فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۲۱ تا ۲۴۰ مورد از کل ۲۶۴ مورد.
حوزه های تخصصی:
منظومه خسرو و شیرین نظامی، پس از مخزن الاسرار سروده شده و در واقع دومین منظومه نظامی است. این منظومه، یکی از منظومه های فاخر ادب فارسی است که بعد از نظامی، شاعران زیادی به نظیره گویی و استقبال آن روی آوردند. بررسی عنصر زمان روایی در این اثر و نشان دادن چگونگی بهره نظامی از آن در خلق داستان، می تواند روشنگر مباحث زیادی باشد و تفاوت او را در چگونگی روایت داستان با شاعران پس از او روشن و مبرهن سازد. در این پژوهش، به بررسی یکی از شاخصه های زمان روایی، یعنی زمان پریشی در خسرو و شیرین نظامی پرداخته شده است. بر اساس داده های این پژوهش، آشکار می شود که نظامی، با انواع زمان پریشی (گذشته نگر و آینده نگر) نظام خطی روایت را شکسته و هر تمهید زمانی برای او در حکم مقدّمه ای است برای کش دارتر کردن روایت. بسامد گذشته نگرهای مکرّر بسیار زیاد است و همین یکی از دلایل اطناب این منظومه است و اغراضی مانند: تأکید بر کنش انجام پذیرفته، تعلیل وقایع داستان، هنرنمایی نظامی در بیان چندباره موضوع و... را در بر می گیرند. بسامد زیاد گذشته نگرها نسبت به آینده نگرها نیز تعلیق خواننده در داستان را رقم می زنند.
البنیه السّردیّه والخطاب السّردی فی الروایه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انبثقت الدراسات السردیّه الواعیه بفنّ السرد من نتائج البحث النقدیّ للشکلانیین الروس، منذ منتصف القرن العشرین، فی نطاق هاجس علمیّ دفع الناقد ""تودوروف"" إلى تحدید علمٍ خاصٍ بالسرد أطلق علیه مصطلح (السردیّه) الذی یعنی (علم السرد) ویهتمّ بتحدید البُنى الداخلیه فی السرد، وتمییز خصائصها النوعیه، والکشف عن العلاقات التی تربط بعضها ببعض من حیث هی عناصر ثابته فی المبنى الروائی وتکشف عن العلاقات التی تربطها بمکونات الخطاب السردیّ، ومعرفه آلیه اشتغالها، وتحدید نظام عملها وقواعده، مما هیأ للدارسین أرضیه علمیه تمکّنهم من تحدید أسالیب الخطاب القادره على توصیل الرساله السردیه فی صوره منتج فنیّ هو قصه أو روایه، وأصبحت دراسه هذا الفن بوصفه فرعاً أدبیاً قائماً بذاته تُبنى على خصائصه الداخلیه النوعیه بعیداً عن التدخلات الخارجیه أو إسقاطات ما حول النصّ على النصّ.
یهتمّ هذا البحث بمصطلحی (البنیّه السردیّه) و(الخطاب السردیّ) بوصفهما یشکلان المنهج التطبیقی لمصطلحین أساسیین هما: (الأدبیّه) الذی یُعنى بالکشف عن الخصائص النوعیّه للسرد، ولمصطلح (الشعریّه) المعنیّ بالکشف عن خصائص الخطاب السردیّ الذی یتمثّل فی النصّ الروائی الحامل لإرسالیه لغویه یتجاذبها طرفان (المرسِل = الراوی، والمرسَل إلیه = المرویّ له)، علماً بأنّ الهدف المرکزی للمصطلحین یتوخى التأکید على الخصوصیه النوعیه لمقولات الفن الروائی، وتتفق المناهج االنقدیه بالرغم من اختلاف مذاهبها على أنّ دراسه الفن السردیّ لا بدّ أن تنطلق من البنیه السردیه بما تتضمنه بُنیاتها الداخلیه من خصائص نوعیه، حیث ترتبط عناصر التکوین السردیّ فیما بینها بعلاقات ذات صبغه وظیفیه وتقنیه وتعمل على تأسیس النصّ الروائی (الخطاب السردیّ) وفق أسالیب متنوعه تحدّدها ضوابط البنیّه السردیّه.
