پژوهه باستان سنجی
پژوهه باستان سنجی سال پنجم پاییز و زمستان 1398 شماره 2 (پیاپی 10) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
ابسیدین از سنگ های آتشفشانی است که به علت سرد شدن سریع به حالت شیشه ای درمی آید. محدود بودن منابع این سنگ در خاور نزدیک و قفقاز سبب شد تا پژوهشگران قادر باشند خصیصه های شیمیایی هر منبع را شناسایی کنند. م طالعات صورت گرفته از وجود نمونه هایی متفاوت از منابع شناخته شده در برخی محوطه ها است. از مهم ترین محوطه ها تپه علی کش در دشت دهلران است که نخستین مطالعات منشأیابی ابسیدین بر روی نمونه های به دست آمده از آن انجام شده است و همچنین از نخستین محوطه هایی است که نمونه هایی با منابع ناشناخته از آن گزارش شد. سه هدف عمده این پژوهش عبارت اند از: مطالعه نمونه های بیشتری از تپه علی کش تا شاید بتوانیم منابع بیشتری را نسبت به 3 منبع شناسایی شده در مطالعه رنفرو بر روی 7 نمونه ابزار ابسیدینی شناسایی کنیم، هدف دوم شناسایی منابع احتمالی خارج از منطقه قفقاز و آسیای صغیر با توجه به شناسایی منابع گوناگون و زیرگروه های جدید در قفقاز، آسیای صغیر، افغانستان و شبه جزیره عربستان است. هدف سوم ارزیابی وجود ابزارهایی با منبع ناشناخته در بین ابزارهای ابسیدینی علی کش است. در این پژوهش به کمک دستگاه فلورسانس اشعه ایکس به شناسایی منابع 21 نمونه به دست آمده از تعیین حریم و بررسی سطحی محوطه پرداخته شد. نتایج در آزمایشگاه باستان سنجی دانشگاه میسوری آمریکا آزمایش و با نتایج منابع منطقه قفقاز و آسیای صغیر مقایسه شد و نتایج آن در غالب نمودار پراکندگی عناصر به نمایش گذاشته شد. نتایج نشان می دهد که تمام نمونه های علی کش متعلق به منابع شناخته شده آسیای صغیر است. نتایج این پژوهش نشان داد که 2 نمونه از ابسیدین ها از نمرود/بینگول A (نمونه های 3 و 13)، 4 نمونه (نمونه های شماره 6، 9، 10 و 16) از میدان داغ و باقی 15 نمونه نیز متعلق به نمرود داغ B بوده است.
شناسایی موقعیت قبرهای پنهان با استفاده از ژئورادار (GPR) در کارهای باستان شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روش ژئوفیزیکی رادار نفوذی به زمین ( GPR ) یک روش سنجش غیرمخرب است که قادر به آشکارسازی و تصویرکردن انواع ساختارهای دست ساز بشر، ناهمگنی های زیرسطحی به دلیل وجود اجسام مدفون در زیر زمین، مشخص کردن فضاهای خالی در محیط ها و اهداف مدفون در اعماق کم است. در پژوهش حاضر بررسی توانایی به کارگیری روش GPR به منظور آشکارسازی و تعیین موقعیت قبرهای نامشخص و اجساد مدفون، در مقاصد باستان شناسی و نظایر آن مورد بررسی قرارگرفته است. برای این منظور شبیه سازی و مدل سازی پیشرو داده های GPR به روش اختلاف محدود دوبعدی بهبودیافته در حوزه فرکانس، برای مدل های مصنوعی متناظر با قبرهای خالی، استخوان بخش هایی از اعضای بدن انسان و نیز تابوت های با جنس های مختلف (فلزی و چوبی) صورت گرفته است. همچنین با هدف بررسی های زیرسطحی در یک قبرستان قدیمی، داده های واقعی GPR با استفاده از یک سامانه GPR مجهز به آنتن های پوشش دار با فرکانس مرکزی MHz 800 (مگاهرتز)، برداشت شده است. نگاشت راداری نهایی منطبق بر یکی از پروفیل های برداشت شده در این منطقه، با اعمال توالی پردازشی مختلف شامل تصحیح استاتیک (ساکن)، بردارنده واو (دی واو)، اعمال فیلتر میان گذر، بردارنده زمینه و برانبارش بر روی داده های خام، با استفاده از نرم افزار Reflexw نیز آورده شده است. نتایج این پژوهش بر اساس پاسخ GPR مدل های مصنوعی مختلف تولیدشده و نگاشت راداری داده های واقعی GPR ، قابلیت کاربرد این روش را در زمینه بررسی های باستان شناسی به منظور آشکارسازی و تعیین موقعیت قبرهای پنهان، تابوت ها و جسد انسان با صرف هزینه کم در مدت زمان کوتاه بدون دست کاری و تخریب محیط نشان می دهد.
