پژوهه باستان سنجی
پژوهه باستان سنجی سال ششم بهار و تابستان 1399 شماره 1 (پیاپی 11) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
منطقه دشت بهشهر مازندران به دلیل شکل جغرافیایی خاص و قرارگیری در میان دریا و بخش کوهستانی در جنوب و وجود رودهای منتهی به دریا از گذشته موردتوجه گروه های انسانی قرار داشته است. بااین وجود اطلاعات ما از این منطقه محدود به چندین فصل بررسی و شناسایی محوطه های باستانی آن است و پژوهش دقیقی پیرامون شکل گیری استقرار و تأثیر عوامل جغرافیایی بر آن صورت نگرفته است. ازاین رو مطالعه شکل گیری الگوی استقراری این منطقه امری ضروری است. در پژوهش حاضر از روش های نوین در باستان شناسی و تلفیقی از داده های باستان شناسی و علم سنجش ازدور ماهواره ای به جای روش های سنتی بهره گرفته شد. برای باستان شناسان دانستن مزایا و معایب استفاده از سنجش ازدور ماهواره ای به عنوان ابزاری قدرتمند در تجسم چشم اندازهای گذشته مهم است. در این مقاله سعی گردید با به کارگیری سنجش ازدور در بررسی میدانی دشت بهشهر، مبنی بر تحلیل الگوی استقراری این منطقه به طور موردی، بخشی از فواید به کارگیری این روش نشان داده شود و ضمن استخراج اطلاعات محیطی و درجه بندی و وزن دهی آن ها با کمک تحلیل رگرسیون، به میزان تأثیرگذاری آن ها بر شکل گیری استقرارهای منطقه پژوهش پرداخته شود. در گام بعدی با تلفیق این داده ها و داده های حاصل از نرم افزار GIS، مطلوبیت استقرار در دشت بهشهر موردسنجش قرار گرفت و در ادامه نقشه پتانسیل مکانی استقرارهای باستانی تهیه گردید که نقاط مستعد شکل گیری استقرار را مشخص می سازد. ارزیابی نتایج کسب شده نشان می دهد مطابق پیش بینی دسترسی به منابع آب بیشترین نقش را در این رابطه داشته است. دسترسی به خاک حاصلخیز جهت انجام فعالیت های کشاورزی در اولویت بعدی قرار دارند.
کاربرد آنالیز ایزوتوپ های استرانسیوم استخوان و دندان در مطالعه پدیده مهاجرت های باستانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از سوالات مهم باستان شناسان، بررسی جابجایی ها و مهاجرت مابین گروه های انسانی گذشته است. روش رایج برای بررسی این مسائل مراجعه به مصنوعات و آثار به جا مانده از فرهنگ های پیشین و مقایسه ی تطبیقی فرم ها، نقوش و روش های تولید است که در میان فرهنگ های مختلف باستانی به کار رفته است و از این طریق به بررسی ارتباطات و روابط فرهنگی پرداخته می شود. در سه دهه ی اخیر آنالیز ایزوتوپ های استرانسیوم (Sr) موجود در نمونه های دندان و استخوان انسان (و حتی حیوانات) این امکان را فراهم ساخته است که مهاجرت و جابجایی های باستانی با روش جدیدی مورد مطالعه قرار گیرد. طبق بررسی های علمی 87Sr/86Sr در هر منطقه با توجه به عوارض زمین شناختی و جنس سنگ ها و رسوبات سحطی با 87Sr/86Sr مناطق دیگر متفاوت است. با مطالعه ی 87Sr/86Sدر نمونه های استخوان و دندان های اسکلت های تاریخی و مقایسه ی آن با میانگین نسبت زمین شناختی 87Sr/86Sr در منطقه می توان به بومی و یا مهاجر بودن نمونه اسکلت های مورد مطالعه پی برد. از آنجاییکه امروزه نیز مردمان منطقه پیرانشهر بدلیل نزدیکی به شهرهای اربیل و سلیمانیه عراق رفت و آمدهای زیادی دارند و طبق مطالعات صورت گرفته اغلب اهالی روستای سیلوه در طی یک قرن گذشته از کردستان عراق به این منطقه مهاجرت کرده اند خود این موضوع زمینه مساعدی جهت مطالعه مهاجرت ها و جابجایی های جوامع انسانی را فراهم می سازد. هدف از انجام این پژوهش استفاده از آنالیز ایزوتوپهای پایدار استرانسیوم موجود در نمونه دندان و استخوان اسکلت های بدست آمده از سایت حفاری تپه سیلوه پیرانشهر، به منظور تعیین بومی و یا مهاجر بودن آن هاست. برای نیل به این هدف 87Sr/86Sr موجود در نمونه ها اندازه گیری شد. با مقایسه نسبت ایزوتوپ های استرانسیوم امکان تعیین بومی یا مهاجر بودن نمونه ها فراهم گشت. نمونه های مورد مطالعه در این پژوهش نسبت های متفاوتی در آنالیز ایزوتوپ استرانسیوم نشان دادند که از این رو می توان همه نمونه ها را غیر بومی در نظر گرفت. البته این نظر فقط در مورد پنج نمونه مورد مطالعه بیان می شود و برای اظهار نظر در مورد سایت تاریخی پیرانشهر نیاز به مطالعه و آزمایش نمونه های بیشتری می باشد.
