مقالات
حوزه های تخصصی:
ارتباطات گسترده در شاهنامه ایجاب می کند از وجوه گوناگون به آن نگاه کنیم. تراژدی با توجه به تعریف آن که مرگ انسان ایده آل و نیک و مثبت داستان است که از به روزی به تیره روزی می افتد، این سوال را در ذهن می آورد که ارتباطات انسانی چگونه پیش می رود که مرگ این انسان را موجب می شود. از آن جایی که در سرزمین آرمانی ایران ارتباطات بر مبنای خرد شکل می گیرد پس چگونه است که تراژدی ها بوقوع می پیوندند.
در این مقاله با توجه به نظریه های مختلف ارتباطی و مولفه های ارتباط انسانی تراژدی سیاوش بررسی می شود و به این سوال پاسخ می دهد که غیر از ارتباطات انسانی چه عواملی دیگر در شکل گیری تراژدی موثر است. در این مقاله پژوهش گر به این نتیجه دست می یابد که غیر از خرد عواملی دیگر نیز در شکل دهندگی ارتباطات انسانی موثر است. عواملی که ارتباط را می تواند به سمت تعاملی یا تقابلی پیش ببرد و پله پله قطعه های یک تراژدی را تکمیل کند. روش پژوهش اسنادی و تحلیل محتوای کیفی و کمی است و جامعه آماری 1423بیت داستان سیاوش از شاهنامة جوینی در نظر گرفته شده است.
سوگند در شاهنامه و ارتباط اساطیری آن با آب و آتش
حوزه های تخصصی:
شاهنامه فردوسی، اثر ماندگار ایرانی و اصیلی است که آیین ها و فرهنگ ایران کهن را در خود نگاه داشته است. هر کدام از آن آیین ها قابل بررسی است. یکی از این آیین ها، آیین سوگند خوردن است که امروزه نیز از آن استفاده می شود و در جای جای شاهنامه به آن پرداخته شده است. بنابراین در این مقاله سوگند و باورهای کهن مرتبط با آن و بازتاب آن در شاهنامه فردوسی و نیز ارتباط اساطیری آن با دو عنصر آب و آتش بررسی می شود. سوگند واژه ای فارسی است و معادل آن در عربی قسم و یمین است. دکتر معین در حاشیه برهان قاطع پس از واژه سوکه آورده است. سوگند به فتح اول و سوم در اوستا saokatevant (گوگرد مند) یعنی دارای گوگرد است. در ایران باستان و محاکمه های مبهم و پیچیده، دو طرف دعوی را مورد آزمایشی به نام سوگند قرار می دادند. سوگند قسمی از وَر (آزمایش های ایزدی در ایران باستان) است. سوگند داروی سمّی است که به صورت شربتی (آمیخته و محلول) در آب به متهم می خوراندند؛ اگر بی گناه بود به او گزندی نمی رسید و حقانیت او ثابت می شد و اگر گناه کار بود، هلاک می شد.
ریخت شناسی «هفت خوان رستم از شاهنامه فردوسی» بر اساس نظریه ولادیمیر پراپ
حوزه های تخصصی:
ریخت شناسی قصه های عامیانه در سال 1928م. توسط فرمالیست روسی «ولادیمیر پراپ» آغاز شد. اساس کار وی بر پایه اعمال شخصیّت های قصه نهاده شده و در سال های اخیر، یکی از شیوه های رایج در تحلیل ساختاری قصه ها بوده است. در این مقاله، هفت خوان رستم که از جمله قصه های پرماجرای شاهنامه فردوسی بشمار می رود و موضوع آن یاری رساندن رستم به کیکاووس برای رهایی از بند دیو سپید است، مورد بررسی قرارگرفته است. برای این منظور ابتدا مقدمه ای درباره تعریف و تبیین ریخت شناسی، پیشینه تحقیق و معرّفی هفت خوان رستم مطرح شده، سپس قصه بر اساس الگوی پراپ مانند: وضعیت آغازین، غیبت، کسب خبر و . . . مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و در نهایت فرم داستانی شامل: پی رنگ، زاویه دید، زمان و مکان و . .. بررسی شده است. این پژوهش بیان گر این است که هفت خوان رستم تا حدودی زیاد دارای ویژگی های قصه های عامیانه است و الگوی ساختاری موافق با الگوی پراپ نیز در آن دیده می شود.
