اخلاق یکی از سه قسم حکمت عملی است. متکلمان اسلامی به اقتضای مباحثی چون عدل الهی، وعد و وعید، جبر و اختیار و... به نحوی درگیر این مساله شده اند و حتی وجه فارق دو نحله کلامی معتزلی و اشعری را می توان در این موضوع دانست. مولانا جلال الدین محمد بلخی نیز به دلیل آن که یک سنی حنفی اشعری است؛ قاعدتا می بایست از دیدگاه متکلمان اشعری در این باب پیروی کند. در این مقاله با ذکر مواضعی از مثنوی معنوی که در آن از فعل اخلاقی سخن رفته است کوشیده ایم، اقوال مولانا را با ترازوی کلام اشعری بسنجیم. حاصل این که مولوی با بیانی شاعرانه و از موضع یک صوفی، فلسفه اخلاق اشعری را با قرائتی عرفانی در مثنوی می پرورد. نظرگاه مولانا در باب اخلاق، بی شباهت به اندیشه های عارفانه کیرکگور فیلسوف دانمارکی قرن نوزدهم، نیست. او با قایل شدن ساحت های سه گانه حسی، اخلاقی و دینی برای حیات بشری، برای افعال بظاهر نامعقول آدمی توجیات خاصی ارایه می کند که حکایت از برتری نهادن ایمان بر عقل دارد. تطبیق آرا او با مولانا از موضوعات این مقاله است.