بررسی گل نوشته های آغاز ایلامی در محوطه سفالین بر اساس مطالعات میکروسکوپ الکترونی و میکروسکوپ نیروی اتمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
محوطه سفالین در شمال شهر پیشوا و شرق دشت ری (دشت ورامین- پیشوا) قرار دارد. این محوطه به دلیل وجود مواد فرهنگی و استقراری از دوره آغاز نگارش به مانند گل نوشته، مهر و اثر مهر در مرکز فلات ایران بیشتر توجه را به خود معطوف داشته است. در همین راستا این پژوهش به منظور شناخت و مطالعه میکروسکپی و شیمیایی حداقل بخشی از گل نوشته های آغاز ایلامی، انجام گردید. مهم ترین پرسش در این پژوهش دست یابی به ارائه پاسخ در جهت ارتباط بین نمونه های گل نوشته و قلم نگارشی به دست آمده از تپه سفالین از طریق آزمایش ها شیمیایی و ساختار شناسی بر روی دو نمونه گل نوشته و یک قلم فلزی از آثار این محوطه است. در این پژوهش چگونگی ارتباط نمونه گل نوشته با نمونه قلم یافت شده از طریق آزمایش ها شیمیایی جهت شناسایی عنصری رسوبات سطحی انجام گردید. بر این اساس عناصر شیمیایی رسوبات سطحی قلم توسط میکروسکوپ الکترونی موردبررسی قرار گرفتند و رد یابی شباهت های ژئوشیمیایی بین عناصر اصلی و عناصر کمیاب موجود در قلم و کتیبه مورد تحلیل قرار گرفت. همچنین تصاویر مطالعات سطحی توسط اسکن میکروسکوپ روبشی اتمی (AFM)، برخی از ساختارهای مربوط به وجود حکاکی بر روی کتیبه با قلم را آشکار نموده است. با استفاده از میکروسکوپ روبشی اتمی ویژگی های سطح اشیاء را موردبررسی و کنترل قرار داده می شود. این وسیله با توجه به کنترل جابجایی بسیار حساس نمونه و توسط سوزن بسیار نازک کندیلور امکان اندازه گیری توپوگرافی سطح و همچنین میزان اصطکاک با دقت کمتر از یک نانومتر از ارتفاع و چند نانومتر در موقعیت جانبی را فراهم می کنند. میکروسکوپ روبشی اتمی (AFM)، یکی از معدود روش هایی است که با استفاده از آن می توان به میزان زبری با استفاده از خصوصیت اصطکاک مواد پی برد. مقایسه داده های میکروسکوپ روبشی اتمی می تواند به عنوان ابزار برای توصیف سطح در مطالعات خصوصیات سطح و اصالت شناسی مواد تاریخی بسیار مورداستفاده قرار گیرد.
