تحولات چند دهه اخیر که از آن تحت عنوان اسلام گرایی، بنیادگرایی یا بازگشت دین به روابط بین الملل نام برده می شود، تاکنون علاوه بر موضع گیری های سیاسی، به مجادلات نظری فراوانی در حوزه های مختلف علوم اجتماعی از جمله دانش روابط بین الملل رقم زده است. تا پیش از رویدادهای اخیر، عملاً مقوله دین به دلایل مختلف در آثار اصلی نظریه های روابط بین الملل مورد بی توجهی قرار گرفته بود و جریان اصلی نظریه پردازی در روابط بین الملل عوامل فرهنگی و اجتماعی و از جمله مسئله دین را اموری مربوط به حوزه داخلی دولت ها و نامرتبط با حوزه روابط بین الملل تلقی می کرد. با این حال، بسیاری از نظریه پردازان اهمیت تأثیرگذاری ادیان در رویدادهای پس از جنگ سرد را به منزله بازگشت دین به روابط بین الملل و مستلزم بازنگری جدی در پیش فرض های نظری دانش روابط بین الملل ارزیابی می کنند. فرض مقاله حاضر این است که به رغم آن که تحولات مرتبط دین در سه دهه گذشته تأثیرات تعیین کننده ای بر معادلات بین المللی و شرایط زیست جهانی گذاشته، دانش روابط کمک زیادی به فهم این تحولات نکرده است.