فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۰۲۱ تا ۱٬۰۴۰ مورد از کل ۵٬۳۸۹ مورد.
حوزه های تخصصی:
ارتباط نفس و بدن از مباحث مهم فلسفة ذهن است. دربارة این ارتباط دو دیدگاه وجود دارد: یگانه انگاری و دوگانه انگاری؛ دوگانه انگاری دیدگاهی است که انسان را متشکل از دو جنبة بدن مادی و نفس مجرد می داند. یگانه انگاری که در تقابل با دوگانه انگاری است دو شاخه دارد: یگانه انگاری مادی گرایانه که حقیقت انسان را مادة محض تلقی می کند و یگانه انگاری ایدئالیستی که حقیقت انسان را نفس محض می داند.
ملاصدرا و جان هیک، که متعلق به دو سنت معرفتی متفاوتند، هر دو معتقدند که انسان دارای نفس مجرد و بدن مادی است. مقاله نشان می دهد که دیدگاه ملاصدرا در باب ارتباط نفس و بدن دیدگاهی یگانه انگارانه است، اما نه به معنای مصطلح آن، بلکه دیدگاهی بدیع و منحصر به فرد که مبتنی بر اصول فلسفی و نفس شناسی اوست. جان هیک در باب ارتباط نفس و بدن دیدگاه دوگانه انگاری جوهری را اتخاذ کرده است که با نفی نظریه های این همانی و پیامد ثانوی از دیدگاه خود دفاع می کند. در عین حال، صرف نظر از دیدگاه او در باب نفس و بدن، بسیاری از نظریات او شبیه یا نزدیک به دیدگاه های ملاصدرا است. باور به دوساحتی بودن انسان و وجود نفس، کیفیت پیدایش نفس، تجرد، جسمانیه الحدوث بودن، حرکت اشتدادی، ذومراتب بودن و تعامل نفس و بدن و تأثیر هر یک در دیگری از جملة آن هاست
لویناس، فیلسوف دیگری
حوزه های تخصصی:
لویناس فیلسوفی است که از سنت پدیدار شناسانه مقوله ی اخلاق را بررسی می کند. وی با محوریت دادن به مبحث «دیگری»، جایگاه مبحث اخلاق را در فلسفه های مضاف جستجو نمی کند بلکه آن را فلسفه ی اولی تلقی می کند. در این راستا، با طرح مفاهیمی از قبیل چهره، مسئولیت در برابر امر نامتناهی و دیگری می کوشد رهیافت پدیدار شناسانه اش را با محوریت مقوله ی اخلاق بسط دهد. در این مقاله، تلاش شده است با مروری اجمالی اهمیت مقوله ی اخلاق و دیگری و پیامدهای سیاسی- اجتماعی آن را نشان دهیم. لویناس با نقد سنت متافیزیکی غربی که آن را متکی بر هستی شناسی امر همان می داند، بر آن است که نشان دهد با رجوع به سنت تعالی گرای سامی- یهودی می توان از اندیشه ی سوبژکتیویستی گذر کرد و آن را به روی دیگری گشود. بنابراین، لویناس وجود شخص را متکی به چهره ی دیگری و اشخاص دیگر می داند و نسبت های بین اشخاص را مبنای اخلاق و دوستی فردی و اجتماعی می داند.
نقد هگل بر شک انگاری هیوم(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۳۹۳ شماره ۶۰
حوزه های تخصصی:
درنگی بر رویکرد شورای واتیکانی دوم در مواجهه با اسلام(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بررسی شوراهای جهانی کلیسای کاتولیک این ادعا را اثبات می کند که رویکرد این کلیسا نسبت به ادیان غیرمسیحی، به ویژه اسلام، در طول تاریخ یکسان نبوده است. نگاه این کلیسا به ادیان دیگر در شوراهای جهانی هزاره اول، عدم پذیرش با ادبیات سکوت بوده است. در شوراهای جهانی قرون وسطا، ادبیات آن تبدیل به تهاجم شده و اسلام و سایر ادیان را آشکارا محکوم به تکفیر می کرد. اما امروزه کلیسای کاتولیک در رویکرد جدید و به سبب عوامل متعدد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و علمی، نسبت به رویکرد ضداسلامی خود تغییر موضع داده و شورای واتیکانی دوم، محملی برای تجدیدنظر در عملکرد کلیسا شده است. این مقاله، با روش توصیفی تحلیلی تلاش دارد، تغییر رویکرد کلیسا را در ادوار تاریخی شوراهای جهانی، به ویژه شورای واتیکانی دوم بررسی کرده و نشان دهد که چگونه کلیسا در شورای واتیکانی دوم، عقبه اعتقادی و اجتماعی خود را نسبت به اسلام و سایر ادیان بازسازی کرده است.
