مقالات
حوزه های تخصصی:
حواس پنج گانه به عنوان دریچه ارتباط انسان با محیط اطراف شناخته می شود، از اینرو درک فضا های شهری از طریق کانال های حسی مختلف، مانند بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه صورت می گیرد. دریافت های ناشی از محرک های حسی، با وجود نقش با اهمیت خود در کیفیت بخشی به فضای شهری و ایجاد فضای یاد و خاطره، به نظر می رسد که امروزه کمتر مورد توجه طراحان شهری و معماران منظر قرار گرفته است. در حالی که یکی از راه های ارتقای کیفیت فضاهای شهری، افزایش غنای حسی محیط به منظور به کارگیری تمامی حواس با هدف ایجاد جذابیت، حس تعلق به محیط، افزایش شمولیت و امکان فعالیت برای همه اقشار اجتماعی، سنی، جنسی و افراد کم توان از نظر ادراک و حواس مانند افراد نابینا، ناشنوا و معلول است. پژوهش حاضر با توجه به اهمیت نظام ادراکات حسی در ادراک فضا و نقشی که این ادراک می تواند بر فرآیند شناخت و رفتار بگذارد، به بررسی کیفی ابعاد حسی فضا از طریق شناسایی و رتبه بندی دریافت های حسی گوناگون در فضاهای تجاری می پردازد. از همین رو محدوده بازار بزرگ تهران و مرکز خرید بام لند به منظور مقایسه تطبیقی سطح کیفی مؤلفه های غنای حسی دو فضای شهری تجاری مدرن و سنتی انتخاب شده اند تا به این مهم پرداخته شود که توجه به کیفیت غنای حسی در طراحی فضا های تجاری از گذشته تا به امروز دستخوش چه تغییراتی شده است؟ در راستای دستیابی به هدف پژوهش در بخش مبانی نظری و پیشینه تحقیق از روش کتابخانه ای و در بخش مطالعات میدانی، از دو روش «حس گردی» و «یادداشت برداری حسی» استفاده شده است.نتایج حاصل از پژوهش بیانگر آن است که به طور کلی سطح کیفی مؤلفه های غنای حسی در بازار بزرگ تهران بیشتر از مرکز خرید بام لند بوده و در هر دو نمونه، حس بینایی بیشترین تحریک حسی و حس چشایی، کمترین میزان تحریک را داشته است. از طرفی امتیاز مربوط به تحریک حس بینایی در مرکز خرید بام لند بیشتر از بازار بزرگ تهران بوده که این امر خود گویای توجه بیشتر به بعد بصری محیط در طراحی های امروزین فضاهای تجاری است.
بررسی کیفیت نفوذپذیری ورودی ها بر میزان حضور پذیری در بازار؛ نمونه موردی: بازار سنتی شیراز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حضورپذیری مردم در فضاهای عمومی یکی از مهم ترین عوامل در ایجاد سرزندگی در چنین فضاهایی است. این موضوع به ویژه در بازارها و مراکز تجاری، یکی از مهم ترین پارامترهایی است که باعث رونق اقتصادی و درنتیجه پاسخده بودن چنین فضاهایی در سطح شهرها می شود. از همین رو مجموعه عواملی که باعث ارتقای حضورپذیری طیف های مختلف جامعه در چنین فضاهایی می شود، در طراحی چنین فضاهایی حائز اهمیت هستند. از سویی در هر مجموعه معماری، ورودی آن به عنوان نقطه اصلی نفوذپذیری به آن، از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ به نحوی که کیفیت ورودی می تواند نشان دهنده شخصیت یک بنا و کارکرد فضایی درون آن باشد. بر همین اساس چنین به نظر می رسد که کیفیت ورودی در یک بنا می تواند تأثیر بسزایی در دعوت کنندگی و تمایل به حضورپذیری در آن فضا داشته باشد. با این توضیح، پژوهش حاضر در پی پاسخ به این سئوال است که "کیفیت نفوذپذیری به یک بنا" چگونه می تواند باعث "افزایش تمایل به حضورپذیری" افراد در آن فضا شود؟ به منظور بررسی این موضوع، فضایی به عنوان بستر مکانی تحقیق انتخاب شد که نخست تنوع ورودی در آن زیاد باشد و دوم، حضورپذیری در آن مسئله ای حیاتی در تداوم کارکرد آن به شمار آید. بر همین اساس مجموعه بازار سنتی شیراز به عنوان نمونه موردی در تحقیق حاضر انتخاب گردید. روش تحقیق در این مقاله، ترکیبی از روش های کمی و کیفی است که در بخش کمی با استفاده از مطالعات میدانی و نیز ابزارهای رایانه ای همچون نرم افزار Depthmap به تحلیل ساختار کالبدی فضا پرداخته و در بخش کیفی با استناد به مشاهدات میدانی و نیز مصاحبه با استفاده کنندگان از بازار، به تحلیل نتایج بخش کمی و نیز عوامل مؤثر بر این موضوع پرداخته است. نتایج تحقیق حاکی از آن است که سه مؤلفه دسترسی پذیری، پیوستگی فضایی و کیفیت هم جواری ها، مهم ترین عوامل در ارتقای حضورپذیری در بازار هستند که دراین ارتباط امکان رؤیت مجاری ورودی از بافت اطراف، میزان سازگاری و وابستگی میان کاربری های موجود در راسته های منتهی به ورودی ها، میزان تراکم و تنوع این کاربری ها و درنهایت ویژگی های هندسی و فضایی ورودی های بازار به عنوان مهم ترین عوامل مرتبط باکیفیت نفوذپذیری ورودی هاست که بر میزان حضور پذیری افراد در بازار تأثیرگذارند.
بررسی ابعاد موثر بر سنجش میزان دلبستگی ساکنان به محله های مسکونی؛ مورد مطالعه: محله هفت چنار- منطقه 10 تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بحران دلبستگی به مکان به مفهوم بحران معنی اجتماعی از فضا و زمان، از بارزترین مشکلات شهرسازی معاصر است. بحرانی که در ایجاد محلات شهری، فاقد تاریخ و فاقد ارتباط تبلور یافته است. شهرسازی سده بیستم بیش از آن که معطوف به کیفیت ارتباطات باشد، متوجه کمیت ارتباطات بوده و از این رو پیوستگی احساسی با مکان یا به عبارتی دلبستگی مکان به عنوان مهم ترین ابعاد ارتباط انسان و محیط فضایی در آن مورد غفلت و فراموشی قرار گرفته است.کمااین که با بررسی محلاتی با سطح بالای دلبستگی به مکان میان ساکنان و بررسی و شناسایی ابعاد مؤثر می توان به افزایش دلبستگی مکانی و تقویت ارتباطات عاطفی در محلاتی با سطوح پایین از ارتباطات دامن زد. از این رو، این پژوهش با هدف ارزیابی عوامل مؤثر بر دلبستگی مکانی ساکنان در محله هفت چنار در ناحیه یک از منطقه ده شهرداری تهران انجام گرفته است. حجم نمونه 687 عدد بوده و تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نسخه 22 نرم افزار Spss انجام شد. بدین منظور از تحلیل عاملی تأییدی و مدل معادلات ساختاری استفاده شد. نتایج نشان می دهد که هریک از ابعاد چهارگانه شامل هویت مکانی، وابستگی مکانی، پیوند اجتماعی با مکان و عاطفه مکانی مناسب ارائه ساختار دلبستگی مکانی به عنوان یک مؤلفه درجه دوم در مطالعات محلات شهری هستند. علاوه بر آن، مدل معادلات ساختاری پژوهش حاکی از برازش خوب مدل و تأیید نقش همه ابعاد در شکل گیری دلبستگی مکانی است. همچنین در میان چهار بعد شناسایی شده عاطفه مکانی و پیوند اجتماعی با مکان بیشترین امتیازات و به ترتیب وابستگی مکانی و هویت مکانی کمترین امتیازات را به خود اختصاص دادند.