مطالعه و بررسی ذخایر رسی دراطراف منطقه چغازنبیل در راستای تهیه خشت مرمتی بهینه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
برای ساخت مجموعه بناهای محوطه تاریخی چغازنبیل، بزرگترین اثر معماری شناخته شده از تمدن ایلام میانه در جنوب غربی ایران (استان خوزستان) مربوط به قرن 13 ق. م، امتیازات مساعد محیطی کاملاً به خدمت گرفته شده اند، در سواحل رودی که مقدار آب آن نا محدود نشان می دهد چوب برای سوزاندن جهت مصارف مختلف ( بویژه کوره های آجر پزی) و خاک مناسبی برای تولید خشت و آجر و ملات در اختیار بوده است بگونه ای که امروزه نیز کم و بیش چنین می باشد. مشخصاً در محوطه تاریخی چغازنبیل بیشترین حجم مصرف مصالح را خشت تشکیل داده است که عنصر اصلی در برپایی سازه های معماری به استثنای مخزن آب و مقابر زیر زمینی می باشد. با آنکه سطح عمده خشت های تاریخی چغازنبیل با اندودکاهگل و یا دیواره های خشتی مرمتی، درمرمت های گذشته پوشیده شده است اما بر اثر گذشت زمان وشسته شدن توسط آب باران آسیب دیده اند.در نتیجه این آسیب دیدگی قسمت های زیادی از بنا تخریب گردیده و بخش های وسیع تری در شرف نابودی قرار دارند که باید مرمت و حفاظت شوند. این کار مستلزم ساخت خشت های جدیدی است که حتی المقدور علاوه بر دارا بودن کیفیت لازم و ویژگی های کلی خشت های تاریخی، برخی از خواص آنها نیز با اجرای بهترین شرایط ساخت و عمل آوری، اصلاح گردیده باشد. این تحقیق با رویکرد کاربردی به دنبال شناخت ذخایر رسی مناسب برای تهیه خشت مرمتی بهینه در اطراف محوطه چغازنبیل است و می کوشد بر پایه روش های کمی و کیفی (فیزیکی، شیمیایی) پاسخگوی سوال اصلی یعنی چیستی عوامل مؤثر در انتخاب خاک مناسب برای تهیه خشت مرمتی بهینه باشد.در این راستا ذخایر سازندی اطراف محوطه جغازنبیل که درگذشته بررسی شده بودند مورد مطالعه و بررسی و ذخایر آبرفتی مورد آزمایش ( XRD ، XRF ، دانه بندی، هیدرومتری و حدود آتربرگ) قرارگرفتند و مطلوب ترین ذخایر ( G3 و R2 ) برای تهیه خشت مرمتی انتخاب شدند.