شناسایی مواد و رنگ دانه های دیوارنگاره های اتاق های بروارِ خانه تاریخی دُرمیانیِ اصفهان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
خانه سادات دُرمیانی ازجمله خانه های کمتر شناخته شده قاجار است که در محله بیدآباد، خیابان مسجد سید اصفهان واقع شده است. این خانه که هم اکنون به هتل سنتی سهروردی تغییر کاربری داده است، دارای تزیینات فاخری ازجمله گچ بری، آینه کاری و نقاشی دیواری است که در این پژوهش با توجه به اهمیت نقوش کشیده شده، به شناسایی تکنیک و مواد به کاررفته در اجرای نقوش دیواری موجود در اتاق های بروار پرداخته شده است و درنهایت مواد شناسایی شده با مواد و مصالح به کاررفته در نقاشی های قاجار مقایسه شد. با توجه به بیشترین کاربرد رنگ های طلایی، قرمز، آبی و سبز، از این رنگ ها به میزان بسیار کم و با در نظر گرفتن اصل عدم آسیب بصری نمونه برداری شد. برای رسیدن به هدف از روش های آزمایشگاهی برای شناسایی بسترِ رنگ، رنگ دانه ها، بست و لایه محافظِ رنگ استفاده شده است. از دستگاه طیف سنج زیر قرمز تبدیل فوریه (FTIR) برای شناسایی مواد آلی، دستگاه میکروسکوپ الکترونی روبشی مجهز به تجزیه پاشندگی پرتوی ایکس (SEM-EDS) برای شناسایی عناصر و ترکیبات معدنی و از میکروسکوپ نوری (OM) برای شناسایی و تجزیه وتحلیل مواد و رنگ دانه ها استفاده شد. در این تحقیق بستر ترکیبی از هانتیت (گل سفید) و ژیپس شناسایی شد؛ همچنین رنگ ها دارای ماهیت معدنی بوده و نقوش با تکنیک رنگ روغن اجراشده است. رنگ دانه های به کاررفته در تزیینات این بنا عبارت اند از: طلایی از نوع پودر برنج (مس و روی)، قرمز سرنج، آبی پروس و سبز ترکیبی از آبی پروس و سبز خاکی (سیلو). همچنین از سفید سرب برای ایجاد تونالیته های رنگی استفاده شده است. بست به کاررفته در ترکیب رنگ دانه ها نیز از نوع پروتئینی شناسایی شد.
مخاطرات اقلیمی هزاره چهارم ق.م و پاسخ های فرهنگی جوامع انسانی: مطالعه موردی دشت تهران و حوضه قمرود-قره چای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شرایط اقلیمی از اواخر هزاره پنجم ق.م رو به خشکی گرایید. پژوهش های دیرین اقلیم نیمکره شمالی، به ویژه ایران و کشورهای همجوار، نشان دهنده شرایط اقلیمی نامساعد و وقوع چند دوره خشکسالی شدید از ۴۲۰۰ تا ۳۰۰۰ ق.م هستند. همچنین، بر اساس نتایج مطالعات رسوب شناسی محیطی محوطه های مافین آباد اسلامشهر و میمنت آباد رباط کریم در استان تهران و قره تپه قمرود در استان قم مشخص شده است که هر سه محوطه در اواسط و اواخر هزاره چهارم ق.م در اثر طغیان رودخانه های همجوارشان، به زیر رسوبات سیل رفته اند. زمان وقوع این سیل ها کاملا با دوره های خشکسالی شدید هزاره چهارم ق.م مطابقت دارند. سیل های سهمگین ناشی از بار ش های متمرکز و سیل آسا، اصولا یکی از مشخصه های اصلی دوره های تغییر اقلیم و خشکسالی هستند. با شدت گرفتن شرایط اقلیمی خشک، به ویژه از اواسط هزاره چهارم ق.م، جمعیت انسانی در منطقه فرهنگی شمال ایران مرکزی رو به کاهش گذاشت، به طوری که منجر به یک افول فرهنگی طی عصر مفرغ شد. این پژوهش سعی دارد تا با بهره گیری از پژوهش های دیرین اقلیم هولوسن و بررسی های رسوب شناسی محیطی محوطه های باستانی هم افق با دوره سیلک III ، تأثیرات مخرب تغییرات اقلیمی را بر روی جوامع انسانی دشت تهران و حوضه قمرود-قره چای، واقع در نیمه غربی منطقه شمال ایران مرکزی، مورد بررسی قرار دهد. همچنین، آنالیز عنصری XRD بر روی رسوبات محوطه مافین آباد نشان دهنده مکان گزینی آگاهانه این استقرارگاه در کنار شاخه ای از رود کرج است که در اواسط هزاره چهارم ق.م جریان داشته و به احتمال زیاد، طغیان همین رود موجب تخریب روستای باستانی مزبور شده است. نتایج نشان می دهند که رسوبات این رود، یکی از مرغوب ترین خاک های کشاورزی و سفال گری در سراسر منطقه شمال ایران مرکزی بوده است. بنابراین، به احتمال زیاد، عدم ورود این منطقه فرهنگی به دوره آغاز شهرنشینی، با وجود پتانسیل های بالای محیطی اش، می تواند در ارتباط مستقیم با وقوع مخاطرات اقلیمی هزاره چهارم ق.م توضیح داده شود.