شخصیّت مرزی سودابه در شاهنامه فردوسی
حوزه های تخصصی:
داستان های شاهنامه – اثر ملی و حماسی ارزش مند ایران - بویژه در بخش های اسطوره ای و پهلوانی دارای معانی عمیق و شگرف است. یکی از زمینه هایی که می تواند بستری مناسب برای پژوهش در شاهنامه باشد و آثار و نتایجی سودمند بدست دهد، بستر نقد و تحلیل شخصیّت های شاهنامه است. شخصیّت هایی که در شاهنامه نقش آفرینی می کنند، هر کدام می تواند نماد بشر امروزی باشد. تحلیل و نقد کردارها و رفتارهای آنان در روند داستان ها همه به نوعی مشکلات و گرفتاری های انسان امروزی را بتصویر کشیده، که هر روزه با آن ها دست بگریبان است. پژوهش حاضر بر آنست که اختلال شخصیّت مرزی را در شخصیّت سودابه - نامادری سیاوش و همسر کیکاووس -مورد نقد و تحلیل قرار دهد. در ابتدا ضروری است مقدمه ای پیرامون شخصیّت، اختلال شخصیّت و ویژگی های شخصیّت مرزی بیان شود و سپس صفات و کردارهای سودابه با شخصیّت های مرزی مطابقت داده شود.
از ملاک هایی که برای تشخیص اختلال شخصیّت مرزی در کتاب DSM-IV آمده، سودابه با پنج مورد هم خوانی دارد که عبارت است از: کوشش های مهارگسسته برای اجتناب از طرد یا رهاشدگی واقعی یا خیالی، تکان شوری، حرکات بیان گر تهدید و خود آسیب زنی مکرر، روابط بی ثبات و شدید و انتقام جویی. البته سودابه جز این ملاک ها، ویژگی هایی چون دروغ گویی، مکر و حیله، تهمت زدن و پلیدی نیز دارد که همه این کردارها به دنبال تغییری است که در خودانگاره او رخ داده است.
بررسی اهمیت اسب در اساطیر ایران و سایر ملل و بازتاب آن در شاهنامه فردوسی
حوزه های تخصصی:
اسطوره ها روایت باورهای اقوم گذشته دربارة خود، خدا، عالم هستی و مابعد الطبیعه به زبان رمز و در قالب داستان است؛ در حقیقت اسطوره ها برای توجیه آیین ها، رسوم و قاعده های اجتماعی، فرهنگی یا اخلاقی پدید آمده است و هدف اسطوره شناسی کشف اندیشة نهفته در اساطیر است که زیر بنای فرهنگ و روحیات هر قوم محسوب می شود؛ کشف و پی بردن به روحیات و ذهنیات مردمی که خواست و آرزو و بیم و امیدشان را به زبان رمز در روایات اساطیری باز گفته اند.
اسطوره ها سرشار از تصاویر حیوان هایی است که روزگاری انسان بوده اند. یکی از عناصر مهم در اسطوره ها، فقدان حد و مرزهای مشخص میان انسان و حیوان است.
رابطة انسان و حیوانات، و نیز انسان و خدایان در گذشتة دور، در اساطیر و روایات کهن از اهمیتی خاص برخوردار است، در این میان اسب به خاطر ویژگی ها و مشخصه های خاص، در اساطیر از اهمیت بسیار برخوردار است. این نوشتار به بررسی موقعیت و جایگاه اسب در اساطیر و برخی ملل دیگر از جمله مصر، چین، یونان، هند و.. . پرداخته است. زیرا هر گاه یک اثر ادبی در کنار اثری دیگر مورد مقایسه قرار گیرد و هر یک از آن ها در مقام مقایسه با دیگری مورد ارزیابی باشد، معنایی عمیق تر را بنمایش می گذارد.
نقد و بررسی دو کهن الگوی آنیما و آنیموس در منظومه بانوگشسب نامه
حوزه های تخصصی:
منظومه بانوگشسب نامه، ریشه در ناخودآگاه جمعی ملّت ایران دارد. این اثر را می توان از دیدگاه های مختلف مورد بررسی قرار داد. یکی از این دیدگاه ها، دیدگاه روان شناسی تحلیلی یونگ است که از موضوعات عمده در نقد ادبی بشمار می رود. این پژوهش درصدد است تا دو عنصر آنیما و آنیموس را در روان شخصیّت های منظومه مورد تحلیل قرار دهد. این دو عامل، ﺗﺄثیری شگرف در ایجاد حوادث و روی دادهای داستان دارد و زمینه های کشمکش در میان شخصیّت های داستان را ایجاد کرده است. کهن الگوی آنیما در وجود فرامرز، شیده، تمرتاش، خواستگاران هندی و یلان ایرانی و کهن-الگوی آنیموس در وجود بانوگشسب تبلور یافته است و این دو آرکی تایپ، شخصیّت های داستان را به کنش های مختلف برانگیخته است. این پژوهش درصدد است تا عوامل ایجاد کننده آنیما و آنیموس را بر اساس نظریات یونگ مورد بررسی قرار دهد.