بررسی و مطالعه مصنوعات شیشه ای دوره ساسانی؛ نمونه مطالعاتی: شیشه های محوطه گنبد جهانگیر و (تپه) گوریه در استان ایلام با استفاده از روش میکروپیکسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مطالعه ترکیبات عنصری اشیاء شیشه ای اطلاعات سودمندی در باره بررسی فن ساخت، تعیین مواد اولیه و رنگ دانه های استفاده شده در فرایند ساخت را در اختیار پژوهشگر قرار می دهد . در این پژوهش 19 نمونه از اشیاء شیشه ای به دست آمده از محوطه گنبد جهانگیر و گوریه با استفاده از روش میکروپیکسی باهدف اندازه گیری عناصر تشکیل دهنده این نمونه ها آنالیز شده اند . این محوطه در 50 کیلومتری شمال غرب ایلام در دو سوی رودخانه کنگیر واقع شده، در کاوش های باستانی لایه های دوره ساسانی و اوایل اسلام شناسایی شده است . هدف اصلی این مقاله بررسی صنعت شیشه گری دوره ساسانی و ارزیابی مواد اولیه مورداستفاده در ساخت مصنوعات شیشه ای با استفاده از روش میکروپیکسی است که با پرسش هایی در زمینه ترکیبات عنصری نمونه ها، شناسایی و بررسی منابع سیلیس مورداستفاده جهت تهیه خمیره شیشه، نوع ماده گدازآور و عناصر رنگزا و بی رنگ کننده دنبال شده است . نتایج نشان می دهد اکسید سیلیسیم ( %71 -60) ، اکسید سدیم (%20-11) و اکسید کلسیم ( %8 -4) بیشترین سهم را در ترکیب عنصری نمونه ها دارند . با توجه به درصد وزنی اکسید منیزیم (6-3) و اکسید پتاسیم (5-2) در نمونه ها بیشتر از 5/1 درصد است، می توان نتیجه گرفت که مصنوعات شیشه ای این محوطه از نوع شیشه های سیلیکا - سودا - آهک می باشند که از خاکستر گیاهان به عنوان مواد اولیه سودا که نقش مواد گدازآور را در ترکیبات شیشه دارد، استفاده شده است . همچنین بازه تغییرات گسترده در درصد وزنی اکسید سیلیسیم، اکسید سدیم، اکسید پتاسیم و اکسید منیزیم نشان می دهد که برای تأمین ماده اولیه سیلیس و گدازآور سودا در این نمونه ها از منابع اولیه مختلفی در دو محوطه موردبررسی استفاده شده و این مواد اولیه با مواد استفاده شده در نمونه های ساسانی به دست آمده در عراق متفاوت هستند . از دیگر نتایج به دست آمده می توان گفت که تنها عناصر آهن و مس به عنوان عامل رنگزا و اکسید منگنز به عنوان عنصر رنگبر در نمونه ها استفاده شده است که در نمونه های گنبد جهانگیر این اکسیدها به صورت غیر عمد استفاده شده اند، درحالی که در نمونه های گوریه اکسید منگنز به صورت عمدی به خمیره شیشه اضافه شده است .
تحلیل عوامل محیطی در توزیع مکانی استقرارهای مس و سنگ بخش جنوبی حوزه فرهنگی هلیل رود؛ مطالعه موردی: دشت های کهنوج، قلعه گنج و رودبار جنوب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عوامل محیطی نقش مهمی در شکل دهی و توزیع مکانی سکونت گاه های انسانی داشته اند و مطالعه روابط متقابل انسان و محیط، یکی از رویکردهای اصلی باستان شناسی نو است. شناخت روابط انسان و محیط در مطالعه حوزه های جغرافیایی با اقلیم های چندگانه اهمیت بیشتری می یابد. حوزه فرهنگی هلیل رود نیز از جمله حوزه های جغرافیایی با سه اقلیم «سرد کوهستانی و معتدل»، «گرم» و «گرم وخشک» است و این چندگانگیِ اقلیمی، الگوهای خاصی را در مکان گزینی و توسعه سکونتگاه های دائمی و موقت در پی داشته است. این در حالی است که مطالعات باستان شناسی پیش از تاریخ در این حوزه، بیشتر بر استقرارهای عصر مفرغ تمرکز یافته و سهم استقرارهای مس و سنگ در چنین مطالعاتی بسیار اندک است. بر این اساس، مطالعه نقش عوامل محیطی در توزیع مکانی، زیست پذیری و شکل یابی استقرارهای دوره مس و سنگ نقش مهمی در شناخت فرهنگ های پیش از تاریخی، پیش از ورود به عصر مفرغ دارد. زیرا برخی از زمینه های شکل گیری فرهنگ های عصر مفرغ را می توان در دوران مس و سنگ جستجو کرد. پرسش اصلی اینست که تأثیر و نقش عوامل محیطی بر نحوه توزیع مکانی استقرارهای مس و سنگ در بخش جنوبی حوزه هلیل رود چگونه است؟ روش تحقیق توصیفی – تحلیلی و بر پایه داده های حاصل از بررسی های باستان شناختی است. عواملی محیطی مانند ارتفاع از سطح دریا، جهت و میزان شیب زمین، منابع آب، ساختار زمین و کاربری اراضی در ارتباط با 69 استقرار مس و سنگ با استفاده از سیستم اطلاعات جغرافیایی GIS) ) تحلیل شد. بر پایه نتایج، ارتفاع از سطح دریا و نحوه دسترسی به منابع آب بیشترین نقش را در مکان گزینی و شکل سکونتگاه ها داشته اند. بر این اساس، نقش عوامل محیطی در سنت کوچروی و تغییر مکان درون منطقه ای نیز حائز اهمیت است و بررسی پراکنش استقرارها بر اساس گاهنگاری مس و سنگ، بیانگر افزایش جمعیت در این حوزه است.