میکرومورفولوژی محوطه نوسنگی مهتاج، دشت بهبهان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از پرسش های اساسی در مورد محوطه های دوره نوسنگی فلات ایران کاربری آن ها ازنظر میزان یکجانشینی و یا کوچ روی است که تشخیص آن می تواند میزان تحرک انسان را در چشم انداز طبیعی در آن دوره مشخص نماید. در همین راستا و نیز باهدف بررسی نقش عوامل انسانی و طبیعی در شکل گیری نهشته های به جای مانده در تپه مهتاج (اواخر هزاره هشتم تا اوایل هزاره هفتم قبل از میلاد)، مطالعه میکرو مورفولوژی انجام شده است. بر این اساس مراحل مختلف رسوب گذاری مرتبط با فازهای استقراری شناسایی شده است که با کف سازی، اندود گل اخرا، تعدد پرشدگی ها، ذرات فراوان زغال و استخوان، مواد دفعی و مواد آلی و کانی نظیر فسفات همراه بوده است. در این تحقیق علاوه بر کف های استقراری مربوط به فازهای اصلی استقراری، آثار دو کف زیستی دیگر که حاکی از استقرار موقت بوده، دیده شده است. ازجمله یافته های مهم دیگر در مقاطع، وجود عارضه دفعی مربوط به نشخوارکنندگان متوسط الجثه در تحتانی ترین مرحله استقراری است؛ که می تواند نشان دهنده استفاده از محوطه در نیمه دوم هزاره هشتم ق.م، توسط کوچ نشینان و دام پروران اولیه باشد. مطالعه ژئوشیمیایی نیز نشان می دهد که شرایط قلیایی رسوبات محوطه، در ماندگاری عارضه دفعی مذکور نقش مهمی داشته است. از دیگر نتایج به دست آمده در این مطالعه شواهد وجود آشفتگی زیستی ناشی از فعالیت جانداران خاکزی در بین لایه ها و نیز بروز برخی پدیده های فیزیکی ناشی از تغییرات دما، مانند ترک های گلی ایجادشده در اثر گرما و پیچ و تاب خوردگی های جریانی و وجود گر هک های اکسید آهن به صورت پراکنده است که همگی نشان دهنده استفاده کوتاه مدت و فصلی از محوطه در طی فصول خنک و مرطوب تر سال است. این نتیجه با شرایط جغرافیایی و اقلیمی امروزی دشت بهبهان و نیز دیگر شواهد باستان شناسی محوطه از قبیل حجم کم نهشته ها و تراکم پایین یافته های آن مطابقت دارد.
