این مقاله، رابطه بین دین به مثابه متغیر مستقل و روابط بین الملل به مثابه متغیر وابسته در هر دو عرصه نظری و عملی را بررسی میکند. در این چارچوب، دین گرایی نوین در روابط بین الملل نقش متغیر واسطه را بازی میکند. جریان های دین گرایی از جنبه عملی، غالباً وضع موجود در روابط بین الملل را یک نظم نامطلوب میدانند و درصدد تغییر آن هستند. با وجود اینکه نوک پیکان انتقادات دین گرایی به سمت واقعیت های عملی روابط بین الملل است، تئوری روابط بین الملل نیز به تبع آن تحت تأثیر قرار گرفته است. دین گرایی از جنبه نظری، تئوری روابط بین الملل را که تحت تسلط مکاتب مدرن جریان اصلی ـ در رأس آنها نورئالیسم و نولیبرالیسم ـ قرار دارد، به چالش میکشد و خواهان ورود هستیشناسی و معرفت شناسی دینی به مطالعه روابط بین الملل است.