فالخطاب السردیّ لیس أیّ صیاغه نثریه، إنه فرع أدبی قائم بذاته ینبنی على عناصر ومکونات ذات خصائص نوعیه تشتغل وفق نظام تضبطه المفاهیم السردیه فی قواعد ثابته.
بررسی ساختار روایی خورشید و مهپاره براساس دیدگاه پراپ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
خورشید و مهپاره اثر میرزا محمد سعید طبیب قمی از شاعران قرن یازدهم هجری قمری به عنوان یکی از منظومه های عاشقانه ی ادب فارسی که گاه داستان هایی از سنخ فولکلورند، قابلیت بررسی با بسیاری از نظریات تحلیلی فولکلور از جمله الگوی تحلیل ساختاری روایت پراپ را دارد. ضرورت تحقیق در اینست که آشنایی با ساخت یک اثر ناشناخته یا کمتر شناخته شده را به عنوان بخشی از ادب غنایی ما ممکن می سازد. الگوی پراپ در صدد بررسی عناصر اصلی سازنده قصه های عامیانه است که رهاورد آن استخراج 31 خویشکاری بنیادین در قصه های عامیانه روسی بوده است. در بررسی قصه حاضر که به شیوه ی تحلیل و توصیف متن، بر اساس الگوی مذکور انجام شده است این نتیجه ی کلی به دست آمد که این قصه اکثر خویشکاری های پراپ را با همان تعریف و توالی دارد به جز دو خویشکاری که در اغلب منظومه های غنایی فارسی معمولا دیده نمی شوند.
نگرش سنایی به داستان در حدیقه و دیوان
حوزه های تخصصی:
سنایی غزنوی از شاعران صاحب سبک و تأثیر گذار در شعر فارسی است؛ وی در به کارگیری و آفرینش شیوه های جدید مبتکر و نوآور است. از این رو بسیاری از گفته ها وآموزه های دینی و شرعی خویش را یا در قالب داستان بیان می کند، یا در بیان موضوعات مذکور متناسب با متقضیات کلام از نوع ادبی داستان کمک می گیرد.
این موضوع یعنی استفاده از ژانر داستان سبب می شود تا خواننده یا شنونده دیدی وسیع و کامل از مسایل و موضوعات شرعی بیابد. اگرچه سنایی نخستین آغازگر این نوع، در شعر نیست، ولی کاربرد او نقطة آغازی برای دیگر شاعران ازجمله عطّار و مولوی است.
تا کنون اثری جامع و کارآمد اعم از کتاب یا مقاله به صورت مستقل به آثار سنایی از دیدگاه داستان و داستان پردازی نپرداخته است از این رو این پژوهش در نوع خود تازه است؛ تنها دو سه مقاله در مورد داستان پردازی آثار سنایی آن هم بیشتر با نگرشی تطبیقی در مورد اثر سیر العباد حکیم سنایی به چاپ رسیده است که در متن اشاره خواهد شد. هدف این پژوهش گشودن باب تازه ای در زمینه ی بررسی آثار سنایی با معیارهای انواع ادبی امروزین است؛ از طرفی می توان ریشه های انواع ادبی امروزین را در آثار ادبی گذشته یافت و حتّی انواعی را معرفی کرد که امروزه یا منسوخ شده اند یا تغییر ساختار داده اند.
