هدف پژوهش حاضر مقایسه توانمندی رگرسیون لجستیک و شبکه های عصبی مصنوعی در پیش بینی سطوح رضایت زناش ویی دانشجویان زن بر اساس س بک های دلبستگی آنها بود. داده های مربوط به پرسشنامه رضایت زناشویی (انریچ) و مقیاس دلبستگی بزرگسالان که توسط 300 دانشجوی زن متأهل تکمیل شده بود با استفاده از دو روش یاد شده تحلیل شدند و نسبت موفقیت هریک از مدل ها از طریق آزمون مک نمار مورد مقایسه قرار گرفتند. نتایج نشان داد اگرچه مدل شبکه های عصبی مصنوعی موفق تر از مدل رگرسیون لجستیک بود، اما با کاهش تعداد عوامل پیش بینی کننده به سه عبارت، بین توانمندی مدل های یاد شده تفاوت معنی داری مشاهده نشد. بر این اساس می توان گفت مدل شبکه های عصبی مصنوعی در شرایطی که تعداد عوامل پیش بینی کننده افزایش یافته و از چند سطح فراتر می رود، از مدل رگرسیون لجستیک موفق تر عمل می کند.
جریان سیال اطلاعات، کالاها، خدمات و انسان ها، فراسوی مرزهای ملی، شرایط متفاوتی برای زیست فردی، اجتماعی و فرهنگی انسان معاصر در همه ابعاد و سطوح فراهم کرده و هویت و مسئله ی معنا را در کانون برساخت پدیده های اجتماعی مرتبط با وی قرار داده است. پژوهش حاضر با تمرکز بر نقش فزاینده صنعت ارتباطات در حذف فاصله های جغرافیایی و تنوع و گسترش سازوکارهای هویت یابی در گستره جهانی، بر آنست تا چنین تغییری را در رابطه با پدیده اعتیاد که از ابتدا به عنوان آسیبی اجتماعی محصول نابسامانی های زندگی شهری شناخته می شده مورد بررسی قرار دهد. به این منظور، مقاله حاضر با استفاده از روش تحلیل محتوا، به مطالعه 42 مقاله علمی- پژوهشی منتخب مرتبط با این موضوع در دهه هشتاد هجری شمسی و مقایسه آنها با طیف نظریه های مطرح در این حوزه پژوهشی و همچنین گروه های اجتماعی هدف آن می پردازد. نتایج حاکی از وجود شکافی میان محور نظری پژوهش های انجام شده و بستر اجتماعی پدیده اعتیاد است. به بیان دیگر، در سنت پژوهشی دهه هشتاد، اعتیاد همچنان فارغ از تغییرات زمینه ای و بافت اجتماعی ایران، متأثر از فرایندهای جهانی شدن، فقط به عنوان نوعی انحراف اجتماعی مورد مطالعه قرار گرفته و سایر ابعاد آن در این حوزه چندان تأملی را برنیانگیخته است. حال آنکه تغییر در سن، جنس، پایگاه طبقاتی و جغرافیایی مصرف کنندگان مواد مخدر و همچنین نوع و الگوی مصرف آنها، همه به تغییری در ماهیت این پدیده دلالت دارد.