ارزیابی تأثیر آهن بر فرایند تخریب ساختاری چرم کروم در شرایط مدفون، بر اساس شاخص های تخریب در طیف های FTIR(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آهن و محصولات خوردگی آن از جمله عوامل موثر در فرایند تخریب آثار چرمی، به ویژه نمونه های مدفون هستند. بر این اساس هدف از این مطالعه، ارزیابی تأثیرات محصولات خوردگی آهن در شدت تخریب چرم است. در این راستا یک نمونه چرمی حاصل از خاک برداری محوطه کارخانه چرم خسروی تبریز (دانشگاه هنر اسلامی تبریز) مورد مطالعه قرار گرفت. بر اساس خصوصیات ظاهری، این چرم در شرایط تدفین در مجاورت آهن و محصولات خوردگی آن قرار داشته است. جهت ارزیابی ساختاری بخش های مختلف چرم و شدت تخریب آنها، از آزمون نقطه ای شناسایی آهن، اندازه گیری میزان خاکستر چرم، µ-XRF ، طیف سنجی UV-Vis و FTIR و بررسی میکروسکوپی استفاده شد. همچنین طیف های FTIR بر اساس تابع گوسی برازش شد و مورد بررسی قرار گرفت. نتایج حاصل نشان داد که این نمونه با استفاده از نمک های کروم دباغی شده و احتمالاً از آهک جهت موزدایی آن استفاده شده است. بررسی چهار نقطه از این نمونه، حضور آهن با میزان متفاوت را در بخش های مختلف چرم نشان داد، به عبارتی بخشی از چرم در تماس مستقیم با آهن قرار داشته است و به مرور محصولات خوردگی به ساختار چرم نفوذ کرده و موجب اختلاف در میزان آهن در بخش های مختلف آن شده اند. بررسی خصوصیات ساختاری این نواحی نشان داد که با افزایش آهن، تغییر در یکپارچگی ساختار مارپیچ سه جزئی کلاژن و هیدرولیز آن افزایش یافته و از طرفی تشدید اکسایش کلاژن را نیز به همراه داشته است.
فن شناسی اشیای فلزی محوطه های عصر آهن شمال و شمال غرب ایران با استفاده از متالوگرافی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در تبیین باستان شناسی عصر آهن شمال و شمال غرب ایران، مطالعه آثار فلزی به دلیل ارزش های فنی نهفته در آن ها از اهمیت خاصی برخوردار است. زیرا اساس گاهنگاری عصر آهن فلات ایران منطقه شمال غرب، به ویژه محوطه حسنلو است و در حقیقت فن فلزگری در این دوره از این منطقه به مناطق دیگر فلات ایران راه پیدا می کند. در این پژوهش شناخت چگونگی روش های ساخت آثار فلزی محوطه های شمال و شمال غرب ایران در عصر آهن به لحاظ روش های ساخت اشیای فلزی موردبررسی قرارگرفته است. بدین منظور آزمایش متالوگرافی بر روی آثار فلزی محوطه های عصر آهن گوهر تپه و گورستان لفورک در استان مازندران واقع در منطقه شمال ایران و محوطه های عصر آهن حسنلو، کردلر تپه، هفتوان تپه، زیویه و گورستان مسجد کبود، واقع در منطقه شمال غرب ایران انجام گردید و از هر هفت محوطه عصر آهن شمال و شمال غرب ایران، یک نمونه شی فلزی برای آزمایش متالوگرافی انتخاب گردید. در این پژوهش، با استفاده از روش میکروسکوپی الکترونی روبشی به بررسی روش های ساخت آثار فلزی پرداخته شد. نتایج حاصل از این آزمایش نشان می دهد که عمده ترین روش های ساخت آثار فلزی در این محوطه ها چکش کاری گرم و ریخته گری بوده است.