استفاده از مصالح FRP به روش NSM در مقاو م سازی لرزه ای ساختمان های بنایی تاریخی (مطالعه موردی ساختمان آموزشی شماره1 دانشگاه هنر اسلامی تبریز)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حفاظت از ساختمان های بنایی دارای ارزش تاریخی و فرهنگی در مقابل بلای طبیعی زلزله، برای نسل های آینده از هر جهت لازم است. بهره گیری از روش های برگشت پذیر و نوین در مقاوم سازی ساختمان های دارای ارزش تاریخی، به نحوی که ضمن بهبود عملکرد آن حین زلزله، کمترین دخل و تصرف را در معماری و سازه ساختمان ایجاد کند، در سال های اخیر مورد توجه محققین قرار گرفته است. در مطالعه حاضر با مقاوم سازی دیوارهای مصالح بنایی با استفاده از مصالح FRP (Fiber Reinforced Polymer) و به روش NSM (Near Surface Mounted)، که از روش های نوین در عرصه مقاوم سازی ساختمان های بنایی تاریخی بوده و تاحدود زیادی ویژگی های ذکر شده را دارد، تغییر رفتار لرزه ای ساختمان قبل و بعد از مقاوم سازی مورد بررسی قرار گرفته است. برای این منظور ساختمان مورد مطالعه (ساختمان آموزشی شماره یک دانشگاه هنر اسلامی تبریز) به صورت سه بعدی و به روش قاب معادل در نرم افزار 3Muri مدلسازی گردید. برای ارزیابی رفتار لرزه ای ساختمان و همچنین تأثیر روش مقاوم سازی در این رفتار، از شاخص ایمنی تعریف شده در " راهنمایی ارزیابی و کاهش خطر لرزه ای بناهای تاریخی میراث فرهنگی" کشور ایتالیا استفاده شده است. شاخص انتخاب شده تابعی از مقاومت برشی ساختمان، لرزه خیزی منطقه، نوع خاک و سطح عملکرد مورد نظر می باشد. محاسبه شاخص ایمنی برای سطوح عملکردی مورد نظر و بر اساس نتایج حاصل از تحلیل بار افزون، توسط نرم افزار 3Muri صورت گرفته است. نتایج حاصل از ارزیابی ساختمان نشان داد که تقویت دیوارهای باربر ساختمان به روش NSM به همراه اضافه کردن دیوارهای بنایی مسلح جدید، موجب افزایش قابل توجه مقاومت لرزه ای آن می شود. به طوری که میزان شاخص ایمنی در بعضی موارد مخصوصاٌ راستای عرضی (ضعیف تر) ساختمان 7/1 تا 6 برابر می شود. نتایج حاصل در مطالعه حاضر صرفاً بر اساس مدلسازی عددی بوده و تنها از یک شاخص برای ارزیابی رفتار لرزه ای ساختمان استفاده شده؛ بنابراین نیاز است که در این زمینه کارهای تئوری و آزمایشگاهی بیشتری انجام گیرد.
بررسی ردپای طبیعت در نهشته های گیاهی یک انبیق شیشه ای هزار ساله به روش کروماتوگرافی گازی کوپل شده با طیف سنج جرمی ((GC-MS)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از ظروف شیشه ای دوران اسلامی، ظروفی با بدنه استکانی میان باریک یا گلابی شکل با کف گرد و دارای آبریز بلند لوله ا ی شکل هستند که کمتر شناخته و مطالعه شده اند. سه کاربرد برای این گونه ظروف پیشنهاد شده است. بادکش یا شاخ حجامت در پزشکی، انبیق در آزمایش های شیمیایی یا کیمیاگری و یا ظرفی که در داروسازی و تولید مواد آرایشی و عطرسازی، برای ترکیب مواد و انتقال از طریق لوله آن به دارودان یا عطردان یا ظرف ویژه مواد آرایشی به کار می ر فته است. به نظر می رسد که اگر ظرف از دهانه بر روی زمین نهاده شود و لوله آن در جهت مخالف بدنه کاملاً به بالا خمیده و بلندتر از بدنه باشد، می توان کاربرد آن را بادکش یا شاخ حجامت و یا ظرف ترکیب دارو، مواد آرایشی و عطر، پیشنهاد کرد و اگر لوله آن کاملاً کشیده و عمود به بدنه و یا اندکی خمیده باشد، می تواند هر سه کاربرد یاد شده را برای آن فرض کرد. تا حدودی، شرح و تصاویر متون دوره اسلامی در شناخت کاربرد این ظروف راه گشا هستند. از آنجا که تاکنون به ویژه در ایران، هیچ گاه نهشته های درون چنین ظروفی، تجزیه و تحلیل نشده تا عملاً روشن شود چه کاربردی داشته اند، برای نخستین بار، این فرآیند در مورد یکی از این گونه ظروف که دارای لوله کشیده است و در مخزن موزه آبگینه ها و سفالینه های ایران نگهداری می شود، با روش کروماتوگرافی گازی کوپل شده با طیف سنج جرمی ( (GC-MS انجام گرفت که موفق به ردیابی بقایای مواد طبیعی نظیر تیمول و کارواکرول گردید که این مواد از اجزا اصلی تشکیل دهنده اسانس های طبیعی نظیر آویشن و مرزه می باشند و در بسیاری از عرقیجات قابل تشخیص هستند، این ظرف، به عنوان انبیق برای تقطیر و استخراج مواد فرّار گیاهی و روغنی در داروسازی، تولید مواد آرایشی و عطرسازی، به کار رفته است.
