندى جنسیتى ندارد و ذکوریت در آن شرط نیست، بویژه که زنان نیز مىتوانند به مقام رفیع اجتهاد و فقاهت نایل آیند. فقاهت و اجتهاد در انحصار مردان نیست و زنان نیز امکان دستیابى به آن را دارند. فقط در مورد مرجعیت است که صاحب نظران راجع به امکان دستیابى زنان به آن اختلاف نظر دارند.
د) تعارض کنوانسیون با بند 5 از اصل 21 ق.ا.
روح و مفاد کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان برقرارى حقوق برابر و یکسان بین زن و مرد در همه زمینههاست از این رو بر اساس مفاد کنوانسیون بخصوص ماده 2 و 16 آن، زنان و مردان از حقوق یکسانى در رابطه با حقوق خانوادگى، ولایت، حضانت و قیمومت کودکان برخوردارند و در همه، این موارد منافع کودکان اولویت دارد و مقدم است. دولتها نیز بر اساس بند1 ماده 16 باید اقدامات لازم را براى رفع تبعیض از زنان در همه امور مربوط به ازدواج و روابط خانوادگى به عمل آورند. ماده 2 و 16 و روح حاکم بر کنوانسیون با بند 5 اصل 21 قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران در تعارض آشکار است; (25) زیرا بر اساس این بند، اعطاى قیمومتبه مادران در رابطه با فرزندان، به نبود ولى شرعى، مشروط است. پدر و جد پدرى بر اساس ماده 1180 قانون مدنى جمهورى اسلامى ایران ولى قهرى و شرعى کودکان صغیر بوده و ولایتبر آنان دارند و همه امور آنها بایستى تحت نظارت پدر و جد پدرى صورت بگیرد و تا زمانى که یکى از آن دو وجود دارد مادر حق دخالت در امور آنان را ندارد و حتى پدر و جد پدرى مىتوانند با وصیت، سرپرستى کودکان را به فردى غیر از مادر واگذار نمایند.
از مجموعه مباحث طرح شده مىتوان نتیجه گرفت که کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان در موارد مهمى بخصوص در مبانى و منابع با قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران در تعارض جدى و آشکار است و بایستى براى الحاق به کنوانسیون به این نکته توجه نمود.
پىنوشتها:
1.Convention on the Elimination of all Froms of Discrimination Against Women.
ر.ک.: حسین مهرپور، حقوق بشر در اسناد بین المللى و موضع جمهورى اسلامى ایران، انتشارات اطلاعات، تهران، 1374، ص242، به نقل از:
A Compliation of International Instruments United Natians/NewYork, 1988. p. 112/127.
2) مقدمه قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران.
3) حسین مهرپور، پیشین، ص 269.
4) ر.ک.: سید احمد رضا حسینى، مجله رواق اندیشه، «نگاهى به مبانى کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان» شاول، خرداد - تیر1380، ص114.
5) محمد حسین فضل الله، دنیا المراة، دارالملک، بیروت، 1420ق.، ص 36.
6) ماده 75 قانون کار جمهورى اسلامى ایران: انجام کارهاى خطرناک، سخت و زیانآور و حمل بار بیشتر از حد مجاز با دست و بدون وسائل میکانیکى براى کارگران زن ممنوع است.
7) این محدودیتها منافاتى با اصل تساوى همه افراد در استفاده از فرصتهاى شغلى که در اصل 28 قانون اساسى بیان شده ندارد; زیرا قاعده اسلامى بودن قوانین و رعایت موازین اسلامى حاکم بر همه اصول قانون اساسى و مفسر آنهاست.
8) احمد بن شعیب النسائى، سنن نسائى، کتاب آداب القضاة، باب النهى عن استعمال النساء فى الحکم، دار احیاء التراث العربى، ج8، ص227.
9) شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج4ص 263، حدیث 821.
10) عبدالله جوادى آملى، زن در آئینه جلال و جمال، مرکز نشر فرهنگى رجاء، قم، چاپ اول، 1369 ص 336.
11) همان.
12) مهرانگیز کار، رفع تبعیض از زنان، انتشارات پروین، تهران، 1378، ص 153.
13) ممتحنه/12.
14) سید محمد هاشمى، حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران، نشر دادگستر، تهران، چاپ سوم، 1379ج2، ص336.
15) همان.
16) همان.
17) علامه حلى ، شرایع الاسلام، مؤسسة المعارف الاسلامیه، قم، چاپ اول، 1415ق.، ج4، ص67.
18) به نقل از: جعفر سبحانى، نظام القضاء و الشهادة فى الشریعة الاسلامیة الغراء. موسسه امام صادق علیه السلام، قم، ص 47.
19) زین الدین بن على العاملى، مسالک الافهام، مؤسسة المعارف الاسلامیه، قم، الطبعة الاولى، 1408ق.، ج13، ص329.
20) محمد حسن نجفى، جواهر الکلام، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1398ق.، ج40، ص12.
21) سید محمد حسین طباطبائى، تفسیر المیزان، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ایران، ج4، ص 343.
22) محمد حسن نجفى، پیشین، ج40، ص 20.
23) عبدالکریم موسوى اردبیلى، فقه القضاء، مکتبة امیر المؤمنین، قم، چاپ اول، 1408ق.، صص81- .8.
24) جعفر سبحانى، پیشین، ص 57.
25) مهرانگیز کار، پیشین، ص 63.