بررسی آسیب الیاف پته شاه نعمت الله ولی به روش آنالیز دستگاه EDS/SEM و FTIR(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پته ی شاه نعمت الله ولی، در سال 1294ه.ق، برای پوشش مقبره و توسط 16 بانوی کرمانی در طی سه سال دوخته شده است. ازآنجایی که این اثر قدیمی ترین سوزن دوزی باقی مانده در استان کرمان است، آسیب شناسی الیاف این اثر بسیار حائز اهمیت است. در این تحقیق برای بررسی آسیب های الیاف در بزرگنمایی بالا، از روش دستگاهی SEM استفاده شده است. نتایج حاصل از تحقیق نشان می دهد که در ناحیه کوتیکول و کورتکس الیاف پشم موجود در پارچه زمینه و نخ های سوزن دوزی، آسیب دیدگی وجود دارد. همچنین در الیاف ابریشم (که در لبه پته کارشده است) و در الیاف آستر که از جنس کتان است، شکستگی اتفاق افتاده است. این آسیب احتمالاً بر اثر فشارهای فیزیکی و مکانیکی موجود بر روی الیاف ایجادشده است. همچنین لایه ضخیمی از آلاینده ها بر روی سطح الیاف ابریشمی، نخ سوزن دوزی و نخ شال (پارچه زمینه) دیده می شود. برای شناسایی آلاینده های موجود بر روی الیاف از آنالیز EDS استفاده شد، که درنتیجه، عناصر سیلیس، سرب، آلومینیوم و منیزیم شناسایی گردید. غبار موجود بر روی الیاف، به مرورزمان باعث آسیب بر روی الیاف نمونه موردمطالعه می گردد. برای مطالعات آسیب های ساختاری الیاف از روش دستگاهی FTIR استفاده گردید. که بر این اساس مشخص شد، در الیاف پشمی نخ سوزن دوزی و نخ شال ( پارچه زمینه پته)، در نخ های ابریشمی ریشه تزیینی در لبه ی اثر، در نخ های پنبه ای وصالی و در نخ آستری که از جنس کتان است، فرآیند تخریب الیاف وجود دارد. دلیل این نوع شدت تخریب در الیاف موردمطالعه احتمالاً تخریب نوری، کمبود رطوبت، سایش و فشارهای مکانیکی است.
اعتبارسنجی اسکنر فروسرخ به کمک مستندنگاری هندسی بنای تاریخی اعتمادالسلطنه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ازآنجایی که روش های فعلی برای بازسازی سه بعدی مبتنی بر لیزر یا مبتنی بر عکس (فوتوگرامتری)، گران قیمت یا پیچیده هستند، سنسورهای کم هزینه فروسرخ مانند سنسور ساختاری و سنسور کینکت، وسیله ای امیدوارکننده برای جایگزینی معرفی شده اند. سنسور ساختاری برای مستندنگاری متریک، فناوری نوظهور محسوب می شود، به همین دلیل توانایی های این سیستم برای مستندنگاری میراث فرهنگی بررسی نشده است. همچنین بر اساس خطای معرفی شده برای سنسور ساختاری، اسکنر دقتی بالای 99% در ابعاد اجسام بین m 4/0 تا m 5/3 دارد، لذا برای مستندنگاری میراث فرهنگی مناسب است. به همین منظور هدف اصلی این پژوهش اعتبارسنجی این ادعا بر اساس نمونه موردی های برداشت شده به صورت تجربی آزمایشی است تا مناسب بودن این ابزار برای مستنندنگاری میراث فرهنگی تأیید شود. به عنوان بررسی تجربی آزمایشی سنسور ساختاری ، خانه تاریخی اعتمادالسلطنه مورد مستندنگاری و پردازش قرارگرفته و نتایج به دست آمده از اسکنر با ابعاد واقعی خانه مورد مقایسه قرارگرفته است. لذا یافته های تحقیق بیان می دارد که این سیستم مستندنگاری، برای برداشت و سه بعدی سازی بناهای تاریخی مناسب نبوده و دقت لازم و مورد ادعا را ندارد. همچنین برای بررسی دقت سنسور ساختاری برای مستندنگاری آثار موزه ای، ماکت مسجد امام اصفهان مورد آزمایش قرار گرفت. نتایج نشان می دهد سنسور ساختاری تنها برای اجسام تاریخی با ابعاد بین تا m 3/0 تا m 2 گزینه مناسبی محسوب می شود و دقت آن بالای 95% است که بر اساس قوانین نقشه کشی کاداستر قابل قبول است. تعداد ابرنقاط در هر برداشت بین 10 3 الی 10 6 نقطه است و ابعاد برداشت با در نظر گرفتن خطای جذر میانگین مربعات تا m 3 5 قابل انجام است و بیشتر از آن اسکنر قابلیت ندارد. آزمون همبستگی پیرسون نشان می دهد با بالا رفتن ابعاد سوژه خطا اسکنر به صورت فزاینده افزایش می یابد.
