ایرانیان در درازای تاریخ ساسانیان، باور داشتند که پادشاه ایران تنها باید هموَندی از تخمه ساسانیان باشد.هموَندان خاندان های نژاده ای همچون اسپاهبد، مهران، کارن، سورن و دیگر خاندان های ایرانی، دست کم تا چند دهة پایانی تاریخ ساسانیان، این انگاره را نادیده نگرفتند و خواستار ستاندن پادشاهی از چنگ ساسانیان نشدند. تنها در شامگاه تاریخ ساسانیان بود که باور به حقِّ ایزدی و خاندانیفرمانروایی ساسانیان، اندکی رنگ باخت و هموَندان پاره ای خاندان های بزرگ خواستار گرفتن تخت پادشاهی ایران شدند. اگرچه آنها چندان کامیاب نبودند و از دیدگاه بیشتر ایرانیان، ربایندة حقِّ ایزدی فرمانروایی ساسانیان انگاشته می شدند، امّا ستیزه های پاره ای خاندان ها با پادشاه بزرگ تیسفون، گذشته از جنگ های خانگی و شورش ها، چنان شالوده های پادشاهی ساسانیان را لرزانید که در یورش عرب ها به ایران، دیگر توانی برای پایداری و جنگ با دشمن وجود نداشت.در این پژوهش، سؤال اصلی این است که خاندان های نژاده و بزرگان ایرانی، از آغاز پادشاهی هرمزد چهارم تا مرگ یزدگرد سوم دربارة حقِّایزدیِ شهریاری ساسانیان چه دیدگاهی داشته اند؟ این جستار نشان خواهد داد که در این برهة زمانی، باور به حقِّ ایزدی خاندان ساسانیان برای فرمانروایی در ایران، سست شده بود و هموَندان پاره ای خاندان های نژاده حتی برای ستاندن تاج و تخت پادشاهی ایران با ساسانیان به ستیزه برمی خاستند.
پارچه های ساسانی، گروه مهمی از پارچه های ایرانی هستند که تعدادی از آن ها در موزه ها و مجموعه های شخصی جهان نگهداری می شود. هنر ساسانی بر هنر و تمدن های هم عصر و پس از خود تأثیر گذاشت و این تأثیرگذاری در منسوجات آندلس به خوبی آشکار است. عناصر هنری ساسانی به وضوح در پارچه های آندلس قابل شناسایی است و نقش مایه های مشترکی در منسوجات دو سرزمین دیده می شود. پرسش اصلی این تحقیق این است که، کدام نقوش تزئینی هنر ساسانی در پارچه های بافت آندلس قابل شناسایی است؟ لذا این فرض مطرح می گردد که عناصر ساسانی مورد اقبال پارچه بافان آندلس بوده است.
در این پژوهش، با استفاده از روش تحقیق توصیفی و تطبیقی با استناد به منابع کتابخانه ای و تصویری، تأثیرپذیری نقوش منسوجات آندلسی از نقوش هنری ساسانی بررسی می شود. نقوش مشترکی همچون شیر، گریفین، عقاب و درخت زندگی در پارچه های ساسانی و آندلسی به کار رفته و نقش ترنج ساسانی به عنوان عنصر تزئینی در پارچه های بافت آندلس نیز قابل شناسایی است.
مفهوم عدالت در اندیشه ی سیاسی اسلام دوره ی میانه، مبتنی بر حفظ نظم جامعه و عمل سیاسی فضیلت محور و اخلاقی بوده است. بر این اساس، مهم ترین وظیفه ی فرمانروا مقابله با گروه هایی بود که نظم جامعه را، به خصوص از لحاظ عقیدتی، برهم می زدند، و این امر نمادی از عدالت پیشگی وی تلقی می شد؛ شیوه ی عملی که انوشیروان بر اساس آن، به دلیل سرکوب بدعت مزدکیان، در متون تاریخ نگاری اسلامی، دارنده ی این شاخص نشان داده می شود. به نظر می رسد برجستگی جایگاه انوشیروان در سنت تاریخ نگاری اسلامی از این زاویه قابل تبیین است؛ چرا که متون تاریخ نگاری اسلامی دارای کارکرد سیاسی و فرهنگی در قالب عبرت آموزی هستند. هرچند شاخصه های دیگری غیر از سرکوب بدعت مزدکیان توسط وی، در این انتخاب اهمیت داشته است.
در این مقاله، سعی شده است با بررسی شیو ه ی انعکاس شخصیت انوشیروان در متون تاریخ نگاری اسلامی، بر اساس مبانی نظری رهیافت هرمنوتیک، از کارکرد عبرت آموزی متون تاریخ نگاری اسلامی رمزگشایی گردد و رابطه ی آن با بازنمایی شخصیت انوشیروان به عنوان نماد عدالت، در متون تاریخ نگاری اسلامی نشان داده شود. به دیگر سخن در این مقاله تلاش برآن است تا نشان داده شود که تبدیل انوشیروان به نماد عدالت در سنت تاریخ نگاری ایرانی- اسلامی، به دلیل واقعی بودن شخصیت انوشیروان، آن گونه که متون تاریخی گزارش می دهند، نیست؛ بلکه بر اساس برداشتی است که مورخان مسلمان از مفهوم عدالت داشته اند؛ و بر همین مبنا، شخصیت انوشیروان را به عنوان نمادی از الگوی عدالت در سنت تاریخ نگاری اسلامی بازنمایی کرده اند.
بیشتر پژوهش هایی که در دهه های اخیر به جنبش مزدکی پرداخته اند، ساختار طبقاتی جامعة ایران عهد ساسانی را عامل شکل گیری تندروانة آن دانسته و این موضوع را حاصل ناکارآمدی این بافت اجتماعی می دانند؛ از این رو در صددند به این قیام صورتی منطقی و واقعی ببخشند. در این پژوهش برآنیم نشان دهیم ساختار طبقاتی جامعه ایران باستان که ریشه های عمیقی در واقعیت های جامعة ایرانی داشت، نه تنها عامل بی ثباتی و نارضایتی عمومی نبوده، بلکه مهم ترین عامل ثبات، نیرومندی ساخت و بافت اجتماعی و عنصری مهم در تثبیت و تداوم بنیان قدرت و تولید ثروت بوده است. ایده های مزدک بیشتر حاصل اندیشه هایی است که متأثر از فلاسفه ایده آلیست یونان باستان، در گفتمان گنوسیستی آسیای غربی مقارن با دوران ساسانی و کمی پیش از آن، شکل گرفته بود و ریشه هایی غیر ایرانی و نامأنوس با واقعیت های جغرافیایی اجتماعی ایران داشت. از این رو، این قیام موفق به جذب قشر نخبه و شکل دهی ساختار نوینی از جامعه و حکومت نشد و تأثیرات انقلابی و آرمان خواهانة آن عامل بسیاری از ناکامی های شورش ها و قیام ها گردید.