تاریخچه و تبیین ساختار الهیات سیاسی و رهایی بخش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
الهیات رهایی بخش، یک جنبش سیاسی و الهیاتی در جهان مسیحیت است که کانون عمده ظهور آن، امریکای لاتین بوده است. این جنبش الهیاتی، برای مبارزه با فقر، تبعیض و بی عدالتی پدید آمده و می کوشد با ارائه تفسیری از ایمان مسیحیِ انقلابی و ظلم ستیزانه، به حمایت از مستمندان برخاسته و به رنج آنها پایان دهد. این الهیات، از تفسیرهای مارکسیستی برای تفسیر واقعیت های اجتماعی بهره می گیرد. ولی از جهت هستی شناختی به اصول مسیحیت وفادار است. این نظام الهیاتی، با معناگذاری جدید عقاید مسیحی، تفسیری انقلابی و نو از مسیحیت عرضه می کند و فقرا را مجرای فیض خداوند می داند که مسیح به خاطر آنها قیام کرد تا آنها را آزاد کند. مفاهیمی همچون ترجیح فقرا، تأکید بر عمل انقلابی و اجتماعی، انتقاد از فقر و بی عدالتی، گناه ساختاری و نگاهی انقلابی به شخصیت مسیح و تعریف نقش رهایی بخشی برای کلیسا از محورهای اصلی این نظام الهیاتی است.
نقد و بررسی دیدگاه های نسبی گرا در شناخت «قضایای تحلیلی» و «قضایای ترکیبی»(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
لویناس و سوبژکتیویته اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
لویناس ریشه های خلأ عظیم اخلاقی عالم تجدد را در سیطره هستی شناسی غربی می جوید و نشان می دهد که آن چگونه همه چیز را یا با منحل کردن در رابطه ادراکی سوژه و ابژه تحت یک «کلیت» فراگیر قرار می دهد و یا، در صورت مقاومت، از اساس سرکوب و محو می سازد. نوشته ای که در پی می آید می کوشد تا: 1. نشان دهد که چرا لویناس در جهت عبور از سلطه هستی شناسی، بر خلاف فیلسوفانی چون هیدگر، فوکو و اشتراوس، به دفاع از سوبژکتیویته می پردازد؛ و 2. در این مسیر، بعضی از امکاناتی را ملاحظه و بررسی کند که تأملات لویناس در سوبژکتیویته می تواند برای تفکر و عبور از خلأ اخلاقی عالم معاصر فراهم آورد.
دیدگاه هیوم و جی. ال. مکی در مسئله شر و تطبیق آن با حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید دکارت تا کانت تجربه باوری انگلیسی (قرن 17)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
خاستگاه و امکان محبت به دشمن؛ بررسی و نقد نظریه آگوستین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شواهد تاریخی مبنی بر توجیه فقرات ناظر به محبت اناجیل از یک سو، و جنگ های عادلانه از سوی دیگر، جایگاه نظریة محبت به دشمن در میان مسیحیان را در معرض تردید جدی قرار داده است. وجود چنین عقیده ای در ادیان و فرهنگ های کهن، در میان یهودیان و یونانیان، ازجمله مباحثه بین سقراط و اتوفرون در کتاب «محاوره اوتوفرون» افلاطون، نشان از اهمیت آن به مثابه رام کننده دل هاست. این مقاله به بررسی نظریة محبت به دشمن آگوستین می پردازد که بر این اصل استوار است که خداوند با فرمان به محبت، از ما می طلبد که نگرش باطنی صائب انتخاب و روحی مهرورز داشته باشیم. ازاین رو، این آموزه به تدریج تبلوری مبالغه آمیز پیرامون شخصیت و شریعت مسیح یافته است. این مقاله به روش تحلیلی انتقادی، به بررسی دیدگاه خاستگاه و امکان نظریه آگوستین در باب محبت به دشمن و نقد و بررسی می پردازد.
