آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۹

چکیده

فهم انگاره شهروندی مدرن عمدتاً با تکیه بر رهیافت های تاریخی-اجتماعی و بعضاً حقوقی صورت می گیرد و در این میان سهم رهیافت فلسفی به مقوله ی شهروندی در معنای جدید آن، چندان پررنگ نیست. در این مقاله از منظر بحث در فلسفه سیاسیِ مدرن، خاستگاه های اساسیِ تلقیِ مدرنیستی از مقوله ی شهروندی را با تمرکز بر آراء تامس هابز بررسی می کنیم. به زعم نگارنده فلسفه سیاسی هابز واجد دلالت ها و تضمنات بنیادینی برای انگاره شهروندی مدرن است. آنچه در کانون این دلالت ها و معانی می تواند مقّوم استدلال ما مبنی بر نقش بنیان گذار برای هابز در بحث از شهروندی مدرن باشد، دو اصل اساسی است: نخست ایده «فرد»؛ ایده ای که به عنوان یکی از مهم ترین نقاط گسست فلسفه سیاسی جدید از قدیم، تکیه گاه اصلیِ انگاره هایی چون شهروندی در قاموس مدرنیستیِ آن محسوب می شود. دوم تبدیل شدنِ قانون طبیعی به حقوق طبیعی، یا به عبارتی، تبعیّتِ قانون طبیعی از حقوق طبیعی که به بنیادگذاری دولت مدرن بر اساسِ فردگراییِ پیش گفته منتهی شد. اگر بتوان ایده «فرد صاحبِ حق بی قید و شرط در وضعِ طبیعی» را به عنوان مبنای تلقیِ جدید از سیاست منظور کرد، آن گاه هابز به عنوان طراح اصلیِ این ایده در دوره مدرن، به نوعی بنیادگذار شهروندی مدرن نیز هست.

تبلیغات