مطالعات آزمایشگاهی و میکروسکوپی برخی اشیاء از جنس آلیاژمس مکشوفه از محوطه بیرگان کوهرنگ، هزاره دوم قبل از میلاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
محوطه KR385 در منطقه بیرگان در شهرستان کوهرنگ استان چهارمحال و بختیاری در سومین فصل بررسی باستان شناختی شهرستان کوهرنگ در سال 1389 شناسایی شد و تعدادی آثار فلزی و سفالی از گورهای شماره 1 و 2 این محوطه به دست آمد. آثار فلزی به دست آمده از این محوطه باستانی از دیدگاه باستان شناسی و فلزگری کهن، نمونه های جالب توجهی هستند. براساس مطالعات تطبیقی انجام شده توسط باستان شناسان، محوطه های باستانی KR385 را منسوب به هزاره دوم قبل از میلاد دانسته اند . در این مقاله پنج شیء فلزی مکشوفه از این محوطه مورد مطالعات آزمایشگاهی قرار گرفته است. به منظور شناخت نوع آلیاژ، ترکیب آلیاژی و تکنیک ساخت اشیاء از مطالعات میکروسکوپی و روش های دستگاهی شامل رادیوگرافی اشعه ایکس، متالوگرافی، SEM-EDS و Micro-PIXE استفاده شد. نتایج این مطالعات نشان داد که اشیای به دست آمده شامل دوگروه اشیاء ساخته شده از آلیاژ برنز ( Cu-Sn ) با درصد متفاوت قلع و اشیاء ساخته شده از مس آرسنیکی هستند. تصاویر متالوگرافی حاکی از آن است که در شکل دهی آثار این محوطه باستانی از عملیات فلزگری شامل چکش-کاری و ریخته گری استفاده شده است .
برابرسازی واژه فارسی خماهن با کانی های آهن دار شناخته شده امروزی، بر اساس رنگزا بودن این ماده و یافته هایی از متون ادبی- تاریخیِ فارسی و تهیه نمونه ای از خماهنِ ماده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در مطالعات باستان سنجی، یکی از زوایای پنهان که می تواند کمک شایانی به حوزه شناخت دقیق مواد باستانی نماید، مطالعه متون کهن و برابرسازی مفاهیم مربوط به متون کهن با مفاهیم امروزی است. قبل از آغاز مطالعه علمیِ نمونه تاریخی، بهتر است داده های مربوط به آن در متون کهن، موردبررسی قرار گیرد تا مشخص شود در آن متون، در خصوص نمونه موردنظر چه اطلاعاتی وجود دارد . اولین قدم در راه شناخت و دستیابی به این اطلاعات، شناخت واژگان مربوط بدان علم است، اما گاهی واژه هایی از زبان فارسی منسوخ و امروزه جایگزین هایی از سایر زبان ها برای آن واژه تعیین شده اند که در جوامع علمی همین صورت واردشده واژه ها، شناخته شده و مورداستفاده قرار می گیرد و معادل فارسی آن ها ناشناخته است. بنابراین مشخص نبودن معادل امروزی واژه های منسوخ شده، باعث می شود تا پاره ای از اطلاعات مربوط بدان ها، در تفسیر متون کهن همچنان در ابهام و ناشناخته بماند. با یافتن نام کهن این واژه های واردشده و برابرسازیشان با واژه های شناخته شده امروزی، می توان در یک گستره مطالعاتی وسیع، اطلاعات ارزشمندی را به دست آورد. خماهن یکی از این واژه های کهن فارسی باستان و منسوخ شده ای است که تنها در کتاب های تاریخی پزشکی کهن و کانی ها، فرهنگ های لغت و حاشیه دیوان شاعران (تا قرن ششم هجری) در مورد این واژه تعاریف مختلفی ارائه شده است و این تعاریف تنها بر کانی آهن دار و رنگزا