تحلیل پویش فضایی شهرهای منطقه ای در گذار به کلانشهر؛ مورد مطالعه: شهر رشت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شهر در طی حیات خود تحت تأثیر عوامل درونی_بیرونی، در بستر مکان و در گذر زمان دستخوش تغییرات فراوانی قرار گرفته و به رشد و توسعه خود در جهات مختلف شکل و ابعاد بخشیده است. بنابراین، توجه به الگوی رشد و گسترش شهر، پایش تغییرات کاربری و پوشش زمین در شهرهای بزرگ، برای مدیریت رشد و پایداری اکوسیستم شهری امری حیاتی است. بر این اساس، پژوهش حاضر با هدف تحلیل پویش فضایی شهرهای منطقه ای در گذار به کلانشهر(مورد مطالعه: شهر رشت) و با روش توصیفی_تحلیلی انجام شده است. داده های حاصل از پژوهش با روش اسنادی و با استفاده از تصاویر ماهواره ای لندست جمع آوری شده است. برای پردازش داده ها از مدل دیویس، تصاویر ماهواره ای(ایجاد نقشه های کاربری و پوشش اراضی شهر رشت در چهار کلاس) و همچنین کاربست متریک های فضایی در سطح کلاس، با استفاده از نرم افزار FRAGSTATS استفاده شده است. یافته های کیفی پژوهش نشان داد پویش فضایی شهر رشت، پویش فشرده و مبتنی بر گذار سریع بوده است. این پویش، تحت تأثیر عوامل مختلفی همچون نیروها و توان های طبیعی، مؤلفه های سیاسی، سیاست های اقتصادی و طرح های توسعه ای، توسعه زیرساخت ها و نظام ارتباطات، ادغام پدیده های فضایی پیرامونی در محدوده کالبدی شهر، گسترش اسکان غیررسمی و همچنین جریان های مهاجرتی، همواره دستخوش تحول و دگرگونی شده و بازتاب هایی را به دنبال داشته است. از جمله مشخصه های عینی و بازتاب های آن می توان به تغییرات نظام کاربری و پوشش زمین، پراکنده رویی شهری، عدم تعادل در سازمان فضایی شبکه و سلسله مراتب شهری، خدماتی شدن و گسترش بنیادهای اقتصاد شهر اشاره نمود. یافته های کمی پژوهش نیز مؤید افزایش سطوح کلاس کاربری شهری از چهار هزار و 915 هکتار به نُه هزار و 960 هکتار و در مقابل کاهش پوشش کشاورزی از 29 هزار و 504 به 28 هزار و 233 هکتار و آهنگ کاهشی مشابه در پوشش شالیزار و مناطق جنگلی طی سال های 1398-1372 است. همچنین نتایج متریک های فضایی بیانگر افزایش 103 درصدی مناطق شهری و گسیختگی زمین های کشاورزی و شالیزارهاست که آهنگ پرشتاب پویش فضایی شهر به پراکندگی کالبدی را به دنبال دارد.
مقایسه کیفیت کالبدی زندگی در بحران های همه گیری از نگاه ساکنان، نمونه مورد مطالعه: محله های مسکونی معاصر ایران در همه گیری کووید 19(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
محلات در همه گیری ویروس کرونا می توانند با بالا بردن کیفیت زندگی ساکنین نقش مهمی در مقابله با ویروس داشته باشند. از میان ابعاد مؤثر بر کیفیت زندگی در محلات، بعد کالبد به دلیل دخیل بودن در ساماندهی محیط و پاسخگویی به نیازهای ساکنین به منظور خودکفایی محلات ، جلوگیری از رفت وآمد به داخل شهرها و کاهش تراکم جمعیتی در مراکز شهری به منظور قطع زنجیره انتقال ویروس تأثیرشگرفی دارد. از همین رو پژوهش حاضر سعی دارد به مقایسه کیفیت کالبدی زندگی ساکنین محلاتِ معاصر ایران در سه مقیاس مجزا کلانشهری، شهرهای میانی و شهر کوچک بپردازد. روش پژوهش مقاله علی_ قیاسی بوده و برای جمع آوری اطلاعات از منابع کتابخانه ای و پرسشنامه اینترنتی استفاده شده است. حجم جامعه آماری بر اساس فرمول دوم کوکران که به دلیل نامشخص بودن جمعیت 90 عدد نمونه را مطرح می کند، مشخص گردید. اما برای بالا بردن اعتبار پژوهش 300 پرسشنامه با شیوه نمونه گیری طبقه بندی شده توزیع گردید. برای تجزیه وتحلیل داده ها از آزمون کروسکال_ والیس و تحلیل واریانس یک طرفه بهره گرفته شد. نتایج پژوهش حاکی از آن است که در بین شش دسته عوامل کالبدی، در کلانشهرها طبق میانگین نظرات، سلامت روانی(29/170)، طراحی محیطی(28/159)، نورپردازی(19/178) و سکونتی(01/188) ، در شهرهای میانی بهداشت محیطی (55/171) و در شهرهای کوچک دسترسی (48/159) اولویت داشته اند. علاوه بر این دسته های بهداشت محیطی، نورپردازی، دسترسی،طراحی محیطی و سکونتی تفاوت چشمگیری بین سه گروه شهری ندارند و فقط دسته سلامت روانی با آماره خی دو (163/14) و سطح معناداری 001/ در بین سه مقیاس شهری دارای تفاوت معناداری است.
