قرن چهارم هجری هم زمان با رنسانس اسلامی و ظهور دانشمندان پرشمار در عرصه های مختلف علمی است. مسکویه رازی دانشمند ایرانی دربار آل بویه یکی از آن هاست که از جایگاه خاصی برخوردار است. شهرت عمده مسکویه تعالیم اخلاقی وی است که در بیشتر آثارش خصوصاً تذهیب الاخلاق نمود یافته است. با این حال مسکویه به بحث در مورد سیاست و ماهیت آن نیز پرداخته است، به طوری که او را در میان عالمان بزرگ سیاست هم جای داده اند. در این حوزه نیز دیدگاه وی نسبت به دو نهاد دین و دولت و مناسبات میان آن ها قابل توجه است. پژوهش حاضر در نظر دارد به بررسی مناسبات دین و دولت از دیدگاه مسکویه رازی بپردازد. یافته های اساسی پژوهش حاکی از آن است که مسکویه با وجود این که در قسمت هایی از آثار خویش، دریافتی عقلانی از سیاست ارائه می دهد اما به دلیل غلبه بینش دینی و اخلاقی در وی، پای بند به شریعت است. مسکویه پیوند محکمی میان شریعت و حکومت برقرار می سازد و تعالی و تباهی هر یک از آن دو را موجب تعالی و تباهی دیگری می داند.
گرایش فلسفی سیاسی در دوران اسلامی، عمدتاً از اواخر قرن سوم هجری و در راستای تداوم سیر تفکر و به ویژه با تعمق در مسائل کلامی به وجود آمد. این گرایش تحت تأثیر منابع اصیل و عمیق اسلامی و مبانی قرآنی و دینی، و نیز ترغیب مسلمانان از یکسو به سیاست و از دیگر سوی به تعقل سیاسی بود. شاید بتوان فلسفه اسلامی را اولین بارقه های آزادی بیان در چارچوب علمی در عالم اسلام دانست. کار ویژه اصلی فلسفه اسلامی، هستی شناختی به سبک نو افلاطونی و تفسیر اسطوره ای جهان می باشد. در دوران سلجوقی گفتمان و بنیان های فکری جدیدی وارد فلسفه اسلامی شد. بر این اساس هدف پژوهش پیش رو در حقیقت همان هدف فلسفه است. اینکه چه اتفاقی افتاد، چگونه اتفاق افتاد و چه پیامدی داشت؟ به عبارت دیگر، کشف حقایق تاریخی درباره تحولات فلسفه اسلامی در دوره سلجوقی و نیز اثبات ریشه این تحولات هدف اساسی تحقیق پیش رو است. با توجه به ماهیت موضوع، روش تحقیق در این پژوهش توصیفی تحلیلی خواهد بود. پژوهشگر ابتدا می کوشد به صورت روشمند و منسجم موضوع مورد بحث را توصیف و تشریح کند و سپس به شکل نظام یافته و مبتنی بر روابط علی، مطالب را ارائه می دهد.
پرسش از محتوا و بنیاد های دولت ایران در عصر پیشامشروطگی، یکی از مهمترین موضوعاتی است که پژوهشگران حوزه دولت در ایران با آن رو به رو هستند. یکی از دلایل مهم توجه جدی پژوهشگران به این مقوله، احتمالاً، بروز بحران در این دولت و برآمدن مشروطه و گذار به نوع جدید دولت در ایران بود. گرچه بیش تر این کوشش ها با تکیه برالگوی مرسوم مالوف در نوع شناسی غربی، خصوصاً ادبیات چپ، صورت پذیرفته است، با این حال شناخت این تکاپو های نظری، گام مهمی در بازشناسی بنیاد حکومت قاجاری تلقی میشود. در مقالهی حاضر، باز خوانی نگرش های نظری در سه گروه اصلی صورت میپذیرد که به ترتیب عبارتند از؛ رویکرد مارکسیستی، رویکرد استبداد ایرانی و رویکرد سلطانیزم وبری.