بودن آن ماده تأکید و آن را به سه دسته ماده، نر و مغناطیسی یا زنگی تقسیم بندی می کنند، اما به طور دقیق مشخص نشده است که این واژه معادل کدام کانی یا کانی های رنگزای شناخته شده امروزی است. در ابتدا بر اساس آنچه درباره خماهن ماده، نر و مغناطیسی در متون کهن آمده و آنچه از ویژگی های کانی های آهن دار مهم، امروزه شناخته شده است، برابرهای امروزی انواع خماهن مشخص شد. سپس نمونه ای از خماهن مورد استفاده در پزشکی قدیم از عطاری تهیه و جهت شناسایی اولیه نمونه، از دوربین عکاسی، سابیدن در آب، تهیه تصویر با لوپ دیجیتال و بررسی با میکروسکوپ نوری استفاده گردید. همچنین با تست شیمی کلاسیک انجام شده، وجود عنصر آهن در آن مشخص گردید و در نهایت آنالیز XRD از نمونه خماهن ماده تهیه شده، انجام شد. نتیجه این آزمایش ها نشان دهنده این موضوع است که خماهن ماده معادل با کانی شناخته شده امروزی هماتیت است. بر اساس معادل سازی ها می توان گفت که احتمالاً خماهن نر معادل گوتیت و خماهن زنگی یا کهربایی نیز معادل مگنتیت است.
طراحی مبتنی بر نیاز در راستای بسته بندی، حمل و نقل، ذخیره و انبارش استخوان های انسانی حاصل از کاوش های باستان شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف در باستان شناسی، شناخت گذشته و خاستگاه انسان است. آن مهم به تدریج با گسترش و ارتباط حوزه های علمی و کمک علوم میان رشته ای، وسیع تر، دقیق تر، و امکان پذیرتر شده و تلاش می شود تا از یافته های کاوش شده حداکثر اطلاعات استخراج گردد. اما آنچه در این میان بیش تر مورد غفلت قرارگرفته، یافته های انسانی، یعنی بقایای استخوانی یافت شده در محوطه هاست؛ که نه تنها در هنگام کاوش، ثبت و ضبط، انتقال و نگهداری مورد بی مهری قرارگرفته اند، بلکه تا مدت ها استخراج اطلاعات مفید و منحصربه فرد آن ها موردتوجه قرار نگرفت. از دلایل آن می تواند روش های تخصصی و پرهزینه استخراج اطلاعات باشد که خوشبختانه امروزه، به مدد پیشرفت ها و گسترش ارتباط های حوزه علوم با باستان شناسی چون علوم ژنتیک و بیومولکولی دسترسی به متخصصین و ابزارها بهبودیافته است. بااین حال و باوجود پیشرفت های روزافزونی که با به کارگیری بسیاری از علوم میان رشته ای در رشد و گسترش بسیاری از شاخه های باستان شناسی شاهد هستیم متأسفانه استفاده از داده های استخوانی اغلب منحصر به گرفتن نمونه های DNA و ارسال آن به کشورهای دیگر برای بررسی های آزمایشگاهی و ژنتیکی است. تدفین های انسانی موردبررسی در کاوش های باستان شناسی به واسطه اطلاعات ذخیره شده از تاریخ و فرهنگ جوامع بشری اهمیت بسزایی دارند. امروزه سوای مطالعات شیوه گور و تدفین، و انواع مصنوعات و بقایای آن، استخوان های انسانی نیز ضرورت مطالعات انسان شناسی و باستان سنجی، به منظور شناسایی سن، جنس، سلامت و بیماری، نوع تغذیه، محل تولد، شرایط آب و هوایی، نژاد و الگوهای مهاجرتی جوامع و غیره را نشان داده اند؛ که بر اساس شناسایی ترکیب ساختاری و عناصر تشکیل دهنده، بررسی های ایزوتوپی، فراوانی سن و جنسیت، تروماها و غیره صورت می پذیرند.