با پیدایش نظام های فکری در میان مسلمانان، تفسیرهای گوناگونی از اعتقادات، از جمله آموزه «ولایت» صورت گرفت که در علوم مختلفی قابل طبقه بندی است. به لحاظ تاریخی، نظریه انسان کامل برگرفته از آموزه ولایت در شیعه است.
بایزید بسطامی، حلّاج و ناصر خسرو قبادیانی از جمله افرادی به شمار می روند که اصطلاحاتی همچون «انسان عقلی»، «انسان اعلی»، «انسان حق» و «انسان اول» را در فرهنگ اسلامی به کار برده اند. اما اصطلاح «انسان کامل» را نخستین بار ابن عربی مطرح کرد و در کتب خود به کار برد. وی با این نوآوری، توانست مطالب ارزنده ای بر اساس نظام پایه عرفان نظری به جای بگذارد. تفسیر این آموزه از سوی وی، سبب شکل گیری «نظریه انسان کامل» شد که نقش مهمی در آشکار شدن زوایای مختلف آموزه «ولایت» در عرفان داشته است. از سوی دیگر، تفسیر آموزه «ولایت» به صورتی که در احادیث تبیین شده، وامدار «نظریه انسان کامل» در عرفان نظری است.
نگاه ویژه این نوشتار، آغازی است برای بهره گرفتن از نظام های مفهومی متنوع در تبیین دقیق تر مسائل دینی و عرفانی. چنان که ملاصدرا با ابتکار خویش با تلفیق نگاه کلامی، فلسفی و عرفانی و احیاناً حدیثی توانست با جاری ساختن عرفان نظری به صورت برهانی در بستر شیعی، برای تفسیر آموزه «ولایت» نظام پایه ای به کار گیرد و این آموزه را طبق مبانی عرفانی تبیین کند و در مواردی که تفسیرهای موجود را در تنافی با مبانی شیعه یافته، مردود اعلام نماید. شناخت دقیق و عمیق از «انسان کامل» ملاصدرا، نیازمند معرفت نسبت آن با سایر عناصر نظام مند مانند ولایت شیعی و «انسان کامل» ابن عربی است.
فارابی از بزرگترین نمایندگان فلسفه سیاسی و شاخص ترین چهره سیاسی دوره اسلامی است. پژوهشگران فلسفه سیاسی، سیاست مدنی در تفکر معلم ثانی را جزیی از نظام عام فلسفه او می دانند. فارابی سیاست مدنی را در افق فلسفه وجود مطرح می کند و با توجه به دریافتی که از مراتب هرمی موجودات و کیفیت صدور و ارتباط آنها با سبب اول دارد به استنتاج هستی مدنی انسان و مرتبه وجودی مدینه می پردازد. فارابی الهیات و سیاست را در منظومه واحد فلسفی در آمیخته و با تکیه بر وحدت و شیوه استدلال نتایج آن دو را به یکدیگر تعمیم می دهد. فارابی مواد سیاست خود را از افلاطون و ارسطو گرفته و آن را بر مبنای فلسفه ارسطویی و نو افلاطونی اسلامی به شیوه استدلالی و برهان مدون کرده است. بنابر این غالبا اندیشه سیاسی فارابی را دارای دو پایه مشخص افلاطونی و ارسطویی می دانند.
این پایان نامه از دو بخش مستقل از حیث روش و متحد از حیث موضوع تشکیل شده است. در این رساله نظریه اتحادعاقل و معقول که یک نظریه معرفت شناختی قدیمی است، مورد کاوش قرار گرفته است. هدف اصلی این پژوهش سازمان دهی تقریرات ملاصدرا از این نظریه است که با استفاده از ابزارهای فلسفه تحلیلی سامان یافته است.
ابن میمون و قاضی سعید قمی با تأکید بر تباین کامل خدا و خلق و اینکه خداوند موجودی به کلّی دیگر است، به نفی صفات ازذات خداوند پرداخته و در تحلیل معانی آنها نیز به گونه ای پیش رفته اند که به همین امر می انجامد. ایشان در بحث معنا شناسی صفات ذاتیِ نسبت داده شده به خداوند، دو مؤلّفه باور به اشتراک لفظی و تفسیر سلبی را ارائه کرده اند. البته قاضی سعید با الهام از حدیث، مؤلّفه سوّمی زیرعنوان اثبات مثمرات را نیز مطرح کرده است. هم چنین آنها با نظریّه ی تشکیک در معانی صفات خداوند مخالفت کرده و اعتقاد به آن را مستلزم کفر و زندقه و خروج از دین دانسته اند. در این مقاله، دیدگاه های این دو اندیشور بزرگ در مورد تحلیل معانی صفات خداوند، بررسی شده و ضمن سنجش با یکدیگر مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته است.