نیم نگاهی به جنبه های تعلیمی شعر حافظ از منظر نظریه ی روایت شنو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف مقاله ی حاضر، آن است که با استفاده از نظریه ی روایت شناسی و با تأکید بر روایت شنو، نشان دهد، شعر حافظ در کلیّت خویش، چونان یک اثر روایی است که در آن با بیانِ غیرِ خطّی رخدادهای راستینی از زندگی بشری مواجهیم؛ رخدادهای مکرّری چون جدال ناتمام رند و صوفی، عهد الست، پذیرش بار امانت الهی و اتّفاقات متعاقب آن و...که همگی با صراحت و قدرت، در بسترِ زمانِ دوری ، آشکار شده است.در این مقاله، نخست بر روی خاصیّت روایی شعر حافظ، تأمل کرده ایم و سپس بر مبنای نظریّه ی روایت شناسی، نشان داده ایم که ساختار روایی شعر حافظ ،می تواند به قلمروِ شعر تعلیمی نیز تعلّق داشته باشد .توجه ژرف و بنیادین حافظ، به روایت شنو، از آن روست که در پی القای مفهوم یا آموزش و تعلیم اندوخته ای است .دراین مقاله، بعد از گزارش اقسام روایت شنوها در شعر حافظ، به این نتیجه می رسیم که شعر حافظ، جدای از ابعاد عمومیِ تعلیمیِ خویش ، روایت گر مناسبات نظام تک صدایی و چند صدایی است و با غور و ژرف کاوی خاص خویش، آموزه های لازم را برای انتخاب یکی از این دو مسیر، در اختیار مخاطب خود قرار می دهد.این پژوهش، به روش تحلیلی-توصیفی، بر مبنای مطالعات کتابخانه ای، انجام شده است
روایت شناسی تطبیقی گونه مقامه و پیکارسک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقامه، گونه ای از روایت است که با استفاده از نثری فنّی، غالباً به استغاثه گدایان و سؤال نیازمندان و ادیبان حیله گر می پردازد. پیکارسک نیز گونه ای از روایت است که به بیان حوادثی می پردازد که برای افراد فرودست اجتماع و بزهکارانی که در تنازع دائم برای بقا هستند، اتفاق می افتد. هدف در این مقاله، شناسایی و کشف ویژگی های مشترک گونه های مقامه و پیکارسک در راستای اثبات تأثیرپذیری پیکارسک از مقامه است. برای رسیدن به هدف مورد نظر به مطالعه و جستجو در منابع پرداختیم و با روش توصیفی و مقایسه ای، اطّلاعات به دست آمده را تجزیه وتحلیل کردیم و به این نتیجه رسیدیم که با استناد به ویژگی-های مشترک این دو گونه ادبی (در بخش های پیرنگ، دیدگاه روایی و کانونی سازی، قهرمان ضدّ قهرمان، وجه داستان و استفاده از نثری شاعرانه و سرشار از اصطلاحات علمی و ادبی و بازی های زبانی) پیکارسک، گونه تکامل یافته و بومی شده مقامات عربی در اسپانیا و پس ازآن در میان دیگر ملل است.
چه گونه می توان به داستان وجوه بیشتری داد؟
حوزه های تخصصی:
بررسی روایی و ساختاری داستان سیاوش
حوزه های تخصصی:
نوع شناسی آثار نقیب الممالک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تحلیل داستان «دلیله محتاله و علی زیبق» از مجموعه هزار و یک شب بر مبنای الگوی کنشگران گرماس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بازنمون فراروایت نجات بخشی عرفان اسلامی در گفتمان و روایت تذکر ه الاولیای عطار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
متون عرفانی یکی از شاخه های پربار ادبیات فارسی است. این متون به دلیل ارتباط شفافی که با تجربه و تخیل عرفانی و بشری دارد، منشأ زایش های هنری و تجربه های زبانی بیان ناپذیری است. یکی از ویژگی های ساختاری ای که همه متون عرفانی ادبیات فارسی را به هم متصل می کند، ارتباط گفتمانی است. اگرچه اصلی ترین هنر عطار نیشابوری، شاعر و اندیشمند پایان قرن ششم هجری، شعر است امّا او با تألیف تذکر ه الاولیا سعی کرده تا همان گفتمانی را که در منطق الطیر به کار گرفته است، به شکل دیگری در نثر هم دنبال کند. اگرچه عطار بسیاری از اجزای تذکر ه الاولیا را از متون پیشین عرفانی، همچون رساله قشیریه، کشف المحجوب و طبقات صوفیه گرفته است امّا رفتار زیبایی شناختی و زبان شناختی او برای خلق جهان متن، دیگرگونه است. چنانکه تمام بخش هایی که به تذکر ه الاولیا و یادکردِ عرفا اختصاص یافته، دارای ساختار گفتمانی واحد است. اگرچه سایه کم رنگ این الگوی ساختاری را می توان در کتاب های کشف المحجوب، طبقات صوفیه و رساله قشیریه یافت اما عطار این الگو را عمق و جهت داده و به سبک ویژه ای دست یافته است. این مقاله در جستجوی پاسخ به دو مسئله پژوهشی است که به طور مستقیم با ساختارِ تذکر ه الاولیا ارتباط دارد:1- فراروایت نجات بخشی عرفان اسلامی چگونه در گفتمان عرفانی بازنمایی می شود؟2- عطار چگونه فراروایت نجات بخشی را با گفتمان همراه می کند و ساختار روایت تذکر ه الاولیا را می سازد؟ فراروایتی که تذکر ه الاولیا را پیش می برد، «اسطوره نجات بخشی» است؛ این اسطوره، گفتمان «سفرِ انسان در دنیا» را می آفریند. عطار با استعاره «سفر» به اسطوره گناه و توبه می رسد؛ بنابراین ابتدای روایت هایش با توبه آغاز می شود و انتهایش به مرگ می انجامد. در تذکر ه الاولیا انسان های برگزیده با شناسایی خود و توبه کردن از گناه آغاز می کنند؛ آنگاه به فاعل شناسا تبدیل می شوند و سپس کردار و گفتارشان بر دیگران مؤثر واقع می شود و سرانجام سفرشان به مرگ منتهی می گردد.
