اخلاق در تعریف سنتی، ملکات نفسانی دانسته می شود که سبب صدور فعل «بدون رویت» یعنی بدون نیاز به فکر، سنجش و درنگ می شود. قید «بی رویت» این پندار را به میان می آورد که رفتار اخلاقی، امر اختیاری و سنجیده نیست. در حالی که براساس آموزه های اسلام و نیز براساس دیدگاه متفکران مسلمان و مغرب زمین، سنجش و تفکر، مقوم فعل اخلاقی تلقی می شود. بررسی شبهه تعارض میان قید «بی رویت» و ابتناء رفتار اخلاقی بر تفکر و رفع آن بر اساس الگوی چهارمؤلفه ای مسأله نوشتار حاضر است که با روش تحلیلی- منطقی به آن پرداخته شده است. دراین پژوهش با توجه به الگوی چهار مؤلفه ای که در آن، رفتار اخلاقی، حداقل مبتنی بر فرایندهای حساسیت اخلاقی، قضاوت اخلاقی، انگیزش اخلاقی، و منش اخلاقی دانسته می شود، بی رویت بودن به معنای سهولت در اراده و عدم تردید در اقدام به دو فرایند سوم و چهارم دخیل در رفتار اخلاقی قابل انتساب است. البته بی رویت بودن به معنای عدم تأمل و تفکر به فرایند اول و دوم دخیل در رفتار اخلاقی منسوب نمی شود؛ بلکه در مراحلی از بروز یک رفتاراخلاقی باعث صدور بی رویت می گردد و نه در همه مراحل و هیچ رفتار اخلاقی بدون تأمل و سنجش قابل تصور نیست.