بررسی عنصر تقدیرگرایی در شاهنامه فردوسی و حماسه های مذهبی
حوزه های تخصصی:
تقدیرگرایی (فاتالیسم) یکی از ویژگی های جوامع سنتی شرقی و اعتقادی است که طبق آن، سرنوشت انسان از قبل مقدر شده و تمامی امور براساس مقدرات رخ می دهد و جای گاهی برای انتخاب و اختیار انسان وجود ندارد. در این مقاله، پس از ریشه یابی عنصر تقدیرگرایی در ایران، نشانه های آن، از جمله: ستاره پرستی و اخترشناسی، بخت، نذر و صدقه و اعتقاد به نیروهای ماوراءالطبیعی، در شاه نامه و چهار اثر حماسه مذهبی دیگر (علی نامه، حمله حیدری باذل مشهدی، حمله حیدری راجی کرمانی و تازیان نامه؛ خلاصه خاوران نامه) مورد بحث و بررسی قرار گرفته، مشخص گردید که پیش گویی از طریق منجمان در شاهنامه، بیش تر از آثار حماسی - مذهبی، و برعکس پیش گویی از طریق الهامات الاهی و وحی و هاتف ماوراءالطبیعی در آثار مذهبی بیش تر از شاهنامه است. همچنین اعتقاد به بخت و اقبال در شاهنامه پررنگ تر از آثار حماسی - مذهبی است. در میان حماسه های مذهبی مورد مطالعه، خاوران نامه از نظر اسطوره ای به شاهنامه نزدیک تر است. در مراتب بعد از آن، به ترتیب حملة حیدری راجی کرمانی، حملة حیدری باذل مشهدی، و علی نامه قرار می گیرد.
شهرسب، مرداس و ضحاک شکستگیِ شخصیّتِ شهرسب در مرداس و ضحاک
حوزه های تخصصی:
یکی از عوامل تحوّل در اسطوره های ایرانی – آن چنان که مهرداد بهار می گوید- در کنارِ ورودِ عناصرِ بیگانه، ادغام و دگرگونی، عاملِ شکستگی است. در اسطوره ها گاهی واقعه یا شخصیّتی به فراموشی سپرده می شود، لیکن آن، در ریختِ پاره ها و اجزایِ پراکنده، در موقعیت و مکانی دیگر پدیدار می گردد. شهرسب، وزیرِ طهمورث یکی از این شخصیّت هاست که دچار شکستگی و به دو شکلِ مرداس و ضحاک در زمانی دیگر آشکار می شود. امّا چه دلایلی می توان یافت که این شکستگیِ شخصیّتی در شاهنامه را نشان دهد؟ پاسخ این پرسش را می توان درخلق و خو و معنایِ نامِ شهرسب یافت. ویژگیی که به طور صریح در شاهنامه، دربارة شهرسب مطرح شده، برپای داشتن نماز در شب و روزه داشتن در روز است. ویژگی دیگر، در نامِ شهرسب و معنایِ آن - یعنی سلطه بر اسب - نهفته است. این دوگانه صنعت – عبادت خداوند و مهارت در اسب سواری- که دریگانه ای چون شهرسب گرد آمده، پس از چندی از هم جدا می شود و هر یک به کسی می رسد و شخصیّتی را شکل می دهد؛ نماز کردن و روزه داشتن ویژگیِ مرداس می شود و بر اسب سوار شدن و توانایی در اسب سواری به ضحاک می رسد. این نکته را نیز بیاد بسپاریم که در مجمل التواریخ و القصص، اگر چه وزیرِ طهمورث، ارونداسب نام دارد، ولی ضحاک فرزند او معرفی شده و این دلیلی دیگر در پیوند آن هاست. در تاریخ طبری نیز قوم ضحاک بر شریعت صابئان دانسته شده، که البته عقایدِ صابئان به خلق و خوی شهرسب نزدیک است و پیوند او با ضحاک و بویژه مرداس را آشکار می کند و نیز، همسانیِ مقرّ بوذاسف/ شهرسب و ضحاک را که گاهی هند و گاهی بابل است، می توان دید. همچنین شهرسب/ بوذاسف دارای نژاد کلدانی است که پیوندِ نژادی او با ضحاک و مرداس تازی را نمایان می کند و فراخواندن به بت پرستی از دیگر اشتراکات و تشابهاتی است که دربارة این دو در متونِ مختلف دیده می شود که همة این شواهد به ارتباط این سه شخصیّت دلالت دارد؛ در حالی که در شاهنامه و دیگر متونِ تاریخی – به جز مجمل التواریخ- به پیوندِ نسبی و نژادیِ ضحاک، مرداس و وزیرِ طهمورث اشاره نشده است. پژوهش پیشِ رو – که دستاورد مطالعه در شاهنامه و برخی متون نگاشته شدة مورخانِ دورة اسلامی است- به دنبالِ اثباتِ این پیوند، که در اثرِ شکستگیِ شخصیّت اسطوره ای شهرسب حاصل شده، شکل گرفته است.