دلالت ضمنی معرفت شناسی اصلاح شده آلوین پلانتینگا بر بنیادگرایی دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آلوین پلانیتنگا از مهم ترین چهره های معرفت شناسی اصلاح شده است. مطابق دیدگاه وی، باورهای دینی نیز همچون باورهای حاصل از ادراک حسی، پایه به شمار می آیند؛ درنتیجه، نیازی به توجیه ندارند. اما این دیدگاه لوازمی دارد، ازجمله اینکه می تواند به بنیادگرایی دینی منجر شود. زیرا نظریه پلانتینگا هیچ معیاری درباب محتوای باورهای پایه تعیین نمی کند و شروطی که برای مشروعیت آن تعیین می کند، امکان داخل شدن باورهای بنیادگرایانه را نیز فراهم می سازد. بنابراین، درحالی که غربیان عموماً مسلمانان را مروج بنیادگرایی دینی معرفی می کنند، در این مقاله نشان داده شده است که معرفت شناسی اصلاح شده، که برآمده از مسیحیت است، می تواند توجیه کنندة بنیادگرایی دینی باشد. بنابراین، جهت اجتناب از اتهام جا بازکردن برای بنیادگرایی دینی، لازم است که معرفت شناسی دینی همچنان جانب قرینه گرایی را فرو نگذارد.
رابطه اخلاق و دین در اخلاق فضیلت با تکیه بر نظرات اخلاقی علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه اندیشه های فلسفی در ایران معاصر
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
اخلاق فضیلت، به عنوان شاخه ای از اخلاق هنجاری، بر رفتار فضیلت مندانه با دیدگاهی غایت اندیشانه و کمال طلبانه تأکید دارد که مبتنی بر سعادت محوری با توجه به خیر است. در این نظام اخلاقی، فعلیت یافتگی قوای طبیعی و نفسانی انسان مورد توجه است که خود به لحاظ معرفتی نیل به غایت طبیعی انسان و خیر و سعادت او را در بر دارد. در فضیلت گرایی، بر فاعل اخلاقی تأکید می شود که با رویکردی فضیلت مندانه به سوی خیر اخلاقی حرکت می کند. ولیکن باید دید آیا این فضیلتمندی اخلاقی، نسبتی با فضیلتمندی به معنای دینی دارد یا خیر. از این رو، در این مقاله سعی خواهد شد نسبت بین اخلاق فضیلت و دین را با توجه به آرای اخلاقی علامه طباطبایی بررسی کنیم. علامه معتقد است دین و اخلاق در مقام ثبوت و وجودشناختی از هم مستقل اند و اخلاق امری ذاتی و فطری در انسان است، لیکن به لحاظ اثباتی و معرفت شناختی، نظام اخلاقیِ مبتنی بر عقل به تنهایی قادر به ادراک حقیقت و نیل به سعادت حقیقی و کمال وجودی برای انسان نیست و دین، در مقام هدایتگر، دارای قوانینی است که اخلاق ناگزیر باید از آن ها تبعیت کند.
آگاهی از معمای عدم به شیوه مارتین هیدگر با نظر به مابعدالطبیعه چیست؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله درصدد آشکار کردن معنای عدم از منظر هیدگر است. هیدگر در مابعدالطبیعه چیست؟ پرسش از عدم را مرکز اصلی بحث خود قرار داده و درصدد پاسخ گویی به آن برآمده است. از نظر هیدگر، درک معنای عدم به مثابه نفی کامل کلیت موجودات نه از نظر شناخت شناسی، بلکه در معنایی اگزیستانسیال و از ره گذر تجربه عدم از طریق حال بنیادین ترس آگاهی امکان پذیر است. هیدگر با طرح تجربه عدم به مثابه نفی کامل کلیت موجودات خواهان استعلا و آزادی دازاین است؛ از طریق رهایی از پریشانی در میان موجوداتی که دازاین را احاطه کرده و مانع آزادی بنیادین اویند. مقاله نشان می دهد که هیدگر چگونه، با پرسش معنادار از وجود یا عدم، افقی را به روی ما می گشاید که با نظر به آن می توانیم با نگاهی نو به هستی خود، موجودات و به طور کلی زندگی بنگریم.
