نیست انگاری راوی در بخش اول ""بوف کور"" و وجوه تشابه آن با نیست انگاری نیچه، موضوعی است که پیش از این از سوی نگارندگان این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است. در عین حال که پیروی راوی از نیچه در این اثر هدایت قابل انکار نیست، این نیست انگاری با آن چه که نیچه آن را ""نیست انگاری فعال"" معرفی می کند و در عملِ ""زرتشت"" متجلی می شود، تفاوت زیادی دارد. وجوه تمایز راوی از زرتشت را می توان در بخش دوم بوف کور - که در واقع بخش عملی نیست انگاری این کتاب است – مورد مطالعه و بررسی قرار داد.
این مقاله به معرفی وجوه تمایز و افتراق ""زرتشت"" و ""راوی"" بوف کور می پردازد و ""نیست انگاری منفعل"" را به خصوص در بخش دوم این کتاب بررسی خواهد کرد و یادآور می شود که اگر چه راوی استدلال نیچه را در ذهن خود مرور کرده، آن را می پذیرد و در بخش اول کتاب، نابودی ""دختر اثیری"" را در ذهن خود می پروراند، نفوذ عمیق این دختر - که در واقع جلوه ای از دنیای ماوراست – در کنار انفعال راوی مانع از آن می شود که او بتواند در عمل، تأثیر حضور ""لکاته"" را – که نماد اجتماعی دختر اثیری است- از زندگی خویش بزداید.
دوران حکومت گورکانیان، از پربارترین اعصار برای زبان و ادب فارسی است. عنایت پادشاهان و شاه زادگان ادب دوست این سلسله به شعرا و نویسندگان، موجب ترویج زبان فارسی در آن دیار بود. ابوالفضل کمال الدین حیاتی گیلانی از شاعران مشهور اواخر قرن ده و اوایل قرن یازده هجری است. با کمک ابوالفتح گیلانی به دربار گورکانیان معرفی می گردد و در نزد آنان منزلت فراوانی به دست می آورد. مثنوی سلیمان و بلقیس حیاتی یکی از آثار مهم در ادبیات عاشقانه فارسی است که تاکنون محققان بدان توجه نکرده اند. حیاتی در این مثنوی ایجاز گویی قرآن در بیان سرگذشت پیامبران را مد نظر قرار داده است. این مثنوی عاشقانه- دینی از حیث توجه شاعر به عصمت انبیا، بر کنار بودن از اسرائیلیات، فواید لغوی و زبانی و بهره گیری از منابعی که امروزه بدان ها دسترس نداریم قابل توجه است.
در این مقاله برآنیم تا به بررسی جایگاه سخنان عارفانه ومفاهیم اخلاقی در اشعار هوشنگ ابتهاج (1306) بپردازیم.
انسان کامل ازنظر ابتهاج آن عاشقی است که به تعبیر او ایمان خلیلی دارد. از مرگ نمی هراسد و در بلای عشق وپیمانی که روز الست با او بسته اند، ثابت قدم وصبور باشد.
تجلی خداوند متعال در همه پدیده ها ودریافت اسم اعظم در هر موجودی، نکته ای است که در سخنان ابتهاج یافت می شود. این گفته نشان دهنده آن است که جهان را از دیدگاه عارفان و حکیمان مظهر اسماءالله بدانیم.
اهمیت دادن به دل وتهذیب آن از رذایل،قطع تعلقات نفسانی ودنیوی،دوری از خلق وخلوت گزینی برای دریافت تجلی خداوند متعال دردل، نکته درخور توجه دیگری است که ابتهاج بدان نظر داشته است.وی دل را بهترین مرید وراهنمای سالک در مسیر سلوک معرفی می کند و بر آن است که از طریق راز ونیاز واشک و آه، می توان دل را مصفا ساخت وبه دیدار دلدار راه یافت.
این بررسی با توجه به مجموعه آثارابتهاج تاپایان دفتر سیاه مشق (4 )انجام پذیرفته است.
بی شک مهمترین عنصر معنایی شعر پروین، روح انتقادی آن است. شعر پروین متاثر از ساختار اجتماعی ایران پیش و پس از مشروطه است. او در حجم وسیعی از اشعار با نگرش سلبی، وضع موجود جامعه خود را در بوتهنقد و داوری قرار داده و در به جلوه درآوردن زیباشناختی و هنرمندانه اندیشه های انتقادی تلاش و کوشش کرده است.
در دیدگاه پروین صرفا هنری موجه و مقبول است که در خدمت کارکرد ارتقابخشیدن به آگاهی فرهنگی و انتقاد سازنده باشد. چنین دیدگاهی دقیقا همگرایی و همسانی نگرش پروین را با آموزه های نظریه پردازان زیباشناسی انتقادی(مکتب فرانکفورت) نشان می دهد.
مولفان این مقاله درنظر دارند ضمن طرح اجمالی دیدگاه نظریه زیبایی شناسی انتقادی، اشعار پروین را در ساحت آموزه های این رویکرد ادبی بررسی و تحلیل کنند.
یکی از بهره های پژوهش در دیوان شاعران گذشته، غنی تر شدن دایره لغات و واژگان است. بدون بررسی و مطالعه تمام آثار ادبی، حتی آثار ادبی غیر مشهور، تهیه فرهنگ لغتی کامل و جامع غیر ممکن است. لذا نویسنده، که به کار تحقیق در دیوان بدر شروانی شاعر قرن هشتم و نهم در منطقه قفقاز مشغول است در این نوشته به بررسی واژگانی از دیوان این شاعر می پردازد که در فرهنگهای فارسی نیست و یا در فرهنگها از جمله لغتنامه دهخدا معنی آن ذکر شده است، بدون اینکه شاهدی از شعر یا نثر برای آن آمده باشد. تلاش بر این بوده است که برای لغاتی که شاهد ندارد، شواهدی از دیوان بدر بیاید و واژه هایی را که در فرهنگهای فارسی نبوده است در منابع دیگر از جمله فرهنگهای عربی و ترکی موجود یا دیوان شاعران دیگر یافته شود. با وجود این، بعضی از واژه ها پیدا نشد و به همین دلیل این لغات با توجه به شعر خود شاعر معنی شده است.