مطالعات گیاه باستان شناسی تپه طالب خان، سیستان، جنوب شرق ایران (2300-2500 ق.م)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در هزاره سوم قبل از میلاد، مناطق قابل سکونتِ بخش جنوبی دشت سیستان به اراضی دلتای رود بیابان (شاخه قدیمی و خشک شده رود هیرمند) منحصر می شده است. شاخصه مهم و اصلی آن زمان فراوانی باران و برف در هندوکش و آب های هیرمند بوده که از مجرای رود بیابان وارد دشت سیستان می شده است. ازاین رو، شکل گیری و پویایی استقرارهای این حوزه، همواره ناشی از نوسانات آبی رود هیرمند بوده و جابجایی و چرخش جریان های آبی، همواره باعث بی ثباتی و تغییر استقرارهای انسانی و محیط زیست بوده است. فاکتورهای محیطی و انسانی بدون شک درگذر زمان تغییرات چشم گیری را در سیمای گیاهی دشت ایجاد نموده اند. هدف اصلی این مقاله شناخت منابع گیاهی دشت سیستان بر اساس یافته های گیاهی تپه طالب خان و چگونگی استفاده ساکنین از این منابع در هزاره سوم پیش از میلاد است. مطالعات گیاه باستان شناسی کنونی، بر روی بقایای گیاهی به دست آمده از 25 نمونه نهشته گیاه باستان شناختی از فصل ششم کاوش های باستان شناختی در تپه طالب خان انجام یافته است. این نمونه ها مربوط به بسترهای باستان شناختی گوناگون (که تاریخ آن ها هزاره سوم پیش از میلاد، 2500-2300 ق.م است) مانند نهشته خاک، نهشته خاک و آوار، نهشته خاک و اندود ، نهشته خاک و خاکستر، آوار خشت، لایه خاکستر، خاک سوخته، اجاق، محتویات اجاق و کف هستند. نتایج حاصل از این مطالعات و همچنین شواهد گیاه باستان شناسی یافت شده در شهر سوخته بیانگر کاشت گیاهان زراعی گوناگون ازجمله گندم های بدون پوشینه (گندم ایمر، گندم نان، گندم چماقی، گندم دانه مرغی)، جو با پوشینه و جو نودووم بدون پوشینه، عدس، ماشک، خلر، نخود سبز، کتان، انگور و کدوییان بوده که خود گواهی بر نوعی اقتصاد معیشتی بر پایه کشاورزی در بخش جنوبی دشت سیستان است. همچنین مطالعه بقایای زغال چوب نشان می دهد که ساکنان تپه طالب خان برای رفع نیازهای سوختی خویش از چوب گیاهان شور پسند و خشکی پسند مانند اسفناجیان و گز که بافتی نرم و خاصیت شعله وری سریع دارند، استفاده می کرده اند.
مروری بر کاربرد تابش سینکروترون در علوم باستان شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تحقیقات علمی با هدف بررسی، شناسایی و حفاظت از یافته های باستان شناسی و هنری بر اساس رویکردی قابل تامل از اشتراک رشته های علمی متنوع و با همکاری متخصصان، دانشمندان و باستان شناسان در زمینه های گوناگون نمود پیدا می کند. در این بستر، انتقال دانش بین گروه های تحقیقاتی مختلف به واسطه میزان قابل توجهی از تکنیک های متداول و پیشرفته ی علمی مورد توجه باستان شناسان است. یکی از الزامات اصلی که باستان شناسان در مطالعات باستانی نمونه های باارزش در نظر میگیرند استفاده از تکنیک های غیرمخرب می باشد. با درک این مهم،روش های مبتنی بر تابش سینکروترون می تواند نقش به سزایی در این زمینه ایفا نماید.در مقاله ی حاضر به چگونگی استفاده از تابش سینکروترون، که حاوی میکرو پرتوهای ایکس بسیار درخشان و موازی شده است، در تحقیقات شناختی اشیای باستان شناسی و هنری خواهیم پرداخت و برخی نتایج گرفته شده که در آنها مزیت استفاده از تکنیک تابش سینکروترون به طور متمایزی نسبت به روش های قبلی مورد تاکید است، مورد استناد قرار خواهد گرفت.