تحلیل انتقادی نظریه لین رادر بیکر در تبیین رستاخیز با رویکرد اجمالی به حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه تحلیلی عبور از پوزیتیویسم منطقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه ذهن
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی الهیات فلسفی
لین رادر بیکر درصدد است که آموزهرستاخیز در مسیحیت را با ماده گرایی سازگار کند. او مدعی است که با تکیه بر نظریه تقوّم به عنوان یک نظریة مادی انگارانه، می توان تبیین کلامی و فلسفی شایسته ای از کیفیت زندگی پس از مرگ ارائه کرد. بیکر، به جای ارائه تبیین فلسفی از نسبت حیات ذهنی با بدن اخروی، به شیوه ای متکلّمانه، رستاخیز را فعل اعجازی خدا می داند. یکی از لوازم نظریه تقوّم، عدم اهمیت این همانی عددی بدن دنیوی و اخروی است. در حالی که به نظر می رسد بدون در نظر گرفتن این همانی بدن دنیوی و اخروی، نمی توان تبیین معقولی از امکان حیات پس از مرگ ارائه کرد؛ زیرا علاوه بر این که انسان یک حقیقت نفسانی جسمانی است، بین نفس و بدن هر شخص، رابطه ضروری، و نه امکانی، برقرار است. در مقام مقایسه، ملاصدرا استمرار وجودی شخص دنیوی و اخروی را با توسّل به وحدانیّت نفس (در عین پذیرفتن بدن های مختلف) توضیح می دهد؛ به طوری که نفس ناطقه، در هر مرتبه به نوعی ماده تعیّن می بخشد و با توجه به حرکت جوهری، بدن دنیوی و اخروی، دو جنبه از یک واقعیت واحد اما ذومراتب هستند.
لوازم و نتایج دیدگاه متأخر ویتگنشتاین دربارة دین و باور دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مدّعای اصلی مقالة حاضر آن است که ویتگنشتاین، بازی زبانی دین را نه ردّ کرده و نه تأیید؛ بلکه تنها گفته است چنین بازی زبانی ای وجود دارد، که پیش فرض ها و حدّ و مرزهایی دارد. در دیدگاه متأخر ویتگنشتاین، طرح پرسش هایی از این دست که آیا خدا واقعاً وجود دارد، بر پایة دستور زبان دینی غلطی استوار شده اند؛ زیرا بیرون از شاکلة مفهومی ای که پذیرفته ایم، نمی توانیم بپرسیم که آیا خدا واقعاً وجود دارد یا نه. مؤمنان، در شاکلة مفهومی خود یا در بازی زبانی خود، مفهوم خدا را از پیش فرض می کنند و سخن گفتن دربارة خدا، در بیرون از مرزهای این شاکلة مفهومی ممکن نیست. کوتاه سخن آن که بر اساس این مدّعا و نتایج به دست آمده از دیدگاه های متأخّر ویتگنشتاین در باب دین و باور دینی، می توان به پرسش هایی بااهمیت دربارة جدایی دین از علم، ایمان گروی ویتگنشتاینی، و ناواقع گروی دینی از منظر ویتگنشتاین پاسخ درخور داد.
نقد و بررسی دیدگاه عدمی انگارانه شرور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
معضل شرور به عنوان امری بر ضدّ وجود خدا یا برخی صفات او مثل قدرت یا خیرخواهی مطلق الهی، مطرح شده است. فیلسوفان و متکلمان بسیاری به راه های مختلف در صدد پاسخ به این معضل بر آمده اند. در این میان راه حلی که بسیاری از فیلسوفان اسلامی پذیرفته اند، نظریه «عدمی انگاری شرور» است. مطابق این دیدگاه شرور، حقیقتی جز عدم ذات یا عدم کمال ذات ندارند. در مقاله حاضر این دیدگاه تقریر شده است و این سؤال مطرح می شود که آیا دردها و آلام، مورد نقضی برای دیدگاه فلاسفه محسوب می شوند؟ پرسش دیگر این است که بر فرض که دردها و آلام مورد نقضی برای دیدگاه فلاسفه نباشد، آیا می توانیم نقدهای دیگری را بر دیدگاه عدمی بودن شرور مطرح کنیم؟ در این مقاله از این دیدگاه دفاع شده است که با فرض قبول اصل مبنای فلاسفه، دردها و آلام نقضی برای دیدگاه فلاسفه محسوب نمی شوند. اما دیدگاه عدمی بودن شرور دارای نقدهای اساسی است. از جمله اینکه اولاً شروری که عدم کمال ذات محسوب می شوند، در واقع اموری وجودی هستند؛ ثانیاً بر فرض قبول عدمی بودن شرور، مشکل شرور با این نظریه حل نمی شود؛ ثالثاً هر شرّی معمولاً ملازم با امری وجودی است و رابعاً این دیدگاه مخالف آیات وروایات است.
