فهم سرشت «عرفان» به عنوان بخش مهمی از میراث فکری ایران و ارزیابی رابطه آن با «اندیشه سیاسی» و تبیین و ایضاحِ قابلیت آن در تأسیس اندیشه سیاسیِ هنجاری هدف اصلی این مقاله است. برخلاف رویکردهایی که عرفان را متضمن ناسازه هایی دانسته اند که مانع از سازگاری آن با اندیشه سیاسی شده است، در این مقاله با بهره گیری از روش تفسیری و ارزیابی برخی از مهمترین متون عرفانی نشان داده ایم که نسبتهایی چون دنیا گریزی، فردگرایی، باطنی گری، نخبه گرایی و عقل ستیزی که با استناد به برخی شواهد موجود در میراث تفکر عرفانی از سوی مدعیان ناسازگاری عرفان و سیاست، در جهت اثبات ناسازگاری اندیشه ی سیاسی با تفکر عرفانی ارائه شده است، نوعاً به شکلی گزینش گرانه به کار گرفته شده اند و وافی به مقصود نیستند؛ در مقابل دلالتها و نشانه هایی در سنت عرفانی همانند مصاحبت، مدارا، فتوت و دوستی و ...وجود دارد که گواه سازگاری بین عرفان و اندیشه مدنی و سیاسی است و یا دست کم رویکرد «امتناع» را با چالش جدی مواجه می سازند.