بررسی میزان رضایت از محل سکونت و عوامل مرتبط با آن در سالمندان شهر سنندج(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رضایت از محل سکونت یکی از عواملی است که تأثیر زیادی بر سلامت، عملکرد، به زیستن و نهایتاً کیفیت زندگی افراد سالمند می گذارد. اما در ایران مطالعات کافی در حوزه محیط و سالمندی وجود ندارد. از این رو، هدف پژوهش حاضر بررسی میزان رضایت از محل سکونت و عوامل مرتبط با آن در سالمندان شهر سنندج است. مطالعه حاضر به روش مقطعی و از نوع توصیفی_تحلیلی است که بر روی 280 نفر از سالمندان شهر سنندج در سال 1400 انجام گردید. جامعه آماری این پژوهش کلیه سالمندان 60 ساله و بالاتر ساکن شهر سنندج بودند. در این مطالعه از روش نمونه گیری چند مرحله ای_خوشه ای استفاده شد. داده ها با استفاده از پرسشنامه رضایت از محل سکونت توسط پرسشگر جمع آوری و برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار SPSS نسخه24 استفاده شد. میانگین سنی سالمندان در پژوهش حاضر7.26 ±68.34 بود. میانگین رضایت از محل سکونت در این مطالعه 0.54± 3.65 بود. نتایج این پژوهش نشان داد که رضایت از محل سکونت سالمندان در حد متوسط است. نتایج مطالعه می تواند به سیاست گذاران در حوزه مسکن و شهرسازی کمک کند تا با برنامه ریزی به میزان رضایت سالمندان از محل سکونت و وضعیت سلامت و به زیستن آنان توجه نمایند.
آینده پژوهی بافت تاریخی شهر یزد مبتنی بر پیشران های پایداری میراث جهانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پایداری مفهومی پیچیده است و در مناطق شهری کاربرد فراوانی دارد. در نگاه پایداری شهرهای میراث جهانی همچون یزد جایگاه ویژه ای دارند. مطالعات پایداری شهرهای میراثی همچون شهر یزد با توجه به وجود عناصر میراث تاریخی_فرهنگی در آنها نسبت به سایر شهرها متفاوت تر است. بر این اساس با توجه به این که شهر یزد حاوی میراثی گرانبهاست که از نسلی به نسل امروز به ارث رسیده است، براساس نگاه پایداری این ضرورت وجود دارد، نسل حاضر نیز در حفظ و انتقال آن به نسل آتی کوشا باشد و همچنین تغییرات روزافزون بافت میراث جهانی شهر یزد این ضرورت را ایجاد می کند تا از آینده های پیش روی این بافت ارزشمند آگاه شده و بر اساس این شناخت، بر تحولات آتی محدوده مورد مطالعه فائق آمد. پژوهش حاضر با هدف شناسایی پیشران های اثرگذار بر روند توسعه پایدار بافت میراث جهانی شهر یزد و همچنین ترسیم سناریوهای آینده این میراث جهانی زنده با تاکید بر توسعه پایدار، صورت پذیرفته است. در این پژوهش ابتدا با مطالعه اسناد مربوط، 24 متغیر به عنوان عوامل مؤثر بر روند توسعه پایدار بافت میراث جهانی شهر یزد شناسایی شدند. سپس با هدف شناسایی پیشران های محدوده مورد مطالعه، میزان اثرگذاری و اثرپذیری این عوامل بر روی ابعاد توسعه پایدار (اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی) به کمک تکنیک تاپسیس فازی و نظرخواهی از متخصصین صاحب نظر این حوزه، بر اساس طیف لیکرت (طیف 7تایی) و در دو پرسشنامه مجزا، مورد ارزیابی قرار گرفت. با توجه به یافته های پژوهش جمعیت، مشارکت ساکنین، مهاجرت، رقابت پذری، خدمات گردشگری، حفاظت از بافت میراث جهانی (کالبدی_عملکردی) و اشتغال بیشترین نقش را در وضعیت آتی بافت میراث جهانی شهر یزد ایفا می کنند. در تحلیل وضعیت سناریوهای بافت میراث جهانی شهر یزد ، شرایط حاضر میراث تاریخی شهر یزد با سناریوی ایده آل فاصله دارد و بیشتر به سوی سناریوی بحرانی تمایل دارد و برای حفظ پایداری راه پر فراز و نشیبی پیش روی خود می بیند. اگر صحنه برنامه ریزی را در قالب طیفی از شرایط بحرانی تا مطلوبیت کامل فرض کنیم و ش رایط بحران ی را دوری کامل از اهداف آرمانی و مطلوبیت را نزدیکی کامل با اهداف آرمانی بدانیم، باید گفت بافت تاریخی در حال حاضر مسیر درستی را طی نمی کند و از شرایط خوبی برخوردار نیست.