بررسی تناهی یا عدم تناهی عالم طبیعت از منظر فلسفه و کیهان شناسی جدید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
موضوع متناهی یا نامتناهی بودن عالم طبیعت از دیرباز علاقه همگان (اعم از دانشمندان، فیلسوفان، و حتی عموم مردم) را برانگیخته و گرچه، به خصوص در فلسفه، به تفصیل به آن پرداخته شده، اما همان گونه که در این مقاله خواهیم دید پرداختن به این موضوع با توجه به نگاه های عمیق تر ریاضی و هندسی که اکنون می شناسیم و بر اساس شناخت فیزیکی (نجومی و کیهان شناسی) وسیع تری که به شکل جدید در دسترس قرار دارد، لازم به نظر می رسد. در این مقاله، پس از طرح مقدماتی از عناوین و اصطلاحات لازم و مختصری از علم کیهان شناسی جدید، ادله مشهور اکثر فلاسفه را که قائل به تناهی عالم طبیعت بوده اند، مطرح می کنیم و به بررسی و نقد این دلایل می پردازیم.این نگرانی که به هر حال عالم طبیعت یک مخلوق ممکن الوجود است و نمی تواند نامتناهی باشد با استدلال ریاضی قابل رفع است، که اگر این عدم تناهی در یک یا چند بعد باشد مشکلی نیست؛ چرا که همواره می توان چنین عالمی را در عالم با ابعاد بیشتر محصور کرد. در خصوص مدل استاندارد کیهان شناسی و مواردی مانند انبساط عالم و «نقطه» انفجار بزرگ، که در ظاهر دال بر متناهی بودن عالم است، نیز توضیحاتی طرح شده که موضوع به این سادگی نیست و در شرایط فعلی شاهد و دلیل متقنی بر متناهی بودن کیهان نداریم و بهتر است منتظر کشفیات و اطلاعات رصدی جدیدتر باشیم. البته، با توجه به یک حالت شناخته شده در ریاضیات که می توان مجموعه بی کران ولی متناهی داشت، این حالت نیز برای جهان طبیعی قابل تصور است که کیهان مرز و کرانی نداشته باشد و در عین حال متناهی باشد.
هردر و فلسفه فرهنگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اندیشه یوهان گوتفرید فون هردر دامنه وسیعی دارد و برای سیر در اندیشه های وی باید به مباحثی مانند انسانیت، تاریخ و فلسفه تاریخ، انسان شناسی، فرهنگ و فلسفه فرهنگ آن گونه که او طرح کرده است پرداخت. با توجه به شرایط عالم معاصر و اهمیت یافتن پرسش هایی چون سرشت فرهنگ، نسبت میان فرهنگ ها و آینده فرهنگ، بازخوانی آثار هردر به خصوص اندیشه های وی درباره فرهنگ لازم به نظر می رسد. حداقل فایده بازخوانی اندیشه های هردر آن است که با الگویی مناسب برای بررسی و تحلیل ژرف فرهنگ و پرسش های موجود درباره آن آشنا می شویم؛ الگویی که برای پیگیری مطالعات نظری درباره فرهنگ ضروری است. در این مقاله به اندیشه های هردر درباره فرهنگ پرداخته شده و به خصوص بر این نکته تأکید می شود که با هردر است که فرهنگ به عنوان موضوعی برای فلسفه به اندیشه درمی آید و فلسفه فرهنگ شکل می گیرد. فلسفه فرهنگ سنتی فلسفی است که با هردر آغازشده و در سال های اخیر به موضوعی کانونی در فلسفه آلمان تبدیل شده است. در ادامه پرسشِ نسبت میان فرهنگ ها در عالم معاصر، با توجه به الگوی هردر موردبررسی قرار می گیرد. موضوع نسبت میان فرهنگ ها موضوعی است که در سه دهه اخیر اهمیت بسیاری یافته و به نظر می رسد که بینش و تلقی هردر، یکی از بهترین الگوها برای ورود به چنین موضوعی است.