ضمیر دوم شخص در داستان های فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
متنِ داستانی، علاوه بر القای حال وهوای جهانی موهوم، تناسبی را نیز میانِ آن جهانِ خیالی و جهانِ واقع برمی انگیزد. انگییِ این گونه مناسباتِ هستی شناختی میان جهان داستان و زیست جهانِ پیرامونِ خواننده را در این جا به «بافت وابستگیِ گفتمانِ روایی» تعبی ام و برای تبییی یی از نشانه هاییِ برجسته اش - یعنی ضمیر دوم شخص پرداخته ام. در آغازِ این راه، پاره ای از مفاهیمِ روایت شناختیِ لازم برای تشریح بافت وابستگیِ داستان را معرفی ای ملاحظات زبان شناختی درباره بافت وابستگیِ گفتمان روایی پرداخته ام. پس از مرور انواع عبارت های اشاری، با بررسییِ ضمیر دوم شخص در نمونه هایی از گفتمان روایی، نشان داده ین ضمیر به چندروش می توان برای وابستن جهان داستان به بافت بیرون از آن بهره گرفت، و ضمیر دوم شخص، امروزه در ادبیات داستانی ایران، افزون ی شناسان به طور سنتی برایش قایل بوده اند (شاخص گذاریی شفاهییی یافته است. با شناسایی و بررسیِ ایین نتیجه رسیده ی در داستان های نوین فارسی از ضمیر دوم شخص، نه برای تثبیت مرزهای هستی شناختی میی درهم ریختن این مراتبِ وجودی استفاده می شود.
پیکربندی «زمان» در داستان «سیاوش»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پویایی فرایند قرائت متن، حاصل تمهیدهایی است که همچون خطوطی پیاپی، زنجیره فرضیّه های خواننده را دستخوش تغییر می کند. بررسی پیکربندی زمان در داستان سیاوش نشان می دهد که الگوی هنرمندانه پیرنگ از طریق برجسته کردن تمهید های هنری، از جمله به هم ریختگی توالی زمانی رویدادها شکل می گیرد. راوی با در نظر داشتن قانون هایی که رابطه مستقیمی با ترتیب زمانی آنها دارد، در ترتیب نقل وقایع و کنش های داستانی دست به گزینش می زند و با حذف یا ارایه اطّلاعات در خارج از جایگاه خود،سرعت ادراک خواننده را نسبت به متن کاهش می دهد و او را به همگون ساختن اطّلاعات پیشین خود با آخرین بخش از اطّلاعات ارائه شده در متن ترغیب می کند. راوی با تمرکز بر گونه روایی آینده نگر و جهت گیری کلّ داستان به سوی پیش بینی اوّلیّه، خواننده را با خود همراه می سازد. در اینگونه روایت ها، مخاطب در پی کشف رویدادها نیست، بلکه میل به دانستن نحوه وقوع حوادث داستانی، خواننده را تا پایان روایت همراهی می کند.