پایش میدانی عوامل موثر در فرسودگی زیستی بر سطوح تاریخی سنگ های میراث جهانی تخت جمشید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
میراث فرهنگی، به عنوان ارزشمندترین یادگار گذشتگان، هویت فرهنگی و تمدنی آن ها، همواره زمینه ی توجه و خاستگاه فرهنگ های گوناگون بوده است، از این رو، نیازمند حفظ و انتقال برای آیندگان می باشد. فرسودگی زیستی، آسیب های برگشت ناپذیری است که به علت استقرار عوامل زیستی گوناگون نظیر قارچ ، باکتری ها، سیانو باکترها، گلسنگ ها، گیاهان، موریانه ها و سایر حشرات روی سطوح آثار تاریخی رخ می دهد. در این میان، میراث جهانی تخت جمشید و آثار موجود در عرصه های آن از گزند عوامل دخیل در فرسودگی زیستی در امان نبوده و طی سالیان سال در معرض عوامل فرساینده ی زیستی قرار گرفته اند. بنابراین، هدف از این تحقیق بررسی میدانی حضور کیفی و تنوع عوامل زیستی مخرب این مجموعه ی تاریخی می باشد تا زمینه را برای تحقیقات بعدی و شروع مباحث فرسودگی زیستی در حفاظت پیشگیرانه و مرمت آثار را فراهم نماید. در این پژوهش حضور عوامل مختلفی از جانوران، گیاهان گلدار، قارچ ها، گلسنگ ها، ریز جلبک های سبز و باکتری های فتوسنتز کننده و غیر فتوسنتز کننده به صورت کلی بررسی شدند. در ادامه بر اساس مشاهدات عینی حضور عوامل فرسودگی زیستی در کف و دیوار های شمالی، جنوبی، شرقی و غربی بنا های مختلف تخت جمشید به صورت کیفی بررسی شد. بر اساس نتایج بدست آمده، مناطق بررسی شده به چهار منطقه دارای خطر نسبی خیلی زیاد، زیاد، متوسط و کم درجه بندی شدند. در ضمن تخمین اولیه از تنوع زیستی عوامل موثر در فرسودگی زیستی تخت جمشید برای اولین بار ارایه و نقاط بحرانی حضور عوامل مخرب تعین گردید.
روش های آزمایشگاهی سال یابی آثار باستانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بیش از نیم قرن از آغاز پژوهش های باستان سنجی به عنوان یک رویکرد میان رشته ای در حوزه ی علوم میراث فرهنگی (به خصوص باستان شناسی به عنوان رشته مبدأ یا مادر) می گذرد که محققین حوزه های مختلف علوم انسانی، علوم پایه، فنی و مهندسی و هنر را به واسطه ی علاقه مندی شان به یافته های باستانی و کنجکاوی در حل مسائل پیرامون گذشته بشری با در اختیار داشتن تجهیزات و روش های مختلف تجزیه وتحلیل داده ها گرد هم آورده و تحت لوای رویکردی میان رشته ای بنام باستان سنجی به یک همکاری علمی و پژوهشی قادر ساخته است. با نگاهی به تاریخچه پژوهش های باستان سنجی در ادبیات پژوهشی غرب از دهه ی 1950، هنگامی که رسماً این واژه به فعالیت گروهی یا عملکرد تلفیقی این دسته از پژوهشگران در آزمایشگاه تحقیقات باستان شناسی و تاریخ هنر در دانشگاه آکسفورد اختصاص داده شد تا به امروز، می توان گستره ی ورود پژوهشگران و متخصصین علوم مختلف را به مرز این میان رشتگی پژوهشی فراتر از قبل دانست. به طوری که امروزه حوزه ها و گرایش هایی، پژوهشگران این رویکرد علمی را به خود می خواند که نسبت به چندین موضوعات محدود اولیه گسترده شده و به نظر می رسد آن را به فرارشته ای شدن تبدیل کرده است. بی شک این گستردگی عملکرد و ورود آن به مرزهای ناشناخته تر را می بایست مدیون پیشرفت علوم مختلف به خصوص شناخت فنون و تجهیزات نوین دانست. امروزه رویکرد پژوهشی باستان سنجی در حوزه های پژوهشی نظیر سال یابی، منشأیابی، ساختارشناسی، اصالت سنجی، دانش حفاظت و مرمت و غیره به طور گسترده تری ورود پیداکرده است.