الزامات معماری در تحقق مدرسه به عنوان کانون محله بر اساس مبانی نظری و سند تحول بنیادین آموزش وپرورش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر قصد دارد به این پرسش پاسخ دهد که الزامات معماری برای تحقق «مدرسه به عنوان کانون محله» چیست؟ مطابق دیدگاه برخی از محققان، رویکرد بوم شناسی یادگیری و نیز سند تحول بنیادین آموزش وپرورش، معماری هر دوره محصول فلسفه تربیتی آن دوره است؛ بنابراین برای طراحی مدرسه باید از فلسفه تربیتی آن شروع کرد که فیشر آن را پداگوژی روانی_ اجتماعی فضا می نامد. این پژوهش در چارچوب رویکرد کیفی از نوع اسنادی_ تحلیلی، با هدف کاربردی و با استفاده از رویکرد بوم شناسی یادگیری و برنامه ریزی به روش دورک به این صورت انجام گرفته که ابتدا سند تحول برای استخراج مأموریت، مبانی، اصول و اهداف مرتبط موردبررسی قرار گرفت. سپس داده های لازم از طریق سندکاوی و مصاحبه های نیمه ساختاریافته با اطلاع رسان ها اخذ گردید. اطلاع رسان ها شامل 23 نفر از معلمین بودند که به صورت هدفمند و با به کارگیری راهبرد نمونه گیری ملاک محور، گلوله برفی و با حداکثر تنوع برای تأمین مقبولیت داده ها، انتخاب گردیدند. به منظور تحلیل داده ها، از روش تحلیل محتوا و برای باورپذیری یافته ها، از راهبردهای چندسویه سازی و ممیزی همگنان بهره گرفته شد. به منظور تأمین معیار اعتمادپذیری، فرایند تحلیل داده ها تا حد ممکن توصیف شد. درنهایت فهرستی از الزامات معماری، برای تحقق مدرسه به عنوان کانون محله در سه موضوع اصلی و نُه مقوله شامل ویژگی محیط فیزیکی (عملکردی، انعطاف پذیری، تنوع و خوشایند بودن)، تأمین نیاز کاربر (فیزیولوژیکی، روانی و اجتماعی و مشارکت) و ویژگی های سازمانی (فرهنگی و همه جانبه نگری) ارائه گردید. الزامات معماری ارائه شده شباهت ها و تفاوت هایی با اسناد قبلی داشته که با توجه به منبع جمع آوری داده ها، به سه گروه مختص مصاحبه ها (ناشی از تأثیر فرهنگ و تمدن اسلامی _ ایرانی)، مختص اسناد قبلی (شامل نیازهای رده های بالاتر هرم مازلو) و مشترک (شامل نیازهای رده های پایین تر هرم مازلو) تقسیم گردیدند. مهم ترین ویژگی مدارس محله برای موفقیت، گسترش و تأمین همه جانبه عدالت بوده که برجسته ترین اصل آن تنوع و انعطاف پذیری در همه ابعاد آن ازجمله معماری است.