بررسی تطبیقی عنصر زمان و زمانمندی خطی و یادواره ای (مطالعة موردی: «بعد از ظهر سبز» و «دُومَه وَد حَامِد»)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روایت شناسی و به ویژه مقوله زمان در روایت از دانش های جدید نقد ادبی و روایی در چند دهة اخیر است. ژرار ژنت فرانسوی موفّق ترین نظریه پرداز زمان روایی است که نظریه خویش را در سه قالب «نظم، تداوم و بسامد» مطرح کرده است. هم چنین ژولیوا کریستوا نیز بر این عقیده است که می توان زمان داستان های روایی را با تحلیل زمان روایی و زمان متن مورد بحث به دو گونه زمانمندی یادواره ای و خطی تقسیم کرد. در واقع زمانمندی خطی خصلتی دراماتیک و زمانمندی یادواره ای خصلتی روایی به متن می دهد. این پژوهش دو داستان کوتاه «بعد از ظهر سبز» از مصطفی مستور، داستان پرداز ایرانی و «دُومَه ود حَامِد» از طیب صالح، رمان نویس نامدار سودانی را با هدف تبیین عنصر زمان و زمانمندی خطی و یادواره ای به روش توصیفی- تحلیلی و رویکرد ادبیات تطبیقی بررسی کرده و نشان داده است که این دو اثر به دلیل به کارگیری استرجاعات و پرش های زمانی فراوان در چارچوب نظریه ژنت و زمانمندی خطی و یادواره ای قابل بررسی هستند، شاکله های روایی زمان و نیز نزدیکی این دو نظریه در باب زمان روایی (زمانمندی یادواره ای) و دراماتیک (خطی) در دو اثر تقریباً یکی است که این جستار تقرب و همگرایی این دو داستان را به نظریه زمانمندی ژنت و زمانمندی یادواره ای کریستوا تبیین کرده است، با این تفاوت که متن داستان «دُومه ود حَامِد» خصلت روایی بیشتری با این دو نظریه و به ویژه زمانمندی یادواره ای کریستوا دارد.
کانونی سازی در «شب سهراب کشان» بیژن نجدی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
در میان آثار بیژن نجدی، داستان «شب سهراب کشان» از تکنیک کانونی پردازی روایت به طور کامل بهره برده است. هدف اصلی این پژوهش کشف و شناخت انواع کانونی سازی در این روایت بر اساس موقعیّت کانونی ساز و میزان تداوم کانونی سازی است. بدین منظور پس از بررسی این داستان این نتایج حاصل شد که در این روایت کانونی سازی بیرونی از آنِ راوی-کانونی ساز و کانونی سازی درونی مربوط به شخصیت -کانونی ساز است که تقابلی از ادراک زمانی و مکانی و دانش و بینش نامحدود و محدود را به نمایش می گذارند. در بررسی مولّفه ی عاطفی دریافتیم که تقابل کانونی سازی بیرونی و درونی، کانونی سازی عینی و بی طرفِ شخصیت -کانونی سازِ درونی را در برابر کانونی سازی ذهنی و جانب دارِ راوی-کانونی سازِ بیرونی قرار می دهد. از منظر میزان تداوم کانونی سازی نیز این نتیجه به دست آمد که در این روایت ، درجه ی ماندگاری و تداوم کانونی سازی در سطوح مختلف ثابت است و فقط از دریچه ی نگاه راوی-کانونی ساز بیرونی ارائه می شود.
بررسی الگوی کنشگران حکایت های باب نخست کلیله و دمنه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از نظریه های مطرح در حوزه روایت، نظریه گریماس است که بر اساس تقابل های دوگانه متن طراحی شده است. اگرچه نظریه گریماس تا حدود بسیار زیادی قابل انطباق با قصه های متون ادب فارسی است، در پاره ای از موارد شاهد ناهم خوانی هایی در این زمینه هستیم. پژوهش حاضر به بررسی حکایت های باب اول کتاب کلیله و دمنه از منظر نظریه روایی گریماس پرداخته است. با بررسی صورت گرفته مشخص گردید که الگوی روایی گریماس را نمی توان به صورت کامل بر تمامی حکایت های کلیله و دمنه منطبق دانست. در بعضی از حکایت ها اجزایی از طرح روایی گریماس با همدیگر تلفیق می شوند. این موضوع با الگوی روایی گریماس در تضاد است؛ البته می توان این امر را برخاسته از تعلیمی بودن کتاب کلیله و دمنه دانست که راویان حکایت ها بیشتر به مفهومی که می خواهند بیان کنند، توجه دارند، نه به ساختار حکایت. اگرچه بهره گیری از نظریات گوناگون در حوزه روایت می تواند موجب شناخت بهتر متون ادبی شود، با توجه به ویژگی های خاص قصه های ایرانی، لازم است طرحی بومی برای بررسی ساختار روایی این قصه ها ارائه گردد و یا به تناسب حکایات، تغییراتی در این الگوها ایجاد شود.
