به هنگام جستجو درباره فن مقابله به عنوان یکی از فنون علم بدیع ، به دیدگاه های متفاوت و گاه همانندی از عالمان علم بلاغت دست می یابیم ؛ ولی با این حال ابعادی از موضوع همچنان ناگفته باقی مانده است. نگارنده در این نوشتار به بررسی نظرات و دیدگاه های ابن ابی الحدید تاریخ نگار و ادیب معروف اهل سنت در شرح نهج البلاغه پرداخته و از آنجا که وی جملگی آرای مختلف در این باب را به بحث و داوری گذاشته است ، بر آن شد تا به طبقه بندی و جمع بندی تأملات ابن ابی الحدید در این باب بپردازد.
سبک و مکتب ادبی چه تفاوتی با هم دارند؟ این دو مقوله ادبی در عین نزدیکی، گاهی از هم فاصله می گیرند. برای دریافت تفاوت سبک با مکتب، قدیمیترین و جدیدترین تعاریف سبک شناسی از روی قابل اعتمادترین منابع انگلیسی استخراج شده و سپس بین این تعریفها با تعاریف موجود مکتب مقایسه ای صورت گرفته است. برای امعان نظر بیشتر کارهای عملی سبک شناسی نیز ملحوظ شده است. مثلا سعی شده است دانسته شود که محمد تقی بهار چه تعریفی از سبک شناسی داشته و عملا در کار سبک شناسی تا چه اندازه به تعریف خود نزدیک شده است.علی رغم تفاوت در تعاریف سبک شناسی، به لحاظ اصول، این تعاریف به هم نزدیک اند و تفاوت عمده در این است که تحلیل معنایی اثر جزو وظایف سبک شناسی است یا نه؟ تفاوت عمده سبک شناسی با مکتب ادبی نیز در همین نکته است. اگر وظیفه سبک شناسی تحلیل زبانی و معنایی یک اثر باشد، تفاوتی بین سبک و مکتب نخواهد بود؛ چرا که مکتب نیز هم حوزه زبان را شامل می شود و هم حوزه معنا را. ولی هرگاه تحلیل معنایی یک اثر را کار سبک شناسی ندانیم، تفاوت مهمی میان سبک و مکتب پدید می آید. به نظر می رسد نظریات دیگر که گاه سبک را انفرادی می دانند و مکتب را گروهی و یا مکتب را عامتر از سبک می دانند بر اساس محکمی استوار نیست.
اگر بطور حاشیه ای به برخی قوانین و قواعد زبان عربی ‘ همچون عدم جواز ابتدا به ساکن ‘ اعلال ‘ادغام و ابدال بنگریم . این نکته به ذهن خطور می کند که عربها- همانند سایر نژاده - از موسیقی الفاظ و آهنگ ها و زیبایی لفظ لذت می برده وسعی فراوان داشته اند. که لفظ را از وحدتی منسجم برخوردار نمایند‘ تا لفظ به آسانی بر زبان جاری و آهنگش گوش نواز و دلنشین گردد. از این روی ابوهلال - بعنوان یک ناقد بلاغی -بطور مفصل از ارزشهای موسیقی درونی و برونی الفاظ و از تأثیرهای هر یک سخن گفته و در کتاب الصناعتین عمدتا به شعر پرداخته است ‘ زیرا معتقد است که شعر نسبت به نثر می تواند بار احساسی بیشتری رامنتقل نماید. این مقاله به تحلیل دیدگاههای ابوهلال در زمینه نغمه الفاظ و عبارتها و به بیان دلالتهای الهام بخش وکیفیت تاثیر آن بر مخاطب می پردازد و به عبارتی از یک سو به بیان دیدگاه وی در مورد موسیقی الفاظ‘ بعنوان یک قضیه نقدی ‘ و از دیگر سو به بیان قوانین آن ‘ که همان قواعد بلاغی است پرداخته است.
تشبیه در قرن چهارم بسیار ساده بوده است و شاهنامه فردوسی بهترین تشبیهات زبان فارسی را داراست . به مرور زمان طرز بیان تحول یافته و پیچیده گویی رواج پیدا کرده است . نثر متکلفانه و مصنوع نشانه دانایی شده ‘ صنایع غلیظ از زبان عربی در شعر فارسی خود نمایی کرده است معما گونه بودن شعر نو دنباله همین تطور و تحول است . در نظم و نثر نو به قصد و خواست گوینده توجه نیست بلکه خواننده هر مفهوم و هرمعنی که بخواهد می گیرد . بررسی تشبیهات به کار رفته از قدیمی ترین زمان تا عصر حاضر این امکان را خواهد داد که تصاویر مورد توجه و مطلوب را ارزیابی و در شعر و نثر نو از آنها الهام گرفته و شعر سپید را به کمال رهنمون باشد . بدین منظور روش بررسی ما درآوردن گونه های مختلف تصویر و بیان نیروی اطلاع رسانی می باشد که در اصطلاح معانی و بیان به وجه شبه تعبیر می شود . نتیجه کار ما وقتی معلوم خواهد شد که یافته ها به اطلاع نویسندگان و شاعران ‘ مخصوصأ نسل جوان رسیده باشد بنابراین از طریق رسانه ها (مجله و روزنامه وکتاب ) می توان در کمترین زمان ثمرات این تحقیق را بارور دید .
نگارنده در این نوشتار به موضوع تکرار قافیه (Palilology of Rhyme) در شعر حافظ و بررسی علل و عوامل آن پرداخته است ؛ مقوله ای که در شعر شاعران پیش از وی و یا معاصر با او بسیار کم دیده می شود ، اما در شعر حافظ بسامد (Frequency) قابل توجهی دارد. این موضوع در شعر حافظ می تواند ناشی از علل و عوامل مختلفی باشد که نگارنده ضمن بررسی آنها به مهمترین و شاید اصلی ترین عامل که همانا تغییر نسبی زاویه دید (Point of View) وی به قافیه است ، پرداخته است.