رویکرد درون گروانه و برون گروانه پلانتینگا درباره معقولیت باور به خدا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بی نیازانگاری، یکی از دیدگاه های مهم معرفت شناختی درباره معقولیت باور به خدا به شمار می آید. به طور کل، می توان گفت بر اساس این دیدگاه، باور به وجود خداوند نیازمند هیچ گونه استدلال عقلانی نیست. تقریرهای متعددی از این دیدگاه ارائه شده است: یکی از تقریرهای دیدگاه بی نیازانگاری را می توان دیدگاه تجربه گرایی دانست که از سوی افرادی، همچون: سوئین بِرن، آلستون و پلانتینگا ارائه شده است. پلانتینگا درباره معقولیت باور به خدا، دیدگاه معرفت شناسی اصلاح شده را مطرح می کند. تقریر پلانتینگا، در طول آثار وی دو بیان متفاوت داشته است: او در آثار اولیه خود، با اتخاذ رویکردی درون-گروانه از مسأله توجیه، به نقد دیدگاه مبناگروی کلاسیک پرداخته و با طرح تبیینی دیگر از این دیدگاه، باور به خدا را بدون ارائه استدلال عقلانی معقول دانسته است؛ در حالی که در آثار اخیر خود، با ردّ موضع درون گروانه درباره مسأله توجیه، به رویکرد برون گروانه معتقد شده و با ارائه مفهوم تضمین، باور به خدا را بی نیاز از استدلال معرفی می کند. این مقاله به ذکر این دو رویکرد متفاوت پلانتینگا در خصوص معقولیت باور به خدا می پردازد.
درآمدی بر تحول پارادایمی معرفت و تکوین انگارة پلورالیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انگارة پلورالیسم، در فرایند تحول پارادایمی معرفت مدرن، نضج و گسترش یافته است. تغییر در عناصر پارادایمی، موجب جابه جایی های پارادایمی شده است و در رهگذر این جابه جایی ها، از پارادایم های عینی گرا به پارادایم های نسبی گرا، انتقادی و ترکیبی، انگارة پلورالیسم تکوین یافته و در خوانش های متفاوت هر یک از مقولة کثرت، صورت بندی مختص به خود را پیدا کرده است. در دورة اثبات گرایی، مقدمات رویش پلورالیسم به نحو سلبی فراهم آمده است، در دورة پسااثبات گرایی نهال آن در بستر مدرنیته نهاده شده، در دورة خردگرایی انتقادی رشد و نمو یافته و در دورة تسلط پارادایم های نسبی گرا به درختی تنومند تبدیل می شود.
با بررسی سیر تاریخ تحول پارادایمی معرفت در پهنة مغرب زمین، می توان به این نتیجه رسید که به هر میزان، گرایش به هستی شناسی رئالیستی، معرفت شناسی عینی یا مطلق گرا و روش شناسی کمیت باور شدت می گیرد، عباراتی نظیر «مرکزیت باوری»، «کلیت نگری»، «بنیادگرایی»، «وحدت باوری»، «اصول گرایی»، «قطعیت گرایی» و «جزمیت معرفتی» نیز غلظت یافته و میزان انقیاد به انگارة پلورالیسم مدرن کاهش می یابد؛ و متقابلاً به هر میزان، تمایلات به هستی شناسی ایدئالیستی، معرفت شناسی ذهنی یا نسبی گرا و روش شناسی کیفی ترکیبی، شدت می یابد؛ عبارت هایی نظیر «مرکزیت گریزی»، «جزئی نگری»، «ساختارزدایی»، «کثرت باوری»، «تصلب گریزی»، «نسبیت گرایی» و «شکاکیت معرفتی» نیز پررنگ تر شده و میزان تقید به انگارة پلورالیسم مدرن افزایش می یابد.