پژوهشی تطبیقی در عناصر روایتِ «مرد مصلوب» اثر احمد شاملو و «المسیح بعد الصلب» سرودة بدر شاکر السیاب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
احمد شاملو در ادبیّات فارسی و بدر شاکر السّیاب در ادبیّات عربی، از شاعرانی هستند که مضمون های گوناگونی را در قالب شعر روایی، ارائه نموده اند؛ تا به وسیلة آن، مفاهیم ژرف تر و گسترده تری را به مخاطب خود عرضه نمایند. این پژوهش، کوششی در بررسی تطبیقی عناصر مشابه روایت، بر اساس رویکرد نقدی ادبیّات تطبیقی (مکتب آمریکایی)، در قصیده «مرد مصلوب» اثر احمد شاملو و قصیده «المسیح بعد الصّلب» سرودة سیاب، به هدف دستیابی به زیباشناختی عناصر روایی دو شاعر و استفادة آن ها از ابزارها و فضاهای تکنیکی و هنری روایت در این دو سروده است. پژوهش حاضر، نشان می دهد که هر دو شاعر در روایت خود، از عناصر روایی مانند پیرنگ، صحنه پردازی، کشمکش، گفتگو، وصف، زاویة دید و بن مایه، به شکل هنرمندانه ای بهره گرفته و با آفرینش تصاویر و فضاسازی های مناسب،تأثیر چشمگیری بر ذهن و روان مخاطب بر جای
تحلیل مقایسه ای روایت های رستم و گشتاسب در شاهنامه فردوسی (بر اساس تعامل الگوهای چرخه ای و خطی زمان، در شکل گیری و خوانش انتقادی روایات)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شاهنامه فردوسی در ادبیات فارسی
از جمله کتاب هایی است که تاکنون آبشخور آثار تحقیقی فراوان و همواره مطمح نظر
بسیاری از محققان ادبی و غیر ادبی بوده است. ساختار ویژه چندرشته ای این اثر و
تنوع و گستردگی روایات آن مجالی برای خوانش هایی متفاوت با کاربست روش های تاریخ باوری،
تحلیل گفتمان و روایت شناسی، در عرصه تحقیقات معاصر فراهم آورده است. در این
مقاله سعی شده است با جست وجو در سرچشمه های تاریخی، شیوه روایت سازی درباره
شخصیت های رستم و گشتاسب و نحوه تأثیر و تأثر آنها در قالب
حماسه واکاوی شود. کاربست الگوی چرخه ای در تدوین و سامان دهی روایات تاریخی
عمدتاً به شکل گیری روایاتی با مضمونی اسطوره ای و حماسی می انجامد که وقایع و
شخصیت های تاریخی را در الگوهای زیرساختی از پیش تعیین شده ای، تحدید و استحاله می کند.
به همان میزان که شیوه تاریخ نگاری متأثر از الگوی چرخه ای به ابهام سرچشمه های
تاریخی وقایع و شخصیت ها، همسان پنداری و تکرار می انجامد، در این شیوه تاریخ نگاری،
انتقال خطی وقایع با شگردهای روایت پردازی داستان وار، از آنجا که در سیطره صورت بندی
دانایی درک چرخه ای زمان پرورده شده است، چون تمامی گذشته را انتقال نمی دهد،
روایاتی به ظاهر منسجم از وقایعی با سرمنشأهای تاریخی و زمانی متفاوت ارائه می کند.
به همین دلیل و با توجه به منظر نوتاریخ باوری، هر روایت تاریخی، داستانی است از
گذشته که با گذشته یکسان نیست. در مقاله حاضر پس از تطبیق الگوهای دوگانه از درک
زمان، با جریان های معرفت شناسی تاریخ، با استفاده از رویکردهای گفتمانی و روایت شناسی،
نحوه تأثیر الگوهای چرخه ای و خطی در روایات مربوط به رستم و گشتاسب و جای گشت
آنها نشان داده می شود